۱۶٬۲۹۹
ویرایش
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۶: | ||
==عموميت قدرت خدا و نحوه تعلق آن به مخلوقات == | ==عموميت قدرت خدا و نحوه تعلق آن به مخلوقات == | ||
در | در اين جا ممكن است كسى توهم كند كه عموم قدرت، مستلزم برابرى هر چيزى نسبت به آن نيست. خلاصه مستلزم اين نيست كه مقدورات نسبت به قدرت او اختلاف نداشته باشند. زيرا قلّت اسباب متوسط ميان فاعل و فعل و كثرت آن تأثير بسزايى در قدرت براى آن فعل دارد. مثلا انسان هم قادر است نفس بكشد، و هم قادر است بيست من بار را بلند كند، ولى آيا قدرتش بر هر دو يكسان است؟ البته نه. | ||
ليكن اين توهم ناشى از عظمت معناى عموم قدرت است | |||
ليكن اين توهم ناشى از عظمت معناى عموم قدرت است. لذا بايد آن را توضيح داده، بگوييم: | |||
قدرتى كه در ما است، قدرت مقيّد است. زيرا قدرت انسان مثلا بر خوردن غذا كه بلا شك انسان نسبتى فاعلى به آن دارد و آن را به انسان نسبت داده، مى گويند: فلانى خورد، در تأثيرش مشروط و مقيد به بودن غذا در خارج است. بعلاوه بايد غذا در دسترس هم باشد، و نيز استفاده از آن ممنوع نباشد، كسى و يا مرضى از خوردنش جلوگيرى نكند، و ادوات و ابزار كارش، يعنى دست و دهانش دچار آفت نشده باشد. و همچنين ساير شرايطش جمع باشد، تا او بتواند غذا بخورد. و از آنچه گفته شد، تنها چيزى كه انسان قدرت بر آن را دارد، اراده خوردن است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۳ </center> | ||
از اراده | از اراده گذشته، بقيه شرايط و وسايط و موانعى كه هستند، از حيطه قدرت آدمى خارج اند. پس اين وسايط قيودى هستند كه قدرت بشر را مقيد مى كند و چون انسان بخواهد قدرت خود را به كار بندد، و غذايى بخورد، قبلا بايد شرايط آن را كه ذكر شد، فراهم نموده، غذا را بخرد و در دسترس خود قرار دهد و موانع را بر طرف سازد، و آنگاه ابزار بدنى خود را به كار بزند، تا غذا بخورد. | ||
و البته | |||
و البته پُر واضح است كه كمى و زيادى اين مقدمات نزديكى و دوری اش، و همچنين ساير صفاتش، باعث اختلاف در سهولت و دشوارى عمل مى شود، و قدرت را كم و زياد مى كند. | |||
وليكن خداى تعالى قدرتش عين ذات اوست، كه واجب الوجود است، و عدم در آن ممتنع است، و وقتى اين طور بود، پس اگر باز هم فرض كنيم بودن و نبودن شرايط و موانع در قدرت او اثر بگذارند، در حقيقت فرض واجب الوجود بودن او را فراموش كرده ايم. پس مادامى كه ما اين فرض را حفظ كنيم، محال است قدرت او مقيد به قيدى شود. | |||
پس قدرت او، مطلق و غيرمحدود به حد و غير مقيد به قيد است. قدرتش عام است، كه به هر چيز تعلق مى گيرد، و هر چيزى نسبت به قدرت او مساوى است، بدون اين كه يك كارى برايش آسان و كارى ديگر برايش دشوار باشد، انجام كارى برايش فورى و كارى ديگر برايش معطلى داشته باشد. اختلافى اگر هست، تنها ميان خود اشياء نسبت به يكديگر است. | |||
و به عبارتى ديگر، هيچ چيزى نيست مگر آن كه در وجود و هست شدنش، محتاج خداى سبحان است. پس وقتى تمامى موجودات و بدون استثناء همه را يكجا چيزى فرض نموده، به خداى سبحان نسبتش دهيم، همه آن ها به يك صورت متعلق قدرت خدا هستند، ديگر چيز ثالثى از شرط يا عدم مانع كه ميان قدرت او و اين عالم (يكى فرض شده) واسطه شده، قدرت او را مقيد به خود سازد، وجود ندارد، و گرنه در تأثير گذاشتن شريك خداى تعالى خواهد بود، و خدا از آن منزه است. | |||
و اما اگر اجزاى عالم را نسبت به هم بسنجيم، و اسباب و شرايط و موانعى كه ميان آن ها واسطه است، در نظر بگيريم. البته باعث مى شود كه بعضى را به وجود بعضى مقيد كند، ليكن قدرت عام الهى را كه متعلق به آن است، مقيد نمى كند، اما همان قدرت عام متعلق به مقيد مى شود، نه به مطلق. به اين معنا كه متعلق قدرت عام الهى زيد است كه پدرش فلانى و مادرش فلانى است، و در فلان مقطع از زمان بوده، و در فلان مكان مى زيسته، و همچنين به فلان قيود ديگر مقيد بوده. پس وجود زيد با همه روابطى كه با اجزاى عالم دارد، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۴ </center> | ||
در حقيقت همان وجود همه عالم | در حقيقت همان وجود همه عالم است، و قدرت متعلق به او، قدرتى است كه متعلق به جميع اجزاى عالم شده، و در اين بين جز يك قدرت كه متعلق به جميع شده، و همه به وسيله آن - البته هر جزئى در جاى خودش و زمان خودش و حدود خودش - وجود يافته قدرت ديگرى در بين نيست، و آن قدرت واحد مطلق است، و هيچ قيدى ندارد، و موجودات نسبت به آن هيچ اختلافى ندارند، اختلافى كه هست، بين خود آن هاست. | ||
پس، از آنچه گذشت، روشن شد كه: عموم قدرت باعث نمى شود اختلاف موجودات نسبت به آن برطرف شود، و سهولت و صعوبت و هم چنين اختلاف ديگرى در ميان نيايد. پس آيه مورد بحث، از آيات برجسته قرآنى است كه با آن چند نكته روشن مى گردد: | |||
اول | اول اين كه: حقيقت معاد عبارت است از ظهور حقيقت موجودات بعد از خفاء آن. | ||
دوم | |||
سوم | دوم اين كه: قدرت الهى به طور مساوى متعلق به موجودات مى شود، و اختلافى از نظر سهولت و صعوبت و دورى و نزديكى و يا از هر نظر ديگرى در بين نيست. | ||
سوم اين كه: موجودات به حسب حقيقت وجودشان مرتبط به هم هستند، به طورى كه ايجاد يكى از آن ها، ايجاد همه آن هاست، و همه متعلق يك قدرت، و آن قدرت مؤثر در همه است، و غير آن قدرت واحده، قدرت ديگرى در ايجاد آن ها مؤثر نيست. | |||
آرى، در اين جا يك نظر ديگرى است ساده تر از آنچه گفته شد، و آن، نظر كردن به اجزاى عالم از جهت نظام اسباب و مسببات است، كه آن را هم خداى سبحان، در كلامش، به بيانى كه در مساله اعجاز در جلد اول اين كتاب گذشت، تصديق فرموده و از اين نقطه نظر اجزاى عالم از هم جداست، و وجود بعضى متوقف بر وجود بعضى ديگر و يا عدم بعضى ديگر است، و به همين جهت يكى جلوتر موجود مى شود. يكى عقب تر، يكى به آسانى و يكى به سختى، و سلسله اسباب واسطه هايى است ميان مسبب و ميان خداى تعالى، و خداى تعالى آن را موجود مى كند، اما با وساطت آن اسباب، وليكن اين نظر يك نظر ساده و بسيط است. | |||
<span id='link304'><span> | <span id='link304'><span> | ||
بسيارى از مفسران، در تفسير جملۀ «وَ لِلّهِ غَيبُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض» گفته اند كه: مضاف در اين جمله حذف شده، و تقدير كلام «وَ لِلّهِ عِلمُ غَيبِ السَّمَاوَات...» است. يعنى: خدا علم غيب سماوات و ارض را دارد. | |||
بسيارى از | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه : ۴۴۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه : ۴۴۵ </center> | ||
وليكن اين تفسير صحيح نيست، چون مستلزم قطع رابطه و اتصال اين جمله با جمله بعدى است. زيرا هيچ رابطه اى ميان علم غيب داشتن، با آسانى امر قيامت نيست، و جمله مزبور، يك جمله زيادى و معترضه خواهد شد. | |||
و | |||
بعضى ديگر در تفسير آن گفته اند: مراد از | و اين كه بعضى ها براى رفع اين استدراك و زيادى بودن جمله، چاره جويى كرده و گفته اند: «صدر آيه و ذيل آن، علم و قدرت را اثبات مى كنند تا مسأله معاد تمام شود، چون با علم و قدرت، مسأله مزبور تمام مى گردد»، اشكال را بر طرف نمى سازد. زيرا مشركان كه در امر معاد اشكال مى كردند، تنها از جهت قدرت بود، و مى گفتند چنين چيزى محال است. با اين حال ديگر در اثبات آن حاجتى نبود كه به علم خدا تمسك شود. شاهد اين مطلب هم، ساير آياتى است كه براى اثبات معاد، تنها به عموم قدرت تمسك كرده، و سخنى از علم خدا به ميان نياورده است. | ||
ليكن مقدمه اخير را قبول نداريم و علتش هم قبلا گذشت علاوه بر | |||
و نيز بعضى ديگر در توجيه تعليلى كه از جمله | بعضى ديگر در تفسير آن گفته اند: مراد از «غيب سماوات و ارض»، علم غيب آن دو است، نه اين كه كلمۀ «علم» را در تقدير بگيريم، تا گفته شود اصل عدم تقدير است، بلكه از اين جهت كه نسبت غيب به آسمان و زمين دادن، با اين كه معناى غيب، غايب بودن از حس و عقل است، خود افاده مى كند كه مراد از غيب آن، دو امور مجهوله اى است كه در آن دو است و در آينده ظهور پيدا مى كند، و خدا غيب آن دو را دارد، معنايش علم به غيب آن دو است. | ||
اشكال اين توجيه هم اين است كه | |||
ليكن مقدمه اخير را قبول نداريم و علتش هم قبلا گذشت. علاوه بر اين كه اشكال نامربوط بودن دو جمله، هنوز در جاى خود باقى است. | |||
و نيز بعضى ديگر در توجيه تعليلى كه از جمله «إنَّ اللهَ عَلَى كُلِّ شَئٍ قَدِيرٌ» استفاده مى شود، گفته اند: يكى از چيزها به پا خاستن قيامت در كوتاه ترين مدت است، پس خدا قادر بر اين معنا هم هست. | |||
اشكال اين توجيه هم اين است كه بنابر اين، جمله مذكور، وافى به تعليل حصر «امر خدا در چشم گشودن» نيست، تنها وافى به تعليل اصل مطلب است كه همان سريع بودن امر قيامت باشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۶ </center> | ||
بحث روايتى | |||
در تفسير | ==بحث روايتى== | ||
و در | در تفسير قمى، در ذيل جملۀ «مِن بُطُونِهِ مِن بَينِ فَرثٍ وَ دَمٍ»، از امام «عليه السلام» روايت آورده كه فرمود: مقصود از «فَرث»، آن چيزى است كه در شكمبه است. | ||
و در تفسير | و در كافى، از على بن ابراهيم، از پدرش، از نوفلى، از سكونى روايت كرده كه گفت: امام صادق «عليه السلام» فرمود: هيچ كس از خوردن شير، گلويش نمى گيرد، و شير در گلويش گير نمى كند، چون خداى تعالى فرمود: «لَبَناً خَالِصاً سَائِغاً لِلشَّارِبِينَ: شيرى كه گواراى براى نوشندگان است». | ||
و در تفسير | |||
و در مجمع گفته كه : از على | و در تفسير قمى، به سند خود، از على بن مغيره، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در تفسير جملۀ «وَ أوحَى رَبُّكَ إلَى النَّحلِ» فرموده: مقصود از «نحل»، مایيم، كه خدا بدان وحى نموده، و معناى «أنِ اتَّخِذِى مِن الجِبَالِ بُيُوتاً»، امر به ما است كه از عرب براى خود شيعه بگيريم، «وَ مِنَ الشَّجَرِ» مى گويد از عجم نيز بگيريم، و «وَ مِمَّا يَعرِشُونَ» مى گويد: از بردگان هم بگيريم. و مقصود از شرابى كه از شكم زنبور بيرون مى آيد و داراى الوان مختلفى است، علمى است كه از ما به سوى شما ترشح مى شود. | ||
مؤلف: و در اين معنا، روايات ديگرى نيز هست. و اين، از باب تطبيق به مصداق كلّى است. شاهدش هم اين است كه در بعضى از اين روايات، زنبور بر رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، و جبال بر قريش، و شجر بر عرب، و مِمّا يَعرِشُونَ، به غير عرب (موالى)، و آنچه از شكم زنبور بيرون مى آيد، به علم تطبيق شده. | |||
و در تفسير قمى، به سند خود، از على بن مغيره، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: بنده خدا كه به صد سال عمر برسد، به ارذل العمر رسيده. | |||
و در مجمع گفته كه: از على «عليه السلام» روايت شده كه مقصود از «أرذَلِ العُمُر» هفتاد و پنج سالگى است، و از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» هم، همين معنا روايت شده. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۷ </center> | ||
مؤلف: اين روايت را در الدر المنثور، از طبرى، از على «عليه السلام» نقل كرده، و نيز از ابن مردويه، از انس، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، حديث مفصلى روايت كرده كه دلالت دارد بر اين كه ارذل العمر، صد سال است. | |||
و در تفسير | و در تفسير عياشى، از عبدالرحمن اشل، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در ذيل آيه «وَ جَعَلَ لَكُم مِن أزوَاجِكُم بَنِينَ وَ حَفَدَة» فرموده: «حَفَده»، پسران دخترند، و ما حفدۀ رسول خدا هستيم. | ||
و در همان | |||
و در مجمع | و در همان كتاب، از جميل بن درّاج، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در باره «حفده» فرمودند: به معناى ياوران از فرزندان اند. | ||
و در | |||
و در تفسير | و در مجمع البيان، در معناى «حفده» فرموده: خويشانى است كه دختر از راه ازدواج به دست مى آورد، و اضافه كرده است كه اين معنا از امام صادق «عليه السلام» روايت شده. | ||
و در تفسير | |||
مؤلف: به طورى كه در سابق بيان كرديم، منافاتى ميان اين روايات نيست. | |||
و در تهذيب، به سند خود، از شعيب عقرقوفى، از امام صادق «عليه السلام» در خصوص طلاق عبد و نكاحش روايت كرده كه فرمود: (برده) طلاق و نكاح ندارد. آيا نشنيدى كلام خداى تعالى را كه مى فرمايد: «عَبداً مَملُوكاً لَا يَقدِرُ عَلَى شَئٍ»، يعنى قادر بر طلاق و نكاح نيست، مگر به اذن مولايش. | |||
مؤلف: در اين معنا، عده اى از روايات ديگر از طرق شيعه رسيده است. | |||
و در تفسير قمى، در ذيل آيه: «هَل يَستَوِى هُوَ وَ مَن يَأمُرُ بِالعَدلِ»، از امام «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: چطور با هم برابرند و حال آن كه منظور از كسى كه امر به عدل مى كند، اميرالمؤمنين و ائمه «عليهم السلام» هستند. | |||
و در تفسير برهان، از ابن شهر آشوب، از حمزة بن عطاء، از امام ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه در ذيل آيه: «هَل يَستَوِى هُوَ وَ مَن يَأمُرُ بِالعَدل...» فرموده: مقصود على بن ابى طالب «عليه السلام» است. اوست كه بر صراط مستقيم است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۸ </center> | ||
مؤلف: اين دو روايت از باب جرى، يعنى تطبيق مصداقى بر كلى است، و همان طور كه در بيان گذشته گفتيم، از باب بيان سبب نزول نيست. | |||
و همچنين آن رواياتى كه از طرق اهل سنّت در ذيل «ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً عَبداً مَملُوكاً» وارد شده كه يكى آن را در باره هشام بن عمرو دانسته، كه سرّى و جهرى انفاق مى نموده و غلامش ابى الجوزاء، او را نهى مى كرده است. و ديگرى آن را در باره عثمان بن عفان و غلامش دانسته. | |||
و همچنين رواياتى كه در ذيل جمله «ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً رَجُلَين» وارد شده، كه مقصود از أبكُم، ابى بن خلف، و مراد از كسى كه امر به عدل مى كرده، حمزه و عثمان بن مظعون است، و همچنين رواياتى كه وارد شده در اين كه «أبكم»، هاشم بن عمر بن حارث قرشى است، كه مردى بى خير بود و با رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» دشمنى می كرد. | |||
و نيز آن رواياتى كه دارد: «أبكَم»، ابوجهل، و آمر به عدل، عمار بوده، و آن رواياتى كه آمر به عدل را عثمان بن عفان، و أبكم را مولاى كافر او اسيد بن ابى العيص دانسته، و نيز روايت ديگرى كه در اين مقوله رسيده، همه از باب تطبيق مصداق بر كلّى است. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۹ </center> | ||
<span id='link307'><span> | <span id='link307'><span> | ||
==آيات ۷۸ - ۸۹ سوره نحل == | ==آيات ۷۸ - ۸۹ سوره نحل == | ||
وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُم | وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُم مِن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الاَبْصارَ وَ الاَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشكُرُونَ(۷۸) | ||
أَلَمْ يَرَوْا إِلى | أَلَمْ يَرَوْا إِلى الطَّيْرِ مُسخَّرَاتٍ فى جَوِّ السَّمَاءِ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلّا اللَّهُ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ(۷۹) | ||
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِن | وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِن بُيُوتِكُمْ سَكَناً وَ جَعَلَ لَكُم مِن جُلُودِ الاَنْعَامِ بُيُوتاً تَستَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَ يَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَ مِنْ أَصوَافِهَا وَ أَوْبَارِهَا وَ أَشعَارِهَا أَثَاثاً وَ مَتَاعاً إِلى حِينٍ(۸۰) | ||
وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِمَّا خَلَقَ ظِلَالاً وَ جَعَلَ لَكُم مِّنَ الْجِبَالِ أَكنَاناً وَ جَعَلَ لَكُمْ سرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَ سرَابِيلَ تَقِيكُم بَأْسكُمْ كَذَلِك يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسلِمُونَ(۸۱) | وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِمَّا خَلَقَ ظِلَالاً وَ جَعَلَ لَكُم مِّنَ الْجِبَالِ أَكنَاناً وَ جَعَلَ لَكُمْ سرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَ سرَابِيلَ تَقِيكُم بَأْسكُمْ كَذَلِك يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسلِمُونَ(۸۱) | ||
خط ۱۶۷: | خط ۲۰۷: | ||
يَعْرِفُونَ نِعْمَت اللَّهِ ثُمَّ يُنكرُونهَا وَ أَكثرُهُمُ الْكَافِرُونَ(۸۳) | يَعْرِفُونَ نِعْمَت اللَّهِ ثُمَّ يُنكرُونهَا وَ أَكثرُهُمُ الْكَافِرُونَ(۸۳) | ||
وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ | وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كفَرُوا وَ لا هُمْ يُستَعْتَبُونَ(۸۴) | ||
وَ إِذَا رَءَا الَّذِينَ ظلَمُوا | وَ إِذَا رَءَا الَّذِينَ ظلَمُوا الْعَذَابَ فَلا يُخَفَّفُ عَنهُمْ وَ لا هُمْ يُنظَرُونَ(۸۵) | ||
وَ إِذَا رَءَا الَّذِينَ أَشرَكُوا شُرَكاءَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا هَؤُلاءِ شرَكاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِن دُونِك فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكاذِبُونَ(۸۶) | وَ إِذَا رَءَا الَّذِينَ أَشرَكُوا شُرَكاءَهُمْ قَالُوا رَبَّنَا هَؤُلاءِ شرَكاؤُنَا الَّذِينَ كُنَّا نَدْعُوا مِن دُونِك فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكاذِبُونَ(۸۶) | ||
خط ۱۷۵: | خط ۲۱۵: | ||
وَ أَلْقَوْا إِلى اللَّهِ يَوْمَئذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا كانُوا يَفْترُونَ(۸۷) | وَ أَلْقَوْا إِلى اللَّهِ يَوْمَئذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا كانُوا يَفْترُونَ(۸۷) | ||
الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن | الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ زِدْنَاهُمْ عَذَاباً فَوْقَ العَذَابِ بِمَا كانُوا يُفْسِدُونَ(۸۸) | ||
وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فى كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم | وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فى كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ جِئْنَا بِك شَهِيداً عَلى هَؤُلاءِ وَ نَزَّلْنَا عَلَيْك الْكِتَاب تِبْيَاناً لِّكُلِّ شئ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشرَى لِلْمُسلِمِينَ (۸۹) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۵۰ </center> | ||
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | <center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | ||
و خدا شما را از شكم مادرانتان بيرون | و خدا شما را از شكم مادرانتان بيرون آورد، در حالى كه چيزى نمى دانستيد و به شما گوش و ديدگان و دل ها داد، شايد سپاس گزاريد. (۷۸) | ||
آيا نظر نمى كنند به پرندگان در حالى كه رام شده اند براى پرواز در | آيا نظر نمى كنند به پرندگان در حالى كه رام شده اند براى پرواز در آسمان، نگه نمى دارد آن ها را مگر خداى تعالى، و در اين براى گروهى كه ايمان دارند، عبرت هاست. (۷۹) | ||
و خدا براى سكونت دائم | و خدا براى سكونت دائم شما، منزل هايتان را و براى سكونت موقت سفر از پوست چهارپايان خيمه ها براى شما قرار داد تا وقت حركت و سكون سبك وزن و قابل انتقال باشد و از پشم و كرك و موى (گوسفند و شتر) اثاثيه منزل و متاع و اسباب زندگانى و لباس هاى فاخر براى شما خلق فرمود، تا در حيات دنيا از آن استفاده كنيد.(۸۰) | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۵}} | {{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۵}} | ||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش