۱۶٬۸۸۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
'''* ۴ - چرا براى ارباب انواع و خدايانى ديگر، مجسمه ساختند، ولى براى خداى تعالى مجسمه نساختند؟ ''' | '''* ۴ - چرا براى ارباب انواع و خدايانى ديگر، مجسمه ساختند، ولى براى خداى تعالى مجسمه نساختند؟ ''' | ||
گويا - | گويا - همان طور كه قبلا گفتيم - مجسمه سازى براى رجال بزرگ، بشر را منتقل كرد به اين كه براى معبودهاى خيالى خود نيز، مجسمه بسازند، ولى سابقه ندارد كه براى خداى سبحان، مجسمه ساخته باشند. خدايى كه متعال و بلندتر از آن است كه دست اوهام بشر به ساحتش احاطه يابد، و گويا همين متعالى بودن خداى تعالى، مشركان را از مجسمه سازى براى او منصرف كرده و به ساختن مجسمه براى غير او واداشته است. | ||
پس هر فرد و قومى به آنچه كه از جهات تدبير محسوس در عالَم اهميت مى داده، براى خداى آن ناحيه مجسمه مى ساخته و با عبادت آن خدا، كه به نظر او، اللّه تعالى، تدبير آن ناحيه را به او واگذار نموده است، خدا را عبادت مى كرده. | |||
آن هايى كه در سواحل درياها و اقيانوس ها زندگى مى كرده اند، از آن جا كه به عوايد و فوايد دريا چشم دوخته و از خطر طغيان دريا بيمناك بودند، خداى درياها را مى پرستيدند، تا آنان را از عوايد درياها برخوردار نموده و از طوفان و طغيان آن ها حفظ كند. و آن ها كه در بيابان ها زندگى مى كرده اند، خداى بيابان ها را مى پرستيدند، تا آنان را از فوايد بيابان ها برخوردار، و از ضرر و زيان آن ها حفظ كند. و نيز كسانى كه اهل جنگ بودند، ربّ جنگ را مى پرستيدند و همچنين، هر چيز ديگرى كه براى آنان اهميت داشته، خداى آن را مى پرستيدند. | |||
و بعضى از آنان اگر به درخت و يا سنگى زيبا بر مى خوردند و از آن خوششان مى | چيزى نگذشت كه سليقه ها نيز در كار مجسمه سازى به كار افتاد و هر كس، هر الهى را كه دوست مى داشت و طبق شكل و قيافه اى كه در ذهن خود براى آن اله تصور مى كرد، مجسمه اى مى ساخت. اگر دلش مى خواست آن را از فلز بسازد، از فلز مى ساخت و اگر دوست مى داشت از چوب يا سنگ يا غير اين ها مى ساخت. | ||
حتى روايت شده كه «بنى حنفيه»، كه قبيله اى از يمامه بودند، بتى از كشك درست كردند و اتفاقا وقتى دچار قحطى شدند و گرسنگى بر آنان فشار آورد، از ناچارى حمله كرده و بت خود را خوردند. | |||
و بعضى از آنان اگر به درخت و يا سنگى زيبا بر مى خوردند و از آن خوششان مى آمد، همان را خداى خود گرفته و مى پرستيدند. گوسفند و يا شترى را سر مى بريدند و خون آن را به آن مجسمه مى ماليدند، تا آن بت، گوسفندان و شتران ايشان را از درد و بلا حفظ كند. | |||
و وقتى حيواناتشان مريض مى شدند، آن ها را يكى يكى آورده و به بت مى ماليدند، تا شفا پيدا كنند و بسيار مى شد كه درختان را، ارباب و خداى خود اتخاذ مى كردند و به آن درختان، به اصطلاح دخيل مى شدند و از آن تبرك مى جستند و هرگز به آن ها آسيب نمى رساندند. نه قطعش مى كردند و نه شاخه اش را مى شكستند و با آوردن قربانی ها و نذورات و هدايا به آن درخت ها، تقرب مى جستند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۱۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۱۲ </center> | ||
اين | اين سنت، كار عقايد مردم را به هرج و مرج كشانيد و عقايد درباره بت و بت پرستى، آن قدر شاخه شاخه شد، كه با هيچ ضابطه اى نمى توان آن را آمارگيرى نمود. | ||
چيزى كه هست، در بيشتر معتقدات بت پرستان، اين يك عقيده وجود دارد كه بت را شفيع خود به درگاه خدا مى گيرند تا آن بت، خيرات را به سوى آنان جلب و شرور را از آنان دفع كند. البته بسيارى از عوام مشركان هستند كه بت را مستقل در الوهيت مى دانند، نه شفيع در درگاه معبود، و حتى آن را مقدم بر خداى تعالى و برتر از او مى دانند. | |||
دليل اين معنا هم، آيه زير است كه عقايد آنان را حكايت كرده و مى فرمايد: «فَمَا كَانَ لِشُرَكَائِهِم فَلَا يَصِلُ إلَى اللّهِ وَ مَا كَانَ لِلّهّ فَهُوَ يَصِلُ إلَى شُرَكَائِهِم». | |||
و بعضى از | و بعضى از مشركان، ملائكه و بعضى ديگر جنّ را عبادت مى كنند، و بعضى ستارگان ثابت مانند ستاره «شعرى» را مى پرستند، و طايفه اى بعضى از ستارگان سيار را معبود خود مى گيرند - كه در كتاب الهى به همه اين عقايد اشاره شده است - انگيزه آنان در همه اين ها، طمع در خير معبودها و يا ترس از شر آن ها است. | ||
و كم هستند | و كم هستند مشركانى كه غير خدا را معبود گرفته باشند و براى آن معبود، بتى درست نكرده باشند تا عبادات خود را روبروى آن صنم انجام دهند، بلكه هر چيزى را كه معبود خود مى گيرند، بتى نيز از چوب يا سنگ و يا فلز براى آن درست مى كنند و از صفات و مزاياى حيات، هر مزيتى را كه براى معبود خود قائل باشند، آن صفت و مزيت را در آن بت مجسم مى سازند. در نتيجه بتى را به صورت انسان مى تراشند و بتى ديگر را به صورت حيوان، هر چند كه معبودشان شكل و قيافه آن بت را نداشته باشد. مانند كواكب ثابت يا سيار و مانند «إله علم» و «إله حب» و «إله رزق» و «إله جنگ» و إله هايى ديگر نظير اين ها. | ||
و منطق | و منطق مشركان در ساختن صنم براى معبودهاى خود، اين است كه مى گويند: خدا، متعال و منزه از داشتن صورتى محسوس است، و مانند ارباب انواع و ساير إله هاى مادى نيست تا به شكل و قيافه اى در آيد و يا اين كه هميشه در حالت ظهور نيستند. مثلا فلان ستاره كه معبود ما است، هميشه پيدا نيست تا عبادات خود را روبروى آن انجام دهيم، بلكه همواره در حال طلوع و غروب است و دستيابى و توجه به آن مشكل است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۱۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۴۱۳ </center> | ||
پس لازم است صنمى درست شود كه | پس لازم است صنمى درست شود كه اولا، حاكى از صفات و خصوصيات آن إله باشد. و ثانيا، هميشه در دسترس باشد تا هر وقت انسان بخواهد عبادتى كند، رو به سوى آن كند. | ||
<span id='link285'><span> | <span id='link285'><span> | ||
ویرایش