گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۱۰ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۷۶: خط ۱۷۶:
و معناى آيه، اين است كه: «در اين صورت ايشان را هلاك خواهيم كرد، به خاطر سنّتى كه ما براى پيغمبران قبل از تو باب نموده و اجراء كرديم، و تو هيچ تغيير و تبديلى براى سنّت ما نخواهى يافت».
و معناى آيه، اين است كه: «در اين صورت ايشان را هلاك خواهيم كرد، به خاطر سنّتى كه ما براى پيغمبران قبل از تو باب نموده و اجراء كرديم، و تو هيچ تغيير و تبديلى براى سنّت ما نخواهى يافت».


«'''أَقِمِ الصلَوةَ لِدُلُوكِ الشمْسِ إِلى غَسقِ الَّيْلِ وَ قُرْءَانَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ كانَ مَشهُوداً'''»:
==معناى «دلوك شمس» و «غسق الليل»، در آيه شریفه==
«'''أَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ الَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشهُوداً'''»:


==معناى «دلوك شمس» و «غسق الليل» در آيه: «اقم الصلوة لدلوك الشمس...»==
در مجمع البيان گفته: «دُلُوك» به معناى زوال آفتاب و رسيدن به حدّ ظهر است. مبرد گفته: «دُلُوك شمس»، به معناى اول ظهر تا غروب است.  
«'''أَقِمِ الصَّلَوةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلى غَسَقِ الَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشهُوداً'''»:
 
بعضى ديگر گفته اند: «دُلُوك شمس»، به معناى غروب آفتاب است، و اصل كلمه از «دلك» است، كه به معناى ماليدن است.


در مجمع البيان گفته : ((دلوك (( به معناى زوال آفتاب ورسيدن به حد ظهر است . مبرد گفته : ((دلوك شمس (( به معناى اول ظهر تا غروب است ، بعضى ديگر گفته اند: ((دلوك شمس (( به معناى غروب آفتاب است واصل كلمه از ((دلك (( است كه به معناى ماليدن است ، واگر ظهر را دلوك گفته اند بدين جهت است كه از شدت روشنائى هر كس به آن نگاه كند چشم خود را مى مالد، واگر غروب آفتاب را دلوك شمس خوانده اند باز براى اين است كه بيننده چشم خود را مى مالد تا درست درك كند.
و اگر ظهر را «دُلُوك» گفته اند، بدين جهت است كه از شدت روشنایى، هر كس به آن نگاه كند، چشم خود را مى مالد، و اگر غروب آفتاب را «دُلُوك شمس» خوانده اند، باز براى اين است كه بيننده، چشم خود را مى مالد، تا درست درك كند.


و نيز در مجمع گفته : ((غسق الليل (( هنگامى است كه تاريكى شب پديد مى آيد، وقتى مى گويند ((غسقت القرحه (( معنايش اين است كه زخم وجراحت دهن باز كرد وداخلش نمودار گشت.
و نيز در مجمع گفته: «غَسَق اللَّيل»، هنگامى است كه تاريكى شب پديد مى آيد. وقتى مى گويند: «غَسَقَتِ القُرحَة»، معنايش اين است كه: زخم و جراحت دهن باز كرد و داخلش نمودار گشت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۲۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۲۴۱ </center>
و در مفردات گفته : ((غسق شب (( به معناى شدت ظلمت شب است . مفسرين در تفسير اول آيه اختلاف كرده اند، واز ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) به طريق شيعه روايت شده كه فرموده اند: ((دلوك الشمس (( هنگام ظهر و((غسق الليل (( نصف شب است ، وبه زودى ان شاء اللّه در بحث روايتى آينده به آن اشاره خواهد شد.
و در مفردات گفته: «غسق شب»، به معناى شدت ظلمت شب است.  


و بنابراين روايت ، آيه شريفه از اول ظهر تا نصف شب را شامل مى شود، ونمازهاى واجب يوميه كه در اين قسمت از شبانه روز بايد خوانده شود چهار نماز است ، ظهر وعصر ومغرب وعشاء، وبا انضمام نماز صبح كه جمله : ((وقرآن الفجر(( دلالت بر آن دارد نمازهاى پنجگانه يوميه كامل مى شود.
مفسران، در تفسير اول آيه اختلاف كرده اند، و از ائمه اهل بيت «عليهم السلام»، به طريق شيعه روايت شده كه فرموده اند: «دُلُوك الشَّمس»، هنگام ظهر و «غَسَق اللَّيل»، نصف شب است. و به زودى، إن شاء اللّه در بحث روايتى آينده، به آن اشاره خواهد شد.


و اينكه فرموده : ((وقرآن الفجر(( عطف است بر كلمه ((الصّلوة (( كه تقديرش چنين مى شود: ((واقم قرآن الفجر(( كه مراد از آن نماز صبح است ، وچون مشتمل بر قرائت قرآن است آن را قرآن صبح خوانده ، چون روايات همه متفقند بر اينكه مراد از قرآن الفجر همان نماز صبح است.
و بنابر اين روايت، آيه شريفه، از اول ظهر تا نصف شب را شامل مى شود، و نمازهاى واجب يوميه، كه در اين قسمت از شبانه روز بايد خوانده شود، چهار نماز است: «ظهر و عصر»، و «مغرب و عشاء»، و با انضمام نماز «صبح»، كه جملۀ «وَ قُرآنَ الفَجر»، بر آن دلالت دارد، نمازهاى پنجگانه يوميه كامل مى شود.
 
و اين كه فرموده: «وَ قُرآنَ الفَجر»، عطف است بر كلمۀ «الصَّلَوة»، كه تقديرش چنين مى شود: «وَ أقِمِ قُرآنَ الفَجر»، كه مراد از آن، نماز صبح است، و چون مشتمل بر قرائت قرآن است، آن را «قرآن صبح» خوانده. چون روايات همه متفق اند بر اين كه مراد از «قُرآنَ الفَجر»، همان «نماز صبح» است.
 
و همچنين روايات از طرق عامه و خاصه، متفقا جملۀ «إنَّ قُرآنَ الفَجرِ كَانَ مَشهُوداً» را تفسير كرده اند به اين كه: «نماز صبح را، هم ملائكه شب (در موقع مراجعت)، و هم ملائكه صبح (در موقع آمدن) مى بينند. و ما به زودى، به بعضى از آن روايات اشاره خواهيم كرد، إن شاء اللّه.


وهمچنين روايات از طرق عامه وخاصه متفقا جمله ((ان قرآن الفجر كان مشهودا(( را تفسير كرده اند به اين كه: ((نماز صبح را هم ملائكه شب (در موقع مراجعت ) وهم ملائكه صبح (در موقع آمدن) مى بينند، و ما به زودى به بعضى از آن روايات اشاره خواهيم كرد ان شاء اللّه.
<span id='link158'><span>
<span id='link158'><span>


==امر به رسول «ص» به تهجد نيمه شب و دعا و استمداد از خداوند ==
==مأموریت رسول خدا «ص»، به تهجّد نيمه شب و دعا و استمداد از خداوند==
«'''وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّك عَسى أَن يَبْعَثَك رَبُّك مَقَاماً محْمُوداً'''»:
«'''وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّك عَسَى أَن يَبْعَثَك رَبُّك مَقَاماً مَحْمُوداً'''»:
 
كلمۀ «تهجّد»، از ماده «هجود» است، كه در اصل به معناى خواب است. و «تهجّد»، به طورى كه بسيارى از اهل لغت گفته اند، به معناى بيدارى بعد از خواب است. و ضمير در «بِهِ»، به قرآن، يا به كلمۀ «بَعض» (كه از كلمۀ «مِنَ اللَّيل» استفاده مى شود)، بر مى گردد.
 
و كلمۀ «نَافِلة»، از ماده «نَفل»، به معناى زيادى است. و چه بسا گفته شده كه كلمۀ «مِنَ اللَّيل»، از قبيل اغراء «تحريك و تهيج»، و نظير «عَلَيكَ بِاللَّيل: بر تو باد شب» مى باشد. و حرف «فاء»، كه بر سرِ «فَتَهَجَّد» آمده، نظير «فاء» در «فَإيَّاىَ فَارهَبُون» است.
 
و معناى آيه، چنين است كه: قسمتى از شب را پس از خوابيدنت بيدار باش و به قرآن (يعنى نماز) مشغول شو. نمازى كه زيادى بر مقدار واجب تو است.
 
كلمۀ «مقام»، در جملۀ «مَقَاماً مَحمُوداً»، ممكن است مصدر ميمى و به معناى بعث باشد، كه در اين صورت، مفعول مطلق جملۀ «لِيَبعَثَكَ» خواهد بود، هر چند كه لفظ «بعث» در بين نيامده باشد، و معنا چنين مى شود: «باشد كه پروردگارت تو را بعث كند، بعثى پسنديده».


كلمه ((تهجد(( از ماده ((هجود(( است كه در اصل به معناى خواب است ، وتهجد به طورى كه بسيارى از اهل لغت گفته اند به معناى بيدارى بعد از خواب است ، وضمير در ((به (( به قرآن يا به كلمه ((بعض (( كه از كلمه ((من الليل (( استفاده مى شود برمى گردد، و كلمه ((نافله (( از ماده ((نفل (( به معناى زيادى است ، وچه بسا گفته شده كه كلمه ((من الليل (( از قبيل اغراء ((تحريك وتهيج (( و نظير ((عليك بالليل - بر توباد شب (( مى باشد، وحرف ((فاء(( كه بر سر ((فتهجد(( آمده نظير فاء در ((فايّاى فارهبون (( است.
و ممكن هم هست اسم مكان بوده و آنگاه «بعث»، به معناى اقامه و يا متضمن معناى اعطاء و امثال آن باشد، كه بنابراين احتمال، معناى آيه چنين مى شود: «باشد كه پروردگارت تو را به مقامى محمود، به پا دارد»، و يا «در حالى كه معطى تو است، به مقامى محمود بعث فرمايد»، و يا «عطا كند تو را در حالى كه بعث كننده تو است، مقامى محمود».


و معناى آيه چنين است كه قسمتى از شب را پس از خوابيدنت بيدار باش وبه قرآن (يعنى نماز) مشغول شو، نمازى كه زيادى بر مقدار واجب تواست.
در اين جا، محمود بودن مقام آن جناب را مطلق آورده و هيچ قيدى به آن نزده است، و اين، خود مى فهماند كه مقام مذكور، مقامى است كه هر كس ‍ آن را مى پسندد. و معلوم است كه همه وقتى مقامى را حمد مى كنند كه از آن خوششان بيايد، و همه كس از آن منتفع گردد، و به همين جهت آن را تفسير كرده اند به مقامى كه همه خلائق آن را حمد مى كنند، و آن، «مقام شفاعت» كبراى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است كه روز قيامت، در آن مقام قرار مى گيرد. و روايات وارده در تفسير اين آيه، از طرق شيعه و سنّى، همه بر این معنا متفق اند.


كلمه مقام در جمله ((مقاما محمودا ممكن است مصدر ميمى وبه معناى بعث باشد، كه در اين صورت مفعول مطلق جمله ((ليبعثك (( خواهد بود، هر چند كه لفظ بعث در بين نيامده باشد، ومعنا چنين مى شود ((باشد كه پروردگارت تورا بعث كند بعثى پسنديده (( و ممكن هم هست اسم مكان بوده وآنگاه بعث به معناى اقامه و يا متضمن معناى اعطاء وامثال آن باشد كه بنابراين احتمال ، معناى آيه چنين مى شود ((باشد كه پروردگارت تو را به مقامى محمود به پا دارد ويا ((در حالى كه معطى تواست به مقامى محمود بعث فرمايد(( ويا (عطا كند تورا در حالى كه بعث كننده تواست مقامى محمود).
==مقصود از دخول و خروج به «صدق»، در آیه شریفه==
«'''وَ قُل رَبِّ أَدْخِلْنِى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِى مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَل لى مِن لَّدُنك سُلْطاناً نَّصِيراً'''»:


در اينجا محمود بودن مقام آن جناب را مطلق آورده وهيچ قيدى به آن نزده است ، واين خود مى فهماند كه مقام مذكور مقامى است كه هر كس ‍ آن را مى پسندد، ومعلوم است كه همه وقتى مقامى راحمد مى كنند كه از آن خوششان بيايد، وهمه كس از آن منتفع گردد، وبه همين جهت آن را تفسير كرده اند به مقامى كه همه خلائق آن را حمد مى كنند، وآن مقام شفاعت كبراى رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) است كه روز قيامت در آن مقام قرار مى گيرد، وروايات وارده در تفسير اين آيه از طرق شيعه وسنى همه متفقند بر اين معنا.
كلمۀ «مُدخَل» - به ضم ميم و فتح خاء - مصدر ميمى به معناى داخل كردن است، و همين طور «مُخرَج»، كه آن نيز، هم وزن همان صيغه است و به معناى خارج كردن است. و اگر «إدخال» و «إخراج» را به صدق اضافه كرده، به اين عنايت است كه دخول و خروج در هر امرى، دخول و خروجى باشد كه متصف به صدق و داراى حقيقت باشد. نه اين كه ظاهرش مخالف با واقع و باطنش باشد، و يا يك طرفش، با طرف ديگرش متضاد بوده باشد.  


«'''وَ قُل رَّب أَدْخِلْنى مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنى مخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَل لى مِن لَّدُنك سلْطاناً نَّصِيراً'''»:
مثل اين كه اگر داخل دعا مى شود، به زبانش خداى را بخواند، ولى منظور قلبی اش، اين باشد كه در ميان مردم و همگان موجّه گشته، از اين راه وجهه اى كسب كند. و يا در يك قسمت از دعايش خداى را به خلوص بخواند، و در قسمت ديگر، غير خداى را هم شركت دهد.


==مقصود از «دخول و خروج به صدق»، در «ربّ ادخلنى مدخل صدق...»==
و خلاصه اين كه: «دخول و خروج به صدق»، اين است كه صدق و واقعيت را در تمامى دخول و خروج هايش ببيند، و صدق سراپاى وجودش را بگيرد. چيزى بگويد كه عمل هم بكند، و عملى بكند، كه همان را بگويد. چنان نباشد كه بگويد آنچه را كه عمل نمى كند و عملى انجام ندهد، مگر آن را كه ايمان دارد و بدان معتقد است، و اين مقام، مقام صديقين است. بنابراين، برگشت كلام به اين مى شود كه مثلا بگویيم: خدايا! امور مرا آن چنان سرپرستى كن كه صديقين را سرپرستى مى كنى.
كلمه ((مدخل (( (به ضم ميم وفتح خاء) مصدر ميمى به معناى داخل كردن است ، وهمينطور ((مخرج (( كه آن نيز هم وزن همان صيغه است وبه معناى خارج كردن است ، واگر ادخال واخراج را به صدق اضافه كرده به اين عنايت است كه دخول وخروج در هر امرى دخول وخروجى باشد كه متصف به صدق وداراى حقيقت باشد، نه اينكه ظاهرش مخالف با واقع وباطنش باشد، ويا يك طرفش با طرف ديگرش متضاد بوده باشد، مثل اين كه اگر داخل دعا مى شود به زبانش ‍ خداى را بخواند ولى منظور قلبيش اين باشد كه در ميان مردم و همگان موجه گشته از اين راه وجهه اى كسب كند، ويا در يك قسمت از دعايش ‍ خداى را به خلوص بخواند، و در قسمت ديگر غير خداى را هم شركت دهد.


و خلاصه اينكه ((دخول وخروج به صدق (( اين است كه صدق و واقعيت را در تمامى دخول وخروج هايش ببيند، وصدق سراپاى وجودش را بگيرد، چيزى بگويد كه عمل هم بكند، وعملى بكند كه همان را بگويد، چنان نباشد كه بگويد آنچه را كه عمل نمى كند وعملى انجام ندهد مگر آن را كه ايمان دارد وبدان معتقد است واين مقام مقام صديقين است ، وبنابراين برگشت كلام به اين مى شود كه مثلا بگوئيم : خدايا امور مرا آنچنان سرپرستى كن كه صديقين را سرپرستى مى كنى.
«'''وَ اجعَل مِن لَدُنكَ سُلطَاناً نَصِيراً'''» - يعنى: سلطنتى يارى شده. به اين معنا كه مرا در تمامى مهماتم و در هر كارى كه مشغول مى شوم، يارى كن. اگر مردم را به دين تو دعوت مى كنم، مغلوب نشوم، و حجت هاى باطله ايشان مرا مغلوب نسازد، و به فتنه اى و مكرى از ناحيه دشمنانت دچار نگردم، و به وسوسه اى از شيطان گمراه نشوم.


«'''و اجعل من لدنك سلطانا نصيرا'''» - يعنى سلطنتى يارى شده ، به اين معنى كه مرا در تمامى مهماتم ودر هر كارى كه مشغول مى شوم يارى كن ، اگر مردم را به دين تودعوت مى كنم مغلوب نشوم ، وحجت هاى باطله ايشان مرا مغلوب نسازد، وبه فتنه اى ومكرى از ناحيه دشمنانت دچار نگردم ، وبه وسوسه اى از شيطان گمراه نشوم.
و اين آيه، همان طور كه ملاحظه مى كنيد، به طور مطلق، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را امر مى كند كه از پروردگارش بخواهد در تمامى مُدخَل و مُخرَج ها او را سرپرستى كند، و از ناحيه خود سلطانى به او دهد كه او را ياور باشد. در نتيجه، از هيچ حقى منحرف نگشته و به سوى هيچ باطلى متمايل نشود.


و اين آيه همانطور كه ملاحظه مى كنيد به طور مطلق رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) را امر مى كند كه از پروردگارش بخواهد در تمامى مدخل ومخرج ها اورا سرپرستى كند، واز ناحيه خود سلطانى به او دهد كه اورا ياور باشد، در نتيجه از هيچ حقى منحرف نگشته وبه سوى هيچ باطلى متمايل نشود.
و بنابراين اطلاق، ديگر وجهى نيست كه گفتار بعضى از مفسران را قبول كنيم كه گفته اند: «مراد از دخول و خروج، دخول به مدينه پس از بيرون شدن از مكه و خروج از مدينه به سوى مكه و فتح مكه است». و يا آن كه «مراد از دخول و خروج، دخول در قبر به مرگ، و خروج از قبر به بعث است».


و بنابراين اطلاق ، ديگر وجهى نيست كه گفتار بعضى از مفسرين را قبول كنيم كه گفته اند: مراد از دخول و خروج ، دخول به مدينه پس از بيرون شدن از مكه وخروج از مدينه به سوى مكه وفتح مكه است ، ويا آنكه مراد از دخول وخروج دخول در قبر به مرگ وخروج از قبر به بعث است.
بله، از آن جایى كه آيه شريفه بعد از آيه «وَ إن كَادُوا لَيَفتِنُونَكَ»، و آيه «وَ إن كَادُوا لَيَستَفِزُّونَكَ»، و در سياق آن دو قرار گرفته، اشاره به مسأله دخول و خروج مكانى هم دارد، اما به عنوان مصداقى از دخول و خروج، نه اين كه دخول و خروج مكانى معناى منحصر به فرد آيه باشد.  


بله از آنجائى كه آيه شريفه بعد از آيه ((وان كادوا ليفتنونك (( وآيه ((وان كادوا ليستفزونك (( ودر سياق آن دو قرار گرفته اشاره به مساءله دخول وخروج مكانى هم دارد، اما به عنوان مصداقى از دخول و خروج ، نه اينكه دخول وخروج مكانى معناى منحصر به فرد آيه باشد، آرى رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) را امر مى كند به اينكه در تمامى مهماتش وكارهائى كه در امر دعوت دينى دارد به پروردگارش ملتجى شود، و همچنين در دخول وخروج هر مكانى كه سكونت مى كند، ويا صرفا داخل وخارج مى شود، واين معنا واضح است.
آرى، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را امر مى كند به اين كه در تمامى مهماتش و كارهایی كه در امر دعوت دينى دارد، به پروردگارش ملتجى شو. و همچنين در دخول و خروج هر مكانى كه سكونت مى كند، و يا صرفا داخل و خارج مى شود، و اين معنا واضح است.


«'''وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كانَ زَهُوقاً'''»:
«'''وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كانَ زَهُوقاً'''»:


در مجمع البيان گفته كلمه ((زهوق (( به معناى هلاكت وبطلان است ، وقتى گفته مى شود: ((زهقت نفسه (( معنايش اين است كه جانش بيرون آمد، گوئى اينكه جانش به سوى هلاكت بيرون شد، اين بود كلام صاحب مجمع ، ومعناى آيه روشن است.
در مجمع البيان گفته» كلمۀ «زَهُوق»، به معناى هلاكت و بطلان است.، وقتى گفته مى شود: «زَهَقَت نَفسُهُ»، معنايش اين است كه جانش بيرون آمد. گویى اين كه جانش به سوى هلاكت بيرون شد. اين بود كلام صاحب مجمع، و معناى آيه روشن است.


در اين آيه كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) را امر مى كند به اينكه ظهور حق را به همه اعلام كند،  
در اين آيه كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را امر مى كند به اين كه ظهور حق را به همه اعلام كند.  




۱۴٬۴۱۸

ویرایش