گمنام

تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۲۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۳۳: خط ۱۳۳:
اتصال اين آيات به يكديگر روشن است، و اما اتصالش به ماقبل، البته خيلى روشن نيست، هر چند بعضى از مفسران به خود زحمت داده اند كه چنين اتصالى برقرار سازند، وليكن كارى صورت نداده اند.
اتصال اين آيات به يكديگر روشن است، و اما اتصالش به ماقبل، البته خيلى روشن نيست، هر چند بعضى از مفسران به خود زحمت داده اند كه چنين اتصالى برقرار سازند، وليكن كارى صورت نداده اند.


==معناى عمارت مساجد خداوند در: «ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد الله»==  
==معناى عمارت مساجد خداوند، در آیه شریفه==  
«'''مَا كانَ لِلْمُشرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنفُسِهِم بِالْكُفْرِ'''»:
«'''مَا كانَ لِلْمُشرِكِينَ أَن يَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدِينَ عَلى أَنفُسِهِم بِالْكُفْرِ'''»:


كلمه «يعمروا» از «عماره» است كه ضد خرابى است ؛ وقتى گفته مى شود «عمر الارض» كه زمين را آباد كرده و در زمين بنائى بالا برده باشد، و «عمر البيت» وقتى گفته مى شود كه نقاط مشرف بر خرابى خانه را اصلاح كرده باشد. «تعمير» هم از همين ماده و بههمين معنا است ، و همچنين «عمر» ، چون عمر عبارتست از تعمير بدن بوسيله روح ، و اگر هم زيارت خانه خدا را «عمره» مى گويند باز بخاطر همين است كه زيارت مردم مايه آبادانى بيت الله الحرام است.
كلمۀ «يَعمُرُوا»، از «عماره» است كه ضد خرابى است. وقتى گفته مى شود: «عَمَرَ الأرضَ»، كه زمين را آباد كرده و در زمين، بنایى بالا برده باشد. و «عَمَرَ البَيتَ» وقتى گفته مى شود كه نقاط مشرف بر خرابى خانه را اصلاح كرده باشد. «تعمير» هم از همين ماده و به همين معنا است. و همچنين «عمر»، چون «عمر»، عبارت است از تعمير بدن به وسيله روح، و اگر هم زيارت خانه خدا را «عُمره» مى گويند، باز به خاطر همين است كه زيارت مردم، مايه آبادانى بيت الله الحرام است.


و كلمه «مسجد» اسم مكانى است كه سجده در آن انجام مى شود، مانند خانه اى كه بخاطر سجده براى خدا ساخته مى شود، و اگر اعضاء سجده را كه عبارتند از پيشانى و دو كف دست و دو سر زانو و نوك شست پاها، مسجد مى نامند براى اين است كه اينها نيز بنوعى با سجده ارتباط دارند.
و كلمه «مسجد»، اسم مكانى است كه سجده در آن انجام مى شود. مانند خانه اى كه به خاطر سجده براى خدا ساخته مى شود. و اگر اعضاء سجده را كه عبارتند از پيشانى و دو كف دست و دو سر زانو و نوك شست پاها، «مسجد» مى نامند، براى اين است كه اين ها نيز، به نوعى با سجده ارتباط دارند.


جمله «ما كان للمشركين» حق و ملك را نفى مى كند، چون حرف لام براى افاده ملك و حق است ، و كلمه «كان» كه گذشته را مى رساند افاده مى كند كه مشركين موجبات داشتن چنين حقى را از سابق واجد نبودند كه خانه خدا را تعمير و مرمت و يا زيارت كنند، همچنانكه اين كلمه در آيه «ما كان لنبى ان يكون له اسرى» و آيه «و ما كان لنبى ان يغل» نيز همين معنا را افاده مى كند.
جملۀ «مَا كَانَ لِلمُشرِكِين»، حق و ملك را نفى مى كند. چون حرف «لام» براى افاده ملك و حق است، و كلمه «كَانَ» كه گذشته را مى رساند، افاده مى كند كه مشركان موجبات داشتن چنين حقى را از سابق واجد نبودند كه خانه خدا را تعمير و مرمت و يا زيارت كنند. همچنان كه اين كلمه در آيه «مَا كَانَ لِنَبِىّ أن يَكُونَ لَهُ أسرَى»، و آيه «وَ مَا كَانَ لِنَبِىّ أن يَغُلّ» نيز، همين معنا را افاده مى كند.


و مقصود از «عمارت» در جمله «ان يعمروا» اصلاح نواحى مشرف بخرابى ، و مرمت آن است ، نه آباد كردن آن با زيارت ، چون اگر به اين معنا باشد بايد بگوئيم آيه منحصرا ناظر به مسجد الحرام است كه زيارت دارد، و ساير مساجد را شامل نمى شود، و حال آنكه منظور از آيه مطلق مساجد است ، گو اينكه ساير مساجد هم با نماز خواندن در آنها رونقى بخود مى گيرند كه ممكن است اسم آن را عمارت و زيارت گذاشت ، ليكن معهود از قرآن اين است كه اين عمل را دخول در مسجد مى خواند نه زيارت.
و مقصود از «عمارت» در جملۀ «أن يَعمُرُوا»، اصلاح نواحى مشرف به خرابى، و مرمت آن است، نه آباد كردن آن با زيارت. چون اگر به اين معنا باشد، بايد بگویيم آيه منحصرا ناظر به مسجدالحرام است كه زيارت دارد، و ساير مساجد را شامل نمى شود، و حال آن كه منظور از آيه، مطلق مساجد است. گو اين كه ساير مساجد هم با نماز خواندن در آن ها رونقى به خود مى گيرند كه ممكن است اسم آن را عمارت و زيارت گذاشت، ليكن معهود از قرآن، اين است كه اين عمل را دخول در مسجد مى خواند، نه زيارت.


علاوه بر اينكه آيه بعدى كه مى فرمايد: «اجعلتم سقايه الحاج و عماره المسجد الحرام» گفتار ما را تا حدى تاييد مى كند كه منظور از عمارت ، اصلاح نواحى مشرف بر خرابى است نه زيارت بيت الله الحرام.
علاوه بر اين كه آيه بعدى كه مى فرمايد: «أجَعَلتُم سِقَايَةَ الحَاجِّ وَ عِمَارَةَ المَسجِد الحَرَام»، گفتار ما را تا حدّى تأييد مى كند كه منظور از «عمارت»، اصلاح نواحى مشرف بر خرابى است، نه زيارت بيت الله الحرام.


و مقصود از مساجد خدا هر چند مطلق بناهائى است كه براى عبادت خدا ساخته شده ، و ليكن سياق آيه دلالت دارد بر اينكه مقصود از آن عمارت ، خصوص مسجد الحرام است ، مويد اين معنا قرائت كسى است كه جمله را: «''' ان يعمروا مسجد الله '''» - به صيغه مفرد - خوانده است . خواهى گفت ، اگر مقصود تنها مسجد الحرام بود چرا به صيغه جمع آورد؟
و مقصود از «مساجد خدا» هر چند مطلق بناهایى است كه براى عبادت خدا ساخته شده، وليكن سياق آيه دلالت دارد بر اين كه مقصود از آن عمارت، خصوص مسجدالحرام است. مؤيد اين معنا، قرائت كسى است كه جمله را «أن يَعمُرُوا مَسجِدَ الله» - به صيغه مفرد - خوانده است.  


جواب اينكه : تعليل وارده در آيه مى رساند ملاك حكم مختص ‍ مسجد الحرام نيست ، و بنا بر اين چه مانعى دارد حكم يك فرد مخصوص ، به ملاك عامى بيان شود، پس آيه در صدد بيان اين معنا است كه : «مشركين را نمى رسد كه مسجد الحرام را تعمير كنند، چون آنجا مسجد است ، و مساجد وضعشان چنين است كه نبايد مشرك آنها را تعمير نمايد».
خواهى گفت: اگر مقصود تنها «مسجدالحرام» بود، چرا به صيغه جمع آورد؟
 
جواب اين كه:  
 
تعليل وارده در آيه مى رساند ملاك حكم، مختص مسجدالحرام نيست، و بنابراين، چه مانعى دارد حكم يك فرد مخصوص، به ملاك عامى بيان شود. پس آيه در صدد بيان اين معنا است كه: «مشركان را نمى رسد كه مسجدالحرام را تعمير كنند، چون آن جا مسجد است، و مساجد، وضعشان چنين است كه نبايد مشرك، آن ها را تعمير نمايد».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۷ </center>
و در جمله «شاهدين على انفسهم بالكفر» مقصود از شهادت ، اداى آن است ، و اداى شهادت همان اعتراف است ، حال يا اعتراف قولى ، مانند كسى كه به زبان خود اعتراف كند به اينكه كافر است ، و يا اعتراف فعلى ، مانند كسى كه بت مى پرستد، و بر كفر درونيش تظاهر مى نمايد، همه اينها شهادت دادن ، و ملاك در همه واحد است.
و در جمله «شَاهِدِينَ عَلَى أنفُسِهِم بِالكُفرِ»، مقصود از شهادت، اداى آن است، و اداى شهادت، همان اعتراف است. حال يا اعتراف قولى، مانند كسى كه به زبان خود اعتراف كند به اين كه كافر است. و يا اعتراف فعلى، مانند كسى كه بت مى پرستد، و بر كفر درونی اش تظاهر مى نمايد، همه اين ها شهادت دادن، و ملاك در همه واحد است.


پس معناى آيه اين است كه : جايز و حق نيست كه مشركين نواحى فرسوده مسجد الحرام را تعمير كنند، مانند ساير مساجد خدا، با اينكه خود معترف به اينند كه كافرند، چون قول و فعلشان بر آن دلالت مى كند.
پس معناى آيه، اين است كه: جايز و حق نيست كه مشركان نواحى فرسوده مسجدالحرام را تعمير كنند، مانند ساير مساجد خدا، با اين كه خود معترف به اين اند كه كافرند. چون قول و فعلشان بر آن دلالت مى كند.


«'''أُولَئك حَبِطت أَعْمَالُهُمْ وَ فى النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ'''»:
«'''أُولَئك حَبِطت أَعْمَالُهُمْ وَ فى النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ'''»:


اين آيه در مقام بيان علت حكمى است كه از جمله «ما كان...» استفاده مى شد، و بهمين جهت به فصل آورده شد، نه وصل.
اين آيه، در مقام بيان علت حكمى است كه از جملۀ «مَا كَانَ...» استفاده مى شد، و به همين جهت به فصل آورده شد، نه وصل.


و منظور از جمله اولى بيان بطلان اثر و برداشته شدن آن از اعمال آنان است ، زيرا هر عملى را كه انسان انجام مى دهد بخاطر اثرى است كه از آن منظور دارد، و وقتى عمل حبط، و اثر از آن برداشته شود، قهرا مجوزى براى انجام آن نيست ، اعمالى هم كه جنبه عبادت دارد از قبيل تعمير مساجد و امثال آن به منظور اثرى كه عبارت از سعادت و بهشت است انجام مى شود، و همين عمل وقتى حبط شود ديگر آن اثر را ندارد.
و منظور از جمله اولى، بيان بطلان اثر و برداشته شدن آن از اعمال آنان است. زيرا هر عملى را كه انسان انجام مى دهد، به خاطر اثرى است كه از آن منظور دارد، و وقتى عمل حبط، و اثر از آن برداشته شود، قهرا مجوزى براى انجام آن نيست. اعمالى هم كه جنبه عبادت دارد، از قبيل تعمير مساجد و امثال آن به منظور اثرى كه عبارت از سعادت و بهشت است، انجام مى شود، و همين عمل وقتى حبط شود، ديگر آن اثر را ندارد.


و منظور از جمله دومى يعنى جمله «فى النار هم خالدون» بيان اين جهت است كه حالا كه به بهشت نمى روند كجا مى روند، و به معناى اين است كه فرموده باشد: اين طائفه از آنجائى كه اعمال عباديشان به بهشت راهبريشان نمى كند، بطور دائم در آتش خواهند بود، و چون اثر سعادت را ندارند در شقاوت ابدى به سر خواهند برد.
و منظور از جملۀ دومى، يعنى جمله «فِى النَّارِ هُم خَالِدُونَ»، بيان اين جهت است كه حالا كه به بهشت نمى روند، كجا مى روند، و به معناى اين است كه فرموده باشد: اين طایفه، از آن جایى كه اعمال عبادی شان به بهشت راهبری شان نمى كند، به طور دائم در آتش خواهند بود، و چون اثر سعادت را ندارند، در شقاوت ابدى به سر خواهند برد.
<span id='link147'><span>
<span id='link147'><span>


و از اين آيه دو اصل لطيف از اصول تشريع استفاده مى شود، يكى اينكه بطور كلى عمل جايز (البته جواز به معناى اعم ، كه شامل واجبات و مستحبات و مباحات مى شود) آن عملى است كه داراى اثر مفيدى براى فاعلش باشد، پس معلوم مى شود هيچ عمل لغوى در دين تشريع نشده ، و اين اصل مورد تاييد عقل و منطبق با ناموس طبيعت نيز هست ، زيرا در طبيعت هيچ عملى از هيچ موجودى سرنمى زند مگر اينكه براى فاعلش سودى دارد.
و از اين آيه، دو اصل لطيف از اصول تشريع استفاده مى شود:
 
يكى اين كه: به طور كلى عمل جايز (البته جواز به معناى اعم، كه شامل واجبات و مستحبات و مباحات مى شود)، آن عملى است كه داراى اثر مفيدى براى فاعلش باشد. پس معلوم مى شود هيچ عمل لغوى در دين تشريع نشده، و اين اصل مورد تأييد عقل و منطبق با ناموس طبيعت نيز هست. زيرا در طبيعت، هيچ عملى از هيچ موجودى سر نمى زند، مگر اين كه براى فاعلش سودى دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۸ </center>
اصل دوم اين است كه عمل وقتى جايز است كه قبلا خداوند به فاعلش حق داده باشد كه آن را انجام دهد، و مانع انجام آن نشده باشد.
اصل دوم، اين است كه: عمل وقتى جايز است كه قبلا خداوند به فاعلش حق داده باشد كه آن را انجام دهد، و مانع انجام آن نشده باشد.


«'''إِنَّمَا يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ ...'''»:
«'''إِنَّمَا يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ ...'''»:


از سياق كلام استفاده مى شود كه انحصار مستفاد از كلمه «انما» از قبيل قصر افراد است ، گويا شخصى توهم كرده كه هم مؤمنين حق دارند مساجد خدا را تعمير كنند و هم مشركين ، لذا در اين آيه حق مزبور را منحصر در مؤمنين كرده است . و لازمه اين حصر اين است كه منظور از جمله «يعمر» انشاء حق و جواز باشد، كه آن را بصورت خبر تعبير كرده ، نه اينكه خبر بوده باشد، و اين معنا پر واضح است.
از سياق كلام استفاده مى شود كه انحصار مستفاد از كلمۀ «إنَّما»، از قبيل قصر افراد است. گويا شخصى توهم كرده كه هم مؤمنان حق دارند مساجد خدا را تعمير كنند و هم مشركان. لذا در اين آيه، حق مزبور را منحصر در مؤمنان كرده است. و لازمۀ اين حصر، اين است كه منظور از جملۀ «يَعمُرُ»، انشاء حق و جواز باشد، كه آن را به صورت خبر تعبير كرده، نه اين كه خبر بوده باشد، و اين معنا پر واضح است.


و اگر جواز تعمير مساجد و داشتن حق آن را مشروط كرده به داشتن ايمان ، به خدا و به روز جزا، و بهمين جهت آن را از كفار كه فاقد چنين ايمانى هستند نفى كرده ، و خلاصه اگر در اين شرط تنها اكتفا به ايمان به خدا نكرده و ايمان به روز جزا را هم علاوه كرده براى اين است كه مشركين خدا را قبول داشتند، و تفاوتشان با مؤ منين صرفنظر از شرك اين بود كه به روز جزا ايمان نداشتند، لذا حق تعمير مساجد و جواز آن را منحصر كرد به كسانى كه دين آسمانى را پذيرفته باشند.
و اگر جواز تعمير مساجد و داشتن حق آن را مشروط کرده به داشتن ايمان به خدا و به روز جزا، و به همين جهت آن را از كفار كه فاقد چنين ايمانى هستند، نفى كرده، و خلاصه اگر در اين شرط تنها به ايمان به خدا اکتفا نكرده و ايمان به روز جزا را هم علاوه كرده، براى اين است كه مشركان، خدا را قبول داشتند، و تفاوتشان با مؤمنان، صرف نظر از شرك، اين بود كه به روز جزا ايمان نداشتند. لذا حق تعمير مساجد و جواز آن را، منحصر كرد به كسانى كه دين آسمانى را پذيرفته باشند.


به اين هم اكتفا نكرد، بلكه مساله نماز خواندن و زكات دادن و نترسيدن جز از خدا را هم اضافه كرد، و فرمود: «و اقام الصلوه و آتى الزكوه و لم يخش الا الله» براى اينكه مقام آيه مقام بيان و معرفى كسانى است كه بر خلاف كفار از عملشان منتفع مى شوند، و معلوم است كسى كه تارك فروع دين آنهم نماز و زكات كه دو ركن از اركان دينند بوده باشد او نيز به آيات خدا كافر است ، و صرف ايمان به خدا و روز جزا فايده اى بحالش ندارد، هر چند در صورتى كه به زبان منكر آنها نباشد در زمره مسلمانان محسوب مى شود، و وقتى كافر است كه بزبان انكار كند.
به اين هم اكتفا نكرد، بلكه مسأله نماز خواندن و زكات دادن و نترسيدن جز از خدا را هم اضافه كرد، و فرمود: «وَ أقَامَ الصَّلَوة وَ آتَى الزَّكَوة وَ لَم يَخشَ إلّا الله»، براى اين كه مقام آيه، مقام بيان و معرفى كسانى است كه بر خلاف كفار، از عملشان منتفع مى شوند. و معلوم است كسى كه تارك فروع دين، آن هم نماز و زكات كه دو ركن از اركان دين اند، بوده باشد، او نيز به آيات خدا كافر است، و صرف ايمان به خدا و روز جزا، فايده اى به حالش ندارد. هر چند در صورتى كه به زبان منكر آن ها نباشد، در زمره مسلمانان محسوب مى شود، و وقتى كافر است كه به زبان انكار كند.


و اگر از ميان فروع دين تنها نماز و زكات را اسم برد، براى اين است كه نماز و زكات از آن اركانى است كه به هيچ وجه و در هيچ حالى از احوال تركش جايز نيست.
و اگر از ميان فروع دين، تنها «نماز» و «زكات» را اسم برد، براى اين است كه نماز و زكات از آن اركانى است كه به هيچ وجه و در هيچ حالى از احوال تركش جايز نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۲۶۹ </center>
و از اين اقتضاى مقامى كه گفتيم برمى آيد كه منظور از جمله «و لم يخش الا الله» خشيت دينى است كه همان عبادت است ، نه خشيت و ترس طبيعى و غريزى ، چه اين نوع ترس را همه دارند، مگر اولياى مقربين مانند انبياء كه قرآن درباره شان فرموده : «الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله».
و از اين اقتضاى مقامى كه گفتيم، بر مى آيد كه منظور از جملۀ «وَ لَم يَخشَ إلّا الله»، خشيت دينى است كه همان عبادت است، نه خشيت و ترس طبيعى و غريزى. چه اين نوع ترس را همه دارند، مگر اولياى مقربين، مانند انبياء كه قرآن درباره شان فرموده: «الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللهِ وَ يَخشَونَهُ وَ لَا يَخشَونَ أحَداً إلّا الله».


==وجه تغيير از عبادت به «خشية» و بیان ملازمه بين عبادت و ترس==
==وجه تغيير از عبادت به «خشية» و بیان ملازمه بين عبادت و ترس==
۱۶٬۹۱۱

ویرایش