۱۶٬۸۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
«'''وَ مَا كانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْترَى مِن دُونِ اللَّهِ ...'''»: | «'''وَ مَا كانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْترَى مِن دُونِ اللَّهِ ...'''»: | ||
در سابق اشاره كرديم كه اگر در نفى صفتى و يا | در سابق اشاره كرديم كه اگر در نفى صفتى و يا معنایى، تعبير شود به نفى كون و نبود وجود آن، از اين تعبير فهميده مى شود كه آن صفت، استعداد و شأنيت تحقق و وجود ندارد. و اين قسم نفى كردن، بليغ تر از نفى خود آن صفت است. | ||
بنابراين، فرق است بين اين كه بگویيم: «مَا كَانَ زَيدٌ لِيَقُوم: زيد چنين نبود كه بايستد»، و بين اين كه بگویيم: «زَيدٌ لَم يَقُم: زيد نايستاد»، و يا بگویيم: «مَا قَامَ زَيدٌ: زيد نايستاد». | |||
پس | تعبير اول، می فهماند زيد استعداد ايستادن ندارد، و شأن او، چنين شأنى نيست، به خلاف تعبير دوم، كه تنها نفى قيام را می رساند و می فهماند او نايستاده، و در قرآن كريم، نمونه هاى بسيارى از تعبير اول وجود دارد. مثل آيات زير: «فَمَا كَانُوا لِيُؤمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِن قَبل»، «مَا كُنتَ تَدرِى مَا الكِتَابُ وَ لَا الإيمَانُ وَ مَا كَانَ اللّهُ لِيَظلِمَهُم». | ||
پس اين كه در آيه مورد بحث فرمود: «وَ مَا كَانَ هَذَا القُرآنُ أن يُفتَرَى مِن دُونِ اللّه» خواسته است شأنيت افتراء را از قرآن كريم نفى نموده، همان طور كه ديگران نيز گفته اند، خواسته است بفرمايد: قرآن، چيزى نيست كه بتوان به آن افتراء بست و گفت كه اين كتاب از ناحيه خدا نبوده و به افتراء به خدا نسبت داده شده. | |||
و اين تعبير، بليغ تر از آن است كه نفى فعليت نموده، بفرمايد: «اين قرآن، به ناحق به خدا نسبت داده نشده». و حاصل معناى آيه، اين است كه: شأن قرآن چنين نيست، و در اين صلاحيت نيست كه ساخته و پرداخته غير خدا باشد، و به افتراء به خدا نسبت داده شود. | |||
مراد از: «الذى بين يديه» و معناى: «تفصيل الكتاب» و اشاره به وحدت همه اديانو اينكه اختلاف اديان در اجمال و تفصيل است | مراد از: «الذى بين يديه» و معناى: «تفصيل الكتاب» و اشاره به وحدت همه اديانو اينكه اختلاف اديان در اجمال و تفصيل است | ||
«''' | «'''وَلَكِن تَصدِيقَ الَّذِى بَينَ يَدَيهِ '''» - يعنى: قرآن، تصديق آن كتاب هايى است كه فعلا موجود است، و از ناحيه خدا نازل شده، و آن، عبارت است از :تورات و انجيل، همچنان كه همين قرآن، از مسيح «عليه السلام» حكايت كرده كه آن جناب نيز، درباره كتاب آسمانى قبل از انجيلش، به بنى اسرائيل گفت: «يَا بَنِى إسرَائِيلَ إنّى رَسُولُ اللّهِ إلَيكُم مُصَدِّقاً لِمَا بَينَ يَدَىَّ مِنَ التَورَية». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۱ </center> | ||
و | و اگر به جاى اين كه بفرمايد: «تَصدِيقَ الَّذِى نُزِّلَ مِن قَبلُ: تصديق آن كتابى كه قبلا نازل شده» فرمود: «تَصدِيقَ الَّذِى بَينَ يَدَيه» بدين جهت بوده كه قبل از آن جناب، غير از تورات و انجيل كتاب هاى ديگر آسمانى نيز بوده، مانند كتاب نوح، و كتاب ابراهيم «عليهما السلام». | ||
بنابراين، اگر تقدّم همه اين چهار كتاب را در نظر بگيريم، آن كتابى كه از نظر زمان نزديكتر به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بوده، يعنى تورات و انجيل مى توانسته موصوف شود به اين صفت كه «بَينَ يَدَىَّ: پيش روى» آن جناب قرار دارند. | |||
بعضى از | بعضى از مفسران گفته اند: منظور از جملۀ «مَا بَينَ يَدَيهِ»، حوادثى است كه بعدا پيش مى آيد. نظير مسأله بعث و نشور و حساب و جزاء. ولى اين تفسير، درست و قابل اعتناء نيست. | ||
«''' | «'''وَ تَفصِيلَ الكِتَابِ '''» - اين جمله، عطف است بر جملۀ «تَصدِيقَ الَّذیى»، و منظور از كلمه «كتاب»، به دلالت سياق، جنس كتاب هاى آسمانى و نازل از ناحيه خداى سبحان، بر انبياى گرامش است. | ||
و منظور از | و منظور از كلمۀ «تفصيل»، ايجاد فاصله بين اجزاء در هم آن است، و منظور از در هم بودن اجزاء، اين است كه معارف آن در يكديگر پيچيده و به يكديگر مرتبط است، و خداى تعالى با ايضاح و شرح، اين اجزاء را از يكديگر جدا ساخته. | ||
اين | اين جمله، دلالت دارد بر اين كه دين الهى كه بر انبيايش نازل شده، همه يك دين است، و اختلافى در اديان الهى نيست، جز اختلاف در اجمال و تفصيل، و قرآن كريم، تفصيل دهنده مطالبى است كه در كتاب هاى ديگر آسمانى، به طور اجمال آمده بود. دليل ديگر بر اين كه دين الهى، يكى است، آيه شريفه زير است كه مى فرمايد: «إنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإسلَامُ». | ||
و نيز دليل ديگر | و نيز دليل ديگر اين كه قرآن كريم، تفصيل مجملات كتاب هاى آسمانى سابق است، آيه زير است كه مى فرمايد: «وَ أنزَلنَا إلَيكَ الكِتَابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَينَ يَدَيهِ مِنَ الكِتَابِ وَ مُهَيمِناً عَلَيه»، و جملۀ «لَا رَيبَ فِيهِ مِن رَبِّ العَالَمِين»، به منزله تعليل براى جمله اول است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۲ </center> | ||
«'''أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ فَأْتُوا | «'''أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ ...'''»: | ||
كلمه | كلمه «أم»، دو قسم است: يكى «متصله»، مثل اين كه بگویيم: «أهَذَا زَيدٌ أم عُمروٌ: آيا اين شخص زيد است و يا عمرو». قسم دوم، «منقطعه» كه به معناى «بلكه» است، و در آيه مورد بحث، به معناى دوم آمده، مى فرمايد: «بلكه مى گويند او خودش قرآن را ساخته و پرداخته و به خدا افتراء بسته». و ضمير «ها» در كلمۀ «افتَرَيهُ»، و كلمۀ «مِثلِه» به قرآن بر مى گردد. | ||
و | و اين كه فرموده: «بگو اگر چنين است، سوره اى مثل قرآن بياوريد»، خود شاهد بر اين است كه كلمۀ «قرآن»، همان طور كه بر همه اين كتاب آسمانى اطلاق مى شود، بر سوره اى از آن نيز اطلاق مى شود. هم كثير آن، قرآن است و هم قليلش. | ||
و معناى | و معناى آيه، اين است: به كسانى كه مى گويند «افتَرَيهُ» بگو: اگر شما در اين ادعايتان صادق ايد، يك سوره به مثل اين قرآن كه به قول شما افتراء شده، بياوريد. حتى اگر نتوانستيد خود به تنهایى اين كار را انجام دهيد، مى توانيد از تمامى خلائق تا آن جا كه دسترسى داريد، كمك بگيريد. چون اگر اين قرآن كلامى باشد مفترى، قهرا كلامى از كلام هاى بشرى خواهد بود و بايد بشر بتواند مثل آن را بياورد. | ||
<span id='link62'><span> | <span id='link62'><span> | ||
==تحدى قرآن كريم به اين كه سوره اى مانند قرآن بياوريد == | ==تحدى قرآن كريم به اين كه سوره اى مانند قرآن بياوريد == | ||
و خواننده محترم توجه دارد كه اين آيه شريفه تحدى روشنى است ، آن هم تحدى به آوردن يك سوره هر قدر هم كه كوچك باشد، چون كلمه «سوره» هم به سوره طويل اطلاق مى شود، و هم به سوره قصير و كوتاه. | و خواننده محترم توجه دارد كه اين آيه شريفه تحدى روشنى است ، آن هم تحدى به آوردن يك سوره هر قدر هم كه كوچك باشد، چون كلمه «سوره» هم به سوره طويل اطلاق مى شود، و هم به سوره قصير و كوتاه. |
ویرایش