الكهف ٤١: تفاوت میان نسخهها
(افزودن جزییات آیه) |
(←تفسیر) |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | {{ نمایش فشرده تفسیر| | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link287 | آيات ۳۲ - ۴۶ سوره كهف]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link287 | آيات ۳۲ - ۴۶ سوره كهف]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link288 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link288 | مَثَلى بيانگر حال دنيا طلبان، كه به مالكيت كاذب خود، دل بسته اند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link289 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link289 | فخرفروشى و تكبّر ثروتمند غافل، در برابر رفيق مؤمن خود]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link290 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link290 | دلبستگی فطری آدمى، به چيزى كه آن را ماندگار مى پندارد]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link291 | توانگر غافل از خدا، را | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link291 | توانگر غافل از خدا، خود را شايسته برخوردارى و تنعّم مى داند، حتى در قيامت!]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link292 | توضيح جواب رفيق | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link292 | توضيح جواب رفيق مؤمن آن مرد توانگر مغرور، به او]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link293 | وجه | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۴#link293 | وجه اين كه مرد فقير در جمله: «أكَفَرتَ بِالَّذِى خَلَقَك»، رفيق توانگر خود را كافر خواند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link294 | زمام | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link294 | زمام همۀ امور، به دست خدا است]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link295 | معناى | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link295 | معناى اين كه فرمود: «ثواب خداوند، از همه بهتر است»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link296 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link296 | مَثَلى ديگر براى بيان حقيقت زندگى دنيا و زينت هاى فانی آن]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link297 | مراد از | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۳_بخش۳۵#link297 | مراد از «باقيات صالحات»، در آيه شريفه]] | ||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۵ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۱۹
کپی متن آیه |
---|
أَوْ يُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً |
ترجمه
الكهف ٤٠ | آیه ٤١ | الكهف ٤٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«غَوْراً»: فرو رفتن. در اینجا برای مبالغه، مصدر به معنی اسم فاعل یعنی (غائِر) به کار رفته است که به معنی فرو رونده است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۳۲ - ۴۶ سوره كهف
- مَثَلى بيانگر حال دنيا طلبان، كه به مالكيت كاذب خود، دل بسته اند
- فخرفروشى و تكبّر ثروتمند غافل، در برابر رفيق مؤمن خود
- دلبستگی فطری آدمى، به چيزى كه آن را ماندگار مى پندارد
- توانگر غافل از خدا، خود را شايسته برخوردارى و تنعّم مى داند، حتى در قيامت!
- توضيح جواب رفيق مؤمن آن مرد توانگر مغرور، به او
- وجه اين كه مرد فقير در جمله: «أكَفَرتَ بِالَّذِى خَلَقَك»، رفيق توانگر خود را كافر خواند
- زمام همۀ امور، به دست خدا است
- معناى اين كه فرمود: «ثواب خداوند، از همه بهتر است»
- مَثَلى ديگر براى بيان حقيقت زندگى دنيا و زينت هاى فانی آن
- مراد از «باقيات صالحات»، در آيه شريفه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً «41»
يا آب آن (باغ به زمين) فروكش كند، پس هرگز نتوانى آن را بازيابى.
نکته ها
«زلق» به زمين صاف وبدون گياه گفته مىشود، آن چنانكه پاى انسان در آن بلغزد.
پیام ها
1- دادن و گرفتنهاى خدا، براساس ربوبيّت وتربيت اوست. «فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ»
2- فقيران مأيوس نباشند، أَنَا أَقَلَ ... فَعَسى رَبِّي كه يأس ونااميدى بدتر از فقر است.
3- اگر خدا بخواهد، فقير، غنى، بلكه برتر از غنى مىشود. «خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ»
4- آرزوى سلب نعمت از كفّار فخرفروش، و نفرين بر آنان، پسنديده است.
يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً ...
5- قهر خداوند حساب شده و عادلانه است. «حُسْباناً»
6- ثروتمندان به داشتههاى خود مغرور نشوند، شايد در يك لحظه همه ثروتشان نابود شود. «فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً»
7- شرك و كفر و فخرفروشى، دارايى و سرسبزى را به كوير تبديل مىكند.
«فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً»
8- دست خدا براى قهر و عذاب، باز است، چه از آسمان، چه از زمين. «يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ- يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً»
جلد 5 - صفحه 175
9- در برابر خشم و غضب الهى، قدرت و راه نجاتى نيست. «فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41)
أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً: يا بگردد آبهاى بوستان تو فرو رفته در زمين. فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً: پس هرگز نتوانى مر آن آب فرو رفته را جستنى، يعنى طلب آن آب مقدور تو نيست، پس يافتن و به جويها درآوردن، چگونه تواند بود؛ زيرا تمام قدرتها در مقابل قدرت مطلقه حق نابود باشد. و چون به سخنان نصيحت آميز برادر مؤمن متنبه نشد و بر انكار و كفر باقى ماند، لا جرم مستحق عقاب گرديد، و حق تعالى سخن آن برادر مؤمن را صدق نموده عذاب استيصال نازل گردانيد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37) لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً (38) وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً (40) أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41)
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42) وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43) هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44)
ترجمه
گفت مر او را رفيقش وقتى كه با او صحبت ميكرد آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك پس از نطفه پس درست كرد تو را مردى
ولى من ميگويم او است خدا پروردگار من شريك نمىگردانم با پروردگارم احديرا
و چرا وقتى كه داخل شدى در باغت نگفتى هر چه خدا خواهد شود نيست توانائى مگر از خدا اگر مىبينى كه من كمترم از تو در مال و اولاد
پس شايد پروردگارم بدهد بمن بهتر از باغ تو و بفرستد بر آن آفتى از آسمان پس گردد زمينى صاف
يا گردد آبش بزمين فرو رفته پس هرگز نتوانى مر او را جستن
و احاطه شد بآفت، ميوهاش پس گرديد چنانكه زير و رو ميكرد دو دستش را براى آنچه خرج كرده بود در آن و حال آنكه درختان افتاده بودند روى چوب بستهاى افتاده و ميگفت ايكاش من شريك نكرده بودم با پروردگارم احديرا
و نبود او را گروهى كه يارى كنند او را غير از خدا و نبود قادر بر دفاع از خود
در چنين جائى نصرت مخصوص خدا است كه حقّ است او بهتر است از راه پاداش و بهتر از جهت عاقبت كار.
تفسير
- پس از ختم مقالات فاسده مرد سابق الذّكر با رفيق فقيرش كه اهل ايمان بود او در جواب گفت براى توبيخ و ملامت آنمرد كه آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك براى آنكه اصل خلقت بنى آدم از خاك است پس از نطفه كه از غذا توليد ميشود و اغذيه از خاك پس معتدل نمود خلقت و قامت و اندام تو را و ساخت مردى كامل و تمام عيار مانند ساير افراد انسان چون شك در معاد موجب كفر است ولى من ميگويم چون كلمه لكنّا مركب است از لكن و انا با اسقاط همزه و اثبات الف و حذف اقول او است خداوند پروردگار و روزى دهنده من و شريك قرار
جلد 3 صفحه 427
نميدهم براى پروردگارم احدى از مخلوقات او را و اين اعتقاد جازم، كافى است براى افتخار من بر تو كه شاك و متزلزلى و چرا وقتى داخل باغت شدى براى اداء شكر و اقرار بعجز خود در برابر قدرت خداوند نگفتى آنچه خدا خواهد ميشود و آنچه نخواهد نميشود نيست توانائى و قوه و قدرتى براى احدى مگر از جانب خدا تا دلالت داشته باشد بر آنكه امور منوط بمشيت الهى است و آنچه نصيب تو شده از منافع و اموال بخواست خدا بوده نه بسعى و كوشش خودت و اگر مىبينى مرا كه مال و او لآدم كمتر از تو است از فضل خداوند بعيد نيست كه در آتيه نزديكى يا در آخرت عطا فرمايد بمن چيزهائى كه بهتر باشد از باغ تو و از قهر خدا دور نيست كه بفرستد براى كفر و كفران نعمت تو و ويران نمودن باغت آفات آسمانى را از قبيل باد سام و صاعقه و تگرگ و امثال اينها چون حسبان بمعناى چيز انداخته شده مانند تير و سنگ و بلا و عذاب است و بعضى آنرا جمع حساب و مأخوذ از آن دانستهاند يعنى چيزيرا كه مقدّر شده براى تصفيه حساب اعمالت و در نتيجه باغت خالى شود از اشجار و زراعات و بگردد زمين صاف و ساده و همواريكه پاى در آن بلغزد و رونده از رفتار بماند براى نرمى آن يا فرو رود آب آن باغ در زمين بطوريكه نتوانى ديگر تهيّه و تدارك آنرا بنمائى و خداوند با آنمرد بعد از اين گفتار بر طبق آن رفتار فرمود و يكى از آفات سماوى احاطه نمود بر كليّه ميوجات آن باغ و درختان آن بطوريكه صبح كه وارد باغ شد ديد چفتههاى موها افتاده روى زمين و درختها خوابيده روى آنها و از ميوهها اثرى نيست لذا دو دست را بيكديگر ميماليد و زير و رو ميكرد از اندوه و تأسف بر خرجى كه براى آبادى آن باغ كرده بود و از روى ندامت و پشيمانى بر اعمال و اقوال خود ميگفت ايكاش من براى خدا شريك قرار نميدادم احديرا و مانند رفيقم خداشناس و موحّد بودم و در مجمع فرموده كه در خبر است خداوند آتشى فرستاد كه آن باغ را سوزاند و آبش بزمين فرو رفت و با آنكه مغرور بمال و اولاد و اعوان خود بود در آنحال كسانى نبودند كه بتوانند يارى كنند او را جز خدا و خود او هم نتوانست جلوگيرى كند از بلاى الهى يا استرداد نمايد عوض اموال تلف شده خود را چون منتصر بمعناى دادستان است و در چنين روز و جائيكه روز و جاى انتقام از كافر و ظالم است خواه در دنيا باشد خواه در آخرت نصرت و
جلد 3 صفحه 428
يارى مخصوص بخدا است كه حقّ و ثابت است يا اختيار دارى و پادشاهى مخصوص باو است چون ولايت بكسر كه به اين معنى است نيز قرائت شده در هر حال پاداش الهى بهترين پاداشها و عاقبت اطاعتش بهترين عواقب است و گفتهاند چون فهميده بود ويرانى باغش در اثر كفر و كفران بوده پشيمان شده بود براى آنكه باغش خراب شده نه براى آنكه كار بدى كرده لذا توبهاش قبول نشد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَو يُصبِحَ ماؤُها غَوراً فَلَن تَستَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41)
يا اينكه صبحگاه آب نهرهاي تو خشك گردد و فرو رود پس هرگز ديگر نتواني طلب كني و تحصيل آب كني که تمام اشجار و زراعت تو خشك گردد و از بين برود.
أَو يُصبِحَ ماؤُها غَوراً سرچشمه نهر بستان خشك شود و چه بسيار اتفاق افتاده چشمههاي آب بكلي خشك شده و هر چه حفر كنند آب در آن يافت نميشود
جلد 12 - صفحه 358
فَلَن تَستَطِيعَ لَهُ طَلَباً لن براي نفي تابيد است يعني هرگز نميتواني تحصيل آب كني و بكلّي از بين ميرود چنانچه قارون با آن ثروت كذايي که كليدهاي خزينه هاي او را بار شتر قوي ميكردند يك مرتبه بزمين فرو رفت و خسف شد فَخَسَفنا بِهِ وَ بِدارِهِ الأَرضَ قصص آيه 81.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 41)- یا به زمین فرمان دهد تکانی بخورد «و این چشمه و نهر جوشان در اعماق آن فرو برود، آن چنان که هرگز قدرت جستجوی آن را نداشته باشی» (أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَباً).
در واقع آن مرد با ایمان و موحّد رفیق مغرور خود را هشدار داد که بر این نعمتها دل نبندد چرا که هیچ کدام قابل اعتماد نیست.
نکات آیه
۱- مرد مؤمن به ثروت مند مغرور در مورد امکان به زمین فرو رفتن آب هاى جارى در باغ و کشت زار او و خشکیدن آن با عذاب الهى هشدار داد. (أو یصبح ماؤها غورًا) «غور» مصدر و در معناى «غائر» (فرورونده) به کار رفته است، استعمال مصدر به معناى اسم فاعل در لغت عرب از شیوه هاى مبالغه است.
۲- مظاهر طبیعت، مقهور اراده خداوند است. (فتصبح صعیدًا زلقًا . أو یصبح ماؤها غورًا) تبدیل شدن باغ و کشت زار به زمینى بى حاصل و یا فرورفتن آب آن به واسطه نزول عذاب الهى، نشان دهنده این حقیقت است که اسباب و علل طبیعى، جملگى مقهور اراده حق اند و از خود، استقلالى ندارند.
۳- جریان آب هاى سطحى زمین و در دسترس بودن آن، از نعمت هاى خداوند و از عوامل مهم آبادانى است. (أو یصبح ماؤها غورًا فلن تستطیع له طلبًا)
۴- مرد مؤمن، با بیان ناتوانى ثروت مند مغرور از دسترسى به آب فرو رفته، او را به وابستگى نعمت ها به مشیّت الهى، آکاه ساخت. (لولا ... قلت ما شاء اللّه ... أو یصبح ماؤها غورًا فلن تستطیع له طلبًا)
۵- انسان، از مقابله با اراده ناتوان است. (فتصبح صعیدًا زلقًا . أو یصبح ماؤها غورًا فلن تستطیع له طلبًا) «لن» براى نفى همیشگى است. جمله «لن تستطیع له طلباً» یعنى، اگر خداوند بخواهد آب ها را فرو ببرد، کسى نمى تواند در جست وجوى آن برآمده و موفق به یافتن آن گردد.
۶- فرو رفتن آب ها و منابع آبى، از جمله کیفرهاى الهى براى کافرانى است که به خود بنازند و بر دیگران تفاخر کنند. (أو یصبح ماؤها غورًا فلن تستطیع له طلبًا) «یصبح» عطف بر «فتصبح» و تفریع دیگرى بر «یرسل علیها حسباناً» است. قید «من السماء» در مورد عذابى که آب ها را در زمین فرو ببرد، ناظر به الهى بودن عذاب است، نه نزول آن از آسمان.
موضوعات مرتبط
- آب: خشکیدن منابع آب ۶; فواید آب ۳
- آبادانى: عوامل آبادانى ۳
- انسان: عجز انسان ۵
- باغدار متکبر: تعالیم همنشین باغدار متکبر ۴; عجز باغدار متکبر ۴; قصه باغدار متکبر ۱، ۴; هشدار به باغدار متکبر ۱; هشدار همنشین باغدار متکبر ۱
- تفاخر: کیفر تفاخر ۶
- خدا: اراده خدا ۵; حاکمیت اراده خدا ۲; عذابهاى خدا ۱; کیفرهاى خدا ۶; نعمتهاى خدا ۳; نقش مشیت خدا ۴
- زمین: فروروى آبها در زمین ۱
- طبیعت: مقهوریت طبیعت ۲
- کافران: کیفر کافران متکبر ۶
- نعمت: منشأ نعمت ۴; نعمت آب ۳
منابع