گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۱۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۷: خط ۵۷:
<span id='link87'><span>
<span id='link87'><span>


==گفتارى در معناى انتقام خدا و انگيزه و غايت آن ==
==گفتارى در معناى انتقام خدا ==
«انتقام»، به معناى عقوبت است، ليكن نه هر عقوبت، بلكه عقوبت مخصوصى.
«انتقام»، به معناى عقوبت است، ليكن نه هر عقوبت، بلكه عقوبت مخصوصى. و آن، اين است كه:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۲۵ </center>
و آن اين است كه: دشمن را به همان مقدار كه تو را آزار رسانده و يا بيش از آن آزار برسانى، كه شرع اسلام بيش از آن را ممنوع نموده و فرموده: «فَمَن اعتَدَى عَلَيكُم فَاعتَدُوا عَلَيهِ بِمثلِ مَا اعتَدى عَلَيكُم وَ اتّقُوا اللهَ».


مسأله انتقام يك اصل حياتى است كه همواره در ميان انسان ها معمول بوده، و حتى از پاره اى حيوانات نيز حركاتى ديده شده كه بى شباهت به انتقام نيست. و به هرحال ،غرضى كه آدمى را وادار به انتقام مى كند، هميشه يك چيز نيست، بلكه در انتقام هاى فردى، غالبا رضايت خاطر و دقّ دل گرفتن است. وقتى كسى چيزى را از انسان سلب مى كند و يا شرّى به او مى رساند، در دل، آزارى احساس مى كند كه جز با تلافى خاموش نمى شود.  
دشمن را به همان مقدار كه تو را آزار رسانده و يا بيش از آن آزار برسانى، كه شرع اسلام بيش از آن را ممنوع نموده و فرموده: «فَمَن اعتَدَى عَلَيكُم فَاعتَدُوا عَلَيهِ بِمثلِ مَا اعتَدى عَلَيكُم وَ اتّقُوا اللهَ».


پس در انتقام هاى فردى، انگيزه آدمى احساس رنج باطنى است، نه عقل. چون بسيارى از انتقام هاى فردى هست كه عقل آن را تجويز مى كند و بسيارى هست كه آن را تجويز نمى كند. به خلاف انتقام اجتماعى، كه همان قصاص و انواع مؤاخذه ها است. چون تا آن جايى كه ما از سنن اجتماعى و قوانين موجود در ميان اجتماعات بشرى - چه اجتماعات پيشرفته و چه عقب افتاده - به دست آورده ايم، غالبا انگيزه انتقام، غايت فكرى و عقلائى است، و منظور از آن، حفظ نظام اجتماعى از خطر اختلال و جلوگيرى از هرج و مرج است.  
مسأله انتقام يك اصل حياتى است كه همواره در ميان انسان ها معمول بوده، و حتى از پاره اى حيوانات نيز حركاتى ديده شده كه بى شباهت به انتقام نيست.
 
و به هرحال، غرضى كه آدمى را وادار به انتقام مى كند، هميشه يك چيز نيست، بلكه در انتقام هاى فردى، غالبا رضايت خاطر و دقّ دل گرفتن است. وقتى كسى چيزى را از انسان سلب مى كند و يا شرّى به او مى رساند، در دل، آزارى احساس مى كند كه جز با تلافى خاموش نمى شود.
 
پس در انتقام هاى فردى، انگيزه آدمى احساس رنج باطنى است، نه عقل. چون بسيارى از انتقام هاى فردى هست كه عقل آن را تجويز مى كند و بسيارى هست كه آن را تجويز نمى كند. به خلاف انتقام اجتماعى، كه همان قصاص و انواع مؤاخذه ها است.  
 
چون تا آن جايى كه ما از سنن اجتماعى و قوانين موجود در ميان اجتماعات بشرى - چه اجتماعات پيشرفته و چه عقب افتاده - به دست آورده ايم، غالبا انگيزه انتقام، غايت فكرى و عقلایى است، و منظور از آن، حفظ نظام اجتماعى از خطر اختلال و جلوگيرى از هرج و مرج است.  


چون اگر اصل انتقام يك اصل قانونى و مشروع نبود و اجتماعات بشرى آن را به موقع اجرا در نمى آوردند، و مجرم و جانى را در برابر جرم و جنايتش مؤاخذه نمى كردند، امنيت عمومى در خطر مى افتاد و آرامش و سلامتى از ميان اجتماع رخت بر مى بست.
چون اگر اصل انتقام يك اصل قانونى و مشروع نبود و اجتماعات بشرى آن را به موقع اجرا در نمى آوردند، و مجرم و جانى را در برابر جرم و جنايتش مؤاخذه نمى كردند، امنيت عمومى در خطر مى افتاد و آرامش و سلامتى از ميان اجتماع رخت بر مى بست.


بنا براين، مى توان اين قسم انتقام را يك حقى از حقوق اجتماع به شمار آورد، گو اين كه در پاره اى از موارد، اين قسم انتقام با قسم اول جمع شده، مجرم حقى را از فرد تضييع نموده و به طرف ظلمى كرده كه مؤاخذه قانونى هم دارد، كه چه بسا در بسيارى از اين موارد حق اجتماع را استيفاء مى كنند، ولو اين كه حق فرد به دست صاحبش پايمال شود. يعنى خود مظلوم از حق خودش صرفنظر كند و ظالم را عفو نمايد. آرى، در اين گونه موارد، اجتماع از حق خود صرفنظر نمى كند.
بنابراين، مى توان اين قسم انتقام را يك حقى از حقوق اجتماع به شمار آورد، گو اين كه در پاره اى از موارد، اين قسم انتقام با قسم اول جمع شده، مجرم حقى را از فرد تضييع نموده و به طرف ظلمى كرده كه مؤاخذه قانونى هم دارد، كه چه بسا در بسيارى از اين موارد حق اجتماع را استيفاء مى كنند، ولو اين كه حق فرد به دست صاحبش پايمال شود. يعنى خود مظلوم از حق خودش صرف نظر كند و ظالم را عفو نمايد. آرى، در اين گونه موارد، اجتماع از حق خود صرفنظر نمى كند.
<span id='link88'><span>
<span id='link88'><span>


پس از آنچه گذشت، اين معنا روشن گرديد كه يك قسم انتقام، آن انتقامى است كه بر اساس احساس درونى صورت مى گيرد،
پس از آنچه گذشت، اين معنا روشن گرديد كه يك قسم انتقام، آن انتقامى است كه بر اساس احساس درونى صورت مى گيرد، و آن، «انتقام فردى» است كه غرض از آن، تنها رضايت خاطر است. و قسم ديگر انتقام، انتقامى است كه بر اساس عقل انجام مى پذيرد، و آن، «انتقام اجتماعى» است كه غرض از آن، حفظ نظام و احقاق حق مجتمع است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۲۶ </center>
و آن، «انتقام فردى» است كه غرض از آن، تنها رضايت خاطر است. و قسم ديگر انتقام، انتقامى است كه بر اساس عقل انجام مى پذيرد، و آن، «انتقام اجتماعى» است كه غرض از آن، حفظ نظام و احقاق حق مجتمع است.
و اگر خواستى اين طور تعبير كن كه:


و اگر خواستى اين طور تعبير كن كه: يك قسم انتقام، حق فرد فرد اجتماع است، و قسم ديگر، حق قانون و سنت است. زيرا قانون كه مسؤول تعديل زندگى مردم است، خود مانند يك فرد، سلامتى و مرض دارد و سلامتى و استقامتش اقتضاء مى كند كه مجرم متخلف را كيفر كند، و همان طور كه او سلامتى و آرامش و استقامت قانون را سلب نموده، به همان مقدار قانون نيز تلافى نموده، از او سلب آسايش مى كند.
يك قسم انتقام، حق فرد فرد اجتماع است، و قسم ديگر، حق قانون و سنت است. زيرا قانون كه مسؤول تعديل زندگى مردم است، خود مانند يك فرد، سلامتى و مرض دارد و سلامتى و استقامتش اقتضاء مى كند كه مجرم متخلف را كيفر كند، و همان طور كه او سلامتى و آرامش و استقامت قانون را سلب نموده، به همان مقدار قانون نيز تلافى نموده، از او سلب آسايش مى كند.


حال كه اين معنا روشن شد، به آسانى مى توان فهميد كه هرجا در قرآن كريم و سنت، انتقام به خدا نسبت داده شده، منظور از آن، انتقامى است كه حقى از حقوق دين الهى و شريعت آسمانى (ضايع شده) باشد و به عبارت ديگر: انتقام هايى به خدا نسبت داده شده، كه حقى از حقوق مجتمع اسلامى (ضايع شده) باشد، هرچند كه در پاره اى موارد، حق فرد را هم تأمين كند. مانند مواردى كه شريعت و قانون دين، داد مظلوم را از ظالم مى ستاند كه در اين موارد، انتقام، هم «حق فرد» است و هم «حق اجتماع».
حال كه اين معنا روشن شد، به آسانى مى توان فهميد كه هرجا در قرآن كريم و سنت، انتقام به خدا نسبت داده شده، منظور از آن، انتقامى است كه حقى از حقوق دين الهى و شريعت آسمانى (ضايع شده) باشد و به عبارت ديگر: انتقام هايى به خدا نسبت داده شده، كه حقى از حقوق مجتمع اسلامى (ضايع شده) باشد، هرچند كه در پاره اى موارد، حق فرد را هم تأمين كند. مانند مواردى كه شريعت و قانون دين، داد مظلوم را از ظالم مى ستاند كه در اين موارد، انتقام، هم «حق فرد» است و هم «حق اجتماع».


پس كاملا روشن گرديد كه: در اين گونه موارد، نبايد توهم كرد كه مقصود خدا از انتقام، رضايت خاطر است، چون ساحت او مقدس و مقامش عزيزتر از اين است كه از ناحيه جرم مجرمان و معصيت گنهكاران، متضرر شود و از اطاعت مطيعين منتفع گردد.
پس كاملا روشن گرديد كه: در اين گونه موارد، نبايد توهم كرد كه مقصود خدا از انتقام، رضايت خاطر است. چون ساحت او، مقدس و مقامش عزيزتر از اين است كه از ناحيه جرم مجرمان و معصيت گنهكاران، متضرر شود و از اطاعت مطيعين منتفع گردد.
<span id='link89'><span>
<span id='link89'><span>


۱۶٬۳۳۸

ویرایش