الصافات ٩٢: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::مَا|مَا]] [[شامل این ریشه::ما| ]][[شامل این کلمه::لَکُم|لَکُمْ‌]] [[شامل این ریشه::کم‌| ]][[شامل این ریشه::ل‌| ]][[شامل این کلمه::لا|لاَ]] [[شامل این ریشه::لا| ]][[شامل این کلمه::تَنْطِقُون|تَنْطِقُونَ‌]] [[کلمه غیر ربط::تَنْطِقُون| ]] [[شامل این ریشه::نطق‌| ]][[ریشه غیر ربط::نطق‌| ]]'''}}
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::مَا|مَا]] [[شامل این ریشه::ما| ]][[شامل این کلمه::لَکُم|لَکُمْ‌]] [[شامل این ریشه::کم‌| ]][[شامل این ریشه::ل‌| ]][[شامل این کلمه::لا|لاَ]] [[شامل این ریشه::لا| ]][[شامل این کلمه::تَنْطِقُون|تَنْطِقُونَ‌]] [[کلمه غیر ربط::تَنْطِقُون| ]] [[شامل این ریشه::نطق‌| ]][[ریشه غیر ربط::نطق‌| ]]'''}}
 
{| class="ayeh-table mw-collapsible mw-collapsed"
 
  !کپی متن آیه
|-
|مَا لَکُمْ‌ لاَ تَنْطِقُونَ‌
|}
'''ترجمه '''
'''ترجمه '''
<tabber>
<tabber>
خط ۱۵: خط ۱۸:
|-|صادقی تهرانی=«شما را چه شده که سخن نمی‌گویید؟!»
|-|صادقی تهرانی=«شما را چه شده که سخن نمی‌گویید؟!»
|-|معزی=چه شود شما را که سخن نگوئید
|-|معزی=چه شود شما را که سخن نگوئید
|-|</tabber><br />
|-|english=<div id="qenag">What is it with you, that you do not speak?”</div>
|-|</tabber>
<div class="audiotable">
<div id="quran_sound">ترتیل: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/parhizgar/037092.mp3"></sound></div>
<div id="trans_sound">ترجمه: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/makarem/037092.mp3"></sound></div>
</div>
{{آيه | سوره = سوره الصافات | نزول = [[نازل شده در سال::3|٣ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::92|٩٢]] | قبلی = الصافات ٩١ | بعدی = الصافات ٩٣  | کلمه = [[تعداد کلمات::4|٤]] | حرف =  }}
{{آيه | سوره = سوره الصافات | نزول = [[نازل شده در سال::3|٣ بعثت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::92|٩٢]] | قبلی = الصافات ٩١ | بعدی = الصافات ٩٣  | کلمه = [[تعداد کلمات::4|٤]] | حرف =  }}
===معنی کلمات و عبارات===
===معنی کلمات و عبارات===
خط ۲۶: خط ۳۴:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۷#link137 | آيات ۷۱ - ۱۱۳ سوره صافات]]
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۷#link138 | بيان آيات مربوط به منزلت نوح عليه السلام و اجابت دعاى او]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۷#link137 | آيات ۷۱ - ۱۱۳ سوره صافّات]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۷#link139 | نكته اى درباره اينكه فرمود: سلام على نوح فى العالمين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۷#link138 | مقام و منزلت نوح«ع»، و اجابت دعاى او]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۷#link140 | بيان آيات مربوط به ابراهيم عليه السلام و دعوت آن جناب]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۷#link140 | چرا ابراهیم«ع»، شیعۀ حضرت نوح«ع» است؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۷#link141 | مراد از قلب سليم داشتن ابراهيم عليه السلام عدم تعلق او به غير خدا است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link142 | چرا ابراهيم«ع»، به ستارگان نظر افكند و گفت: من بیمارم؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link142 | وجه اينكه ابراهيم عليه السلام به ستارگان نظر افكند و سپس از بيمارى خود خبر دادفنظر نظرة فى النجوم فقال انى سقيم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link143 | سخنان ابراهيم«ع»، با بت ها!]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link143 | سخنان ابراهيم عليه السلام با بت ها!]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link146 | فصلى ديگر از داستان حضرت ابراهيم«ع»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link144 | و احتجاج او با بت پرستان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link149 | آزمایش بزرگ ابراهيم«ع» و قربانی فرزندش اسماعيل«ع»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link145 | معنى و وجه اينكه فرمود خدا اعمال شما را خلق كرده والله خلقكم و ما تعملون]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link150 | بحث روايتى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link146 | فصلى ديگر از داستان ابراهيم ع]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link147 | مراد ابراهيم عليه السلام از اينكه فرمود: انى ذاهب الى ربى سيهدين]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link148 | گفتگوى ابراهيم و اسمعيل عليهماالسلام درباره رؤ ياى ذبح و...]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link149 | ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام سربلند از آزمايش بزرگ الهى و...]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link150 | رواياتى درباره مراد از قلب سليم و اينكه ابراهيم عليه السلام فرمود: انى سقيم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link151 | حديثى از امام رضاع كه مى فرمايد خدا را دو اراده و مشيت است .]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۷_بخش۱۸#link152 | چند روايت درباره داستان ذبح اسمعيل و اينكه ذبيحاسمعيل بوده نه اسحق]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۹_بخش۵۷#link41 | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱۹_بخش۵۷#link41 | تفسیر آیات]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ «90» فَراغَ إِلى‌ آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ «91» ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ «92»
پس مردم از او روى گردانده برگشتند. پس پنهانى به سراغ خدايان آنان (در بت خانه) رفت و (با تمسخر) گفت: چرا غذا نمى‌خوريد؟ شما را چه شده، چرا سخن نمى‌گوييد؟
===نکته ها===
اهل بابل، محل زندگى حضرت ابراهيم عليه السلام، هر سال جشن مخصوصى داشتند و غذاهايى را آماده مى‌كردند كه در بت‌خانه قرار مى‌دادند تا متبرّك شود، سپس دستجمعى به بيرون شهر مى‌رفتند و پس از خوشگذرانى، در پايان روز براى صرف غذا به بت‌خانه باز مى‌گشتند.
شبِ پيش از جشن، از ابراهيم نيز دعوت كردند كه همراه آنان در مراسم شركت كند، امّا حضرت ابراهيم كه منتظر فرصتى براى درهم كوبيدن بت‌ها و ايجاد شوك بر مردم بود، مطابقِ آداب و رسوم و اعتقاد مردم بابل كه ستارگان را در سرنوشت خود مؤثّر مى‌دانستند، نگاهى به ستارگان كرد و چنين وانمود كرد كه اوضاع كواكب، نوعى بيمارى را در صورت خروج او از شهر نشان مى‌دهد. لذا مردم نيز قانع شده و از اصرار خود دست برداشتند.
روشن است كه حضرت ابراهيم، خود چنين اعتقادى به نقش ستارگان نداشته و براى قانع كردن مردم از شيوه‌ى مورد قبول خودشان استفاده كرده است. چنانكه براى دعوت آنان به خداپرستى، ابتدا همچون آنها نشان مى‌دهد كه ستاره‌پرست شده است و سپس از اين عقيده، تبرّى مى‌جويد. «1»
----
«1». انعام، 76- 78.
جلد 8 - صفحه 44
===پیام ها===
1- در تبليغ، بايد با هر گروهى با زبان خودشان سخن گفت. (براى گروهى كه به تأثير ستارگان عقيده دارند، بايد با نگاه و ديد آن‌ها حرف زد.) «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ فَقالَ»
2- براى دعوت مردم به راه حقّ و مبازه با باطل، طرح‌هاى ابتكارى و انقلابى لازم است. (حضرت ابراهيم از رفتن به همراه مردم به خارج شهر خوددارى كرد و طرح خود را كه شكستن بت‌ها بود انجام داد.) «فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ»
3- مؤمن بايد زيرك و تيزبين باشد و از فرصت‌ها استفاده بكند. فَنَظَرَ ... فَقالَ‌
4- انبيا از طرف خداوند يك طرح دراز مدّت دارند كه در فرصت مناسب اجرا مى‌كنند. (در آيه 57 سوره‌ى انبيا مى‌خوانيم: ابراهيم به مردم هشدار داد كه در غياب شما نقشه‌اى براى بت‌هاى شما مى‌كشم. «تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ» آن وعده با چنين برنامه‌ريزى عملى شد.)
5- رهبران دينى جامعه، بايد در برابر جريان‌هاى فكرى انحرافى، به صورت فعّال عمل كنند نه انفعالى و با يك نقشه حساب شده، دشمن را در برابر عمل انجام شده قرار دهند. فَنَظَرَ ... فَقالَ‌ ... فَراغَ‌
6- خام كردن دشمن براى ضربه زدن به او، نياز به شناختِ آداب و رسوم و عقائد او دارد. فَنَظَرَ ... فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ‌
7- منطق انبيا براى نفى بت‌پرستى، بسيار روشن و فطرى و عقلى است. «أَ لا تَأْكُلُونَ ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92)
چون جوابى ندادند ديگر باره از روى تهكم گفت:
ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ‌: چيست شما را كه سخن نمى‌گوئيد و مرا جواب نمى‌دهيد! در اين كلام تنبيه فرموده بر آنكه اصنام چون جمادند و نمى‌خوردند و سخن نمى‌گويند، اخس اشياء باشند و به هيچ وجه صلاحيت عبادت نداشته باشند.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ (83) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (84) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85) أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ (86) فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (87)
فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (89) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ (90) فَراغَ إِلى‌ آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (91) ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92)
فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ (93) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ (94) قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96) قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ (97)
فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ (98) وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‌ رَبِّي سَيَهْدِينِ (99) رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (100)
ترجمه‌
و همانا از پيروان او
هر آينه ابراهيم است وقتى كه آمد پروردگارش را با دلى سالم‌
چون گفت به پدرش و قومش كه چه چيز را ميپرستيد
آيا بدروغ معبودهائى را غير از خداوند اختيار ميكنيد
پس چيست گمان شما بپروردگار جهانيان‌
پس نگريست نگريستنى در ستارگان‌
پس گفت همانا من بيمارم‌
پس روى گرداندند از او در حاليكه پشت كنندگان بودند
پس مايل شد بسوى خدايانشان پس گفت آيا نميخوريد
چيست شما را كه سخن نميگوئيد
پس روى كرد بر آنها ميزد زدنى بقوّت تمام‌
پس روى آوردند بسوى او با آنكه ميشتافتند
گفت آيا ميپرستيد آنچه را كه ميتراشيد
و خدا آفريد شما را و آنچه را كه ميسازيد
گفتند بنا كنيد براى او بنائى پس بيفكنيد او را در آتش سوزان‌
پس اراده كردند باو مكرى را پس گردانديم آنها را پست‌ترين مردم‌
و گفت همانا من رونده‌ام بسوى پروردگارم زود باشد كه راه نمايد مرا
پروردگارا ببخش بمن از شايستگان.
تفسير
خداوند متعال عطف فرموده قصّه حضرت ابراهيم را بر قصّه حضرت نوح كه در آيات سابقه اشاره بآن شده بود و فرموده يكى از پيروان او در ايمان بخدا و توحيد او و اصول حقّه ابراهيم عليه السّلام بود و بعضى گفته‌اند مراد بودن آنحضرت است از پيروان پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و از بعضى روايات كه در برهان نقل نموده استفاده ميشود كه مراد بودن او است از شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام و اين موقوف بر آنستكه ترتيب آيات معتبر نباشد چنانچه مكرر اشاره بآن شده است و الّا ظاهر آنستكه مرجع ضمير در شيعته نوح است كه در آيات سابقه ذكر شده است و خلاف آن بايد حمل بر تأويل شود كه نوح هم در عالم معنى از شيعيان پيغمبر خاتم و امير مؤمنان بوده چون انوار خمسه طيّبه مقدّم بودند در وجود بر تمام موجودات و همه از بركت وجود ايشان بمقامات عاليه خودشان رسيدند و اين پيروى در وقتى بود كه حاضر شد در پيشگاه احديّت براى عبادت و اطاعت با قلبى پاك از لوث معاصى و تزلزل و ريا و سالم از امراض و محبّت غير خدا چنانچه‌
----
جلد 4 صفحه 438
در سوره شعراء ذكر شد چون گفت به آزر كه عمو يا جدّ مادرى او بود و معمولا در كلام عرب پدر خوانده ميشوند و همچنين بساير اقوامش اين چه چيز است كه شما ميپرستيد آنرا آيا بدروغ آشكار بتهائى را كه خدايان خود دانسته‌ايد ميخواهيد عبادت كنيد و از خداى واقعى چشم پوشانده‌ايد پس چه گمان برده‌ايد بپروردگار جهانيان تصوّر نموده‌ايد او هم مانند اينها كه تراشيديد بى‌ادراك و شعور است يا اينها را شريك خود قرار داده در ستايش و پرستش يا شما را براى پرستش اينها عقاب نميكند يا از حال شما غافل است و از اعمال شما بى‌خبر با آنكه احاطه دارد علمش بتمام كلّيّات و جزئيّات عالم و اين سخنان را براى ملامت و نصيحت آنها ميفرمود تا شب عيدى كه معمولا اهل شهر براى تفريح روزش از بلد بيرون ميرفتند نظرى بآسمان و اوضاع كواكب فرمود و چون آنها بعلم نجوم و تأثير ستاره‌ها در امور معتقد بودند فرمود من مريض خواهم شد براى آنكه او را با خودشان از شهر بيرون نبرند و چون مرض طاعون آنزمان زياد بود و از سرايت آن ميترسيدند از او اعراض نموده خودشان بيرون رفتند و حضرت ابراهيم بآرامى روى به بتخانه و بتها نمود ديد مردم براى تبرّك نزد بتها غذاهائى گذارده‌اند بطور استهزاء و براى آنكه شايد كسى در اطراف باشد و سخن او را بشنود و متنبّه شود فرمود چرا غذا نميخوريد و چرا سخن نميگوئيد و جواب مرا نميدهيد پس ناگهان متفوّق بر بتها شد و با كمال قوّت كه از آن بيمين تعبير شده يا واقعا با قوّت دست راست زد و شكست آنها را و چون مردم از عيدگاه خودشان مراجعت نمودند و بتها را بآنحال ديدند بقرينه صحبتهاى سابق حضرت فهميدند كار او است و بسرعت روى باو آوردند و سخنانى ما بين آنها ردّ و بدل شد كه در سوره انبياء گذشت و بعدا حضرت آنها را نصيحت فرمود كه چرا چيزيرا كه خودتان با دست خود ميتراشيد پرستش ميكنيد با آنكه خداوند شما را و آنچه شما از آن بتها را درست ميكنيد خلق فرموده و بايد مخلوق خالق خود را عبادت كند نه مخلوق او و خود را چون شكر نعمت واجب و كفران آن قبيح است و قوم بعد از عجز از جواب آنحضرت با اكثريّت قريب باتفاق رأى دادند كه جاى وسيعى را محصور نمائيد و هيزم در آن جمع كنيد و آتش بزنيد و ابراهيم را در آن بيندازيد كه بسوزد
----
جلد 4 صفحه 439
و موجب عبرت خلق گردد كه ديگر كسى جرئت جسارت بخدايان ما پيدا نكند و بعقيده خودشان تدبيرى در دفع آنحضرت نمودند ولى خدا آنرا باطل نمود و آتش بر آنحضرت سرد و سلامت گرديد و آنها پست و ذليل و خوارتر از اوّل شدند و حضرت فائق و منصور و مشهور در عالم گشت و بسيارى باو ايمان آوردند و شرح اين وقايع در سوره انبيا و غيرها گذشته است و بعد از اين حضرت بكسان خود و اهل ايمان فرمود من عازم هجرت از اين بلدم بامر پروردگارم و بعدا خدا هدايت مينمايد مرا بمكانى كه صلاح دين و دنياى من در آن باشد و در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه مراد بيت المقدس بود و از امير المؤمنين عليه السّلام در توحيد نقل نموده كه مراد آنحضرت از رفتن بسوى خدا توجّه بعبادت و كوشش در آن و تقرّب بخداوند بود و اين تأويل كلام خدا است كه آن غير تنزيل است و بعد از انجام مأموريّت و استقرار در محلّى كه خداوند هدايت فرموده بود او را بآن از خدا خواست كه باو پسرى عطا فرمايد كه از شايستگان باشد براى وراثت علم و نبوّت كه مأنوس شود با او در غربت و كمك كند با او در دعوت و خداوند اجابت فرمود و از هاجر كه كنيز بود پسرى مانند حضرت اسمعيل عليه السّلام جدّ امجد خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و اله را باو مرحمت نمود چنانچه بيايد انشاء اللّه تعالى و در چند روايت از صادقين عليهما السلام تصريح شده بآنكه حضرت ابراهيم مريض نبود و دروغ هم نگفت و در يك روايت ذكر شده كه مقصود حضرت آن بود كه بعدا مريض ميشوم چون هر كس ميميرد مريض ميشود چنانچه خداوند به پيغمبر خود فرموده انّك ميّت يعنى بعدا خواهى مرد و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در ستاره‌ها نظر فرمود و حساب كرد و بر واقعه كربلا مطّلع شد و از مصائب وارده بر حضرت سيّد الشهداء متأثر گرديد و فرمود من متألّم و دردمندم و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده كه حضرت ابراهيم در سه مورد توريه نمود يعنى سخنى فرمود كه خلاف متظاهر از آنرا قصد نمود يكى آنجا كه فرمود بزرگ بتها آنها را شكسته كه در سوره انبياء گذشت و مراد از آن بيان شد ديگر آنجا كه ساره را كه زن او بود بخواهرى خود معرّفى فرمود و اراده نمود از آن خواهر دينى را سوّم اينجا است كه فرمود من مريضم و مراد از آن ذكر گرديد و اين هر سه مجادله در دين با كفّار بوده و اين دروغ نيست چون‌
----
جلد 4 صفحه 440
دروغ خلاف مراد واقعى است و اين خلاف چيزى است كه مخاطب از كلام ميفهمد و جائز است خصوصا در بعضى از مواقع لازمه كه بايد حتما بآن عمل نمود
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
ما لَكُم‌ لا تَنطِقُون‌َ (92)
چرا تكلم‌ نميكنيد ‌شما‌ ‌که‌ يك‌ جمادي‌ بيش‌ نيستيد نه‌ حسي‌ نه‌ حركتي‌ نه‌ شعوري‌ نه‌ ادراكي‌ چگونه‌ آلهه‌ شديد.
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
]
(آیه 92)- سپس افزود: اصلا «چرا سخن نمی‌گوئید»؟ چرا لال و دهن بسته هستید! (ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ).
}}
|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>


خط ۷۸: خط ۲۲۹:
[[رده:استهزاهاى ابراهیم]][[رده:قصه ابراهیم]][[رده:گفتگوى ابراهیم با بتها]][[رده:احکام استهزا]][[رده:استهزاى جایز]][[رده:استهزاى بتها]][[رده:بتها و تکلم]][[رده:بتها و خوردن]][[رده:عجز بتها]][[رده:عجز از تکلم]][[رده:استهزاى خرافات]][[رده:عجز از خوردن]][[رده:استهزاى عقیده باطل]][[رده:بت پرستى قوم ابراهیم]]
[[رده:استهزاهاى ابراهیم]][[رده:قصه ابراهیم]][[رده:گفتگوى ابراهیم با بتها]][[رده:احکام استهزا]][[رده:استهزاى جایز]][[رده:استهزاى بتها]][[رده:بتها و تکلم]][[رده:بتها و خوردن]][[رده:عجز بتها]][[رده:عجز از تکلم]][[رده:استهزاى خرافات]][[رده:عجز از خوردن]][[رده:استهزاى عقیده باطل]][[رده:بت پرستى قوم ابراهیم]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره الصافات ]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره الصافات ]]
{{#seo:
|title=آیه 92 سوره صافات
|title_mode=replace
|keywords=آیه 92 سوره صافات,صافات 92,مَا لَکُمْ‌ لاَ تَنْطِقُونَ‌,استهزاهاى ابراهیم,قصه ابراهیم,گفتگوى ابراهیم با بتها,احکام استهزا,استهزاى جایز,استهزاى بتها,بتها و تکلم,بتها و خوردن,عجز بتها,عجز از تکلم,استهزاى خرافات,عجز از خوردن,استهزاى عقیده باطل,بت پرستى قوم ابراهیم,آیات قرآن سوره الصافات
|description=مَا لَکُمْ‌ لاَ تَنْطِقُونَ‌
|image=Wiki_Logo.png
|image_alt=الکتاب
|site_name=الکتاب
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۴۶

کپی متن آیه
مَا لَکُمْ‌ لاَ تَنْطِقُونَ‌

ترجمه

(اصلاً) چرا سخن نمی‌گویید؟!»

|شما را چه شده كه سخن نمى‌گوييد
شما را چه شده كه سخن نمى‌گوييد؟!»
چرا سخن نمی‌گویید؟ (شما چه خدایان بی‌اثر باطلی هستید!)
شما را چه شده که سخن نمی گویید؟
چرا سخن نمى‌گوييد؟
شما را چه می‌شود چرا سخن نمی‌گویید؟
شما را چيست كه سخن نمى‌گوييد؟
شما را چه شده است که حرف نمی‌زنید؟
«شما را چه شده که سخن نمی‌گویید؟!»
چه شود شما را که سخن نگوئید

What is it with you, that you do not speak?”
ترتیل:
ترجمه:
الصافات ٩١ آیه ٩٢ الصافات ٩٣
سوره : سوره الصافات
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَا لَکُمْ»: شما را چه شده است؟


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ «90» فَراغَ إِلى‌ آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ «91» ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ «92»

پس مردم از او روى گردانده برگشتند. پس پنهانى به سراغ خدايان آنان (در بت خانه) رفت و (با تمسخر) گفت: چرا غذا نمى‌خوريد؟ شما را چه شده، چرا سخن نمى‌گوييد؟

نکته ها

اهل بابل، محل زندگى حضرت ابراهيم عليه السلام، هر سال جشن مخصوصى داشتند و غذاهايى را آماده مى‌كردند كه در بت‌خانه قرار مى‌دادند تا متبرّك شود، سپس دستجمعى به بيرون شهر مى‌رفتند و پس از خوشگذرانى، در پايان روز براى صرف غذا به بت‌خانه باز مى‌گشتند.

شبِ پيش از جشن، از ابراهيم نيز دعوت كردند كه همراه آنان در مراسم شركت كند، امّا حضرت ابراهيم كه منتظر فرصتى براى درهم كوبيدن بت‌ها و ايجاد شوك بر مردم بود، مطابقِ آداب و رسوم و اعتقاد مردم بابل كه ستارگان را در سرنوشت خود مؤثّر مى‌دانستند، نگاهى به ستارگان كرد و چنين وانمود كرد كه اوضاع كواكب، نوعى بيمارى را در صورت خروج او از شهر نشان مى‌دهد. لذا مردم نيز قانع شده و از اصرار خود دست برداشتند.

روشن است كه حضرت ابراهيم، خود چنين اعتقادى به نقش ستارگان نداشته و براى قانع كردن مردم از شيوه‌ى مورد قبول خودشان استفاده كرده است. چنانكه براى دعوت آنان به خداپرستى، ابتدا همچون آنها نشان مى‌دهد كه ستاره‌پرست شده است و سپس از اين عقيده، تبرّى مى‌جويد. «1»


«1». انعام، 76- 78.

جلد 8 - صفحه 44

پیام ها

1- در تبليغ، بايد با هر گروهى با زبان خودشان سخن گفت. (براى گروهى كه به تأثير ستارگان عقيده دارند، بايد با نگاه و ديد آن‌ها حرف زد.) «فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ فَقالَ»

2- براى دعوت مردم به راه حقّ و مبازه با باطل، طرح‌هاى ابتكارى و انقلابى لازم است. (حضرت ابراهيم از رفتن به همراه مردم به خارج شهر خوددارى كرد و طرح خود را كه شكستن بت‌ها بود انجام داد.) «فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ»

3- مؤمن بايد زيرك و تيزبين باشد و از فرصت‌ها استفاده بكند. فَنَظَرَ ... فَقالَ‌

4- انبيا از طرف خداوند يك طرح دراز مدّت دارند كه در فرصت مناسب اجرا مى‌كنند. (در آيه 57 سوره‌ى انبيا مى‌خوانيم: ابراهيم به مردم هشدار داد كه در غياب شما نقشه‌اى براى بت‌هاى شما مى‌كشم. «تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ» آن وعده با چنين برنامه‌ريزى عملى شد.)

5- رهبران دينى جامعه، بايد در برابر جريان‌هاى فكرى انحرافى، به صورت فعّال عمل كنند نه انفعالى و با يك نقشه حساب شده، دشمن را در برابر عمل انجام شده قرار دهند. فَنَظَرَ ... فَقالَ‌ ... فَراغَ‌

6- خام كردن دشمن براى ضربه زدن به او، نياز به شناختِ آداب و رسوم و عقائد او دارد. فَنَظَرَ ... فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ‌

7- منطق انبيا براى نفى بت‌پرستى، بسيار روشن و فطرى و عقلى است. «أَ لا تَأْكُلُونَ ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92)

چون جوابى ندادند ديگر باره از روى تهكم گفت:

ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ‌: چيست شما را كه سخن نمى‌گوئيد و مرا جواب نمى‌دهيد! در اين كلام تنبيه فرموده بر آنكه اصنام چون جمادند و نمى‌خوردند و سخن نمى‌گويند، اخس اشياء باشند و به هيچ وجه صلاحيت عبادت نداشته باشند.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ (83) إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (84) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما ذا تَعْبُدُونَ (85) أَ إِفْكاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِيدُونَ (86) فَما ظَنُّكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (87)

فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ (88) فَقالَ إِنِّي سَقِيمٌ (89) فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِينَ (90) فَراغَ إِلى‌ آلِهَتِهِمْ فَقالَ أَ لا تَأْكُلُونَ (91) ما لَكُمْ لا تَنْطِقُونَ (92)

فَراغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ (93) فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ (94) قالَ أَ تَعْبُدُونَ ما تَنْحِتُونَ (95) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ ما تَعْمَلُونَ (96) قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْياناً فَأَلْقُوهُ فِي الْجَحِيمِ (97)

فَأَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلِينَ (98) وَ قالَ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى‌ رَبِّي سَيَهْدِينِ (99) رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (100)

ترجمه‌

و همانا از پيروان او

هر آينه ابراهيم است وقتى كه آمد پروردگارش را با دلى سالم‌

چون گفت به پدرش و قومش كه چه چيز را ميپرستيد

آيا بدروغ معبودهائى را غير از خداوند اختيار ميكنيد

پس چيست گمان شما بپروردگار جهانيان‌

پس نگريست نگريستنى در ستارگان‌

پس گفت همانا من بيمارم‌

پس روى گرداندند از او در حاليكه پشت كنندگان بودند

پس مايل شد بسوى خدايانشان پس گفت آيا نميخوريد

چيست شما را كه سخن نميگوئيد

پس روى كرد بر آنها ميزد زدنى بقوّت تمام‌

پس روى آوردند بسوى او با آنكه ميشتافتند

گفت آيا ميپرستيد آنچه را كه ميتراشيد

و خدا آفريد شما را و آنچه را كه ميسازيد

گفتند بنا كنيد براى او بنائى پس بيفكنيد او را در آتش سوزان‌

پس اراده كردند باو مكرى را پس گردانديم آنها را پست‌ترين مردم‌

و گفت همانا من رونده‌ام بسوى پروردگارم زود باشد كه راه نمايد مرا

پروردگارا ببخش بمن از شايستگان.

تفسير

خداوند متعال عطف فرموده قصّه حضرت ابراهيم را بر قصّه حضرت نوح كه در آيات سابقه اشاره بآن شده بود و فرموده يكى از پيروان او در ايمان بخدا و توحيد او و اصول حقّه ابراهيم عليه السّلام بود و بعضى گفته‌اند مراد بودن آنحضرت است از پيروان پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و اله و سلّم و از بعضى روايات كه در برهان نقل نموده استفاده ميشود كه مراد بودن او است از شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام و اين موقوف بر آنستكه ترتيب آيات معتبر نباشد چنانچه مكرر اشاره بآن شده است و الّا ظاهر آنستكه مرجع ضمير در شيعته نوح است كه در آيات سابقه ذكر شده است و خلاف آن بايد حمل بر تأويل شود كه نوح هم در عالم معنى از شيعيان پيغمبر خاتم و امير مؤمنان بوده چون انوار خمسه طيّبه مقدّم بودند در وجود بر تمام موجودات و همه از بركت وجود ايشان بمقامات عاليه خودشان رسيدند و اين پيروى در وقتى بود كه حاضر شد در پيشگاه احديّت براى عبادت و اطاعت با قلبى پاك از لوث معاصى و تزلزل و ريا و سالم از امراض و محبّت غير خدا چنانچه‌


جلد 4 صفحه 438

در سوره شعراء ذكر شد چون گفت به آزر كه عمو يا جدّ مادرى او بود و معمولا در كلام عرب پدر خوانده ميشوند و همچنين بساير اقوامش اين چه چيز است كه شما ميپرستيد آنرا آيا بدروغ آشكار بتهائى را كه خدايان خود دانسته‌ايد ميخواهيد عبادت كنيد و از خداى واقعى چشم پوشانده‌ايد پس چه گمان برده‌ايد بپروردگار جهانيان تصوّر نموده‌ايد او هم مانند اينها كه تراشيديد بى‌ادراك و شعور است يا اينها را شريك خود قرار داده در ستايش و پرستش يا شما را براى پرستش اينها عقاب نميكند يا از حال شما غافل است و از اعمال شما بى‌خبر با آنكه احاطه دارد علمش بتمام كلّيّات و جزئيّات عالم و اين سخنان را براى ملامت و نصيحت آنها ميفرمود تا شب عيدى كه معمولا اهل شهر براى تفريح روزش از بلد بيرون ميرفتند نظرى بآسمان و اوضاع كواكب فرمود و چون آنها بعلم نجوم و تأثير ستاره‌ها در امور معتقد بودند فرمود من مريض خواهم شد براى آنكه او را با خودشان از شهر بيرون نبرند و چون مرض طاعون آنزمان زياد بود و از سرايت آن ميترسيدند از او اعراض نموده خودشان بيرون رفتند و حضرت ابراهيم بآرامى روى به بتخانه و بتها نمود ديد مردم براى تبرّك نزد بتها غذاهائى گذارده‌اند بطور استهزاء و براى آنكه شايد كسى در اطراف باشد و سخن او را بشنود و متنبّه شود فرمود چرا غذا نميخوريد و چرا سخن نميگوئيد و جواب مرا نميدهيد پس ناگهان متفوّق بر بتها شد و با كمال قوّت كه از آن بيمين تعبير شده يا واقعا با قوّت دست راست زد و شكست آنها را و چون مردم از عيدگاه خودشان مراجعت نمودند و بتها را بآنحال ديدند بقرينه صحبتهاى سابق حضرت فهميدند كار او است و بسرعت روى باو آوردند و سخنانى ما بين آنها ردّ و بدل شد كه در سوره انبياء گذشت و بعدا حضرت آنها را نصيحت فرمود كه چرا چيزيرا كه خودتان با دست خود ميتراشيد پرستش ميكنيد با آنكه خداوند شما را و آنچه شما از آن بتها را درست ميكنيد خلق فرموده و بايد مخلوق خالق خود را عبادت كند نه مخلوق او و خود را چون شكر نعمت واجب و كفران آن قبيح است و قوم بعد از عجز از جواب آنحضرت با اكثريّت قريب باتفاق رأى دادند كه جاى وسيعى را محصور نمائيد و هيزم در آن جمع كنيد و آتش بزنيد و ابراهيم را در آن بيندازيد كه بسوزد


جلد 4 صفحه 439

و موجب عبرت خلق گردد كه ديگر كسى جرئت جسارت بخدايان ما پيدا نكند و بعقيده خودشان تدبيرى در دفع آنحضرت نمودند ولى خدا آنرا باطل نمود و آتش بر آنحضرت سرد و سلامت گرديد و آنها پست و ذليل و خوارتر از اوّل شدند و حضرت فائق و منصور و مشهور در عالم گشت و بسيارى باو ايمان آوردند و شرح اين وقايع در سوره انبيا و غيرها گذشته است و بعد از اين حضرت بكسان خود و اهل ايمان فرمود من عازم هجرت از اين بلدم بامر پروردگارم و بعدا خدا هدايت مينمايد مرا بمكانى كه صلاح دين و دنياى من در آن باشد و در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه مراد بيت المقدس بود و از امير المؤمنين عليه السّلام در توحيد نقل نموده كه مراد آنحضرت از رفتن بسوى خدا توجّه بعبادت و كوشش در آن و تقرّب بخداوند بود و اين تأويل كلام خدا است كه آن غير تنزيل است و بعد از انجام مأموريّت و استقرار در محلّى كه خداوند هدايت فرموده بود او را بآن از خدا خواست كه باو پسرى عطا فرمايد كه از شايستگان باشد براى وراثت علم و نبوّت كه مأنوس شود با او در غربت و كمك كند با او در دعوت و خداوند اجابت فرمود و از هاجر كه كنيز بود پسرى مانند حضرت اسمعيل عليه السّلام جدّ امجد خاتم انبياء صلّى اللّه عليه و اله را باو مرحمت نمود چنانچه بيايد انشاء اللّه تعالى و در چند روايت از صادقين عليهما السلام تصريح شده بآنكه حضرت ابراهيم مريض نبود و دروغ هم نگفت و در يك روايت ذكر شده كه مقصود حضرت آن بود كه بعدا مريض ميشوم چون هر كس ميميرد مريض ميشود چنانچه خداوند به پيغمبر خود فرموده انّك ميّت يعنى بعدا خواهى مرد و در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در ستاره‌ها نظر فرمود و حساب كرد و بر واقعه كربلا مطّلع شد و از مصائب وارده بر حضرت سيّد الشهداء متأثر گرديد و فرمود من متألّم و دردمندم و از پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله نقل شده كه حضرت ابراهيم در سه مورد توريه نمود يعنى سخنى فرمود كه خلاف متظاهر از آنرا قصد نمود يكى آنجا كه فرمود بزرگ بتها آنها را شكسته كه در سوره انبياء گذشت و مراد از آن بيان شد ديگر آنجا كه ساره را كه زن او بود بخواهرى خود معرّفى فرمود و اراده نمود از آن خواهر دينى را سوّم اينجا است كه فرمود من مريضم و مراد از آن ذكر گرديد و اين هر سه مجادله در دين با كفّار بوده و اين دروغ نيست چون‌


جلد 4 صفحه 440

دروغ خلاف مراد واقعى است و اين خلاف چيزى است كه مخاطب از كلام ميفهمد و جائز است خصوصا در بعضى از مواقع لازمه كه بايد حتما بآن عمل نمود

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


ما لَكُم‌ لا تَنطِقُون‌َ (92)

چرا تكلم‌ نميكنيد ‌شما‌ ‌که‌ يك‌ جمادي‌ بيش‌ نيستيد نه‌ حسي‌ نه‌ حركتي‌ نه‌ شعوري‌ نه‌ ادراكي‌ چگونه‌ آلهه‌ شديد.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 92)- سپس افزود: اصلا «چرا سخن نمی‌گوئید»؟ چرا لال و دهن بسته هستید! (ما لَکُمْ لا تَنْطِقُونَ).

نکات آیه

۱ - استهزاى معبودهاى مشرکان از سوى ابراهیم(ع)، با توجه به ناتوانى آنها از سخن و گفتوگو (ما لکم لاتنطقون)

۲ - گفتوگوى طعن آمیز ابراهیم(ع)، با معبودهاى مشرکان در بتکده (فقال ألا تأکلون . ما لکم لاتنطقون)

۳ - مشرکان عصر ابراهیم، پرستشگر معبودهایى ناتوان از خوردن و گفتوگو کردن (فقال ألا تأکلون . ما لکم لاتنطقون)

۴ - تمسخر مظاهر شرک و عقاید باطل و خرافى، امرى جایز است. (فراغ إلى ءالهتهم فقال ألا تأکلون . ما لکم لاتنطقون)

موضوعات مرتبط

  • ابراهیم(ع): استهزاهاى ابراهیم(ع) ۱، ۲; قصه ابراهیم(ع) ۱، ۲; گفتگوى ابراهیم(ع) با بتها ۲
  • احکام :۴
  • استهزا: احکام استهزا ۴; استهزاى جایز ۴
  • بتها: استهزاى بتها ۱، ۲، ۴; بتها و تکلم ۳; بتها و خوردن ۳; عجز بتها ۱، ۳
  • تکلم: عجز از تکلم ۳
  • خرافات: استهزاى خرافات ۴
  • خوردن: عجز از خوردن ۳
  • عقیده: استهزاى عقیده باطل ۴
  • قوم ابراهیم: بت پرستى قوم ابراهیم ۳

منابع