۱۶٬۱۹۷
ویرایش
خط ۱۷۸: | خط ۱۷۸: | ||
==ضعف و قصور روايات دال بر وقوع تحريف در قرآن، از نظر سند و دلالت == | ==ضعف و قصور روايات دال بر وقوع تحريف در قرآن، از نظر سند و دلالت == | ||
و اما پاسخ از دليل اول اين كه اولا: | و اما پاسخ از دليل اول اين كه اولا: | ||
پس كسى كه به اخبار مذكور استدلال مى | تمسك به اخبار براى اثبات تحريف قرآن، مستلزم حجت نبودن خود آن اخبار است، نظير دورى كه در اجماع بيان كرديم. (زيرا با تحريف شدن قرآن، دليلى بر نبوت خاتم الانبياء باقى نمی ماند، تا چه رسد به امامت امامان و حجيت اخبار ايشان). | ||
پس كسى كه به اخبار مذكور استدلال مى كند، تنها مى تواند به عنوان يكى از مصادر تاريخ به آن تمسك بجويد و در تاريخ هم، هيچ مصدر متواترى و يا مصدرى همراه با قرائن قطعى كه مفيد علم و يقين شود، وجود ندارد، و عقل در هيچ يك از آن مصادر، مجبور به قبول نيست. چون هرچه هست، همه اخبارى آحاد است كه يا ضعيف در سند است و يا قاصر در دلالت، و يا به فرض صحت سند و روشنى دلالت، كه در نايابى چون كبريت احمر است، تازه بيش از «ظنّ» افاده نمى كند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۲ </center> | ||
چون اخبارى كه | زيرا گو اين كه سندش صحيح و دلالتش روشن است، ليكن از جعل و دسيسه در امان نيست، چون اخبارى كه به دست يهود در ميان اخبار ما دسيسه شد، آن قدر ماهرانه دسيسه شده كه از اخبار واقعى خود ما، قابل تميز نيست، و خبرى هم كه ايمن از جعل و دسيسه نباشد، قابل اعتماد نيست. | ||
از همه اين ها كه بگذريم، اخبار مذكور، آيه ها و سوره هايى را نشان مى دهد كه از قرآن افتاده كه به هيچ وجه شبيه به نظم قرآنى نيست. گذشته از اين كه به خاطر مخالفتش با قرآن، مردود است. | |||
و اما اين كه گفتيم: «سند بيشتر آن اخبار ضعيف است»، مراجعه به سندهاى آن ها، مصدّق گفتار ماست. زيرا اگر مراجعه كنيد، خواهيد ديد يا مرسل اند و اصلا سند ندارند، و يا مقطوع و بريده سندند، و يا رجال سند ضعيف اند. آن هم كه سالم است، آن قدر كم و ناچيز است كه قابل اعتماد نيست. | |||
و | و اين هم كه گفتيم: «پاره اى از آن ها در دلالت قاصرند»، دليلش اين است كه: | ||
بسيارى از آن ها اگر آيه قرآن را آورده اند، آورده اند كه تفسير كنند، نه اين كه بگويند آيه اين طور نازل نشده. مانند روايتى كه در روضه كافى، از ابى الحسن اول «عليه السلام»، در ذيل آيه «أُولَئِكَ الَّذِينَ يَعلَمُ اللهُ مَا فِى قُلُوبِهِم فَأعرِض عَنهُم (فَقَد سَبَقَت عَلَيهِم كَلِمَةُ الشِّقَاءِ وَ سَبَقَ لَهُمُ العَذَابُ)، وَ قُل لَهُم فِى أنفُسِهِم قَولاً بَلِيغاً» است، كه جمله بين پرانتز، به عنوان تفسير آورده شده است. | |||
و مانند روايتى كه در | و مانند روايتى كه در كافى، از امام صادق «عليه السلام»، در تفسير آيه: «وَ إن تُلوُوا أو تُعرِضَوا» فرموده: «إن تَلوُوا (الأمرَ) وَ تُعرِضُوا (عَمَّا أمَرتُهُم بِهِ) فَإنَّ اللهَ كَانَ بِمَا تَعمَلُونَ خَبِيراً»، كه جملات بين پرانتز به عنوان تفسير و توضيح است، نه جزو آيه. و همچنين روايات تفسيرى ديگرى، كه آقايان جزو روايات تحريف شمرده اند. | ||
و ملحق به اين باب است روايات | و ملحق به اين باب است روايات بی شمارى كه سبب نزول آيات را بيان مى كند، و آقايان، آن ها را جزو ادله تحريف قرآن شمرده اند. مانند رواياتى كه مى فرمايد: اين آيه اين طور است: «يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغ مَا أُنزِلَ إلَيكَ (فِى عَلِىٍّ)»، و حال آن كه روايت نمى خواهد بگويد كلمۀ «فِى عَلِىٍّ»، جزو قرآن بوده، بلكه مى خواهد بفرمايد: آيه در حقّ آن جناب نازل شده است. | ||
ویرایش