۱۶٬۸۸۹
ویرایش
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
«'''إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُوا بِالحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ اطمَأَنُّوا بهَا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ * أُولَئك مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ'''»: | «'''إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُوا بِالحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ اطمَأَنُّوا بهَا وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ * أُولَئك مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كانُوا يَكْسِبُونَ'''»: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۶ </center> | ||
امورى كه سرانجام مترتب بر آن دعوت مى | از اين جا شروع شده در بيان امورى كه متفرع است بر دعوت مذكور، در جملۀ «ذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُم فَاعبُدُوهُ»، | ||
امورى كه سرانجام مترتب بر آن دعوت مى شود. از قبيل اين كه چه كسانى آن دعوت را مى پذيرند و چه كسانى آن را رد خواهند كرد. چه كسانى خدا را اطاعت مى كنند و چه كسانى نافرمانی اش خواهند كرد. | |||
نخست، متعرض عكس العملى شده كه كفار در برابر اين دعوت از خود نشان خواهند داد و فرموده: «محققا كسانى كه اميد ديدار ما را ندارند، و به زندگى دنيا راضى گشته و دل خود را با آن آرامش بخشيده اند و كسانى كه اصلا از آيات ما غافل اند، اينان دعوت ما را نمى پذيرند، و به خاطر همين عملكردشان در آتش، مأوا دارند». | |||
و در اين | و در اين بيان، نخست ايشان را توصيف كرد به اين كه اميدى به «لقاء خدا ندارند». و منظور از «لقاء اللّه»، همان معاد و بازگشت به سوى خداى تعالى و زنده شدن در روز قيامت است. و ما، در چند جا از اين كتاب گفته ايم كه چرا قرآن كريم، قيامت را «روز لقاء خدا» ناميده، كه يكى از آن موارد، در سوره «اعراف»، تفسير آيه رؤيت است. | ||
پس اين كفار، منكر روز جزاء هستند و معلوم است كه با انكار آن | پس اين كفار، منكر روز جزاء هستند و معلوم است كه با انكار آن روز، ديگر حساب و جزایى و وعد و وعيدى و امر و نهيى بر ايشان مطرح نخواهد بود. وقتى اين مسائل براى كسى مطرح نباشد، براى او وحى و نبوت و فروعات آن، كه همان احكام يك دين آسمانى است نيز، معنا ندارد. | ||
و نيز معلوم است كه وقتى جهان بينى يك انسان چنين | و نيز معلوم است كه: وقتى جهان بينى يك انسان چنين باشد، همه همّ و غم او، معطوف به زندگى مادى دنيا مى شود. چون انسان و هر موجود زنده ديگر به حكم فطرتش مى خواهد باقى بماند، و به دعوت فطرتش، همه همّش را صرف در اين مى كند كه اولا بماند و فانى نشود، و در ثانى، سعادت اين زندگی اش را تأمين نمايد. | ||
خوب، اگر اين انسان، به حيات دائمى ایمانی داشته باشد، حياتى كه به پهناى دنيا و آخرت است كه هيچ، و اما اگر به چنين حياتى ايمان نداشته باشد، قهرا همّ فطری اش در تلاش براى بقاء، صرف همين زندگى دنيا مى شود، و به داشتن آن راضى گشته، دلش به آرامشى كاذب، آرامش مى يابد، و ديگر به طلب آخرت بر نمى خيزد. اين است منظور جمله: «وَ رَضُوا بِالحَيَوةِ الدُّنيَا وَ اطمَأنُّوا بِهَا». | |||
از همين جا روشن مى شود كه وصف | از همين جا روشن مى شود كه وصف دوم، يعنى اين كه چنين كسانى به زندگى دنيا راضى و مطمئن هستند، از لوازم وصف اول، يعنى جملۀ «لَا يَرجُونَ لِقَاءَنَا» مى باشد، و جنبه اى تفسير كننده براى آن دارد. و حرف «باء» در «بِالحَيَاة»، و در «اطمَأنُّوا بِهَا»، باء سببيت است، و چنين معنا مى دهد كه منكران لقاء خدا، به سبب زندگى دنيا، از لقاء خدا كه همان زندگى آخرت است، بى نياز شدند و آرامش خاطر يافتند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۱۷ </center> | ||
كسى كه از آخرت غافل است و آن را فراموش كرده و همواره به ياد | «'''وَ الَّذِينَ هُم عَن آيَاتِنَا غَافِلُون '''» - اين جمله، جنبۀ تفسير براى وصف قبلى دارد. چون بين آن دو تلازم هست. كسى كه از آخرت غافل است و آن را فراموش كرده و همواره به ياد دنياست، قهرا از آيات خدا نيز غافل خواهد بود. | ||
<span id='link12'><span> | <span id='link12'><span> | ||
و اين آيه، قريب المضمون با آيه زير است كه مى فرمايد: «فَأعرِض عَن مَن تَوَلّى عَن ذِكرِنَا وَ لَم يُرِد إلّا الحَيَوةَ الدُّنيَا ذَلِكَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِ إنَّ رَبَّكَ هُوَ أعلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ». | |||
چون اين آيه نيز دلالت دارد بر اين كه اعراض از ذكر خدا، غفلت از آيات اوست و باعث آن مى شود كه ديد آدمى كوتاه گشته، علم او تنها در چهار ديوارى تنگ زندگى دنيا و شؤون آن دور بزند. | |||
آرى، كسى كه از ياد خدا غافل است، خواستش نيز از چهار ديوارى زندگى مادى دنيا فراتر نمى رود، و اين خود ضلالت از راه خدا است، كه در آيه زير، اين ضلالت به فراموشى روز حساب تعريف شده، مى فرمايد: «إنّ الَّذِينَ يُضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ لَهُم عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَومَ الحِسَاب». | |||
«''' | پس روشن شد كه انكار لقاء اللّه و فراموشى روز حساب، موجب اين است كه انسان به زندگى دنيا راضى شود و به جاى آخرت، بدان اطمينان و دلگرمى يافته، علم و معرفتش و خواست و اراده اش، منحصر در همين چهارچوب تنگ دنيا شود. و چون مدار و معيار بر حقيقت ذكر است و اين كه آدمى جدّاً و واقعا در طلب آخرت و رضاى خدا باشد، لاجرم هيچ فرقى نيست بين آن كسى كه بكلّى منكر معاد و لقاء خداست و بين آن كسى كه هم قولا و هم فعلا به زندگى دنيا راضى است، و يا اين كه فعلا به زندگى دنيا راضى است، اما لفظا قائل به معاد است. | ||
و نيز روشن گرديد كه اعتقاد به معاد، يكى از اصول و پايه هایى است كه استوارى دين بر آن بنا نهاده شده است. چون با سقوط اين پايه، امر و نهى و وعده و وعيد و بلكه اصل نبوت و وحى ساقط مى شود، و معلوم است كه با سقوط اين ها، دين الهى، بكلّى باطل مى شود. | |||
«'''أُولَئِكَ مَأوَيهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكسِبُون '''» - اين جمله، جزاى آنان را بيان می كند و مى فرمايد كه جزاى اعمالى كه كردند، آتش جاودانه است. | |||
==مراد از هدايت مؤمنان به ايمانشان، و رابطه بين ايمان وعمل و آثار هر يك == | ==مراد از هدايت مؤمنان به ايمانشان، و رابطه بين ايمان وعمل و آثار هر يك == |
ویرایش