گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(۲ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۷۹: خط ۷۹:
اين سوره، پيرامون استهزاء كفار به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» سخن می گويد كه به آن جناب نسبت جنون داده، و قرآن كريم را هذيان ديوانگان خوانده بودند. پس در حقيقت، در اين سوره، رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را تسلاى خاطر داده، و وى را به صبر و ثبات و گذشت از آنان سفارش مى كند، و نفس شريفش را خوشحال و مردم را بشارت و انذار می دهد.
اين سوره، پيرامون استهزاء كفار به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» سخن می گويد كه به آن جناب نسبت جنون داده، و قرآن كريم را هذيان ديوانگان خوانده بودند. پس در حقيقت، در اين سوره، رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را تسلاى خاطر داده، و وى را به صبر و ثبات و گذشت از آنان سفارش مى كند، و نفس شريفش را خوشحال و مردم را بشارت و انذار می دهد.


و اين سوره، به طورى كه از آياتش بر مى آيد، در مكه نازل شده است. ولى صاحب مجمع البيان، از حسن نقل كرده كه آيه «وَ لَقَد آتَينَاكَ سَبعاً مِنَ المَثَانِى» را استثناء نموده و گفته كه اين آيه در مدينه نازل شده است. همچنين آيه «كَمَا أنزَلنَا عَلَى المُقتَسِمِينَ الَّذِينَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضِينَ»، ولى اشكال اين قول، به زودى ذكر خواهد شد.
و اين سوره، به طورى كه از آياتش بر مى آيد، در مكه نازل شده است. ولى صاحب مجمع البيان، از حسن نقل كرده كه آيه «وَ لَقَد آتَينَاكَ سَبعاً مِنَ المَثَانِى» را استثناء نموده و گفته كه اين آيه در مدينه نازل شده است. همچنين آيه «كَمَا أنزَلنَا عَلَى المُقتَسِمِينَ * الَّذِينَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضِينَ»، ولى اشكال اين قول، به زودى ذكر خواهد شد.


در اين سوره، آيه «فَاصدَع بِمَا تُؤمَر * وَ أعرِض عَنِ المُشرِكِين...» قرار دارد، كه با يك مسأله تاريخى در باره شروع دعوت اسلامى قابل انطباق است، و آن مسأله، اين است كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» در اول بعثت، دعوت خود را علنى نكرد و تا مدت سه و يا چهار و يا پنج سال پنهانى دعوت می نمود. زيرا اوضاع آن قدر نامساعد بود كه اجازه چنين اقدامى نمی داد. لذا در اين مدت، آحادى از مردم را كه احتمال می داد دعوتش را قبول كنند، ملاقات می كرد، و دعوت خود را پنهانى با آنان در ميان می گذاشت، تا آن كه خداى تعالى، با آيه مذكور، اجازه اش داد تا دعوتش را علنى كند.
در اين سوره، آيه «فَاصدَع بِمَا تُؤمَر * وَ أعرِض عَنِ المُشرِكِين...» قرار دارد، كه با يك مسأله تاريخى در باره شروع دعوت اسلامى قابل انطباق است، و آن مسأله، اين است كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» در اول بعثت، دعوت خود را علنى نكرد و تا مدت سه و يا چهار و يا پنج سال پنهانى دعوت می نمود. زيرا اوضاع آن قدر نامساعد بود كه اجازه چنين اقدامى نمی داد. لذا در اين مدت، آحادى از مردم را كه احتمال می داد دعوتش را قبول كنند، ملاقات می كرد، و دعوت خود را پنهانى با آنان در ميان می گذاشت، تا آن كه خداى تعالى، با آيه مذكور، اجازه اش داد تا دعوتش را علنى كند.
خط ۹۹: خط ۹۹:
<span id='link98'><span>
<span id='link98'><span>


==پشيمانى كافران: اى كاش مسلمان شده بوديم==
==پشيمانى كافران: اى كاش مسلمان شده بوديم!==
«'''رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كفَرُوا لَوْ كانُوا مُسلِمِينَ'''»:
«'''رُّبَمَا يَوَدُّ الَّذِينَ كفَرُوا لَوْ كانُوا مُسلِمِينَ'''»:


اين جمله مقدمه است براى نقل تهمتهايى كه به پيغمبر زده و گفتند:«'''يا ايها الذى نزل عليه الذكر انك لمجنون '''». در حقيقت جمله مورد بحث هشدار ميدهد كه كفار با وجود كفرى كه دارند به زودى پشيمان شده آرزو مى كنند كه اى كاش تسليم خدا شده بوديم و به او و به كتابش ايمان آورده بوديم اما وقتى اين آرزو را مى كنند كه ديگر كار از كار گذشته است و ديگر راهى به اسلام و ايمان ندارند.
اين جمله، مقدمه است براى نقل تهمت هايى كه به پيغمبر زده و گفتند: «يَا أيُّهَا الَّذِى نُزِّلَ عَلَيهِ الذِّكرُ إنَّكَ لَمَجنُون».  


پس مراد از جمله «'''ربما يود'''» ودادت و اظهار علاقه از روى آرزو است نه مطلق ودادت و محبت به دليل جمله «'''لو كانوا مسلمين '''» كه در مقام بيان آن مودت است ، چون كلمه «'''لو'''» و همچنين كلمه «'''كانوا'''» دلالت دارند بر اينكه ودادت ايشان ودادت آرزو است ، و اينكه آرزو مى كنند اى كاش در گذشته - كه از دست داده اند و ديگر باز نميگردد - اسلام مى داشتند. نه اينكه اى كاش امروز داراى اسلام و ايمان باشند. پس مقصود آرزوى اسلام در زندگى دنيا است.
در حقيقت، جمله مورد بحث هشدار می دهد كه كفار با وجود كفرى كه دارند، به زودى پشيمان شده، آرزو مى كنند كه: اى كاش تسليم خدا شده بوديم و به او و به كتابش ايمان آورده بوديم. اما وقتى اين آرزو را مى كنند كه ديگر كار از كار گذشته است و ديگر راهى به اسلام و ايمان ندارند.


و بنا بر اين ، آيه شريفه دلالت مى كند بر اينكه كسانى كه در دنيا كفر ورزيدند به زودى - يعنى وقتى كه بساط زندگى دنيا برچيده شود - از كفر خود پشيمان شده آرزو مى كنند اى كاش در دنيا اسلام آورده بوديم.
پس مراد از جملۀ «رُبَمَا يَوَدُّ»، ودادت و اظهار علاقه از روى آرزو است، نه مطلق ودادت و محبت. به دليل جملۀ «لَو كَانُوا مُسلِمِين»، كه در مقام بيان آن مودت است. چون كلمۀ «لَو» و همچنين كلمۀ «كَانُوا» دلالت دارند بر اين كه ودادت ايشان، ودادت آرزو است، و اين كه آرزو مى كنند: اى كاش در گذشته - كه از دست داده اند و ديگر باز نمی گردد - اسلام مى داشتند. نه اين كه اى كاش امروز داراى اسلام و ايمان باشند. پس مقصود آرزوى اسلام در زندگى دنيا است.


«'''ذَرْهُمْ يَأْكلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الاَمَلُ فَسوْف يَعْلَمُونَ'''»:
بنابراين، آيه شريفه دلالت مى كند بر اين كه كسانى كه در دنيا كفر ورزيدند، به زودى - يعنى وقتى كه بساط زندگى دنيا برچيده شود - از كفر خود پشيمان شده، آرزو مى كنند اى كاش در دنيا اسلام آورده بوديم.


كلمه «'''يلههم '''» از «'''الهاء'''» به معناى صرفنظر كردن از كارى و اشتغال به كارى ديگر است. وقتى گفته مى شود «الهاه كذا من كذا» معنايش اين است كه فلان كار از فلان كار بازش داشته و آن را از يادش ‍ ببرد.
«'''ذَرْهُمْ يَأْكلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الاَمَلُ فَسَوْف يَعْلَمُونَ'''»:


و اينكه فرمود: رهايشان كن، بخورند و كيف كنند، و آرزو بازشان بدارد دستورى است به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به اينكه دست از ايشان بر دارد و رهايشان كند تا در باطل خود سرگرم باشند. و اين تعبير كنايه از اين است كه سر بسرشان نگذار، و براى اثبات حقانيت دعوتت و اثبات اينكه بزودى آرزو مى كنند كه اى كاش آن را پذيرفته بودند، با ايشان محاجه مكن ، بزودى آن روز را خواهند ديد و آرزوى اسلام خواهند كرد، اما وقتى كه ديگر راهى بدان نداشته باشند و ديگر نتوانند مافات را تدارك كنند.
كلمۀ «يُلهِهِمُ»، از «إلهاء»، به معناى صرف نظر كردن از كارى و اشتغال به كارى ديگر است. وقتى گفته مى شود: «ألهَاهُ كَذَا مِن كَذَا»، معنايش اين است كه: فلان كار، از فلان كار بازش داشته و آن را از يادش ‍ ببرد.


جمله «فسوف يعلمون» به منزله تعليل دستوری است كه داده است ، و معنايش اين است كه از اين جهت احتياجى به استدلال و احتجاج نيست كه خودشان به زودى مى فهمند چون حق و حقيقت بالاخره يك روزى ظاهر خواهد گرديد.
و اين كه فرمود: «رهايشان كن، بخورند و كيف كنند، و آرزو بازشان بدارد»، دستورى است به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، به اين كه دست از ايشان بردارد و رهايشان كند، تا در باطل خود سرگرم باشند.  


در اين آيه شريفه علاوه بر مطلب فوق اين كنايه هم هست كه اين بيچارگان از زندگيشان جز خوردن و سرگرمى به لذات مادى و دلخوش ‍ داشتن به صرف آرزوها و خيالات واهى بهره ديگرى ندارند، يعنى در حقيقت مقام خود را تا افق حيوانات و چهارپايان پايين آورده اند، و چون چنين است سزاوار است آنها را به حال خود واگذار كنى و داخل انسان حسابشان نكنى ، و احتجاج به حجتهاى صحيح خود را كه همه بر اساس  عقل سليم و منطق انسانى است بى مقدار نسازى.
و اين تعبير، كنايه از اين است كه سر به سرشان نگذار، و براى اثبات حقانيت دعوتت و اثبات اين كه به زودى آرزو مى كنند كه اى كاش آن را پذيرفته بودند، با ايشان محاجه مكن. به زودى آن روز را خواهند ديد و آرزوى اسلام خواهند كرد. اما وقتى كه ديگر راهى بدان نداشته باشند و ديگر نتوانند مافات را تدارك كنند.


«'''وَ مَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلا وَ لهََا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ ...وَ مَا يَستَئْخِرُونَ'''»:
جملۀ «فَسَوفَ يَعلَمُونَ»، به منزله تعليل دستوری است كه داده است، و معنايش اين است كه: از اين جهت احتياجى به استدلال و احتجاج نيست، كه خودشان به زودى مى فهمند. چون حق و حقيقت، بالاخره يك روزى ظاهر خواهد گرديد.


به طورى كه از سياق بر مى آيد اين دو آيه جمله قبلى را كه فرمود: «'''فسوف يعلمون '''» تثبيت و تاكيد مى كند،
در اين آيه شريفه، علاوه بر مطلب فوق، اين كنايه هم هست كه اين بيچارگان از زندگی شان، جز خوردن و سرگرمى به لذات مادى و دلخوش داشتن به صرف آرزوها و خيالات واهى، بهره ديگرى ندارند. يعنى در حقيقت، مقام خود را تا افق حيوانات و چهارپايان پايين آورده اند، و چون چنين است، سزاوار است آن ها را به حال خود واگذار كنى و داخل انسان حسابشان نكنى، و احتجاج به حجت هاى صحيح خود را كه همه بر اساس عقل سليم و منطق انسانى است، بى مقدار نسازى.
 
«'''وَ مَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلّا وَ لهََا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ * ... وَ مَا يَستَأخِرُونَ'''»:
 
به طورى كه از سياق بر مى آيد، اين دو آيه، جمله قبلى را كه فرمود: «فَسَوفَ يَعلَمُونَ»، تثبيت و تأكيد مى كند. و معنايش اين است كه:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۴۱ </center>
و معنايش اين است كه : رهايشان كن كه ايشان در اين زندگى دنيا اسلام آور نيستند، تنها وقتى خواهان آن مى شوند كه اجلشان رسيده باشد، و آن هم به اختيار كسى نيست بلكه براى هر امتى كتاب معلومى نزد خداست كه در آن اجلهايشان نوشته شده ، و نمى توانند آنرا - حتى يك ساعت - جلو و يا عقب بيندازند.
رهايشان كن، كه ايشان در اين زندگى دنيا اسلام آور نيستند. تنها وقتى خواهان آن مى شوند كه اجلشان رسيده باشد، و آن هم به اختيار كسى نيست، بلكه براى هر امتى، كتاب معلومى نزد خداست، كه در آن، اجل هايشان نوشته شده، و نمى توانند - حتى يك ساعت - آن را جلو و يا عقب بيندازند.
 
اين دو آيه دلالت دارند بر اين كه: همان طور كه فرد فرد بشر، داراى كتاب و اجل و سرنوشتى هستند، امت هاى مختلف بشرى نيز، داراى كتاب هستند. اين دو آيه، كتاب امت ها را خاطرنشان مى سازد، و در آيه «وَ كُلَّ إنسَانٍ ألزَمنَاهُ طَائِرَهُ فِى عُنُقِهِ وَ نُخرِجُ لَهُ يَومَ القِيَامَةِ كِتَاباً يَلقَاهُ مَنشُوراً»، كتاب افراد را متذكر است.


اين دو آيه دلالت دارند بر اينكه همانطور كه فرد فرد بشر داراى كتاب و اجل و سرنوشتى هستند، امتهاى مختلف بشرى نيز داراى كتاب هستند. اين دو آيه كتاب امتها را خاطر نشان مى سازد، و در آيه «و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيمة كتابا يلقاه منشورا» كتاب افراد را متذكر است.
«'''وَ قَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِى نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّك لَمَجْنُونٌ'''»:


«'''وَ قَالُوا يَا أَيهَا الَّذِى نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّك لَمَجْنُونٌ'''»:
اين جمله، سخنى است كه كفار، از درِ تمسخر و استهزاء به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و كتاب نازل بر او گفته اند، و به همين جهت، اسم آن جناب را نياوردند، بلكه به عنوان كسى كه كتاب و ذكر بر او نازل شده، خطابش كردند.


اين جمله سخنى است كه كفار از در تمسخر و استهزاء به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و كتاب نازل بر او گفته اند و به همين جهت اسم آن جناب را نياوردند، بلكه به عنوان كسى كه كتاب و ذكر بر او نازل شده خطابش كردند، و نيز اسم خداى نازل كننده را نبردند تا اين معنا را برسانند كه ما نمى دانيم خدا كجا است و از كجا اين كتاب را براى تو فرستاده و وثوق و اعتمادى به گفته تو كه ادعا ميكنى خدا اين كتاب را نازل كرده نداريم ، و لذا به صيغه مجهول تعبير كرده و گفتند:«اى كسى كه ذكر بر او نازل شده».
و نيز، اسم خداى نازل كننده را نبردند، تا اين معنا را برسانند كه ما نمى دانيم خدا كجا است و از كجا اين كتاب را براى تو فرستاده و وثوق و اعتمادى به گفته تو كه ادعا می كنى خدا اين كتاب را نازل كرده نداريم. و لذا به صيغه مجهول تعبير كرده و گفتند: «اى كسى كه ذكر بر او نازل شده»!


علاوه بر اين ، از قرآن كريم هم به ذكر تعبير كردند كه همه اينها از باب استهزاء و از همه بدتر جمله «'''انك لمجنون '''» است كه تهمت و تكذيب صريح است.
علاوه بر اين، از قرآن كريم هم به «ذكر» تعبير كردند، كه همه اين ها، از باب استهزاء و از همه بدتر جملۀ «إنَّكَ لَمَجنُون» است، كه تهمت و تكذيب صريح است.
<span id='link99'><span>
<span id='link99'><span>


۱۴٬۵۲۵

ویرایش