گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۱ بخش۲۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶۴: خط ۱۶۴:


==مفاد سخن يوسف «ع»، كه گفت: «و ما ابرء نفسى انّ النّفس لأمّارة بالسّوء...»==
==مفاد سخن يوسف «ع»، كه گفت: «و ما ابرء نفسى انّ النّفس لأمّارة بالسّوء...»==
«'''وَ مَا أُبَرِّىُ نَفْسى إِنَّ النَّفْس لاَمَّارَةُ بِالسوءِ إِلا مَا رَحِمَ رَبى إِنَّ رَبى غَفُورٌ رَّحِيمٌ'''»:
«'''وَ مَا أُبَرِّىُ نَفْسى إِنَّ النَّفْس لاَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلّا مَا رَحِمَ رَبّى إِنَّ رَبّى غَفُورٌ رَّحِيمٌ'''»:


اين آيه تتمه گفتار يوسف (عليه السّلام ) است ، و آنرا بدين جهت اضافه كرد كه در كلام قبليش كه گفت : «'''من او را در غيابش خيانت نكردم '''» بويى از استقلال و ادعاى حول و قوت مى آمد (يعنى اين من بودم كه دامن به چنين خيانتى نيالودم ) و چون آن جناب از انبياى مخلص و فرو رفته در توحيد و از كسانى بوده كه براى احدى جز خدا حول و قوتى قائل نبوده اند، لذا فورى و تا فوت نشده اضافه كرد كه آنچه من كردم و آن قدرتى كه از خود نشان دادم بحول و قوه خودم نبود، بلكه هر عمل صالح و هر صفت پسنديده كه دارم رحمتى است از ناحيه پروردگارم.  
اين آيه، تتمه گفتار يوسف «عليه السّلام» است، و آن را بدين جهت اضافه كرد كه در كلام قبلی اش كه گفت: «من او را در غيابش خيانت نكردم»، بويى از استقلال و ادعاى حول و قوت مى آمد. (يعنى اين من بودم كه دامن به چنين خيانتى نيالودم)، و چون آن جناب از انبياى مُخلَص و فرو رفته در توحيد و از كسانى بوده كه براى احدى جز خدا، حول و قوتى قائل نبوده اند، لذا فورى و تا فوت نشده، اضافه كرد كه آنچه من كردم و آن قدرتى كه از خود نشان دادم، به حول و قوّه خودم نبود، بلكه هر عمل صالح و هر صفت پسنديده كه دارم، رحمتى است از ناحيه پروردگارم.  


و هيچ فرقى ميان نفس خود با ساير نفوس كه بحسب طبع ، اماره بسوء و مايل به شهوات است نگذاشت ، بلكه گفت : من خود را تبرئه نمى كنم زيرا نفس ، بطور كلى آدمى را بسوى بدى ها و زشتيها وامى دارد مگر آنچه كه پروردگارم ترحم كند.
و هيچ فرقى ميان نفس خود با ساير نفوس كه به حسب طبع، اماره به سُوء و مايل به شهوات است، نگذاشت، بلكه گفت: من خود را تبرئه نمى كنم، زيرا نفس، به طور كلى، آدمى را به سوى بدى ها و زشتی ها وا مى دارد، مگر آنچه كه پروردگارم ترحم كند.


پس در حقيقت اين كلام يوسف نظير كلام شعيب است كه گفت : «'''ان اريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا باللّه '''».
پس در حقيقت، اين كلام يوسف، نظير كلام شعيب است كه گفت: «إن أُرِيدُ إلّا الإصلَاح مَا استَطَعتُ وَ مَا تَوفِيقِى إلّا بِاللّه».


پس اينكه گفت : «'''من نفس خود را تبرئه نمى كنم '''» اشاره است به آن قسمت از كلامش كه گفت: «'''من او را در غيابش خيانت نكردم '''» و منظور از آن اينست كه من اگر اين حرف را زدم بدين منظور نبود كه نفس خود را منزه و پاك جلوه دهم ، بلكه به اين منظور بود كه لطف و رحمت خداى را نسبت به خود حكايت كرده باشم.  
پس اين كه گفت: «من نفس خود را تبرئه نمى كنم»، اشاره است به آن قسمت از كلامش كه گفت: «من او را در غيابش خيانت نكردم»، و منظور از آن، اين است كه من اگر اين حرف را زدم، بدين منظور نبود كه نفس خود را منزّه و پاك جلوه دهم، بلكه به اين منظور بود كه لطف و رحمت خداى را نسبت به خود حكايت كرده باشم.  


آنگاه همين معنا را تعليل نموده فرمود: «'''زيرا نفس بسيار وادارنده به سوء و زشتى است '''» و بالطبع ، انسان را بسوى مشتهياتش كه همان سيئات و گناهان بسيار و گوناگون است دعوت مى نمايد، پس اين خود از نادانى است كه انسان نفس را از ميل به شهوات و بديها تبرئه كند، و اگر انسان از دستورات و دعوت نفس بسوى زشتيها و شرور سرپيچى كند رحمت خدايى دستگيرش شده ، و او را از پليديها منصرف و بسوى عمل صالح موفق مى نمايد.
آنگاه همين معنا را تعليل نموده، فرمود: «زيرا نفس بسيار وادارنده به سوء و زشتى است»، و بالطبع، انسان را به سوى مشتهياتش كه همان سيئات و گناهان بسيار و گوناگون است، دعوت مى نمايد. پس اين خود از نادانى است كه انسان نفس را از ميل به شهوات و بدی ها تبرئه كند، و اگر انسان از دستورات و دعوت نفس به سوى زشتی ها و شرور سرپيچى كند، رحمت خدايى دستگيرش شده، و او را از پليدی ها منصرف و به سوى عمل صالح موفق مى نمايد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۷۰ </center>
و از همينجا معلوم مى شود كه جمله «'''الا ما رحم ربى '''» دو تا فايده در بردارد:
و از همين جا معلوم مى شود كه جملۀ «إلّا مَا رَحِمَ رَبِّى»، دو تا فايده در بردارد:


يكى اينكه اطلاق جمله «'''ان النفس لاماره بالسوء'''» را مقيد مى كند، و مى فهماند كه انجام كارهاى نيك هم كه گفتيم به توفيقى از ناحيه خداى سبحان است از كارهاى نفس مى با شد، و چنين نيست كه آدمى آنها را بطور اجبار و الجاء از ناحيه خداوند انجام دهد.
يكى اين كه: اطلاق جملۀ «إنَّ النَّفسَ لَأمَّارَةٌ بِالسُّوء» را مقيد مى كند، و مى فهماند كه انجام كارهاى نيك هم كه گفتيم به توفيقى از ناحيه خداى سبحان است، از كارهاى نفس مى باشد، و چنين نيست كه آدمى، آن ها را به طور اجبار و الجاء از ناحيه خداوند انجام دهد.


دوم اينكه اشاره مى كند كه اجتنابش از خيانت ، رحمتى از ناحيه پروردگارش بود. آنگاه رحمت خداى را هم تعليل نموده به اينكه : «'''ان ربى غفور رحيم - همانا پروردگارم بسيار بخشاينده و مهربان است '''» و غفاريت خداى را هم بر رحمت او اضافه كرد، براى اينكه مغفرت ، نواقص و معايب را كه لازمه طبع بشرى است مستور مى كند، و رحمت نيكيها و صفات جميله را نمايان مى سازد.
دوم اين كه: اشاره مى كند كه اجتنابش از خيانت، رحمتى از ناحيه پروردگارش بود. آنگاه رحمت خداى را هم تعليل نموده به اين كه: «إنَّ رَبِّى غَفُورٌ رَحِيمٌ: همانا پروردگارم بسيار بخشاينده و مهربان است»، و غفاريت خداى را هم بر رحمت او اضافه كرد، براى اين كه مغفرت، نواقص و معايب را كه لازمۀ طبع بشرى است، مستور مى كند، و رحمت، نيكی ها و صفات جميله را نمايان مى سازد.


آرى مغفرت خداى تعالى همچنانكه گناهان و آثار آن را محو مى كند، نقايص و آثار نقايص را هم از بين مى برد، همچنانكه قرآن كريم فرمود: «'''فمن اضطر غير باغ و لا عاد فان ربك غفور رحيم '''» كه در اواخر جلد ششم اين كتاب در تفسير آن بيانى گذرانديم (كه حاصلش اين بود كه مغفرت در اينجا به محو نقيصه تعلق گرفته نه محو گناه ).
آرى، مغفرت خداى تعالى، همچنان كه گناهان و آثار آن را محو مى كند، نقايص و آثار نقايص را هم از بين مى برد، همچنان كه قرآن كريم فرمود: «فَمَن اضطُرَّ غَيرَ بَاغٍ وَ لَا عَادٍ فَإنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»، كه در اواخر جلد ششم اين كتاب، در تفسير آن بيانى گذرانديم (كه حاصلش اين بود كه «مغفرت» در اين جا، به محو نقيصه تعلق گرفته، نه محو گناه).


و از جمله اشارات لطيفى كه در كلام يوسف (عليه السّلام ) آمده يكى اين است كه از خداى تعالى تعبير كرده به «'''ربى - پروردگارم '''» و اين تعبير را در سه جاى كلام خود تكرار نموده ، يكجا فرموده: «'''ان ربى بكيدهن عليم '''» يكجا فرموده : «'''الا ما رحم ربى '''» در اينجا هم فرموده : «'''ان ربى غفور رحيم '''» زيرا اين سه جمله اى كه كلمه «'''ربى '''» در آنها بكار رفته هر كدام به نوعى متضمن انعامى از پروردگار يوسف نسبت بخصوص وى بوده ، و به همين جهت در ثناى بر او، او را بخودش نسبت داده و گفت : «'''پروردگار من '''» تا مذهب خود را كه همان توحيد است تبليغ نموده بفهماند بر خلاف مردم بت پرست آن روز، خداى تعالى را رب و معبود خود مى داند، و چون در جمله «'''و ان اللّه لا يهدى كيد الخائنين '''» چنين نسبتى نبود لذا بجاى كلمه «'''ربى '''» كلمه «'''اللّه '''» را آورد.
و از جمله اشارات لطيفى كه در كلام يوسف «عليه السّلام» آمده، يكى اين است كه:
 
از خداى تعالى، به «رَبِّى: پروردگارم» تعبیر کرده، و اين تعبير را در سه جاى كلام خود تكرار نموده. يك جا فرموده: «إنَّ رَبِّى بِكَيدِهِنَّ عَلِيمٌ». يك جا فرموده: «إلّا مَا رَحِمَ رَبِّى». در اين جا هم فرموده: «إنَّ رَبِّى غَفُورٌ رَحِيمٌ».
 
زيرا اين سه جمله اى كه كلمۀ «رَبّى» در آن ها به كار رفته، هر كدام به نوعى متضمن انعامى از پروردگار يوسف نسبت به خصوص وى بوده، و به همين جهت در ثناى بر او، او را به خودش نسبت داده و گفت: «پروردگار من»، تا مذهب خود را كه همان توحيد است، تبليغ نموده، بفهماند بر خلاف مردم بت پرست آن روز، خداى تعالى را «ربّ» و معبود خود مى داند. و چون در جملۀ «وَ أنَّ اللّهَ لَا يَهدِى كَيدَ الخَائِنِينَ» چنين نسبتى نبود، لذا به جاى كلمۀ «رَبّى»، كلمۀ «اللّه» را آورد.


سخن بعضى از مفسرين كه : «'''ذلك ليعلم ...'''» و «'''و ما ابرى نفسى ...'''»
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۱ صفحه ۲۷۱ </center>
==سخن بعضى از مفسران، در باره جملۀ: «ذلك ليعلم أنی لم أخنه بالغبیب...»==
و اما اينكه گفتيم بعضى از مفسرين دو آيه مورد بحث ، يعنى «'''ذلك ليعلم انى لم اخنه ...'''»، را تتمه كلام همسر عزيز دانسته اند و وعده داديم كه بزودى اشكال آنرا ايراد كنيم اينك مى گوئيم:  
و اما اينكه گفتيم بعضى از مفسرين دو آيه مورد بحث ، يعنى «'''ذلك ليعلم انى لم اخنه ...'''»، را تتمه كلام همسر عزيز دانسته اند و وعده داديم كه بزودى اشكال آنرا ايراد كنيم اينك مى گوئيم:  


۱۶٬۸۲۸

ویرایش