روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۳۰۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جز (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۱ ش ۱۳۰۹ را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۳۰۹ منتقل کرد)
 
(بدون تفاوت)

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۸


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

الحسين بن محمد عن معلي بن محمد عن احمد بن محمد بن عبد الله عن محمد بن سنان قال :

دَخَلْتُ عَلَى‏ أَبِي اَلْحَسَنِ ع‏ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ حَدَثَ‏ بِآلِ فَرَجٍ‏ حَدَثٌ فَقُلْتُ مَاتَ‏ عُمَرُ فَقَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ حَتَّى أَحْصَيْتُ لَهُ أَرْبَعاً وَ عِشْرِينَ مَرَّةً فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي لَوْ عَلِمْتُ أَنَّ هَذَا يَسُرُّكَ لَجِئْتُ حَافِياً أَعْدُو إِلَيْكَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ أَ وَ لاَ تَدْرِي مَا قَالَ لَعَنَهُ اَللَّهُ‏ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍ‏ أَبِي قَالَ قُلْتُ لاَ قَالَ خَاطَبَهُ فِي شَيْ‏ءٍ فَقَالَ أَظُنُّكَ سَكْرَانَ فَقَالَ‏ أَبِي‏ اَللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّي أَمْسَيْتُ لَكَ صَائِماً فَأَذِقْهُ طَعْمَ اَلْحَرْبِ وَ ذُلَّ اَلْأَسْرِ فَوَ اَللَّهِ إِنْ ذَهَبَتِ اَلْأَيَّامُ حَتَّى حُرِبَ مَالُهُ وَ مَا كَانَ لَهُ ثُمَّ أُخِذَ أَسِيراً وَ هُوَ ذَا قَدْ مَاتَ لاَ رَحِمَهُ اَللَّهُ وَ قَدْ أَدَالَ‏ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ‏ وَ مَا زَالَ يُدِيلُ أَوْلِيَاءَهُ مِنْ أَعْدَائِهِ‏


الکافی جلد ۱ ش ۱۳۰۸ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۱۳۱۰
روایت شده از : امام جواد عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ مَوْلِدِ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الثَّانِي ع‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۴۵۷

محمد بن سنان گويد: من شرفياب حضور ابو الحسن (يعنى امام نهم" ع") شدم، به من فرمود: اى محمد، تازه‏اى به آل فَرَج (خاندانى از طرفداران و كارمندان عاليرتبه عباسيان) رخ داده؟ گفتم: عُمَر (بن فرج كه حاكم مدينه بوده است) مُرد، فرمود: الحمد للَّه، و تا بيست و چهار اين جمله را شمردم، گفتم: اى آقاى من، اگر مى‏دانستم اين خبر شما را شاد مى‏كند، من پا برهنه مى‏دويدم خدمت شما، فرمود: اى محمد، نمى‏دانى كه او به پدرم محمد بن على (ع) چه گفته؟ گفتم: نه، فرمود: در باره موضوعى، پدرم با او سخن گفت و در پاسخ پدرم گفت: گمان دارم تو مستى. پدرم گفت: بار خدايا اگر تو مى‏دانى كه من امروز تا شب‏ براى تو روزه‏دار بودم به او مزّه غارت مال، و خوارى اسيرى را بچشان، به خدا چند روزى نگذشت كه مالش را چپو كردند و هر چه داشت بردند و او را اسير كردند و هم اكنون مُرد، خدايش نيامرزد و خدا عز و جل از او انتقام كشيد، و هميشه خدا انتقام دوستانش را از دشمنانش مى‏كشد.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۴۲۰

محمد بن سنان گويد: خدمت امام على النقى عليه السلام رسيدم، فرمود: اى محمد! براى آل فرج پيش آمدى شده است؟ گفتم: آرى، عمر (بن فرج كه والى مدينه بود) وفات كرد، حضرت فرمود، الحمد لله و تا ۲۴ بار شمردم (كه اين جمله را تكرار كرد) عرضكردم: آقاى من؟ اگر ميدانستم اين خبر شما را مسرور ميكند، پا برهنه و دوان خدمت شما مى‏آمدم. فرمود: اى محمد! مگر نميدانى او- كه خدايش لعنت كند- بپدرم محمد بن على چه گفته؟ عرضكردم: نه، فرمود: در باره موضوعى پدرم با او سخن مى‏گفت، او در جواب گفت: بگمانم تو مستى، پدرم فرمود: خدايا اگر تو ميدانى كه من امروز را براى رضاى تو روزه داشتم، مزه غارت شدن و خوارى اسارت را باو بچشان، بخدا سوگند كه پس از چند روز پولها و دارائيش غارت شد و سپس او را با سيرى گرفتند و اينك هم مرده است،- خدايش رحمت نكند- خدا از او انتقام گرفت و همواره انتقام دوستانش را از دشمنانش ميگيرد.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۷۰۱

حسين بن محمد، از معلّى بن محمد، از احمد بن محمد بن عبداللَّه، از محمد بن سِنان روايت كرده است كه گفت: بر امام على نقى عليه السلام داخل شدم، پس فرمود كه: «اى محمد، آيا مصيبتى به آل فرج رسيد؟» عرض كردم كه: عُمر مُرد. فرمود كه: «الحمد للَّه»، تا آن كه بيست و چهار مرتبه شمردم كه اين را فرمود. من عرض كردم كه: اى آقاى من، اگر مى‏دانستم كه اين خبر تو را شاد مى‏گرداند، هر آينه به خدمت تو مى‏آمدم با پاى برهنه و همه جا مى‏دويدم. فرمود كه: «اى محمد، آيا نمى‏دانى كه عُمر خدا او را لعنت كند، به پدرم محمد بن على عليه السلام چه گفت؟» محمد مى‏گويد كه: عرض كردم: نه، حضرت فرمود كه: «با پدرم در باب چيزى گفت كه تو را چنان گمان مى‏كنم كه مست باشى. پدرم گفت: بار خدايا اگر مى‏دانى كه من شام كرده‏ام و از براى رضاى تو روزه‏دار بوده‏ام، او را مزه تاراج رفتن مال و خوارى اسيرى بچشان. پس به خدا سوگند كه روزى چند نرفت كه مال او و آنچه داشت، به تاراج رفت. بعد از آن او را به اسيرى گرفتند و او همين است كه مرده. خدا او را رحمت نكند و خداى عزّوجلّ پدرم را بر او يارى كرد و غالب گردانيد و خدا هميشه دوستان خويش را بر دشمنانش يارى مى‏دهد».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)