۱۶٬۳۴۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
<span id='link270'><span> | <span id='link270'><span> | ||
==سبب اين كه مشركان، «ملائكه» را مؤنث و دختران خدا مى دانستند == | ==سبب اين كه مشركان، «ملائكه» را مؤنث و دختران خدا مى دانستند == | ||
وثنى هاى برهمنى و | وثنى هاى برهمنى و بودایى و صابئى، آلهه بسيارى از ملائكه و جنّ را می پرستيدند، كه به اعتقاد آنان، همه زن بودند و معتقد بودند كه دختران خدايند. در قرآن كريم هم نقل كرده كه ايشان، ملائكه را كه بندگان خداى رحمان بودند، زن مى پنداشتند: «وَ جَعَلُوا المَلَائِكَةَ الَّذِينَ هُم عِبَادُ الرَّحمَانِ إنَاثاً». و نيز فرموده: «وَ جَعَلُوا بَينَهُ وَ بَينَ الجِنَّةِ نَسَباً». | ||
امام فخر | امام فخر رازى، در تفسير خود، در علت اين پندار گفته: | ||
«من خيال مى كنم اگر مشركان، ملائكه را زن پنداشته اند، از اين رو بوده كه مانند زنان از ديدگان مخفى و مستورند، همچنان كه كلمۀ «شمس: آفتاب» را هم از اين رو مؤنث دانسته اند، كه قرص آن، از نظرها مستور است و نور زياد آن نمى گذارد قرصش ديده شود، همچنان كه زنان پرده نشين ديده نمى شوند. البته لازم نيست كه اين سخن در هر پوشيده و مستورى جريان يابد، تا بگویى پس چرا كلمۀ «جنّ» را مؤنث نمى دانستند، با آن كه جنّ هم، از نظرها پنهان است». اين بود خلاصه كلام امام فخر رازى. | |||
بعضى ديگر، در توجيه مؤنث آوردن ملائكه گفته اند: به خاطر اين است كه نه ديدگان آن را مى بيند و نه دست كسى به آن مى رسد. پس ملائكه از اين دو جهت نظير دخترانند، كه مردها نسبت به ايشان غيرت به خرج داده و در محل امن و مكان مجلل جاى مى دهند، و جنّ، هرچند كه از ديدگان مستورند، ليكن مستوری شان، به اين نحو نيست. | |||
و اگر در اصول آراى | و اين دو وجه، استحسانى بيش نيست. و شما خواننده گرامى اگر به آراء مختلف وثنيت - كه پاره اى از آن در جلد دهم اين كتاب گذشت - مراجعه نماييد، خواهيد فهميد كه عرب، مبتكر در اين اعتقاد نيست، بلكه اصل آن قديمى است، كه در آراى قدماى وثنيت هند و مصر و بابل و يونان و روم وجود داشته. | ||
و اگر در اصول آراى بت پرستان دقت كنيم، خواهيم ديد كه اين فرقه، ملائكه را كه به زعم ايشان منشأ وجوه خير عالم اند، و جنّ را كه باز به زعم ايشان مرجع شرور عالم اند، آلهه خود پنداشته و مى پرستيدند. ملائكه را به اميد خيرشان و جنّ را از ترس شرشان. | |||
و اين مبادى عالى، كه به ظاهر قواى كلى اند، به زعم مشركان، دو قسم بوده اند: يكى فاعل و يكى منفعل. آنگاه مشركان، اجتماع اين دو فريق را نكاح و ازدواج ناميده، قسم فاعل را پدر، و قسم منفعل را مادر، و حاصل از اجتماع آن دو را فرزند مى ناميدند. و فرزند را هم دو قسم دانسته: يك دسته پسر، و دسته ديگر دختر، و بعضى از آلهه خود را امهات و دختران، و بعضى ديگر را پدران و پسران نام مى نهادند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه : ۳۹۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه : ۳۹۹ </center> | ||
پس اگر بعضى از وثنى هاى عرب مى گفتند: | پس اگر بعضى از وثنى هاى عرب مى گفتند: ملائكه، همه شان دختران خدايند، در اين حرف از قدماى وثنيت تقليد مى كردند، آن هم تقليدى جاهلانه، كه به آراى آنان آشنايى نداشتند. | ||
معناى جمله : «'''و لهم ما يشتهون '''» و گفتگوئى كه در مورد شده است | ==معناى جمله : «'''و لهم ما يشتهون '''» و گفتگوئى كه در مورد شده است== | ||
و اين كه فرموده: «و لهم ما يشتهون» از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين جمله عطف به جمله «لله البنات» است و در تقدير چنين است: «و يجعلون لهم ما يشتهون»، يعنى دختران را براى خدا قرار مى دادند به اعتقاد اينكه ملائكه دختران خدايند، و براى خودشان هر چه مى خواستند قرار مى دادند كه آنها عبارت بودند از پسران و به همين جهت دختران را زنده بگور مى كردند، و حاصل كلام اين است كه آنچه براى خود نمى پسنديدند براى خدا مى پسنديدند. | و اين كه فرموده: «و لهم ما يشتهون» از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين جمله عطف به جمله «لله البنات» است و در تقدير چنين است: «و يجعلون لهم ما يشتهون»، يعنى دختران را براى خدا قرار مى دادند به اعتقاد اينكه ملائكه دختران خدايند، و براى خودشان هر چه مى خواستند قرار مى دادند كه آنها عبارت بودند از پسران و به همين جهت دختران را زنده بگور مى كردند، و حاصل كلام اين است كه آنچه براى خود نمى پسنديدند براى خدا مى پسنديدند. | ||
خط ۴۴: | خط ۴۸: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۰۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۰۱ </center> | ||
<span id='link272'><span> | <span id='link272'><span> | ||
==حكايت دختر كشى مشركين و نكوهش آن == | ==حكايت دختر كشى مشركين و نكوهش آن == | ||
و معناى آيه اين است كه: وقتى براى ايشان خبر مى آوردند كه دختردار شديد از خشم سياه مى شدند، و از بدى خبرى كه آورده شده و از فشار افكار عمومى كه آن را بد مى پنداشتند پنهان گشته ، به فكر فرو مى رفتند كه آيا نگاهش بدارند و ذلت و خوارى دختر دارى را تحمل كنند و يا زنده زنده در خاك پنهانش سازند، همچنانكه عادت همه شان در باره دختران متولد شده اين بود. | و معناى آيه اين است كه: وقتى براى ايشان خبر مى آوردند كه دختردار شديد از خشم سياه مى شدند، و از بدى خبرى كه آورده شده و از فشار افكار عمومى كه آن را بد مى پنداشتند پنهان گشته ، به فكر فرو مى رفتند كه آيا نگاهش بدارند و ذلت و خوارى دختر دارى را تحمل كنند و يا زنده زنده در خاك پنهانش سازند، همچنانكه عادت همه شان در باره دختران متولد شده اين بود. |
ویرایش