ریشه ترب: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
|||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
خاك. [كهف:37]، آيا كافر شدى به كسى كه تو را از خاك مخصوص آفريد. در اينجا چند آيه را بررسى مىكنيم: 1- [فاطر:11] و در قرآن مجيد شش بار خلقت انسان از تراب مذكور است و همه به لفظ نكره آمده يعنى از خاكى به خصوص. و هشت بار نيز كلمه «طين» آمده و همه نكره، يعنى از گل به خصوص مثل [سجده:7]، سه دفعه هم «حَماءٍ» آمده باز نكره يعنى از لجن سياه و بد بوى به خصوص [حجر:28]، راجع به توضيح اين آيات به «آدم» رجوع شود. 2- [ص:52] كلمه اتراب سه بار در صفت حوريان بهشتى آمده است [واقعة:37]، [نباء:33]. ترب (بر وزن حِبْر) به معنى همسال است كه در يك زمان به دنيا آمده باشند بر خلاف دو قلو كه در بطن واحد از مادر واحر متولد مىشوند و آنها را توأمان گويند در تقرب الموارد هست: «الترب من وُلِدَ معك و اكثر ما يستعمل فى المؤنث يقال: هذه ترب فلانة اذا كانت على سنّها»: ترب كسى است كه با تو به دنيا آمده و بيشتر در مؤنث به كار مىرود گويند اين دختر، ترب فلان دختر است در صورتى كه همسال باشند. و در مادّه «تأم» آمده: توأم از تمام حيوان آنست كه با ديگرى در يك دفعه به دنيا آيد دو نفر باشند يا بيشتر. «اَتأمَتِ المرئةُ وَضَعَتْ اثنين فى بطن». گويند: دو همسال را از آن ترب گفتهاند كه با هم خاكبازى مىكنند كه اصل ترب به معنى خاك است. به نظر مىآيد: حوريان بهشتى با همديگر همسال و هم قد نيستند بلكه مراد تناسب آنها با شوهرانشان است يعنى حوريان از حبث زيبائى ،قدّ، قامت، حسن، منظر، و... با شوهران خود همسال و برابرند 3- [بلد:16] متر به چنان كه در مجمع آمده به معنى احتياج شديد است كه گويا فقير از شدّت فقر به تراب چسبيده است، يعنى: يتيمى كه داراى قرابت و مسكينى كه شديداً محتاج و به خاك افتاده است. 4- [طارق:7] راغب گويد: ترائب دندههاى سينه است و واحد آن تريبه است. مجمع البيان در ذيل اللغة گويد: ترائب اطراف سينه و مفرد آن تريبه است و در المعنى در ضمن نقل چند قول از عطا نقل كرده صلب مرد و ترائب زن، زيرا كه فرزند از دو آب به وجود مىآيد و در آخر فرمود: مشهور در كلام عرب، ترائب استخوانهاى سينه و بالاى آنهاست. و همين طور است در صحاح و قاموس معانى ديگر نيز احتمال داده است. زمخشرى نيز آن را استخوانهاى سينه گفته و مثل عطا صلب مرد و ترائب زن گفته است. بيضاوى نيز مثل عطا و زمخشرى گفته و در ذيل قول خود مطلب ديگرى آورده است. صلب، در لغت هر چيز سخت و محكم و نفوذ ناپذير است در نهج البلاغه در صفت مؤمن آمده «نفسه اَصْلَبِ مِنَ الصَّلْد» [حكمت:333] نفس مؤمن از سنگ سختر است و در اصطلاح به مهرههاى پشت و مجارى نطفه مرد گفته شده [نساء:23]. ناگفته نماند: قول عطا و زمخشرى و بيضاوى كه صلب را از مرد و ترائب را از زن گرفتهاند به كلّى باطل و بى اساس است و در آيه شريفه نطفه زن مطرح نيست. زيرا در آيه ماقبل مىگويد: انسان از آب جنهده كه از ميان صلب و ترائب بيرون مىآيد آفريده شده است. آب جهنده (ماء دافق) فقط از مرد است نه زن وانگهى. مقاربت، فقط سبب نزول نطفه مرد است و ربطى به نطفه زن ندارد. نطفه زن در حدود پنج روز پس از قاعدگى از تخمدان جدا شده و وارد لوله زهدان مىگردد و در حدود پنج و شش روز در آن جا زنده مىماند اگر در عرض اين مدّت مقاربت اتفاق افتاد يكى از سلّولهاى نطفه مرد (اسپرماتوزئيد) وارد نطفه زن (اوول) مىگردد و رشد آن شروع مىشود، انزال زن و لذّت او در حين مقاربت راجع با نزال نطفه او نيست بر خلاف مرد. و خلاصه: آيه شريفه راجع به نطفه مرد است و صلب و ترائب را بايد در وجود مرد جستجو نمود. و آنكه مثل ابن كثير و غيره درباره ترائب زن صحبت و نقل اقوال كردهاند از خود آيه غفلت نمودهاند و گرنه از زن صحبتى به ميان نمىآوردند. احتمال قوى در آيه شريفه آنست كه مراد از صلب قسمت آخر ستون فقرات مرد مقابل استخوانهاى عانه و مراد از ترائب استخوانهاى عانه و خاصره باشد در تفسير پرتوى از قرآن مىگويد: مجراى منى از بيضه امتداد يافته و از راه مجراى معيّنى كه در امتداد كشاله ران است به طرف داخل شكم مىرود و به طرف مثانه كه در پشت استخوان عانه است بر مىگردد و در زير مثانه از ميان پروستات (غدّه ايست كه در محل خروج ادرار قرار دارد و مجراى ناقل منى از وسط آن عبور مىكند) رد شده وارد مجراى ادرا مىشود قسمتى از اين مجرا كه داخل شكم است اطرافش حلقه استخوانى است كه در جلو استخوان عانه و در طرفين و عقب استخوان خاصره و در پشت، ستون مهره و استخوان خارجى مىباشد (تمام شد) على هذا مقصود از صلب قسمت آخر ستون مهره و از ترائب استخوانهاى ديگر است كه منى از ميان آنها گذشته وارد مجراى ادرار مىشود و اين است معناى «يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ». اگر گويند: تمام لغت نويسان و مفسّرين ترائب را از استخوانهاى سينه و دندهها و نحو آن معنى كردهاند و در مجمع البيان و غيره از اشعار عرب شاهد آورده كه تريب استخوان سينه است مثلاً در صحّاح هست «اَشْرَفَ ثَدْياها عَلَى الترَيبِ» يعنى پستانهايش بر سينه مشرف است در اين صورت چگونه ممكن است ترائب را استخوانهاى عانه و خاصره بدانيم؟!! گوئيم: تربيه و ترائب در اصل لغت به معنى استخوان سينه نيست و معناى اوّلى (تراب) در آن معتبر است و استخوانهاى سينه را از آن جهت ترائب گفتهاند كه مثل خاك به سهولت حركت مىكنند طبرسى فرموده: چون استخوانهاى سينه مانند خاك به آسانى حركت مىكنند از آن جهت ترائب گفتهاند. در اين صورت چه مانعى دارد كه بگوئيم استخوانهاى عانه و خاصره را از جهت نرم بودن و خاك مانند بودن تربيه گفتهاند. اگر مفسّران گذشته در اين عصر بوده و مجراى طبيعى منى را مىدانستند، ترائب را استخوانهاى عانه و خاصره معنى مىكردند. در پرتوى از قرآن گويد: ترائب كه جمع تربيه است در اصل لغت به معناى چيز نرم و نفوذ ناپذير... و خاك مانند است. اين عبارت مبالغه آميز است. زيرا مادّه اوّلى كه تراب است به معنى خاك مىباشد اگر مطلب آن طور بود امثال صحاح و قاموس مىنوشتند. كه تراب به معنى نرمى است و خاك را از جهت نرم بودن تراب گويند. حال آنكه چنين ننوشتهاند. | خاك. [كهف:37]، آيا كافر شدى به كسى كه تو را از خاك مخصوص آفريد. در اينجا چند آيه را بررسى مىكنيم: 1- [فاطر:11] و در قرآن مجيد شش بار خلقت انسان از تراب مذكور است و همه به لفظ نكره آمده يعنى از خاكى به خصوص. و هشت بار نيز كلمه «طين» آمده و همه نكره، يعنى از گل به خصوص مثل [سجده:7]، سه دفعه هم «حَماءٍ» آمده باز نكره يعنى از لجن سياه و بد بوى به خصوص [حجر:28]، راجع به توضيح اين آيات به «آدم» رجوع شود. 2- [ص:52] كلمه اتراب سه بار در صفت حوريان بهشتى آمده است [واقعة:37]، [نباء:33]. ترب (بر وزن حِبْر) به معنى همسال است كه در يك زمان به دنيا آمده باشند بر خلاف دو قلو كه در بطن واحد از مادر واحر متولد مىشوند و آنها را توأمان گويند در تقرب الموارد هست: «الترب من وُلِدَ معك و اكثر ما يستعمل فى المؤنث يقال: هذه ترب فلانة اذا كانت على سنّها»: ترب كسى است كه با تو به دنيا آمده و بيشتر در مؤنث به كار مىرود گويند اين دختر، ترب فلان دختر است در صورتى كه همسال باشند. و در مادّه «تأم» آمده: توأم از تمام حيوان آنست كه با ديگرى در يك دفعه به دنيا آيد دو نفر باشند يا بيشتر. «اَتأمَتِ المرئةُ وَضَعَتْ اثنين فى بطن». گويند: دو همسال را از آن ترب گفتهاند كه با هم خاكبازى مىكنند كه اصل ترب به معنى خاك است. به نظر مىآيد: حوريان بهشتى با همديگر همسال و هم قد نيستند بلكه مراد تناسب آنها با شوهرانشان است يعنى حوريان از حبث زيبائى ،قدّ، قامت، حسن، منظر، و... با شوهران خود همسال و برابرند 3- [بلد:16] متر به چنان كه در مجمع آمده به معنى احتياج شديد است كه گويا فقير از شدّت فقر به تراب چسبيده است، يعنى: يتيمى كه داراى قرابت و مسكينى كه شديداً محتاج و به خاك افتاده است. 4- [طارق:7] راغب گويد: ترائب دندههاى سينه است و واحد آن تريبه است. مجمع البيان در ذيل اللغة گويد: ترائب اطراف سينه و مفرد آن تريبه است و در المعنى در ضمن نقل چند قول از عطا نقل كرده صلب مرد و ترائب زن، زيرا كه فرزند از دو آب به وجود مىآيد و در آخر فرمود: مشهور در كلام عرب، ترائب استخوانهاى سينه و بالاى آنهاست. و همين طور است در صحاح و قاموس معانى ديگر نيز احتمال داده است. زمخشرى نيز آن را استخوانهاى سينه گفته و مثل عطا صلب مرد و ترائب زن گفته است. بيضاوى نيز مثل عطا و زمخشرى گفته و در ذيل قول خود مطلب ديگرى آورده است. صلب، در لغت هر چيز سخت و محكم و نفوذ ناپذير است در نهج البلاغه در صفت مؤمن آمده «نفسه اَصْلَبِ مِنَ الصَّلْد» [حكمت:333] نفس مؤمن از سنگ سختر است و در اصطلاح به مهرههاى پشت و مجارى نطفه مرد گفته شده [نساء:23]. ناگفته نماند: قول عطا و زمخشرى و بيضاوى كه صلب را از مرد و ترائب را از زن گرفتهاند به كلّى باطل و بى اساس است و در آيه شريفه نطفه زن مطرح نيست. زيرا در آيه ماقبل مىگويد: انسان از آب جنهده كه از ميان صلب و ترائب بيرون مىآيد آفريده شده است. آب جهنده (ماء دافق) فقط از مرد است نه زن وانگهى. مقاربت، فقط سبب نزول نطفه مرد است و ربطى به نطفه زن ندارد. نطفه زن در حدود پنج روز پس از قاعدگى از تخمدان جدا شده و وارد لوله زهدان مىگردد و در حدود پنج و شش روز در آن جا زنده مىماند اگر در عرض اين مدّت مقاربت اتفاق افتاد يكى از سلّولهاى نطفه مرد (اسپرماتوزئيد) وارد نطفه زن (اوول) مىگردد و رشد آن شروع مىشود، انزال زن و لذّت او در حين مقاربت راجع با نزال نطفه او نيست بر خلاف مرد. و خلاصه: آيه شريفه راجع به نطفه مرد است و صلب و ترائب را بايد در وجود مرد جستجو نمود. و آنكه مثل ابن كثير و غيره درباره ترائب زن صحبت و نقل اقوال كردهاند از خود آيه غفلت نمودهاند و گرنه از زن صحبتى به ميان نمىآوردند. احتمال قوى در آيه شريفه آنست كه مراد از صلب قسمت آخر ستون فقرات مرد مقابل استخوانهاى عانه و مراد از ترائب استخوانهاى عانه و خاصره باشد در تفسير پرتوى از قرآن مىگويد: مجراى منى از بيضه امتداد يافته و از راه مجراى معيّنى كه در امتداد كشاله ران است به طرف داخل شكم مىرود و به طرف مثانه كه در پشت استخوان عانه است بر مىگردد و در زير مثانه از ميان پروستات (غدّه ايست كه در محل خروج ادرار قرار دارد و مجراى ناقل منى از وسط آن عبور مىكند) رد شده وارد مجراى ادرا مىشود قسمتى از اين مجرا كه داخل شكم است اطرافش حلقه استخوانى است كه در جلو استخوان عانه و در طرفين و عقب استخوان خاصره و در پشت، ستون مهره و استخوان خارجى مىباشد (تمام شد) على هذا مقصود از صلب قسمت آخر ستون مهره و از ترائب استخوانهاى ديگر است كه منى از ميان آنها گذشته وارد مجراى ادرار مىشود و اين است معناى «يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ». اگر گويند: تمام لغت نويسان و مفسّرين ترائب را از استخوانهاى سينه و دندهها و نحو آن معنى كردهاند و در مجمع البيان و غيره از اشعار عرب شاهد آورده كه تريب استخوان سينه است مثلاً در صحّاح هست «اَشْرَفَ ثَدْياها عَلَى الترَيبِ» يعنى پستانهايش بر سينه مشرف است در اين صورت چگونه ممكن است ترائب را استخوانهاى عانه و خاصره بدانيم؟!! گوئيم: تربيه و ترائب در اصل لغت به معنى استخوان سينه نيست و معناى اوّلى (تراب) در آن معتبر است و استخوانهاى سينه را از آن جهت ترائب گفتهاند كه مثل خاك به سهولت حركت مىكنند طبرسى فرموده: چون استخوانهاى سينه مانند خاك به آسانى حركت مىكنند از آن جهت ترائب گفتهاند. در اين صورت چه مانعى دارد كه بگوئيم استخوانهاى عانه و خاصره را از جهت نرم بودن و خاك مانند بودن تربيه گفتهاند. اگر مفسّران گذشته در اين عصر بوده و مجراى طبيعى منى را مىدانستند، ترائب را استخوانهاى عانه و خاصره معنى مىكردند. در پرتوى از قرآن گويد: ترائب كه جمع تربيه است در اصل لغت به معناى چيز نرم و نفوذ ناپذير... و خاك مانند است. اين عبارت مبالغه آميز است. زيرا مادّه اوّلى كه تراب است به معنى خاك مىباشد اگر مطلب آن طور بود امثال صحاح و قاموس مىنوشتند. كه تراب به معنى نرمى است و خاك را از جهت نرم بودن تراب گويند. حال آنكه چنين ننوشتهاند. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
من:100, ا:79, کون:77, ثم:72, ه:64, ل:59, اذا:53, کم:44, نا:42, خلق:42, ان:42, عظم:42, موت:41, قول:34, ف:32, انن:31, نطف:28, ما:27, ذا:26, ک:25, فى:24, على:23, الذين:22, بعث:21, خرج:21, ابو:19, رجع:19, هذا:19, بين:19, قد:19, کفر:19, لا:19, مثل:19, هم:18, ب:18, اول:18, الا:18, هن:18, عجب:17, الذى:17, هيهات:17, علم:17, جعل:17, وعد:16, صحب:16, کئس:16, صلب:15, ذلک:15, کعب:15, امن:15, ها:15, عنب:15, بکر:15, صوب:15, عرب:15, طرف:15, دهق:15, وله:15, هو:15, قصر:15, ى:15, سمع:15, فوز:15, يمن:15, حدق:15, ثلل:15, سوء:15, علق:15, سکن:15, ن:14, صفو:14, اله:14, دسس:14, انتم:14, بعد:14, قرب:14, او:14, وقى:14, عند:13, نشء:13, شرب:13, دفق:13, اوى:13, ائى:13, آدم:13, ام:13, حکم:13, بشر:13, وبل:13, صدق:13, ليت:13, وصى:13, هون:13, يتم:13, الله:13, سغب:13, ترک:13, موه:13, کثر:13, سحر:13, دين:13, نشر:13, يا:13, قدر:13, لغو:13, شىء:13, سوى:13, ايى:12, فکه:12, بور:12, يوم:12, عمى:12, نقص:12, حسب:11, لکن:11, رجل:11, حقق:11, جدد:11, حنث:11, هل:11, ربب:11, ارض:11, صبر:11, زوج:11, يدى:11, مسک:11, صلد:11, اخر:10, مضغ:10, حمل:10, ريب:10, حور:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ دی ۱۳۹۵، ساعت ۰۳:۳۸
تکرار در قرآن: ۲۲(بار)
«ترب» (بر وزن شعر) به معناى «هم سن و سال» توصیف دیگرى است براى زنان بهشتى نسبت به همسرانشان; چرا که توافق سنى جاذبه را میان دو همسر افزون مى کند، و یا توصیفى است براى خود آن زنان، که همه آنها هم سن و سال و جوانند، و به معناى «مثل و مانند» نیز آمده است. و بیشتر در مورد جنس مؤنث به کار مى رود.
قاموس قرآن
خاك. [كهف:37]، آيا كافر شدى به كسى كه تو را از خاك مخصوص آفريد. در اينجا چند آيه را بررسى مىكنيم: 1- [فاطر:11] و در قرآن مجيد شش بار خلقت انسان از تراب مذكور است و همه به لفظ نكره آمده يعنى از خاكى به خصوص. و هشت بار نيز كلمه «طين» آمده و همه نكره، يعنى از گل به خصوص مثل [سجده:7]، سه دفعه هم «حَماءٍ» آمده باز نكره يعنى از لجن سياه و بد بوى به خصوص [حجر:28]، راجع به توضيح اين آيات به «آدم» رجوع شود. 2- [ص:52] كلمه اتراب سه بار در صفت حوريان بهشتى آمده است [واقعة:37]، [نباء:33]. ترب (بر وزن حِبْر) به معنى همسال است كه در يك زمان به دنيا آمده باشند بر خلاف دو قلو كه در بطن واحد از مادر واحر متولد مىشوند و آنها را توأمان گويند در تقرب الموارد هست: «الترب من وُلِدَ معك و اكثر ما يستعمل فى المؤنث يقال: هذه ترب فلانة اذا كانت على سنّها»: ترب كسى است كه با تو به دنيا آمده و بيشتر در مؤنث به كار مىرود گويند اين دختر، ترب فلان دختر است در صورتى كه همسال باشند. و در مادّه «تأم» آمده: توأم از تمام حيوان آنست كه با ديگرى در يك دفعه به دنيا آيد دو نفر باشند يا بيشتر. «اَتأمَتِ المرئةُ وَضَعَتْ اثنين فى بطن». گويند: دو همسال را از آن ترب گفتهاند كه با هم خاكبازى مىكنند كه اصل ترب به معنى خاك است. به نظر مىآيد: حوريان بهشتى با همديگر همسال و هم قد نيستند بلكه مراد تناسب آنها با شوهرانشان است يعنى حوريان از حبث زيبائى ،قدّ، قامت، حسن، منظر، و... با شوهران خود همسال و برابرند 3- [بلد:16] متر به چنان كه در مجمع آمده به معنى احتياج شديد است كه گويا فقير از شدّت فقر به تراب چسبيده است، يعنى: يتيمى كه داراى قرابت و مسكينى كه شديداً محتاج و به خاك افتاده است. 4- [طارق:7] راغب گويد: ترائب دندههاى سينه است و واحد آن تريبه است. مجمع البيان در ذيل اللغة گويد: ترائب اطراف سينه و مفرد آن تريبه است و در المعنى در ضمن نقل چند قول از عطا نقل كرده صلب مرد و ترائب زن، زيرا كه فرزند از دو آب به وجود مىآيد و در آخر فرمود: مشهور در كلام عرب، ترائب استخوانهاى سينه و بالاى آنهاست. و همين طور است در صحاح و قاموس معانى ديگر نيز احتمال داده است. زمخشرى نيز آن را استخوانهاى سينه گفته و مثل عطا صلب مرد و ترائب زن گفته است. بيضاوى نيز مثل عطا و زمخشرى گفته و در ذيل قول خود مطلب ديگرى آورده است. صلب، در لغت هر چيز سخت و محكم و نفوذ ناپذير است در نهج البلاغه در صفت مؤمن آمده «نفسه اَصْلَبِ مِنَ الصَّلْد» [حكمت:333] نفس مؤمن از سنگ سختر است و در اصطلاح به مهرههاى پشت و مجارى نطفه مرد گفته شده [نساء:23]. ناگفته نماند: قول عطا و زمخشرى و بيضاوى كه صلب را از مرد و ترائب را از زن گرفتهاند به كلّى باطل و بى اساس است و در آيه شريفه نطفه زن مطرح نيست. زيرا در آيه ماقبل مىگويد: انسان از آب جنهده كه از ميان صلب و ترائب بيرون مىآيد آفريده شده است. آب جهنده (ماء دافق) فقط از مرد است نه زن وانگهى. مقاربت، فقط سبب نزول نطفه مرد است و ربطى به نطفه زن ندارد. نطفه زن در حدود پنج روز پس از قاعدگى از تخمدان جدا شده و وارد لوله زهدان مىگردد و در حدود پنج و شش روز در آن جا زنده مىماند اگر در عرض اين مدّت مقاربت اتفاق افتاد يكى از سلّولهاى نطفه مرد (اسپرماتوزئيد) وارد نطفه زن (اوول) مىگردد و رشد آن شروع مىشود، انزال زن و لذّت او در حين مقاربت راجع با نزال نطفه او نيست بر خلاف مرد. و خلاصه: آيه شريفه راجع به نطفه مرد است و صلب و ترائب را بايد در وجود مرد جستجو نمود. و آنكه مثل ابن كثير و غيره درباره ترائب زن صحبت و نقل اقوال كردهاند از خود آيه غفلت نمودهاند و گرنه از زن صحبتى به ميان نمىآوردند. احتمال قوى در آيه شريفه آنست كه مراد از صلب قسمت آخر ستون فقرات مرد مقابل استخوانهاى عانه و مراد از ترائب استخوانهاى عانه و خاصره باشد در تفسير پرتوى از قرآن مىگويد: مجراى منى از بيضه امتداد يافته و از راه مجراى معيّنى كه در امتداد كشاله ران است به طرف داخل شكم مىرود و به طرف مثانه كه در پشت استخوان عانه است بر مىگردد و در زير مثانه از ميان پروستات (غدّه ايست كه در محل خروج ادرار قرار دارد و مجراى ناقل منى از وسط آن عبور مىكند) رد شده وارد مجراى ادرا مىشود قسمتى از اين مجرا كه داخل شكم است اطرافش حلقه استخوانى است كه در جلو استخوان عانه و در طرفين و عقب استخوان خاصره و در پشت، ستون مهره و استخوان خارجى مىباشد (تمام شد) على هذا مقصود از صلب قسمت آخر ستون مهره و از ترائب استخوانهاى ديگر است كه منى از ميان آنها گذشته وارد مجراى ادرار مىشود و اين است معناى «يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ». اگر گويند: تمام لغت نويسان و مفسّرين ترائب را از استخوانهاى سينه و دندهها و نحو آن معنى كردهاند و در مجمع البيان و غيره از اشعار عرب شاهد آورده كه تريب استخوان سينه است مثلاً در صحّاح هست «اَشْرَفَ ثَدْياها عَلَى الترَيبِ» يعنى پستانهايش بر سينه مشرف است در اين صورت چگونه ممكن است ترائب را استخوانهاى عانه و خاصره بدانيم؟!! گوئيم: تربيه و ترائب در اصل لغت به معنى استخوان سينه نيست و معناى اوّلى (تراب) در آن معتبر است و استخوانهاى سينه را از آن جهت ترائب گفتهاند كه مثل خاك به سهولت حركت مىكنند طبرسى فرموده: چون استخوانهاى سينه مانند خاك به آسانى حركت مىكنند از آن جهت ترائب گفتهاند. در اين صورت چه مانعى دارد كه بگوئيم استخوانهاى عانه و خاصره را از جهت نرم بودن و خاك مانند بودن تربيه گفتهاند. اگر مفسّران گذشته در اين عصر بوده و مجراى طبيعى منى را مىدانستند، ترائب را استخوانهاى عانه و خاصره معنى مىكردند. در پرتوى از قرآن گويد: ترائب كه جمع تربيه است در اصل لغت به معناى چيز نرم و نفوذ ناپذير... و خاك مانند است. اين عبارت مبالغه آميز است. زيرا مادّه اوّلى كه تراب است به معنى خاك مىباشد اگر مطلب آن طور بود امثال صحاح و قاموس مىنوشتند. كه تراب به معنى نرمى است و خاك را از جهت نرم بودن تراب گويند. حال آنكه چنين ننوشتهاند.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
تُرَابٌ | ۱ |
تُرَابٍ | ۶ |
تُرَاباً | ۹ |
التُّرَابِ | ۱ |
أَتْرَابٌ | ۱ |
أَتْرَاباً | ۲ |
التَّرَائِبِ | ۱ |
مَتْرَبَةٍ | ۱ |