۱۶٬۸۸۹
ویرایش
خط ۱۶۰: | خط ۱۶۰: | ||
اين آيات، داستان عذاب قوم لوط را بيان مى كند و مى توان گفت كه به يك حساب، تتمۀ آيات قبلى است كه داستان نازل شدن ملائكه و وارد شدن آنان بر ابراهيم و بشارت دادن به ولادت اسحاق را ذكر مى كرد. چون بيان آن مطالب، در واقع زمينه چينى بود براى بيان عذاب قوم لوط. | اين آيات، داستان عذاب قوم لوط را بيان مى كند و مى توان گفت كه به يك حساب، تتمۀ آيات قبلى است كه داستان نازل شدن ملائكه و وارد شدن آنان بر ابراهيم و بشارت دادن به ولادت اسحاق را ذكر مى كرد. چون بيان آن مطالب، در واقع زمينه چينى بود براى بيان عذاب قوم لوط. | ||
==داستان حضرت لوط «ع»، قوم او، و فرشتگان عذاب== | |||
«'''وَ لَمَّا جَاءَت رُسُلُنَا لُوطاً سِئ بهِمْ وَ ضاقَ بهِمْ ذَرْعاً وَ قَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ'''»: | «'''وَ لَمَّا جَاءَت رُسُلُنَا لُوطاً سِئ بهِمْ وَ ضاقَ بهِمْ ذَرْعاً وَ قَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ'''»: | ||
خط ۱۶۸: | خط ۱۶۹: | ||
و تعبیر: «ضَاقَ بِالأمرِ ذَرعاً»، تعبيرى است كنايه اى و معنايش اين است كه: راه چاره آن امر، به رويش بسته شد. و يا راهى براى خلاصى از فلان امر نيافت. و وجه اين كنايه، اين است كه چنين كسى مانند خياطى مى ماند كه به هر مترى و ذرعى كه پارچه را متر مى كند، لباسى به فلان قامت در نمى آيد. | و تعبیر: «ضَاقَ بِالأمرِ ذَرعاً»، تعبيرى است كنايه اى و معنايش اين است كه: راه چاره آن امر، به رويش بسته شد. و يا راهى براى خلاصى از فلان امر نيافت. و وجه اين كنايه، اين است كه چنين كسى مانند خياطى مى ماند كه به هر مترى و ذرعى كه پارچه را متر مى كند، لباسى به فلان قامت در نمى آيد. | ||
و كلمۀ «عَصِيب»، بر وزن «فعيل»، به معناى مفعول از ماده «عصب» است، كه به معناى شدت است و | و كلمۀ «عَصِيب»، بر وزن «فعيل»، به معناى مفعول از ماده «عصب» است، كه به معناى شدت است و «يَومٌ عَصِيبٌ»، آن روزى است كه به وسيله هجوم بلا، آن قدر شديد شده باشد كه عقده هايش بازشدنى نيست، و شدايدش آن چنان سر در يكديگر كرده اند، كه مانند كلاف سر در گُم، از يكديگر جدا و متمايز نمى شوند. | ||
و معناى آيه شريفه، اين است كه: | و معناى آيه شريفه، اين است كه: | ||
خط ۱۸۲: | خط ۱۸۳: | ||
و اين جمله، در بين جملۀ «وَ جَاءَهُ قَومُهُ يُهرَعُونَ إلَيه»، و بين جملۀ «قَالَ يَا قَومِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِى...»، معترضه است و در معنا دادن به مضمون هر دو طرفش مفيد است. اما اين كه جمله قبل خود را معنا مى دهد، براى اين است كه وقتى شنونده بشنود كه قوم لوط به طرف ميهمانان لوط هجوم آوردند، به طورى كه يكديگر را هُل مى دادند، خوب نمى فهمد كه اين هجوم، براى چه بوده، ولى وقتى دنبال آن بشنود كه قوم لوط، معتاد به عمل هاى شنيع و گناهان شرم آور بودند، مى فهمد كه انگيزه آنان بر اين هجوم، همان عادت زشتى بوده كه فاسقان قوم، به گناه و فحشاء داشته و خواسته اند آن عمل زشت را با ميهمانان لوط انجام دهند. | و اين جمله، در بين جملۀ «وَ جَاءَهُ قَومُهُ يُهرَعُونَ إلَيه»، و بين جملۀ «قَالَ يَا قَومِ هَؤُلَاءِ بَنَاتِى...»، معترضه است و در معنا دادن به مضمون هر دو طرفش مفيد است. اما اين كه جمله قبل خود را معنا مى دهد، براى اين است كه وقتى شنونده بشنود كه قوم لوط به طرف ميهمانان لوط هجوم آوردند، به طورى كه يكديگر را هُل مى دادند، خوب نمى فهمد كه اين هجوم، براى چه بوده، ولى وقتى دنبال آن بشنود كه قوم لوط، معتاد به عمل هاى شنيع و گناهان شرم آور بودند، مى فهمد كه انگيزه آنان بر اين هجوم، همان عادت زشتى بوده كه فاسقان قوم، به گناه و فحشاء داشته و خواسته اند آن عمل زشت را با ميهمانان لوط انجام دهند. | ||
و اما نافع بودنش در مضمون جمله | و اما نافع بودنش در مضمون جمله بعدش، براى اين است كه وقتى شنونده بشنود كه لوط از درِ بيچارگى و ناعلاجى، به قوم خود مى گويد كه اين دختران من، در اختيار شمايند و اين ها براى شما بهترند، اگر آن جمله معترضه نبود، تعجب مى كرد كه چرا لوط «عليه السلام»، نخست به موعظه آنان نپرداخت و ابتداءً، چنين پيشنهادى را كرد؟ | ||
ولى حالا كه اين | ولى حالا كه اين جملۀ معترضه را شنيده، سابقۀ اين قوم را دارد و مى فهمد كه آن قوم، به علت اين كه مَلَكۀ فسق و فحشاء در دل هايشان رسوخ كرده بوده، ديگر گوش شنوايى برايشان باقى نمانده بود و هيچ زاجرى منزجرشان نمى كرده، و هيچ موعظه و نصيحتى به خرجشان نمى رفته، و به همين جهت، جناب لوط در اولين كلامى كه به آنان گفته، دختران خود را بر آنان عرضه كرده و سپس گفته است: «فَاتَّقُوا اللّهَ وَ لَا تُخزُونِ فِى ضَيفِى: از خدا بترسيد و مرا نزد ميهمانانم رسوا نكنيد». | ||
«'''قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلاءِ بَنَاتى هُنَّ أَطهَرُ لَكُمْ ...'''»: | «'''قَالَ يَا قَوْمِ هَؤُلاءِ بَنَاتى هُنَّ أَطهَرُ لَكُمْ ...'''»: | ||
وقتى لوط | وقتى لوط «عليه السلام» ديد كه قوم، همگى بر سوء قصد عليه ميهمانان يك دست شده اند و صرف موعظه و يا خشونت در گفتار، آنان را از آنچه مى خواهند منصرف نمى كند، تصميم گرفت آن ها را از اين راه فحشاء باز بدارد و منظورشان را از راه حلال تأمين كند، از طريقى كه گناهى بر آن مترتب نمى شود و آن، مسأله ازدواج است. لذا دختران خود را به آنان عرضه كرد و ازدواج با آنان را برايشان ترجيح داد و گفت: «ازدواج با اين دختران، پاكيزه تر است، و يا اين دختران پاكيزه ترند». | ||
و مراد از آوردن | و مراد از آوردن صيغۀ «أطهر»، (أفعل، كه مخصوص برترى دادن چيزى بر چيز ديگر است، مانند اكبر، يعنى كبيرتر، و اصغر، يعنى صغيرتر)، كه به معناى پاكيزه تر است، اين نبوده كه عمل شرم آور لواط هم پاكيزه است، ولى ازدواج با زنان پاكيزه تر است، بلكه منظور اين است كه ازدواج با دختران من، عملى است پاك و هيچ شائبه زشتى و پليدى در آن نيست. | ||
ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۰۶ </center> | |||
مراد از «بناتى» و «اطهر لكم» در سخن لوط «ع» به قوم خود: «هؤلاء بناتى هن اطهر لكم» | و خلاصه مراد اين است كه: ازدواج، طهارت خالص است، و استعمال صيغۀ «أفعل» در غير مورد تفضيل، شايع است. در قرآن نيز استعمال شده، آن جا كه فرمود: «مَا عِندَ اللّهِ خَيرٌ مِنَ اللّهو»، با اين كه در «لهو»، هيچ خيرى نيست. و نيز فرموده: «وَ الصُّلحُ خَيرٌ»، كه در همه اين موارد، صيغۀ «أفعل» مى فهماند اگر اين كار را بكنى، كارى كرده اى كه يقينا اشكالى در آن نيست، و اگر آن كارهاى ديگر را بكنى، چنين يقينى برايت حاصل نمى شود. يا يقين به نامشروع بودن آن پيدا مى كنى و يا حداقل در مشروع بودن و پاكيزه بودن آن، ترديد خواهى داشت. | ||
==مراد از «بناتى» و «اطهر لكم» در سخن لوط «ع» به قوم خود: «هؤلاء بناتى هن اطهر لكم»== | |||
و اگر جمله «'''هولاء بناتى '''» را مقيد كرد به قيد «'''هن اطهر لكم '''» براى اين بود كه بفهماند منظور لوط (عليه السلام ) از عرضه كردن دختران خود اين بوده كه مردم با آنها ازدواج كنند نه اينكه از راه زنا شهوات خود را تسكين دهند، و حاشا بر مقام يك پيغمبر خدا كه چنين پيشنهادى بكند براى اينكه در زنا هيچ طهارتى وجود ندارد. | و اگر جمله «'''هولاء بناتى '''» را مقيد كرد به قيد «'''هن اطهر لكم '''» براى اين بود كه بفهماند منظور لوط (عليه السلام ) از عرضه كردن دختران خود اين بوده كه مردم با آنها ازدواج كنند نه اينكه از راه زنا شهوات خود را تسكين دهند، و حاشا بر مقام يك پيغمبر خدا كه چنين پيشنهادى بكند براى اينكه در زنا هيچ طهارتى وجود ندارد. |
ویرایش