گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۹۹: خط ۱۹۹:
<span id='link158'><span>
<span id='link158'><span>


==رسول خدا«ص»، به تهجّد نيمه شب و دعا و استمداد از خداوند، مأمور می شود==
==مأموریت رسول خدا «ص»، به تهجّد نيمه شب و دعا و استمداد از خداوند==
«'''وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّك عَسَى أَن يَبْعَثَك رَبُّك مَقَاماً مَحْمُوداً'''»:
«'''وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّك عَسَى أَن يَبْعَثَك رَبُّك مَقَاماً مَحْمُوداً'''»:


كلمۀ «تهجّد»، از ماده «هجود» است، كه در اصل به معناى خواب است. و «تهجّد»، به طورى كه بسيارى از اهل لغت گفته اند، به معناى بيدارى بعد از خواب است. و ضمير در «بِهِ»، به قرآن، يا به كلمۀ «بَعض» (كه از كلمۀ «مِنَ اللَّيل» استفاده مى شود)، بر مى گردد.  
كلمۀ «تهجّد»، از ماده «هجود» است، كه در اصل به معناى خواب است. و «تهجّد»، به طورى كه بسيارى از اهل لغت گفته اند، به معناى بيدارى بعد از خواب است. و ضمير در «بِهِ»، به قرآن، يا به كلمۀ «بَعض» (كه از كلمۀ «مِنَ اللَّيل» استفاده مى شود)، بر مى گردد.  


و كلمۀ «نَافِلة»، از ماده «نَفل»، به معناى زيادى است. و چه بسا گفته شده كه كلمۀ «مِنَ اللَّيل»، از قبيل اغراء (: تحريك و تهيج»، و نظير «عَلَيكَ بِاللَّيل: بر تو باد شب» مى باشد. و حرف «فاء»، كه بر سرِ «فَتَهَجَّد» آمده، نظير «فاء» در «فَإيَّاىَ فَارهَبُون» است.
و كلمۀ «نَافِلة»، از ماده «نَفل»، به معناى زيادى است. و چه بسا گفته شده كه كلمۀ «مِنَ اللَّيل»، از قبيل اغراء «تحريك و تهيج»، و نظير «عَلَيكَ بِاللَّيل: بر تو باد شب» مى باشد. و حرف «فاء»، كه بر سرِ «فَتَهَجَّد» آمده، نظير «فاء» در «فَإيَّاىَ فَارهَبُون» است.


و معناى آيه، چنين است كه: قسمتى از شب را پس از خوابيدنت بيدار باش و به قرآن (يعنى نماز) مشغول شو. نمازى كه زيادى بر مقدار واجب تو است.
و معناى آيه، چنين است كه: قسمتى از شب را پس از خوابيدنت بيدار باش و به قرآن (يعنى نماز) مشغول شو. نمازى كه زيادى بر مقدار واجب تو است.
خط ۲۱۴: خط ۲۱۴:
در اين جا، محمود بودن مقام آن جناب را مطلق آورده و هيچ قيدى به آن نزده است، و اين، خود مى فهماند كه مقام مذكور، مقامى است كه هر كس ‍ آن را مى پسندد. و معلوم است كه همه وقتى مقامى را حمد مى كنند كه از آن خوششان بيايد، و همه كس از آن منتفع گردد، و به همين جهت آن را تفسير كرده اند به مقامى كه همه خلائق آن را حمد مى كنند، و آن، «مقام شفاعت» كبراى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است كه روز قيامت، در آن مقام قرار مى گيرد. و روايات وارده در تفسير اين آيه، از طرق شيعه و سنّى، همه بر این معنا متفق اند.
در اين جا، محمود بودن مقام آن جناب را مطلق آورده و هيچ قيدى به آن نزده است، و اين، خود مى فهماند كه مقام مذكور، مقامى است كه هر كس ‍ آن را مى پسندد. و معلوم است كه همه وقتى مقامى را حمد مى كنند كه از آن خوششان بيايد، و همه كس از آن منتفع گردد، و به همين جهت آن را تفسير كرده اند به مقامى كه همه خلائق آن را حمد مى كنند، و آن، «مقام شفاعت» كبراى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است كه روز قيامت، در آن مقام قرار مى گيرد. و روايات وارده در تفسير اين آيه، از طرق شيعه و سنّى، همه بر این معنا متفق اند.


==مقصود از «دخول و خروج به صدق»، در «ربّ ادخلنى مدخل صدق...»==
==مقصود از دخول و خروج به «صدق»، در آیه شریفه==
«'''وَ قُل رَّب أَدْخِلْنى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنى مخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَل لى مِن لَّدُنك سلْطاناً نَّصِيراً'''»:
«'''وَ قُل رَبِّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَل لى مِن لَّدُنك سُلْطاناً نَّصِيراً'''»:


كلمه ((مدخل (( (به ضم ميم وفتح خاء) مصدر ميمى به معناى داخل كردن است ، وهمينطور ((مخرج (( كه آن نيز هم وزن همان صيغه است وبه معناى خارج كردن است ، واگر ادخال واخراج را به صدق اضافه كرده به اين عنايت است كه دخول وخروج در هر امرى دخول وخروجى باشد كه متصف به صدق وداراى حقيقت باشد، نه اينكه ظاهرش مخالف با واقع وباطنش باشد، ويا يك طرفش با طرف ديگرش متضاد بوده باشد، مثل اين كه اگر داخل دعا مى شود به زبانش ‍ خداى را بخواند ولى منظور قلبيش اين باشد كه در ميان مردم و همگان موجه گشته از اين راه وجهه اى كسب كند، ويا در يك قسمت از دعايش ‍ خداى را به خلوص بخواند، و در قسمت ديگر غير خداى را هم شركت دهد.
كلمۀ «مُدخَل» - به ضم ميم و فتح خاء - مصدر ميمى به معناى داخل كردن است، و همين طور «مُخرَج»، كه آن نيز، هم وزن همان صيغه است و به معناى خارج كردن است. و اگر «إدخال» و «إخراج» را به صدق اضافه كرده، به اين عنايت است كه دخول و خروج در هر امرى، دخول و خروجى باشد كه متصف به صدق و داراى حقيقت باشد. نه اين كه ظاهرش مخالف با واقع و باطنش باشد، و يا يك طرفش، با طرف ديگرش متضاد بوده باشد.  


و خلاصه اينكه ((دخول وخروج به صدق (( اين است كه صدق و واقعيت را در تمامى دخول وخروج هايش ببيند، وصدق سراپاى وجودش را بگيرد، چيزى بگويد كه عمل هم بكند، وعملى بكند كه همان را بگويد، چنان نباشد كه بگويد آنچه را كه عمل نمى كند وعملى انجام ندهد مگر آن را كه ايمان دارد وبدان معتقد است واين مقام مقام صديقين است ، وبنابراين برگشت كلام به اين مى شود كه مثلا بگوئيم : خدايا امور مرا آنچنان سرپرستى كن كه صديقين را سرپرستى مى كنى.
مثل اين كه اگر داخل دعا مى شود، به زبانش خداى را بخواند، ولى منظور قلبی اش، اين باشد كه در ميان مردم و همگان موجّه گشته، از اين راه وجهه اى كسب كند. و يا در يك قسمت از دعايش خداى را به خلوص بخواند، و در قسمت ديگر، غير خداى را هم شركت دهد.


«'''و اجعل من لدنك سلطانا نصيرا'''» - يعنى سلطنتى يارى شده ، به اين معنى كه مرا در تمامى مهماتم ودر هر كارى كه مشغول مى شوم يارى كن ، اگر مردم را به دين تودعوت مى كنم مغلوب نشوم ، وحجت هاى باطله ايشان مرا مغلوب نسازد، وبه فتنه اى ومكرى از ناحيه دشمنانت دچار نگردم ، وبه وسوسه اى از شيطان گمراه نشوم.
و خلاصه اين كه: «دخول و خروج به صدق»، اين است كه صدق و واقعيت را در تمامى دخول و خروج هايش ببيند، و صدق سراپاى وجودش را بگيرد. چيزى بگويد كه عمل هم بكند، و عملى بكند، كه همان را بگويد. چنان نباشد كه بگويد آنچه را كه عمل نمى كند و عملى انجام ندهد، مگر آن را كه ايمان دارد و بدان معتقد است، و اين مقام، مقام صديقين است. بنابراين، برگشت كلام به اين مى شود كه مثلا بگویيم: خدايا! امور مرا آن چنان سرپرستى كن كه صديقين را سرپرستى مى كنى.


و اين آيه همانطور كه ملاحظه مى كنيد به طور مطلق رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) را امر مى كند كه از پروردگارش بخواهد در تمامى مدخل ومخرج ها اورا سرپرستى كند، واز ناحيه خود سلطانى به او دهد كه اورا ياور باشد، در نتيجه از هيچ حقى منحرف نگشته وبه سوى هيچ باطلى متمايل نشود.
«'''وَ اجعَل مِن لَدُنكَ سُلطَاناً نَصِيراً'''» - يعنى: سلطنتى يارى شده. به اين معنا كه مرا در تمامى مهماتم و در هر كارى كه مشغول مى شوم، يارى كن. اگر مردم را به دين تو دعوت مى كنم، مغلوب نشوم، و حجت هاى باطله ايشان مرا مغلوب نسازد، و به فتنه اى و مكرى از ناحيه دشمنانت دچار نگردم، و به وسوسه اى از شيطان گمراه نشوم.


و بنابراين اطلاق ، ديگر وجهى نيست كه گفتار بعضى از مفسرين را قبول كنيم كه گفته اند: مراد از دخول و خروج ، دخول به مدينه پس از بيرون شدن از مكه وخروج از مدينه به سوى مكه وفتح مكه است ، ويا آنكه مراد از دخول وخروج دخول در قبر به مرگ وخروج از قبر به بعث است.
و اين آيه، همان طور كه ملاحظه مى كنيد، به طور مطلق، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را امر مى كند كه از پروردگارش بخواهد در تمامى مُدخَل و مُخرَج ها او را سرپرستى كند، و از ناحيه خود سلطانى به او دهد كه او را ياور باشد. در نتيجه، از هيچ حقى منحرف نگشته و به سوى هيچ باطلى متمايل نشود.


بله از آنجائى كه آيه شريفه بعد از آيه ((وان كادوا ليفتنونك (( وآيه ((وان كادوا ليستفزونك (( ودر سياق آن دو قرار گرفته اشاره به مساءله دخول وخروج مكانى هم دارد، اما به عنوان مصداقى از دخول و خروج ، نه اينكه دخول وخروج مكانى معناى منحصر به فرد آيه باشد، آرى رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) را امر مى كند به اينكه در تمامى مهماتش وكارهائى كه در امر دعوت دينى دارد به پروردگارش ملتجى شود، و همچنين در دخول وخروج هر مكانى كه سكونت مى كند، ويا صرفا داخل وخارج مى شود، واين معنا واضح است.
و بنابراين اطلاق، ديگر وجهى نيست كه گفتار بعضى از مفسران را قبول كنيم كه گفته اند: «مراد از دخول و خروج، دخول به مدينه پس از بيرون شدن از مكه و خروج از مدينه به سوى مكه و فتح مكه است». و يا آن كه «مراد از دخول و خروج، دخول در قبر به مرگ، و خروج از قبر به بعث است».
 
بله، از آن جایى كه آيه شريفه بعد از آيه «وَ إن كَادُوا لَيَفتِنُونَكَ»، و آيه «وَ إن كَادُوا لَيَستَفِزُّونَكَ»، و در سياق آن دو قرار گرفته، اشاره به مسأله دخول و خروج مكانى هم دارد، اما به عنوان مصداقى از دخول و خروج، نه اين كه دخول و خروج مكانى معناى منحصر به فرد آيه باشد.
 
آرى، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را امر مى كند به اين كه در تمامى مهماتش و كارهایی كه در امر دعوت دينى دارد، به پروردگارش ملتجى شو. و همچنين در دخول و خروج هر مكانى كه سكونت مى كند، و يا صرفا داخل و خارج مى شود، و اين معنا واضح است.


«'''وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كانَ زَهُوقاً'''»:
«'''وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كانَ زَهُوقاً'''»:


در مجمع البيان گفته كلمه ((زهوق (( به معناى هلاكت وبطلان است ، وقتى گفته مى شود: ((زهقت نفسه (( معنايش اين است كه جانش بيرون آمد، گوئى اينكه جانش به سوى هلاكت بيرون شد، اين بود كلام صاحب مجمع ، ومعناى آيه روشن است.
در مجمع البيان گفته» كلمۀ «زَهُوق»، به معناى هلاكت و بطلان است.، وقتى گفته مى شود: «زَهَقَت نَفسُهُ»، معنايش اين است كه جانش بيرون آمد. گویى اين كه جانش به سوى هلاكت بيرون شد. اين بود كلام صاحب مجمع، و معناى آيه روشن است.


در اين آيه كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) را امر مى كند به اينكه ظهور حق را به همه اعلام كند،  
در اين آيه كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را امر مى كند به اين كه ظهور حق را به همه اعلام كند.  




۱۴٬۴۱۸

ویرایش