۱۶٬۸۸۳
ویرایش
خط ۱۶۶: | خط ۱۶۶: | ||
<span id='link297'><span> | <span id='link297'><span> | ||
==سخنان حضرت هود | ==سخنان حضرت هود «ع»، با قوم خود == | ||
«'''قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا | «'''قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِنْ إِلَهٍ غَيرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلّا مُفْترُونَ'''»: | ||
اين | اين جمله، در مورد جواب از سؤالى مقدر وارد شده. گويا شنونده وقتى جملۀ «وَ إلَى عَادٍ أخَاهُم هُوداً» را شنيده، پرسيده: خوب، هود به آنان چه گفت؟ مى فرمايد: گفت: اى قوم من! خدا را بندگى كنيد...». و به همين جهت، جملۀ مورد بحث بدون «واو» عاطفه و به اصطلاح ادبى، به فصل آمده است. | ||
و | و جملۀ «اعبُدُوا اللّهَ»، در مقام حصر است. يعنى مى خواهد بفرمايد: تنها او را بپرستيد و خدايان ديگر را كه به جاى خدا ارباب خود گرفته ايد، به خيال اين كه شفيعان شما نزد خدا باشند، و آن وقت عبادت خود خدا را رها كرديد، نپرستيد. دليل گفتار ما كه جملۀ مورد بحث در مقام افاده حصر است، جملۀ بعد مى باشد كه مى فرمايد: «مَا لَكُم مِن إلَه غَيرُهُ إن أنتُم إلّا مُفتَرُون: شما غير از او، هيچ معبود و جز افتراء هيچ دليل ديگرى نداريد»، كه اين جمله دلالت دارد بر اين كه مشركان، اگر خدايانى براى خود گرفتند و آن ها را به عنوان شريك خدا و شفيع درگاه او عبادت كردند، به جز افتراء، دليلى نداشتند. | ||
«'''يَا قَوْمِ لا | «'''يَا قَوْمِ لا أَسئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً ...'''»: | ||
صاحب مجمع البيان گفته است : | صاحب مجمع البيان گفته است: كلمۀ «فطر»، به معناى شكفته شدن از امر خدا است، آن چنان كه برگ از داخل درخت سر در مى آورد و شكفته مى شود، اين هم كه آفرينش خلق را فطر خدا خوانده اند، براى اين است كه خلق شدن عالَم، به منزلۀ شكفته شدن آن از ناحيه خدا و ظاهر شدن آن است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۴۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۴۳ </center> | ||
و اما راغب گفته است : اصل ماده | و اما راغب گفته است: اصل ماده «فطر»، به معناى شكافتن چيزى از ناحيه طول است. وقتى مى گويند: «فُلَانٌ فَطَرَ كَذَا فطراً»، و يا مى گويند: «أفطَرَ فُطُوراً». و يا مى گويند: فلان چيز «إنفَطَرَ إنفِطَاراً»، همه به معناى اين است كه: فلان چيز را از طرف طول شكافت و يا فلان چيز از جهت طول شكافته شد... | ||
و اما فطر كردن خدا خلق را، به معناى ايجاد و ابداع آن است. ايجاد بر هيئت و وصفى كه فعلى از افعال ترشح كند، (و خاصيت اثرى از آثار داشته باشد، و در خصوص انسان، ايجاد آن است، به طورى كه مسائلى را بدون تعليم درك كند). | |||
پس اين كه در قرآن كريمش مى فرمايد: «فِطرَةَ اللّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا»، اشاره اى است از آن جناب به آن درك و ارتكازى كه انسان ها به آن درك آفريده شده اند و آن ارتكاز، شناختن خدا است، و «فِطرَةَ اللّهِ» عبارت است از آن نيرويى كه در انسان قرار داده شده، تا با آن نيرو، ايمان به خدا را تشخيص دهد، كه به همين معنا در آيه شريفه «وَ لَئِن سَألتَهُم مَن خَلَقَهُم لَيَقُولُنَّ اللّه» اشاره شده و همين درك فطرى است. | |||
معناى «فطر» و «فِطرَةَ اللّه» و فرق بين «فطرت» و «خلق» | |||
ولى به نظر چنين مى رسد كه ماده «فطر»، به معناى پديد آوردن از عدم محض است. (به خلاف خلقت، كه بر پديد آوردن ساختمان از آجر و آهن نيز صادق است)، و آن خصوصيتى كه از «فَطَرَ النَّاس» فهميده مى شود، از بنا و صيغۀ «فعلة» فهميده مى شود. چون اين صيغه را در جايى به كار مى برند كه بخواهند بنا و ساختمان نوع را برسانند. | |||
زمينه كلام در آيه مورد | پس در جملۀ «فِطرَةَ اللّه الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيهَا»، درك فطرى بشر، از كلمۀ «فطرة» فهميده مى شود، نه از ماده «فطر». و بنابراين كه گفتيم «فطرت» به معناى «خلقت» از عدم محض است، پس اين كه بعضى ها فطرت را به معناى خلقت گرفته اند، از راه صواب دور شده اند. | ||
براى اين كه ماده «خلق»، به معناى ايجاد صورت از ماده است. به اين صورت كه چند ماده را با هم جمع كنيم و چيزى جديد و نو بسازيم. و اگر خلقت به معناى فطرت و ايجاد از عدم محض بود، خدا آن را به عيسى بن مريم «عليه السلام» نسبت نمى داد و نمى فرمود: «وَ إذ تَخلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيئَةِ الطَّير». | |||
زمينه كلام در آيه مورد بحث، رفع تهمت و نفى لغويت از كار خودش (يعنى هود «عليه السلام») است، و معنايش اين است كه اى قوم من! بدانيد كه من از كار دعوتم، از شما مزد و پاداشى نمى خواهم تا مرا متهم كنيد به اين كه دعوت خود را بهانه كرده، تا با آن وسيله ما را بدوشد، او فكر منافع خودش است، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۴۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۴۴ </center> | ||
هر چند كه نفعش مايه ضرر ما باشد و در عين حال، كارم بدون اجر هم نيست، تا بگوييد بيهوده خود را به زحمت افكنده، بلكه كارم پاداش دارد و پاداش آن، نزد خدايى است كه مرا پديد آورده و از عدم محض ايجاد كرده. آيا باز هم به عقل خود بر نمى گرديد و آن را براى درك گفتار من، به كار نمى زنيد، تا براى شما معلوم شود كه من در دعوتم، خيرخواه شما هستم و جز اين، هدفى ندارم كه شما را به حق وادار مى كنم؟ | |||
<span id='link299'><span> | <span id='link299'><span> | ||
ویرایش