گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۱۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
<span id='link107'><span>
<span id='link107'><span>


==دليل چهارم قائلين به تحريف: تكرار حوادث مربوط به بنى اسرائيل در امت اسلام ==
۴ - رواياتى است كه مى گويد: در اين امت نيز آنچه در بنى اسرائيل واقع شده، واقع مى شود و طابق النعل بالنعل، رُخ مى دهد و يكى از چیزهایی كه در بنى اسرائيل اتفاق افتاد، تحريف كتابشان بود كه قرآن و روايات ما بدان تصريح دارد، ناگزير بايد در اين امت هم اتفاق بيفتد و كتاب اين امت، يعنى قرآن كريم هم، بايد تحريف شود. ( و گرنه آن روايات درست در نمى آيد).
۴ - رواياتى است كه مى گويد: در اين امت نيز آنچه در بنى اسرائيل واقع شده واقع مى شود و طابق النعل بالنعل رخ مى دهد و يكى از كه در بنى اسرائيل اتفاق افتاد تحريف كتابشان بود كه قرآن و روايات ما بدان تصريح دارد، ناگزير بايد در اين امت هم اتفاق بيفتد و كتاب اين امت يعنى قرآن كريم هم بايد تحريف شود ( و گر نه آن روايات درست در نمى آيد).


در صحيح بخارى از ابى سعيد خدرى روايت كرده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به زودى سنتهاى اقوام گذشته را وجب به وجب ، و ذراع به ذراع پيروى خواهيد كرد، حتى اگر آنها به سوراخ سوسمار رفته باشند، شما هم مى رويد. گفتيم يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) پدر و مادران يهود و نصارى خود را پيروى مى كنيم ؟ فرمود: پس چه كسى را؟
در صحيح بخارى، از ابوسعيد خدرى روايت كرده كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: به زودى سنت هاى اقوام گذشته را وجب به وجب، و ذراع به ذراع پيروى خواهيد كرد. حتى اگر آن ها به سوراخ سوسمار رفته باشند، شما هم مى رويد.  


اين روايت مستفيض است و در جوامع حديث از عده اى از صحابه مانند ابى سعيد خدرى - كه قبلا روايتش نقل شد - و ابى هريره ، عبد الله عمر، ابن عباس ، حذيفه ، عبد الله بن مسعود سهل بن سعد، عمر بن عوف ، و عمرو بن عاص ، شداد بن اوس و مستورد بن شداد، در عباراتى قريب المعنى نقل كرده اند.
گفتيم يا رسول الله! پدر و مادران يهود و نصارای خود را پيروى مى كنيم؟ فرمود: پس چه كسى را؟


و نيز اين روايت بطور مستفيض از طرق شيعه از عده اى امامان اهل بيت (عليهم السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) روايت شده. همچنان كه قمى در تفسير خود از آن جناب آورده كه فرموده:
اين روايت مستفيض است و در جوامع حديث از عده اى از صحابه ،مانند ابوسعيد خدرى - كه قبلا روايتش نقل شد - و ابوهريره، عبدالله عمر، ابن عباس، حذيفه، عبدالله بن مسعود سهل بن سعد، عمر بن عوف، و عمرو بن عاص، شداد بن اوس و مستورد بن شداد، در عباراتى قريب المعنى نقل كرده اند.


راهى كه پيشينيان رفتند شما نيز طابق النعل بالنعل و مو به مو خواهيد رفت و حتى راه آنان را يك وجب و يك ذراع و يك «'''باع '''» هم تخطى نمى كنيد، تا آنجا كه اگر آنها به سوراخ سوسمارى رفته باشند شما هم خواهيد رفت.
و نيز اين روايت به طور مستفيض، از طرق شيعه، از عده اى امامان اهل بيت «عليهم السلام»، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» روايت شده. همچنان كه قمى در تفسير خود، از آن جناب آورده كه فرموده:


پرسيدند يا رسول الله! مقصود شما از گذشتگان ، يهود و نصارى است ؟ فرمود: پس كيست ؟ بزودى عروه و دست آويزهاى اسلام را يكى پس از ديگرى پاره خواهيد كرد و اولين چيزى كه آن را از دست مى دهيد امانت و آخرين آنها نماز است.
راهى كه پيشينيان رفتند، شما نيز طابق النعل بالنعل و مو به مو خواهيد رفت و حتى راه آنان را يك وجب و يك ذراع و يك «باع» هم تخطى نمى كنيد، تا آن جا كه اگر آن ها به سوراخ سوسمارى رفته باشند، شما هم خواهيد رفت.
 
پرسيدند: يا رسول الله! مقصود شما از گذشتگان، يهود و نصارا است؟ فرمود: پس كيست؟ به زودى عروه و دستاويزهاى اسلام را، يكى پس از ديگرى پاره خواهيد كرد و اولين چيزى كه آن را از دست مى دهيد، امانت و آخرين آن ها، نماز است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۰ </center>
<span id='link108'><span>
<span id='link108'><span>


اما جواب از استدلال ايشان به اجماع امت بر عدم تحريف به زياده ، اين است كه اجماع امت ، حجتى است مدخوله ، براى اينكه حجت بودنش ‍ مستلزم دور است.
اما جواب از استدلال ايشان به «اجماع امت» بر عدم تحريف به زياده، اين است كه اجماع امت، حجتى است مدخوله، براى اين كه حجت بودنش، مستلزم دور است.
 
توضيح اين كه: «اجماع»، به خودى خود حجت عقلى يقينى نيست، بلكه آن كسانى كه اجماع را به عنوان يك حجت شرعى معتبر مى دانند، قائل اند به اين كه در صورتى كه برای انسان اعتقاد آور باشد، فقط اعتقادى ظنّى خواهد بود (نه قطعى)، و در اين مسأله، اجماع منقول و محصّل، يكسان مى باشد.


توضيح اين كه: اجماع به خودى خود حجت عقلى يقينى نيست ، بلكه آن كسانى كه اجماع را به عنوان يك حجت شرعى معتبر مى دانند قائلند به اينكه در صورتى كه اعتقاد آور براى انسان باشد فقط اعتقادى ظنى خواهد بود (نه قطعى) و در اين مساله اجماع منقول و محصل يكسان مى باشد.
و اين كه بعضى ميان آن دو فرق گذاشته و گفته اند: «اجماع محصّل»، قطع آور است، اشتباه كرده اند. براى اين كه آنچه كه اجماع افاده مى كند، بيش از مجموع اعتقادهايى كه از يك يك اقوال حاصل مى شود، نيست، و آحاد اقوال در اين كه بيش از ظنّ افاده نمى كنند، مثل يكديگرند و انضمام اقوال به يكديگر بيش از اين اثر ندارد كه ظنّ را تقويت كند، نه اين كه قطع بياورد. زيرا قطع، اعتقاد مخصوصى است بسيط و مغاير با ظن، نه اين كه اعتقادى مركب از چند مظنه بوده باشد.


و اين كه بعضى ميان آن دو فرق گذاشته و گفته اند اجماع محصل قطع آور است ، اشتباه كرده اند، براى اينكه آنچه كه اجماع افاده مى كند بيش از مجموع اعتقادهايى كه از يك يك اقوال حاصل مى شود نيست ، و آحاد اقوال در اينكه بيش از ظن افاده نمى كنند مثل يكديگرند و انضمام اقوال به يكديگر بيش از اين اثر ندارد كه ظن را تقويت كند نه اينكه قطع بياورد، زيرا قطع ، اعتقاد مخصوصى است بسيط و مغاير با ظن ، نه اينكه اعتقادى مركب از چند مظنه بوده باشد.
تازه اين در «اجماع محصّل» است كه خود ما اقوال را تتبع نموده، يك قول و دو قول و سه قول موافق به دست آوريم، و همچنين تا معلوممان شود كه در مسأله قول مخالفى نيست. و همان طور كه گفتيم، اين تتبع بيش از اين اثر ندارد كه مظنّه آدمى را به قطع نزديك كند، ولى افاده قطع نمى كند.  


تازه اين در اجماع محصل است كه خود ما اقوال را تتبع نموده يك قول و دو قول و سه قول موافق بدست آوريم ، و همچنين تا معلوممان شود كه در مساله قول مخالفى نيست. و همان طور كه گفتيم اين تتبع بيش از اين اثر ندارد كه مظنه آدمى را به قطع نزديك كند ولى افاده قطع نمى كند. و اما اجماعى كه ديگران از اهل علم و بحث براى ما نقل كنند و بگويند «فلان مطلب اجماعى است» كه بى اعتباريش روشن تر است زيرا به منزله يك روايت و خبر واحد است كه بيش از افاده ظن اثرى ندارد.
و اما اجماعى كه ديگران از اهل علم و بحث براى ما نقل كنند و بگويند «فلان مطلب اجماعى است» كه بى اعتباری اش، روشن تر است. زيرا به منزله يك روايت و خبر واحد است كه بيش از افاده ظنّ، اثرى ندارد.


پس حاصل كلام اين شد كه اجماع حجتى است ظنى و شرعى كه دليل اعتبارش نزد اهل سنت مثلا خبرى است كه نقل مى كنند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده: «امت من بر خطا و ضلالت اتفاق و اجماع نمى كند» و نزد شيعه به اين است كه يا قول معصوم (عليه السلام) در ميان اقوال مجمعين باشد و يا از قول مجمعين به گونهاى كشف از قول معصوم شود.
پس حاصل كلام اين شد كه: «اجماع»، حجتى است ظنّى و شرعى، كه دليل اعتبارش نزد اهل سنت، مثلا خبرى است كه نقل مى كنند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرموده: «امت من بر خطا و ضلالت اتفاق و اجماع نمى كند»، و نزد شيعه به اين است كه: يا قول معصوم «عليه السلام» در ميان اقوال مجمعين باشد، و يا از قول مجمعين به گونه اى كشف از قول معصوم شود.


پس حجيت اجماع چه منقولش و چه محصلش ، موقوف بر قول معصوم (پيغمبر و امام ) است ،
پس حجيت «اجماع»، چه منقولش و چه محصّلش، موقوف بر قول معصوم (پيغمبر و امام) است،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۶۱ </center>
كه آن نيز موقوف بر نبوت ، و صحت نبوت هم در اين عصر متوقف بر سلامت قرآن و مصونيتش از تحريف است. آن تحريفى كه گفتيم صفات قرآن از قبيل هدايت و قول فصل و مخصوصا اعجاز را از بين ببرد، چون غير از قرآن كريم معجزه زنده و جاويدى براى نبوت خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله و سلم) نيست، و تنها قرآن است كه معجزه آن جناب در اين عصر شمرده مى شود و به احتمال تحريف به زياده و يا نقيصه و يا هر دگرگونى ديگرى وثوقى به اين معجزه باقى نمى ماند، چون نمى دانيم كه آنچه در قرآن است كلام خالص خداست يا نه.  
كه آن نيز، موقوف بر نبوت، و صحت نبوت هم در اين عصر، متوقف بر سلامت قرآن و مصونيتش از تحريف است. آن تحريفى كه گفتيم صفات قرآن از قبيل هدايت و قول فصل و مخصوصا اعجاز را از بين ببرد. چون غير از قرآن كريم، معجزه زنده و جاويدى براى نبوت خاتم الانبياء «صلى الله عليه و آله و سلم» نيست، و تنها قرآن است كه معجزه آن جناب در اين عصر شمرده مى شود، و به احتمال تحريف به زياده و يا نقيصه و يا هر دگرگونى ديگرى، وثوقى به اين معجزه باقى نمى ماند. چون نمى دانيم كه آنچه در قرآن است، كلام خالص خداست، يا نه.  


پس در صورت تحريف ، قرآن از حجيت مى افتد، و با سقوط حجيت ، اجماع هم از حجيت مى افتد. اين بود معناى آنچه كه گفتيم اجماع حجتى است مدخوله كه حجت بودنش مستلزم دور است.
پس در صورت تحريف، قرآن از حجيت مى افتد، و با سقوط حجيت، اجماع هم از حجيت مى افتد. اين بود معناى آنچه كه گفتيم: «اجماع، حجتى است مدخوله، كه حجت بودنش مستلزم دور است».


خواهيد گفت: شما در اول بحث گفتيد كه وجود قرآنى نازل بر پيغمبر اسلام در ميان ما مسلمانان از ضروريات تاريخ است و با چنين اعترافى ديگر حجيت اجماع موقوف بر اثبات حجيت قرآن و نبوت خاتم النبيين نيست.  
خواهيد گفت: شما در اول بحث گفتيد كه وجود قرآنى نازل بر پيغمبر اسلام در ميان ما مسلمانان، از ضروريات تاريخ است و با چنين اعترافى، ديگر حجيت اجماع، موقوف بر اثبات حجيت قرآن و نبوت خاتم النبيين نيست.  


در جواب مى گوييم : صرف اينكه آنچه در دست ماست مشتمل بر قرآن واقعى است ، باعث نمى شود كه ديگر احتمال زياده و نقصان و تغيير را ندهيم ، باز در هر آيه و يا جمله و يا سوره اى كه در اثبات مطلبى مانند: نبوت خاتم الانبياء و پس از آن اجماع و امثال آن محتاج به آن باشيم احتمال تحريف را مى دهيم و قرآن به كلى از حجيت ساقط مى گردد.
در جواب مى گوييم: صرف اين كه آنچه در دست ماست، مشتمل بر قرآن واقعى است، باعث نمى شود كه ديگر احتمال زياده و نقصان و تغيير را ندهيم، باز در هر آيه و يا جمله و يا سوره اى كه در اثبات مطلبى مانند: نبوت خاتم الانبياء و پس از آن اجماع و امثال آن محتاج به آن باشيم، احتمال تحريف را مى دهيم و قرآن به كلى از حجيت ساقط مى گردد.
<span id='link109'><span>
<span id='link109'><span>


۱۶٬۱۸۶

ویرایش