گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۴۵: خط ۴۵:


==معناى «اختلاف» و مشتقات ديگر ماده «خلف»==
==معناى «اختلاف» و مشتقات ديگر ماده «خلف»==
«'''وَ لَوْ شاءَ رَبُّك لجََعَلَ النَّاس أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لا يَزَالُونَ مخْتَلِفِينَ إِلا مَن رَّحِمَ رَبُّك ....أَجْمَعِينَ'''»:
«'''وَ لَوْ شاءَ رَبُّك لجََعَلَ النَّاس أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ إِلّا مَن رَحِمَ رَبُّك ....أَجْمَعِينَ'''»:


كلمه «خلف» در مقابل «امام» و يا «قدام» به معناى پشت سر است ، اين معناى اصلى اين ماده است و در ساير مشتقّاتى كه از اين ماده منشعب شده نيز اين معنا نهفته ، مثلا وقتى گفته مى شود: «خلف اباه - پدر خود را خلف شد» معنايش اين است كه به جاى او نشست ، او از دنيا رفت و وى بعد از او زنده بماند. و همچنين وقتى گفته مى شود: «اخلف وعده - خلف كرد وعده خود را» معنايش اين است كه وعده خود را پشت سر انداخت. و وقتى گفته مى شود:
كلمۀ «خَلف» در مقابل «أمام» و يا «قُدام»، به معناى پشت سر است. اين معناى اصلى اين ماده است و در ساير مشتقّاتى كه از اين ماده منشعب شده نيز، اين معنا نهفته. مثلا وقتى گفته مى شود: «خَلَفَ أبَاهُ: پدر خود را خلف شد»، معنايش اين است كه به جاى او نشست. او از دنيا رفت و وى بعد از او، زنده بماند. و همچنين وقتى گفته مى شود: «أخلَفَ وَعدَهُ: خلف كرد وعده خود را»، معنايش اين است كه وعده خود را پشت سر انداخت.  


«فلان مات و خلف ابنا - فلانى مرد و فرزندى خلف گذاشت» معنايش اين است كه فرزندى پشت سر نهاد، و رفت ، و وقتى گفته مى شود: «'''فلان استخلف فلانا - فلانى از فلان كس خواست تا خليفه اش باشد'''» معنايش اين است كه از او خواست تا پس از غيبت و يا مرگش و يا به عنايت ديگرى نايب او باشد، مانند خليفه قرار گرفتن آدم به وسيله خدا در زمين.  
و وقتى گفته مى شود: «فُلَانٌ مَاتَ وَ خَلَفَ إبناً: فلانى مُرد و فرزندى خلف گذاشت»، معنايش اين است كه فرزندى پشت سر نهاد و رفت. و وقتى گفته مى شود: «فُلَانٌ إستَخلَفَ فُلَاناً: فلانى از فلان كس خواست تا خليفه اش باشد»، معنايش اين است كه از او خواست تا پس از غيبت و يا مرگش و يا به عنايت ديگرى نايب او باشد، مانند خليفه قرار گرفتن آدم، به وسيله خدا در زمين.  


و نيز وقتى گفته مى شود «فلان خالف فلانا او تخالفا - فلانى با فلان كس مخالفت و يا با يكديگر مخالفت كردند» معنايش اين است كه در عقيده و يا عمل از هم جدا شدند، كانّه هر يك ديگرى را پشت سر انداخت.  
و نيز وقتى گفته مى شود: «فُلَانٌ خَالَفَ فُلَاناً أو تَخَالَفَا: فلانى با فلان كس مخالفت و يا با يكديگر مخالفت كردند»، معنايش اين است كه در عقيده و يا عمل از هم جدا شدند. كأنّه هر يك، ديگرى را پشت سر انداخت.  


و معناى «تخلف عن امره - تخلف ورزيد از امر او» اين است كه امر او را پشت سر انداخت و به آن عمل نكرد. و معناى «اختلف القوم فى كذا - مردم در فلان موضوع اختلاف كردند» اين است كه يكديگر را پشت سر انداختند. و معناى «اختلف فلان الى فلان - فلانى به نزد فلانى اختلاف كرد» اين است كه پى در پى نزد او آمد و شد كرد.
و معناى «تَخَلَّفَ عَن أمرِهِ: تخلف ورزيد از امر او»، اين است كه: امر او را پشت سر انداخت و به آن عمل نكرد. و معناى «إختَلَفَ القَومُ فِى كَذَا: مردم در فلان موضوع اختلاف كردند»، اين است كه: يكديگر را پشت سر انداختند. و معناى «إختَلَفَ فُلَانٌ إلَى فُلَانٍ: فلانى به نزد فلانى اختلاف كرد»، اين است كه: پى در پى، نزد او آمد و شد كرد.


و اين «اختلاف» كه در مقابل معناى «اتفاق» است ، از امورى است كه طبع سليم آن را نمى پسندد، زيرا همه طبايع مى دانند كه با اختلاف ، نيروها پراكنده و ضعيف مى شود. البته آثار سوء ديگرى از قبيل نزاع، مشاجره ، جدال ، كشت و كشتار، كينه توزى و دشمنى نيز دارد، كه هر يك به نوبه خود در سلب امنيت و سلامتى ،تاءثير به سزايى دارند.
و اين «اختلاف» كه در مقابل معناى «اتفاق» است، از امورى است كه طبع سليم آن را نمى پسندد. زيرا همه طبايع مى دانند كه با اختلاف، نيروها پراكنده و ضعيف مى شود. البته آثار سوء ديگرى از قبيل نزاع، مشاجره، جدال، كشت و كشتار، كينه توزى و دشمنى نيز دارد، كه هر يك به نوبه خود، در سلب امنيت و سلامتى، تأثير بسزايى دارند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۸۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۸۱ </center>
<span id='link50'><span>
<span id='link50'><span>
۱۶٬۸۸۹

ویرایش