۱۶٬۸۸۳
ویرایش
خط ۱۲۴: | خط ۱۲۴: | ||
«'''وَ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَاب وَ جَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنى إِسرائيلَ أَلّا تَتَّخِذُوا مِن دُونى وَكيلاً'''»: | «'''وَ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَاب وَ جَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنى إِسرائيلَ أَلّا تَتَّخِذُوا مِن دُونى وَكيلاً'''»: | ||
كلمه | كلمه «كتاب»، در بسيارى از موارد در قرآن كريم بر مجموع شرايعى كه بر مردمى واجب شده، و در آنچه از عقايد و اعمال اختلاف داشته اند، داورى مى كرده، اطلاق شده است، و اطلاقش بر اين معنا، خود دليل بر اين است كه «كتاب»، مشتمل بر وظايفى اعتقادى و عملى است كه بايد به آن معتقد شده و عمل كنند، و بعيد نيست كه به خاطر همين جهت فرموده: «ما كتاب را براى موسى فرستاديم»، و نفرمود: «تورات را فرستاديم» تا بفهماند كه كتاب نامبرده مشتمل بر شرايطى است كه اخذ و عمل به آن ها بر آنان فرض و واجب است. | ||
و | و از همين جا روشن مى شود كه جمله: «وَ جَعَلنَاهُ هُدىً لِبَنِى إسرَائِيل» به منزله تفسير براى فرستادن كتاب است و هدايت بودن آن، همين است كه شرايع پروردگارشان را برايشان بيان مى كند. شرايعى كه اگر به آن ها معتقد شوند و عمل كنند، به سوى حق راه مى يابند و به سعادت دوسرا نائل مى گردند. | ||
پس برگشت معناى آيه به اين است كه | و كلمه: «أن» در جمله: «ألّا تَتَّخِذُوا مِن دُونِى وَكِيلاً» تفسيريه است و مدخول «أن»، محصّل همه آن معارفى است كه كتاب هدايتشان مشتمل بر آن است. | ||
پس برگشت معناى آيه به اين است كه محصّل آن معارفى كه كتاب بيانش مى كند و ايشان را به آن راهنمایى مى نمايد، اين است كه ايشان را از شرك به خدا نهى مى كند، و از اين كه چيزى غير خدا را وكيل خود بگيرند، زنهار مى دهد. و بنابراين جمله: «ألّا تَتَّخِذُوا مِن دُونِى وَكِيلاً» تفسير جمله: «وَ جَعَلنَاهُ هُدىً لِبَنِى إسرَائِيل» خواهد بود. | |||
البته اين در صورتی است كه ضمير در جمله: «لَا تَتَّخِذُوا» به بنى اسرائيل برگردد، همچنان كه ظاهر هم همين است. و اما اگر احتمال دهيم كه به موسى و بنى اسرائيل هر دو برگردد، در اين صورت تفسير همه جملات قبل، خواهد بود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۴۷ </center> | ||
و در اين | و در اين جمله، التفاتى به كار رفته، و آن را التفات از تكلم با غير (ما) به تكلم تنها (من) است. اول فرمود: «ما قرار داديم»، پس از آن فرمود: «غير من را وكيل نگيريد». | ||
و وجه آن بيان اين نكته است كه در اول به منظور تعظيم و همچنين به منظور حفظ وحدت سياق، به صورت تكلم با غير، آورده شد و اشكالى هم وارد نمى شد. و اما اگر در دومى هم به همين صورت مى آورد و مى فرمود: «به غير ما وكلایى نگيريد»، شنونده خيال مى كرد كه خدايان متعددند و اين، با توحيدى كه خود سياق در مقام اثبات آن است، مناسب نبود. به همين جهت در خصوص اين جمله از سياق قبل صرف نظر نموده و جمله را به صيغه تكلم تنهایى آورد. | |||
و بعد از | و بعد از آن كه اين محذور برطرف شد، دوباره به سياق سابق عودت نموده و فرمود: «ذُرِّيَةَ مَن حَمَلنَا». | ||
<span id='link33'><span> | <span id='link33'><span> | ||
ویرایش