گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۱۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۹: خط ۶۹:


==احاديثى درباره معناى «طه»==
==احاديثى درباره معناى «طه»==
بله از امام ابى جعفر (عليه السلام ) به طورى كه در روح المعانى آمده و از امام صادق (عليه السلام ) به طورى كه معانى الاخبار آورده ، چنين روايت شده كه به ثورى فرمود: كلمه ((طه (( يكى از اسماء رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، همچنانكه در رواياتى ديگر آمده كه كلمه يس يكى از اسماء آن جناب است ، و نيز در الدر المنثور از ابن مردويه از سيف هر دو اسم را از ابى جعفر روايت كرده .
بله، از امام ابى جعفر «عليه السلام»، به طورى كه در روح المعانى آمده و از امام صادق «عليه السلام»، به طورى كه معانى الاخبار آورده، چنين روايت شده كه به ثورى فرمود: كلمۀ «طه»، يكى از اسماء رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است. همچنان كه در رواياتى ديگر آمده كه كلمه «يس»، يكى از اسماء آن جناب است. و نيز در الدر المنثور، از ابن مردويه، از سيف، هر دو اسم را از ابى جعفر روايت كرده.


و چون از اسماء آسمانى آن جناب بوده مردم آن را نمى دانسته اند، و قبل از نزول قرآن آن جناب را به آن اسامى نمى خواندند، ليكن از آنجايى كه اين كلمه در لغت معنايى وصفى ندارد، و بعيد است كه آن جناب را نامى بى معنا بگذارند كه جز ذات معناى ديگرى در بر نداشته باشد، علاوه بر اينكه آن جناب داراى اسم بود و همه نام او را مى دانستند، و نيز با در نظر گرفتن اينكه حق مطلب در خصوص حروف مقطعه قرآن اين است كه رموزى است كه معنايى رمزى را در بر دارد، و خدا آنها را بر آن جناب القاء فرموده ، و باز از آنجايى كه اين سوره با خطاب رسول خدا افتتاح شده ، و فرموده : ((طه ما انزلنا عليك ...(( همچنانكه در سوره يس نيز فرموده ((يس و القرآن الحكيم انك لمن المرسلين - يس قسم به قرآن حكيم كه تو هر آينه از مرسلين هستى (( ناگزير از ظاهر اين دو سوره استفاده مى شود كه معناى مشاراليه در دو كلمه ((طه (( و ((يس (( امرى است مربوط به شخص آن جناب ، كه واقعيت آن دو با وجود آن جناب محقق مى شود، يعنى غير از وجود آن حضرت واقعيت ديگرى ندارد به خلاف ساير سوره هايى كه با حروف مقطعه شروع مى شوند،
و چون از اسماء آسمانى آن جناب بوده، مردم آن را نمى دانسته اند، و قبل از نزول قرآن، آن جناب را به آن اسامى نمى خواندند، ليكن از آن جايى كه اين كلمه در لغت معنايى وصفى ندارد، و بعيد است كه آن جناب را نامى بى معنا بگذارند كه جز ذات معناى ديگرى در بر نداشته باشد. علاوه بر اين كه آن جناب، داراى اسم بود و همه نام او را مى دانستند.  


پس مى فهميم كه اين دو كلمه دو صفت از شخصيت باطنى آن جناب است كه مختص به خود او است و ديگرى آن صفت را ندارد، در نتيجه مى توان گفت : دو اسم از اسماء مخصوص آن جناب است كه وقتى بر او اطلاق مى شده معنايش ((اى كسى كه به طه و يس خطاب شدى (( بوده و بعدا به تدريج و كثرت استعمال علم و نام خاص او شده است .
و نيز با در نظر گرفتن اين كه حق مطلب در خصوص حروف مقطعه قرآن، اين است كه: رموزى است كه معنايى رمزى را در بر دارد، و خدا آن ها را بر آن جناب القاء فرموده. و باز از آن جايى كه اين سوره، با خطاب رسول خدا افتتاح شده، و فرموده: «طه * مَا أنزَلنَا عَلَيكَ...»، همچنان كه در سوره «يس» نيز فرموده: «يس * وَ القُرآن الحَكِيم إنَّكَ لَمِنَ المُرسَلِين: يس، قسم به قرآن حكيم، كه تو هر آينه از مرسلين هستى».  


اين آن مقدار توجيهى بود كه ما توانستيم براى روايت بكنيم ، كه خلاصه اش اين شد كه روايت از باب مسمى شدن به مثل نام معروف : ((تابط شرا(( و از قبيل شعر: انا ابن جلا و طلاع الثنايا اذا اضع العمامه تعرفونى
ناگزير از ظاهر اين دو سوره استفاده مى شود كه معناى مشاراليه در دو كلمه ((طه (( و ((يس (( امرى است مربوط به شخص آن جناب ، كه واقعيت آن دو با وجود آن جناب محقق مى شود، يعنى غير از وجود آن حضرت واقعيت ديگرى ندارد به خلاف ساير سوره هايى كه با حروف مقطعه شروع مى شوند،
 
پس مى فهميم كه اين دو كلمه، دو صفت از شخصيت باطنى آن جناب است، كه مختص به خود اوست و ديگرى آن صفت را ندارد. در نتيجه مى توان گفت: دو اسم از اسماء مخصوص آن جناب است كه وقتى بر او اطلاق مى شده، معنايش «اى كسى كه به طه و يس خطاب شدى» بوده، و بعدا بتدريج و كثرت استعمال، علم و نام خاص او شده است.
 
اين آن مقدار توجيهى بود كه ما توانستيم براى روايت بكنيم، كه خلاصه اش اين شد كه: روايت از باب مسمى شدن به مثل نام معروف: «تَأبَّطَ شَرّاً» و از قبيل شعر:  
 
أنَا ابنُ جَلا و طلّاع الثنَايَا * إذَا أضَعُ العَمَامَةَ تَعرِفُونِى
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۷۶ </center>
مى باشد، كه مقصودش اين بوده كه: من فرزند كسى هستم كه گفتار مردم درباره اش بسيار شد، و آن قدر به او «جلا جلا» گفتند، تا آن كه اين كلمه، نام او گرديد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۷۶ </center>
مى باشد كه مقصودش اين بوده كه من فرزند كسى هستم كه گفتار مردم درباره اش بسيار شد، و آنقدر به او ((جلا جلا(( گفتند تا آنكه اين كلمه نام او گرديد.


توضيح معناى آيه : ((و ان تجهر بالقول فانه يعلم السرواخفى (( كه عموميت تدبيرخداى سبحان را اثبات مى كند
==توضيح معناى آيه: «وَ إن تَجهَر بِالقَولِ فَإنَّهُ يَعلَمُ السِّرَّ وَ أخفَى»==


و در احتجاج طبرسى از حسن بن راشد روايت كرده كه گفت : شخصى از امام ابى الحسن موسى (عليه السلام ) از معناى آيه ((الرحمن على العرش استوى (( سؤ ال كرد، فرمود: يعنى بر ريز و درشت و بزرگ و كوچك مسلط است .
و در احتجاج طبرسى، از حسن بن راشد روايت كرده كه گفت: شخصى از امام ابى الحسن موسى «عليه السلام»، از معناى آيه: «الرَّحمَانُ عَلَى العَرشِ استَوَى» سؤال كرد. فرمود: يعنى بر ريز و درشت و بزرگ و كوچك مسلط است.


و در كتاب توحيد به سند خود از محمد به مارد روايت كرده كه گفت : شخصى از امام صادق (عليه السلام) از معناى آيه ((الرحمن على العرش استوى (( پرسيد، حضرتش فرمود: يعنى همه چيز از نظر دورى و نزديكى براى او يكسان است ، چنين نيست كه چيزى به او نزديكتر از چيزى ديگر باشد.
و در كتاب توحيد، به سند خود، از محمد بن مارد روايت كرده كه گفت: شخصى از امام صادق «عليه السلام»، از معناى آيه: «الرَّحمَانُ عَلَى العَرشِ استَوَى» پرسيد. حضرتش فرمود: يعنى همه چيز از نظر دورى و نزديكى، براى او يكسان است. چنين نيست كه چيزى به او نزديكتر از چيزى ديگر باشد.


مؤ لف : اين روايت را قمى نيز در تفسير خود از آن جناب ، و نيز صدوق در توحيد به سند خود از مقاتل بن سليمان ، از آن حضرت ، و نيز كافى و توحيد به سند خود از عبد الرحمن بن حجاج از آن جناب روايت كرده اند، چيزى كه هست در اين روايت آخرى اين عبارت اضافى آمده كه ((هيچ دورى از او دور نيست ، و هيچ نزديكى به او نزديك نيست ، هر چيزى از اين نظر براى او مساوى است ((
مؤلف: اين روايت را، قمى نيز، در تفسير خود از آن جناب، و نيز صدوق، در توحيد، به سند خود، از مقاتل بن سليمان، از آن حضرت، و نيز كافى و توحيد، به سند خود، از عبدالرحمن بن حَجّاج، از آن جناب روايت كرده اند.


و در احتجاج از على (عليه السلام ) روايت كرده كه در ضمن حديثى فرمود: معناى ((الرحمن على العرش استوى (( اين است كه تدبير او مستولى و امر او بلند است .
چيزى كه هست، در اين روايت آخرى، اين عبارت اضافى آمده كه: «هيچ دورى از او دور نيست، و هيچ نزديكى به او نزديك نيست. هر چيزى از اين نظر، براى او مساوى است».


مؤ لف : آنچه در اين ۳ روايت در تفسير آيه آمده تفسير مجموع آيه است ، نه تنها تفسير كلمه ((استوى (( و گر نه جمله ((الرحمن على العرش (( جمله اى تام ، و مركب از مبتدا و خبر مى شد، و حال آنكه سياق ساير آيات استواء همانطور كه اشاره شد با آن مساعد نيست .
و در احتجاج، از على «عليه السلام» روايت كرده كه در ضمن حديثى فرمود: معناى «الرَّحمَانُ عَلَى العَرشِ استَوَى» اين است كه: تدبير او مستولى و امر او بلند است.


مؤ يد اين نظريه جمله ((امر او بلند است (( مى باشد كه در روايات اخير بود، چون ظاهر اين جمله كه بعد از جمله ((تدبير او مستولى است (( قرار گرفته ، اين است كه بودن بر عرش مقصود در تفسير است ، پس روايات آيه را بر اين اساس تفسير مى كنند كه كلمه استواء كنايه از استيلاء و گستردگى سلطنت باشد.
مؤلف: آنچه در اين سه روايت در تفسير آيه آمده، تفسير مجموع آيه است، نه تنها تفسير كلمۀ «استَوَى»، و گرنه جملۀ «الرَّحمَانُ عَلَى العَرش»، جمله اى تامّ، و مركب از مبتدا و خبر مى شد، و حال آن كه سياق ساير آيات استواء، همان طور كه اشاره شد، با آن مساعد نيست.
 
مؤيد اين نظريه، جمله «امر او بلند است» مى باشد، كه در روايات اخير بود. چون ظاهر اين جمله كه بعد از جملۀ «تدبير او مستولى است»، قرار گرفته، اين است كه بودن بر عرش مقصود در تفسير است. پس روايات، آيه را بر اين اساس تفسير مى كنند كه كلمه «استواء»، كنايه از استيلاء و گستردگى سلطنت باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۷۷ </center>
و در توحيد به سند خود از مفضل بن عمر، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: هر كس گمان كند كه خدا از چيزى يا در چيزى يا بر چيزى است ، به خدا شرك ورزيده ، آنگاه فرمود: و هر كس خيال كند كه خدا از چيزى است او را حادث و پديده دانسته ، و هر كس بپندارد كه او در چيزى است او را محصور كرده ، و هر كس بپندارد كه او بر چيزى است او را محمول چيزى قرار داده .
و در توحيد، به سند خود، از مفضّل بن عمر، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود:  
 
هر كس گمان كند كه خدا از چيزى يا در چيزى يا بر چيزى است، به خدا شرك ورزيده. آنگاه فرمود: و هر كس خيال كند كه خدا از چيزى است، او را حادث و پديده دانسته، و هر كس بپندارد كه او در چيزى است، او را محصور كرده، و هر كس بپندارد كه او بر چيزى است، او را محمول چيزى قرار داده.
 
و در آن كتاب، از امام صادق «عليه السلام»، در حديثى طولانى روايت كرده كه در آن آمده: سائل پرسيد: معناى «الرَّحمَانُ عَلَى العَرشِ استَوى» چيست؟


و در آن كتاب از امام صادق (عليه السلام ) در حديثى طولانى روايت كرده كه در آن آمده : سائل پرسيد معناى ((الرحمن على العرش ‍ استوى (( چيست ؟ فرمود: خداوند با اين بيان خود را توصيف كرده ، و همينطور هم هست ، او مستولى بر عرش و جداى از خلق خويش است ، نه اينكه عرش او را حمل كرده باشد، و يا در خود جا داده باشد، و نه اينكه عرش او ممتاز از او باشد، و ليكن ما مى گوييم او حامل عرش و نگهدارنده آن است ، و در اين باره همان را مى گوييم كه خودش در جمله ((وسع كرسيه السموات و الارض - كرسى او بر همه آسمانها و زمين گسترده (( بيان فرموده .
فرمود: خداوند با اين بيان، خود را توصيف كرده، و همين طور هم هست. او مستولى بر عرش و جداى از خلق خويش است. نه اين كه عرش او را حمل كرده باشد، و يا در خود جا داده باشد، و نه اين كه عرش او ممتاز از او باشد، وليكن ما مى گوييم او حامل عرش و نگهدارندۀ آن است، و در اين باره همان را مى گوييم كه خودش در جملۀ «وَسِعَ كُرسِيُّهُ السَّمَاوات وَ الأرض: كرسى او، بر همه آسمان ها و زمين گسترده»، بيان فرموده.


پس ما درباره معناى عرش و كرسى همان را مى گوييم كه خود او فرموده ، و آن را نفى مى كنيم كه خودش نفى كرده ، و آن اين است كه عرش و كرسى ، او را در بر گرفته باشد، و خداى عز و جل محتاج جا و نشيمنگاه باشد، و يا به چيزى از مخلوقات خود نياز داشته باشد، بلكه خلق او محتاج اويند.
پس ما درباره معناى «عرش» و «كرسى»، همان را مى گوييم كه خود او فرموده، و آن را نفى مى كنيم كه خودش نفى كرده و آن، اين است كه عرش و كرسى، او را در بر گرفته باشد، و خداى عزوجل، محتاج جا و نشيمنگاه باشد، و يا به چيزى از مخلوقات خود نياز داشته باشد، بلكه خلق او محتاج اويند.
<span id='link139'><span>
<span id='link139'><span>


۱۶٬۲۹۰

ویرایش