روایت:الکافی جلد ۱ ش ۸۳۹: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جز (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۱ ش ۸۳۹ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۱ ش ۸۳۹ منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۲۵
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن ابراهيم عن ابيه عن اسماعيل بن مهران قال :
الکافی جلد ۱ ش ۸۳۸ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۸۴۰ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۵۱۹
اسماعيل بن مهران گويد: چون ابو جعفر (ع) نخستين بار از مدينه به بغداد مىرفت، هنگام سفر به او گفتم: قربانت، من در اين سوى كه ميروى بر تو نگرانم، پس از تو امر امامت با كيست؟ با لب خندان به سوى من برگشت و فرمود: غيبت من در اين سال چنان نيست كه تو گمان مىكنى، و چون در سفر دوم نزد معتصم مىرفت خدمتش رسيدم و عرض كردم: قربانت شما مىرويد بفرمائيد اين امر امامت بعد شما با كيست؟ آن حضرت گريست تا ريش مباركش تر شد و سپس رو به من كرد و فرمود: در اين سفر من مورد خطرم، امر امامت بعد از من با پسرم على (ع) است.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۱۱۰
اسماعيل بن مهران گويد: حضرت ابى جعفر (امام محمد تقى) عليه السلام، دو مرتبه از مدينه ببغداد رفت، هنگام رفتن نخستين، بحضرت عرضكردم: قربانت گردم، من در اين راه بر شما نگرانم، امر امامت پس از شما با كيست؟ حضرت با لبى خندان بمن متوجه شد و فرمود: آن غيبتى كه گمان ميكنى در اين سال نيست، چون نوبت دوم آن حضرت را بسوى معتصم ميبردند، نزدش رفتم و عرض كردم: قربانت گردم: شما بيرون ميرويد، امر امامت پس از شما با كيست؟ حضرت بقدرى گريست كه ريشش تر شد، سپس بمن متوجه شد و فرمود: در اينسفر بايد بر من نگران بود، امر امامت پس از من با پسرم على است.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۱۳۱
على بن ابراهيم، از پدرش، از اسماعيل بن مهران روايت كرده است كه گفت: چون امام محمد تقى عليه السلام از مدينه به سوى بغداد بيرون مىرفت، و در نوبت اوّل از دو سفر خويش كه به جانب بغداد تشريف برد، در هنگامى كه بيرون مىرفت، به خدمت آن حضرت عرض كردم كه: فداى تو گردم، من در اين سفر بر تو مىترسم، پس بفرما كه امر امامت بعد از تو با كيست؟ حضرت رو به من كرد، در حالى كه خندان بود و فرمود كه: «اين سفر، چنان نيست كه تو گمان كردهاى، و در اين سال، آسيبى به من نمىرسد». و چون در دفعه دويم آن حضرت را بيرون بردند كه به نزد معتصم برند، به خدمتش رفتم و عرض كردم: فداى تو گردم، تو بيرون مىروى، بفرما كه اين امر بعد از تو با كه خواهد بود؟ حضرت آن قدر گريست كه ريش مباركش تر شد، بعد از آن، به جانب من التفات نمود، و فرمود كه: «در اين دفعه، بر من ترس كشتن هست، و امر امامت بعد از من، با پسرم على نقى است».