۱۶٬۸۳۴
ویرایش
خط ۱۹۲: | خط ۱۹۲: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۷۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۷۱ </center> | ||
==سخن بعضى از مفسران، در باره جملۀ: «ذلك ليعلم أنی لم أخنه بالغبیب...»== | ==نقد سخن بعضى از مفسران، در باره جملۀ: «ذلك ليعلم أنی لم أخنه بالغبیب...»== | ||
و اما | و اما اين كه گفتيم بعضى از مفسران، دو آيه مورد بحث، يعنى «ذَلِكَ لِيَعلَمَ أنِّى لَم أخُنهُ...»، را تتمه كلام همسر عزيز دانسته اند و وعده داديم كه به زودى اشكال آن را ايراد كنيم، اينك مى گویيم: | ||
بنا به گفته | بنا به گفته ايشان، معناى دو آيه مذكور چنين مى شود كه: همسر عزيز، بعد از آن كه به گناه خود اعتراف نموده، به راستگويى يوسف گواهى داد و گفت: «ذَلِكَ»، اين اعترافم بر اين كه من او را مراوده كردم، و اين شهادتم بر اين كه او از راستگويان است، براى اين بود: «لِيَعلَمَ»، تا يوسف وقتى اعتراف و شهادت مرا بشنود، بداند كه من در غياب او، به او خيانت نكردم، بلكه اعتراف نمودم كه مسأله مراوده از ناحيه من بود، و او از راستگويان است و «أنَّ اللّهَ لَا يَهدِى كَيدَ الخَائِنِينَ»، و خدا كيد خيانتكاران را هدايت نمى كند، همچنان كه كيد مرا كه مراوده و به زندان افكندن او بود، هدايت نكرد، و سرانجام پس از چند سال زندانى شدن، راستگويى و پاكدامنى او را برملا، و خيانت مرا نزد پادشاه و درباريانش افشاء و مرا رسوا نمود، همچنان كه كيد ساير زنان اشراف را هم هدايت نكرد. | ||
و من هرگز نفس خود را تبرئه نمى | و من هرگز نفس خود را تبرئه نمى كنم، زيرا اين من بودم كه او را به زندان افكندم تا شايد بدين وسيله، او را مجبور كنم كه به خواسته من تن در دهد. آرى، «إنَّ النَّفسَ لَأمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إلّا مَا رَحِمَ رَبِّى إنَّ رَبِّى غَفُورٌ رَحِيمٌ». | ||
و اما وجه اشكال | و اما وجه اشكال آن، اين است كه: اين تفسير، بسيار سخيف و نادرست است. زيرا اولا اگر كلام، كلام همسر عزيز مى بود، جا داشت كه در جملۀ «ذَلِكَ لِيَعلَمَ أنِّى لَم أخُنهُ بِالغَيبِ» بگويد: «وَ لِيَعلَمَ أنِّى لَم أخُنهُ بِالغَيب» (به صيغه امر). زيرا اگر اين جمله، عنوان شهادت و اعتراف زليخا باشد و به غير صورت امر گفته باشد، معنايش اين مى شود: «ذَلِكَ»، يعنى اين اعتراف و شهادت من، براى اين بود كه يوسف بداند من اعتراف نموده و به پاكى او شهادت دادم. پس بر خواننده پوشيده نيست كه اين كلام، كلامى است خالى از فايده. | ||
به خلاف اين كه اگر مى گفت: «وَ لِيَعلَمَ» (به صيغه امر)، يعنى: بايد بداند كه من در غياب او، به گناه خود اعتراف و به پاكى او، شهادت دادم. | |||
علاوه بر اين | علاوه بر اين، لازمۀ اين تفسير، اين است كه معناى اعتراف و شهادت باطل شود. چون اعتراف و شهادت وقتى دليل بر واقع مى گردد، و طهارت واقعى يوسف را مى رساند كه منظور از آن، بيان حقيقت و اظهار حق باشد. نه اين كه يوسف بفهمد و از رفتار او در غيابش خوشش آيد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۷۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۷۲ </center> | ||
و اگر جمله | و اگر جمله مذكور، عنوان شهادت و اعتراف نباشد، بلكه عنوان اعمالى باشد كه همسر عزيز در طول مدت زندانى يوسف انجام داده، و معنايش اين باشد كه من براى اين شهادت دادم و اعتراف كردم كه يوسف بداند در طول مدت زندانی اش، به او خيانت نكردم، در اين صورت كلامى خواهد بود، هم دروغ محض و هم بى ربط. | ||
زيرا او در اين مدت به وى خيانت كرده بود. چه خيانتى بالاتر از اين كه نقشه چينى كرد تا او را بدون هيچ گناهى به زندان افكند. علاوه بر اين كه شهادت و اعترافش، به هيچ وجهى از وجوه، دلالتى بر خيانت نكردنش ندارد، همچنان كه از نظر خواننده نيز پوشيده نيست. | |||
ثانيا: اگر آيه مورد بحث، كلام همسر عزيز بود، معنا نداشت به يوسف ياد دهد كه خدا كيد خائنان را رهبرى نمى كند، با اين كه يوسف اين معنا را در روز اول، كه وى بناى مراوده را با او گذاشت، خاطرنشانش كرده و گفته بود: «إنَّهُ لَا يُفلِحُ الظَّالِمُونَ». | |||
ثالثا: در اين صورت، جملۀ «وَ مَا أُبَرِّئُ نَفسِى: من نفس خود را تبرئه نمى كنم، چون من او را با نقشه ها و كيد خودم به زندان افكندم»، با جملۀ «لَم أخُنهُ بِالغَيبِ» منافات دارد، و اين نيز بر خواننده پوشيده نيست. | |||
بعضى ديگر از | آيه «إنَّ النَّفسَ لَأمَّارَةٌ بِالسُّوء إلّا مَا رَحِمَ رَبِّى إنّ رَبِّى غَفُورٌ رَحِيمٌ»، از آن جايى كه مشتمل بر معارف جليله اى از توحيد است، احتمال نمى رود كلام زنى بت پرست و مالامال از هوا و هوس بوده باشد. | ||
بعضى ديگر از مفسران وجه ديگرى در معناى دو آيه مورد بحث گفته اند و آن اينكه ضمير در «'''ليعلم '''» و در «'''لم اخنه '''»، به عزيز كه همسر زليخا است برمى گردد، گويا زليخا پس از اعتراف خود و شهادتش به پاكى يوسف گفته است : اينها كه گفتم براى اين بود كه همسرم بداند من در غياب او در خلوتهايى كه با يوسف داشتم خيانتى به او نكردم ، و خلاصه عمل منافى با عفتى از من سر نزد، و تمامى ماجرا اين بود كه من با يوسف معاشقه كردم او هم عصمت خود را حفظ كرد و از نزديكى با من امتناع ورزيد، و در نتيجه عرض و ناموس شوهر من محفوظ ماند، و من اگر يوسف را از گناه تبرئه كردم براى اين بود كه اين محفوظ ماندن ناموس من از ناحيه او بود نه از ناحيه من ، و من نفس خود را تبرئه نمى كنم زيرا نفس آدمى اماره به زشتيها است مگر آنكه پروردگار من رحم كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۷۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۷۳ </center> | ||
اشكال اين وجه هم اين است كه اگر كلام مورد بحث گفتار همسر عزيز بود، و منظور اين بود كه دل شوهرش را بدست آورد، و هر سوء ظن و ترديدى را از دل او پاك سازد، با گفتن اين حرف نتيجه به عكس مى گرفت ، زيرا جمله «'''الان حصحص الحق انا راودته عن نفسه و انه لمن الصادقين '''» در افاده اينكه او به يوسف عشق مى ورزيده يقين آور است ، و ليكن گفتن اينكه يوسف امتناع ورزيد يقين آور نيست زيرا همسرش ممكن است پيش خود خيال كند كه او اين حرف را براى دلخوشى من مى زند، و مى خواهد سوء ظن مرا از بين ببرد، و حاصل آنكه اعتراف و شهادت اگر از همسر عزيز مى بود غرضش رفع سوء ظن شوهر بود، در صورتى كه نه تنها سوء ظن او را رفع نمى كند بلكه او را دل چركين تر هم مى سازد. | اشكال اين وجه هم اين است كه اگر كلام مورد بحث گفتار همسر عزيز بود، و منظور اين بود كه دل شوهرش را بدست آورد، و هر سوء ظن و ترديدى را از دل او پاك سازد، با گفتن اين حرف نتيجه به عكس مى گرفت ، زيرا جمله «'''الان حصحص الحق انا راودته عن نفسه و انه لمن الصادقين '''» در افاده اينكه او به يوسف عشق مى ورزيده يقين آور است ، و ليكن گفتن اينكه يوسف امتناع ورزيد يقين آور نيست زيرا همسرش ممكن است پيش خود خيال كند كه او اين حرف را براى دلخوشى من مى زند، و مى خواهد سوء ظن مرا از بين ببرد، و حاصل آنكه اعتراف و شهادت اگر از همسر عزيز مى بود غرضش رفع سوء ظن شوهر بود، در صورتى كه نه تنها سوء ظن او را رفع نمى كند بلكه او را دل چركين تر هم مى سازد. |
ویرایش