۱۶٬۸۴۰
ویرایش
خط ۱۹۶: | خط ۱۹۶: | ||
و اما اين كه گفتيم بعضى از مفسران، دو آيه مورد بحث، يعنى «ذَلِكَ لِيَعلَمَ أنِّى لَم أخُنهُ...»، را تتمه كلام همسر عزيز دانسته اند و وعده داديم كه به زودى اشكال آن را ايراد كنيم، اينك مى گویيم: | و اما اين كه گفتيم بعضى از مفسران، دو آيه مورد بحث، يعنى «ذَلِكَ لِيَعلَمَ أنِّى لَم أخُنهُ...»، را تتمه كلام همسر عزيز دانسته اند و وعده داديم كه به زودى اشكال آن را ايراد كنيم، اينك مى گویيم: | ||
بنا به گفته ايشان، معناى دو آيه مذكور چنين مى شود كه: همسر عزيز، بعد از آن كه به گناه خود اعتراف نموده، به راستگويى يوسف گواهى داد و گفت: «ذَلِكَ»، اين اعترافم بر اين كه من او را مراوده كردم، و اين شهادتم بر اين كه او از راستگويان است، براى اين بود: «لِيَعلَمَ»، تا يوسف وقتى اعتراف و شهادت مرا بشنود، بداند كه من در غياب او، به او خيانت نكردم، بلكه اعتراف نمودم كه مسأله مراوده از ناحيه من بود، و او از راستگويان است و «أنَّ اللّهَ لَا يَهدِى كَيدَ الخَائِنِينَ»، و خدا كيد خيانتكاران را هدايت نمى كند، همچنان كه كيد مرا كه مراوده و به زندان افكندن او بود، هدايت نكرد، و سرانجام پس از چند سال زندانى شدن، راستگويى و پاكدامنى او را برملا، و خيانت مرا نزد پادشاه و درباريانش افشاء و مرا رسوا نمود، همچنان كه كيد ساير زنان اشراف را هم هدايت نكرد. | بنا به گفته ايشان، معناى دو آيه مذكور چنين مى شود كه: | ||
همسر عزيز، بعد از آن كه به گناه خود اعتراف نموده، به راستگويى يوسف گواهى داد و گفت: «ذَلِكَ»، اين اعترافم بر اين كه من او را مراوده كردم، و اين شهادتم بر اين كه او از راستگويان است، براى اين بود: «لِيَعلَمَ»، تا يوسف وقتى اعتراف و شهادت مرا بشنود، بداند كه من در غياب او، به او خيانت نكردم، بلكه اعتراف نمودم كه مسأله مراوده از ناحيه من بود، و او از راستگويان است و «أنَّ اللّهَ لَا يَهدِى كَيدَ الخَائِنِينَ»، و خدا كيد خيانتكاران را هدايت نمى كند، همچنان كه كيد مرا كه مراوده و به زندان افكندن او بود، هدايت نكرد، و سرانجام پس از چند سال زندانى شدن، راستگويى و پاكدامنى او را برملا، و خيانت مرا نزد پادشاه و درباريانش افشاء و مرا رسوا نمود، همچنان كه كيد ساير زنان اشراف را هم هدايت نكرد. | |||
و من هرگز نفس خود را تبرئه نمى كنم، زيرا اين من بودم كه او را به زندان افكندم تا شايد بدين وسيله، او را مجبور كنم كه به خواسته من تن در دهد. آرى، «إنَّ النَّفسَ لَأمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إلّا مَا رَحِمَ رَبِّى إنَّ رَبِّى غَفُورٌ رَحِيمٌ». | و من هرگز نفس خود را تبرئه نمى كنم، زيرا اين من بودم كه او را به زندان افكندم تا شايد بدين وسيله، او را مجبور كنم كه به خواسته من تن در دهد. آرى، «إنَّ النَّفسَ لَأمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إلّا مَا رَحِمَ رَبِّى إنَّ رَبِّى غَفُورٌ رَحِيمٌ». | ||
خط ۲۱۶: | خط ۲۱۸: | ||
آيه «إنَّ النَّفسَ لَأمَّارَةٌ بِالسُّوء إلّا مَا رَحِمَ رَبِّى إنّ رَبِّى غَفُورٌ رَحِيمٌ»، از آن جايى كه مشتمل بر معارف جليله اى از توحيد است، احتمال نمى رود كلام زنى بت پرست و مالامال از هوا و هوس بوده باشد. | آيه «إنَّ النَّفسَ لَأمَّارَةٌ بِالسُّوء إلّا مَا رَحِمَ رَبِّى إنّ رَبِّى غَفُورٌ رَحِيمٌ»، از آن جايى كه مشتمل بر معارف جليله اى از توحيد است، احتمال نمى رود كلام زنى بت پرست و مالامال از هوا و هوس بوده باشد. | ||
بعضى ديگر از | بعضى ديگر از مفسران، وجه ديگرى در معناى دو آيه مورد بحث گفته اند و آن، اين كه: | ||
ضمير در «لِيَعلَمَ» و در «لَم أخُنهُ»، به عزيز كه همسر زليخا است بر مى گردد. گويا زليخا پس از اعتراف خود و شهادتش به پاكى يوسف گفته است: اين ها كه گفتم، براى اين بود كه همسرم بداند من در غياب او، در خلوت هايى كه با يوسف داشتم، خيانتى به او نكردم، و خلاصه عمل منافى با عفتى از من سر نزد، و تمامى ماجرا اين بود كه من با يوسف معاشقه كردم، او هم عصمت خود را حفظ كرد و از نزديكى با من امتناع ورزيد، و در نتيجه، عِرض و ناموس شوهر من محفوظ ماند، و من اگر يوسف را از گناه تبرئه كردم، براى اين بود كه اين محفوظ ماندن ناموس من، از ناحيه او بود، نه از ناحيه من، و من نفس خود را تبرئه نمى كنم. زيرا نفس آدمى، امارّه به زشتی ها است، مگر آن كه پروردگار من رحم كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۷۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۷۳ </center> | ||
اشكال اين وجه | اشكال اين وجه هم، اين است كه: | ||
اگر كلام مورد بحث، گفتار همسر عزيز بود، و منظور اين بود كه دل شوهرش را به دست آورد، و هر سوء ظن و ترديدى را از دل او پاك سازد، با گفتن اين حرف نتيجه به عكس مى گرفت. زيرا جملۀ «الآنَ حَصحَصَ الحَقُّ أنَا رَاوَدتُهُ عَن نَفسِهِ وَ إنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِين»، در افاده اين كه او به يوسف عشق مى ورزيده، يقين آور است، وليكن گفتن اين كه يوسف امتناع ورزيد، يقين آور نيست. | |||
زيرا همسرش ممكن است پيش خود خيال كند كه او، اين حرف را براى دلخوشى من مى زند، و مى خواهد سوء ظنّ مرا از بين ببرد. و حاصل آن كه: اعتراف و شهادت اگر از همسر عزيز مى بود، غرضش رفع سوء ظنّ شوهر بود، در صورتى كه نه تنها سوء ظنّ او را رفع نمى كند، بلكه او را دل چركين تر هم مى سازد. | |||
بعلاوه، بنابراين معناى جملۀ «وَ مَا أُبَرِّئُ نَفسِى...»، تكرار همان جملۀ «أنَا رَاوَدتُهُ عَن نَفسِهِ» مى شود، و حال آن كه در ظاهر سياق خلاف آن استفاده مى شود. همه اين ها، صرف نظر از اشكالاتى بود كه بر وجه قبلى وارد مى شد، زيرا همه آن ها بر اين وجه نيز وارد است. | |||
ویرایش