۱۷٬۰۰۸
ویرایش
برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
از آن | از آن سو، بعد از آن كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نماز صبح را خواند، به طرف بيابان حنين سرازير شد، كه ناگهان ستون هایى از لشكر هوازن از چهار طرف حركت كردند، در همان برخورد اول، قبيله «بنوسليم» كه در پيشاپيش لشكر اسلام قرار داشتند، شكست خورده، دنبال ايشان بقيه سپاه هم كه به كثرت عدد خود تكيه كرده بودند، پا به فرار گذاشتند. تنها على بن ابی طالب «عليه السلام»، علمدار سپاه با عده قليلى باقى ماند كه تا آخر پايدارى كردند. فراريان آن چنان فرار كردند كه وقتى از جلو رسول خدا «صلى الله عليه و آله» عبور مى كردند، اصلا به آن جناب توجهى نداشتند. | ||
عباس، عموى پيغمبر، زمام استر آن جناب را گرفته بود و «فضل»، پسرش، در طرف راست آن حضرت و «ابوسفيان بن حارث بن عبد المطلب»، در طرف چپش و «نوفل بن حارث» و «ربيعه بن حارث» با نُه نفر از بنى هاشم و نفر دهمى «ايمن»، پسر «اُمّ ايمن»، در پيرامون آن جناب قرار داشتند. عباس، عموى پيغمبر اين ابيات را در باره آن روز سرود: | |||
نصرنا رسول الله فى الحرب تسعة * و قد فر من قد فر عنه فاقشعوا | نصرنا رسول الله فى الحرب تسعة * و قد فر من قد فر عنه فاقشعوا | ||
خط ۱۴: | خط ۱۴: | ||
و عاشرنا لاقى الحمام بنفسه * لما ناله فى الله لا يتوجع | و عاشرنا لاقى الحمام بنفسه * لما ناله فى الله لا يتوجع | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۰۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۰۷ </center> | ||
وقتى رسول خدا | وقتى رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، فرار كردن مردم را ديد، به عمويش عباس - كه مردى بلند آواز بود - فرمود: از اين تپه بالا برو و فرياد برآور: اى گروه مهاجر و انصار! اى اصحاب سوره بقره! اى كسانى كه در زير درخت در حديبيه بيعت كرديد! به كجا مى گريزيد، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» اين جاست. | ||
وقتى صداى | وقتى صداى عباس، به گوش فراريان رسيد، برگشتند و گفتند: لبيك لبيك! و مخصوصا انصار، بدون درنگ باز گشته و با مشركان كارزارى كردند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرمود: الآن تنور جنگ گرم شد، من بدون دروغ پيغمبرم، من پسر عبدالمطلب ام. چيزى نگذشت كه نصرت خدا نازل گرديد، و هوازن ب طور فضيحت بارى فرار كرده، و هر كدام به طرفى گريختند، و مسلمانان به تعقيبشان برخاستند. | ||
مالك بن | مالك بن عوف، به سرعت هرچه تمامتر گريخت و خود را به درون قلعه طائف افكند، و از لشكريانش نزديك صد نفر كشته شدند، و غنيمت وافرى از اموال و زنان نصيب مسلمانان گرديد. | ||
رسول خدا | رسول خدا «صلى الله عليه و آله» دستور داد زنان و فرزندان اسير شده را به طرف جعرانه ببرند، و در آن جا نگه دارى نمايند و «بديل ابن ورقاء خزاعى» را مأمور نگهدارى اموال كرد، و خود به تعقيب فراريان پرداخت و قلعه طائف را براى دستگيرى «مالك بن عوف» محاصره كرد و بقيه آن ماه را به محاصره گذرانيد. وقتى ماه ذى القعده فرا رسيد، از طائف صرف نظر نمود و به جعرانه رفت، و غنيمت جنگ حنين و اوطاس را در ميان لشكريان تقسيم كرد. | ||
سعيد بن مسيب مى گويد: مردى كه در صف | سعيد بن مسيب مى گويد: مردى كه در صف مشركان بود براى من تعريف كرد كه وقتى ما با اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روبرو شديم بقدر دوشيدن يك گوسفند در برابر ما تاب مقاومت نياوردند و بعد از آنكه صفوف ايشان را در هم شكستيم ايشان را به پيش مى رانديم تا رسيديم به صاحب استر ابلق، يعنى رسول خدا (صلى الله عليه و آله )، ناگهان مردان روسفيدى را ديديم كه به ما گفتند: «شاهت الوجوه ارجعوا: زشت باد روی هاى شما برگرديد» و ما برگشتيم و در نتيجه همانها كه فرارى بودند برگشتند و بر ما غلبه كردند، و آن عده مردان رو سفيد همانها بودند. منظور راوى اين است كه ايشان همان ملائكه بودند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۰۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۳۰۸ </center> | ||
زهرى مى گويد: شنيدم كه شيبه بن عثمان گفته بود. من دنبال رسول خدا را داشتم ، و در كمين بودم كه به انتقام خون طلحه بن عثمان و عثمان بن طلحه كه در جنگ احد كشته شده بودند او را بقتل برسانم ، خداى تعالى رسول خود را از نيت من خبردار كرد، پس برگشت و به من نگاهى كرد و به سينه ام زد و فرمود: بخدا پناه مى برم از تو اى شيبه. | زهرى مى گويد: شنيدم كه شيبه بن عثمان گفته بود. من دنبال رسول خدا را داشتم ، و در كمين بودم كه به انتقام خون طلحه بن عثمان و عثمان بن طلحه كه در جنگ احد كشته شده بودند او را بقتل برسانم ، خداى تعالى رسول خود را از نيت من خبردار كرد، پس برگشت و به من نگاهى كرد و به سينه ام زد و فرمود: بخدا پناه مى برم از تو اى شيبه. |
ویرایش