گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۱: خط ۹۱:


==آيات ۱۲ - ۲۲  سوره مؤمنون ==
==آيات ۱۲ - ۲۲  سوره مؤمنون ==
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسانَ مِن سلَلَةٍ مِّن طِينٍ(۱۲)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ(۱۲)
 
ثمَّ جَعَلْنَاهُ نُطفَةً فى قَرَارٍ مَّكِينٍ(۱۳)
ثمَّ جَعَلْنَاهُ نُطفَةً فى قَرَارٍ مَّكِينٍ(۱۳)
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضغَةَ عِظماً فَكَسوْنَا الْعِظامَ لحَْماً ثُمَّ أَنشأْنَاهُ خَلْقاً ءَاخَرَ فَتَبَارَك اللَّهُ أَحْسنُ الخَْالِقِينَ(۱۴)
ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضغَةَ عِظماً فَكَسوْنَا الْعِظامَ لحَْماً ثُمَّ أَنشأْنَاهُ خَلْقاً ءَاخَرَ فَتَبَارَك اللَّهُ أَحْسنُ الخَْالِقِينَ(۱۴)
ثمَّ إِنَّكم بَعْدَ ذَلِك لَمَيِّتُونَ(۱۵)
 
ثُمَّ إِنَّكمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ(۱۶)
ثمَّ إِنَّكُم بَعْدَ ذَلِك لَمَيِّتُونَ(۱۵)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكمْ سبْعَ طرَائقَ وَ مَا كُنَّا عَنِ الخَْلْقِ غَافِلِينَ(۱۷)
 
وَ أَنزَلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءَ بِقَدَرٍ فَأَسكَنَّاهُ فى الاَرْضِ وَ إِنَّا عَلى ذَهَابِ بِهِ لَقَدِرُونَ(۱۸)
ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ(۱۶)
فَأَنشأْنَا لَكم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ لَّكمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنهَا تَأْكلُونَ(۱۹)
 
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طرَائقَ وَ مَا كُنَّا عَنِ الخَْلْقِ غَافِلِينَ(۱۷)
 
وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءَ بِقَدَرٍ فَأَسكَنَّاهُ فى الاَرْضِ وَ إِنَّا عَلى ذَهَابِ بِهِ لَقَدِرُونَ(۱۸)
 
فَأَنشأْنَا لَكُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ لَّكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَ مِنهَا تَأْكلُونَ(۱۹)
 
وَ شجَرَةً تخْرُجُ مِن طورِ سيْنَاءَ تَنبُت بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِّلاَكلِينَ(۲۰)
وَ شجَرَةً تخْرُجُ مِن طورِ سيْنَاءَ تَنبُت بِالدُّهْنِ وَ صِبْغٍ لِّلاَكلِينَ(۲۰)
وَ إِنَّ لَكمْ فى الاَنْعَامِ لَعِبرَةً نُّسقِيكم مِّمَّا فى بُطونهَا وَ لَكمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَ مِنهَا تَأْكلُونَ(۲۱)
 
وَ عَلَيهَا وَ عَلى الْفُلْكِ تحْمَلُونَ(۲۲)
وَ إِنَّ لَكُمْ فى الاَنْعَامِ لَعِبرَةً نُّسقِيكم مِّمَّا فى بُطُونهَا وَ لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ كَثِيرَةٌ وَ مِنهَا تَأْكُلُونَ(۲۱)
 
وَ عَلَيهَا وَ عَلى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ(۲۲)


<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>
<center> «'''ترجمه آیات'''» </center>


و همانا ما آدميان را از خلاصه اى از گل آفريديم. (۱۲)
و همانا ما آدميان را از خلاصه اى از گِل آفريديم. (۱۲)


پس آنگاه او را نطفه اى كرديم، در قرارگاهى محفوظ قرارش داديم. (۱۳)
پس آنگاه او را نطفه اى كرديم، در قرارگاهى محفوظ قرارش داديم. (۱۳)


آنگاه نطفه را، علقه و علقه را مضغه (چيزى شبيه به گوشت جويده) كرديم و سپس آن مضغه را استخوان كرديم، پس بر آن استخوان ها گوشتى پوشانديم، پس از آن خلقتى ديگرش كرديم، پس آفرين بر خدا كه بهترين آفرين.(۱۴)
آنگاه نطفه را، علقه و علقه را مضغه (چيزى شبيه به گوشت جويده) كرديم و سپس آن مضغه را استخوان كرديم، پس بر آن استخوان ها گوشتى پوشانديم، پس از آن خلقتى ديگرش كرديم، پس آفرين بر خدا كه بهترين آفرينندگان است.(۱۴)


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۳ </center>
خط ۱۲۴: خط ۱۳۴:
و درختى (آفريديم) كه از طور سينا بر مى آيد و روغن زيت و خورش مردم بار مى آورد. (۲۰)
و درختى (آفريديم) كه از طور سينا بر مى آيد و روغن زيت و خورش مردم بار مى آورد. (۲۰)


و براى شما در مطالعه حال چارپايان عبرتى است، كه از شيرش به شما مى نوشانيم (با اينكه اين شربت گوارا از شكم او بيرون مى آيد) و در آن چارپايان براى شما منافع بسيارى است و از خود آنها مى خوريد. (۲۱)
و براى شما در مطالعه حال چارپايان عبرتى است، كه از شيرش به شما مى نوشانيم (با اين كه اين شربت گوارا از شكم او بيرون مى آيد) و در آن چارپايان براى شما منافع بسيارى است و از خود آن ها مى خوريد. (۲۱)


و بر آن چارپايان و نيز بر كشتى ها در سفر دريا، سوار مى شويد. (۲۲)
و بر آن چارپايان و نيز بر كشتى ها در سفر دريا، سوار مى شويد. (۲۲)
خط ۱۳۰: خط ۱۴۰:
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
<center> «'''بیان آیات'''» </center>


بعد از آن كه خداى سبحان رستگارى مؤمنين را به خاطر اوصافى كه دارند بيان فرمود، به شرح خلقتشان و نعمت هايى كه به آنان ارزانى داشته، كه چگونه تدبير امورشان را كرده و تدبير خود را با خلقت خود توام ساخته، مى پردازد تا معلوم شود اوست ربّ انسان و ربّ هر موجود ديگر، و بر همه واجب است كه تنها او را بپرستند و شريكى برايش نگيرند.
بعد از آن كه خداى سبحان، رستگارى مؤمنان را به خاطر اوصافى كه دارند بيان فرمود، به شرح خلقتشان و نعمت هايى كه به آنان ارزانى داشته، كه چگونه تدبير امورشان را كرده و تدبير خود را با خلقت خود توأم ساخته، مى پردازد تا معلوم شود اوست ربّ انسان و ربّ هر موجود ديگر، و بر همه واجب است كه تنها او را بپرستند و شريكى برايش نگيرند.


«'''وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسانَ مِن سلَالَةٍ مِّن طِينٍ'''»:
«'''وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ'''»:


در مجمع البيان مى گويد: كلمه «سلالة» اسم براى هر چيزى است كه از چيزى كشيده و بيرون آورده شود، بر وزن «كساحة» كه اسم است براى چيزى كه جاروب شود.
در مجمع البيان مى گويد: كلمۀ «سُلالة»، اسم براى هر چيزى است كه از چيزى كشيده و بيرون آورده شود، بر وزن «كُسَاحة»، كه اسم است براى چيزى كه جاروب شود.


و ظاهر سياق اين است كه مراد از انسان، نوع بشر باشد كه در نتيجه شامل آدم (عليه السلام) و همه ذريه او مى شود. و مراد از «خلق»، خلق ابتدايى است كه در آن آدم (عليه السلام) را از گِل آفريده و آنگاه نسل او را از نطفه قرار داده است. اين آيه و آيه بعدش در
و ظاهر سياق اين است كه مراد از انسان، نوع بشر باشد، كه در نتيجه شامل آدم «عليه السلام» و همه ذريه او مى شود. و مراد از «خلق»، خلق ابتدايى است كه در آن آدم «عليه السلام» را از گِل آفريده و آنگاه نسل او را از نطفه قرار داده است. اين آيه و آيه بعدش در
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۴ </center>
معنى اين آيه است كه فرموده: «و بدء خلق الانسان من طين ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهين».
معنى اين آيه است كه فرموده: «وَ بَدَءَ خَلقَ الإنسانَ مُن طِينٍ ثُمّ جَعَلَ نَسلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِن مَاءٍ مَهِين».


و مؤيد اين ظاهر، قول خداى تعالى بعد از اين جمله است كه مى فرمايد: «ثُمّ جعلناه نطفة»، چون اگر مراد از انسان، فرزندان آدم (عليه السلام) بود و بس، و شامل خود آدم (عليه السلام) نمى شد، و مراد از خلقت انسان از گِل، اين بود كه نطفه فرزندان آدم (عليه السلام) هم در آغاز گِل بوده، بايد - به قول بعضى - مى فرمود: «ثُمّ خلقناه نطفة ثُمّ خلقنا النطفة علقة، فخلقنا العلقة مضغة... = پس خلق كرديم او را نطفه اى، پس خلق كرديم نطفه را علقه اى، پس خلق كرديم علقه را مضغه اى...».
و مؤيد اين ظاهر، قول خداى تعالى بعد از اين جمله است كه مى فرمايد: «ثُمّ جَعَلنَاهُ نُطفَةً». چون اگر مراد از انسان، فرزندان آدم «عليه السلام» بود و بس، و شامل خود آدم «عليه السلام» نمى شد، و مراد از خلقت انسان از گِل، اين بود كه نطفه فرزندان آدم «عليه السلام» هم در آغاز گِل بوده، بايد - به قول بعضى - مى فرمود: «ثُمّ خَلَقنَاهُ نُطفَةً ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً...: پس خلق كرديم او را نطفه اى، پس خلق كرديم نطفه را علقه اى، پس خلق كرديم علقه را مضغه اى...».


با اين بيان، روشن مى شود اين كه بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از انسان، جنس بنى آدم است؛ و قول بعضى ديگر كه گفته اند: «منظور از انسان خود آدم (عليه السلام) است»، صحيح نيست.
با اين بيان، روشن مى شود اين كه بعضى از مفسران گفته اند: منظور از انسان، جنس بنى آدم است؛ و قول بعضى ديگر كه گفته اند: «منظور از انسان، خود آدم «عليه السلام» است»، صحيح نيست.


كلمه «خلق» - به طورى كه گفته اند - در اصل به معناى تقدير و اندازه گيرى بوده، مثلا وقتى مى گويند: «خلق الثوب» معنايش اين است كه پارچه را براى بريدن اندازه گيرى كردم. پس معناى آيه اين مى شود كه: ما انسان را در آغاز از چكيده و خلاصه اى از اجزاى زمين كه با آب آميخته بود، اندازه گيرى كرديم.
كلمۀ «خلق» - به طورى كه گفته اند - در اصل به معناى تقدير و اندازه گيرى بوده. مثلا وقتى مى گويند: «خَلَقَ الثَّوبَ»، معنايش اين است كه پارچه را براى بريدن اندازه گيرى كردم. پس معناى آيه اين مى شود كه: ما انسان را در آغاز از چكيده و خلاصه اى از اجزاى زمين، كه با آب آميخته بود، اندازه گيرى كرديم.


«'''ثمَّ جَعَلْنَاهُ نُطفَةً فى قَرَارٍ مَّكِينٍ'''»:
«'''ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطفَةً فى قَرَارٍ مَّكِينٍ'''»:


«نطفه»، به معناى آبى اندك است كه بسيار اطلاق مى شود بر مطلق آب. و كلمه «قرار»، مصدر است كه از آن معناى قرارگاه اراده شده تا مبالغه را برساند. و منظور از «قرارگاه مكين»، رحم زنان است كه نطفه در آن قرار مى گيرد. و كلمه «مكين»، صفت رحم است، و توصيف رحم به «مكين»، يا از اين جهت است كه تمكن نگهدارى و حفظ نطفه را از فساد و هدر رفتن دارد، و يا از اين باب است كه نطفه در آن، تمكن زيست دارد.
«نطفه»، به معناى آبى اندك است كه بسيار اطلاق مى شود بر مطلق آب. و كلمۀ «قرار»، مصدر است كه از آن معناى قرارگاه اراده شده تا مبالغه را برساند. و منظور از «قرارگاه مكين»، رحم زنان است كه نطفه در آن قرار مى گيرد. و كلمۀ «مكين»، صفت رحم است، و توصيف رحم به «مكين»، يا از اين جهت است كه تمكّن نگهدارى و حفظ نطفه را از فساد و هدر رفتن دارد، و يا از اين باب است كه نطفه در آن، تمكن زيست دارد.


و معناى جمله اين است كه: سپس ما انسان را نطفه اى كرديم كه در رحم متمكن باشد، همچنان كه آن را در اول از خلاصه اى از گِل درست كرديم. و اين تعبير مى رساند كه: ما طريق خلقت انسان را از آن شكل به اين شكل مبدل نموديم.
و معناى جمله، اين است كه: سپس ما انسان را نطفه اى كرديم كه در رحم متمكن باشد، همچنان كه آن را در اول از خلاصه اى از گِل درست كرديم. و اين تعبير مى رساند كه: ما طريق خلقت انسان را از آن شكل به اين شكل مبدل نموديم.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۲۵ </center>
«'''ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً...فَكَسوْنَا الْعِظمَ لحَْماً'''»:
«'''ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً...فَكَسوْنَا الْعِظامَ لحَْماً'''»:
 
بيان مفردات آيه در جزء پانزدهم سوره «حج»، جلد قبلى اين كتاب گذشت و در اين كه فرموده: «فَكَسَونَا العِظَامَ لَحماً»، استعاره اى است به كنايه اى لطيف.
 
«'''ثُمَّ أَنشأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ'''»:
 
كلمۀ «إنشاء»، به طورى كه راغب مى گويد، به معناى ايجاد چيزى و تربيت آن است، همچنان كه «نشاء» و «نشاة»، به معناى احداث و تربيت چيزى است و از همين جهت به جوان نورس مى گويند: «ناشئ».
 
در اين جمله، سياق را از خلقت، به انشاء تغيير داده و فرموده: «ثُمَّ أنشَأنَاهُ خَلقاً آخَر»، با اين كه ممكن بود بفرمايد: «ثُمَّ خَلَقنَاهُ...»، و اين به خاطر آن است كه دلالت كند بر اين كه آنچه به وجود آورديم، چيز ديگرى، و حقيقت ديگرى است غير از آنچه در مراحل قبلى بود.


بيان مفردات آيه در جزء پانزدهم سوره حج، جلد قبلى اين كتاب گذشت و در اين كه فرموده: «فكسونا العظام لحما»، استعاره اى است به كنايه اى لطيف.
مثلا «علقه»، هرچند از نظر اوصاف و خواص و رنگ و طعم و شكل و امثال آن با نطفه فرق دارد، الا اين كه اوصافى كه نطفه داشت، از دست داد و اوصافى همجنس آن را به خود گرفت.  


«'''ثُمَّ أَنشأْنَاهُ خَلْقاً ءَاخَرَ'''»:
خلاصه اگر عين اوصاف نطفه در علقه نيست، ليكن در همجنس آن هست. مثلا اگر سفيد نبود، قرمز مى باشد و هر دو از يك جنس اند به نام رنگ. به خلاف اوصافى كه خدا در مرحله اخير به آن داده و آن را انسان كرده، كه نه عين آن اوصاف در مراحل قبلى بودند و نه همجنس آن. مثلا در «انشاء» اخير، او را صاحب حيات و قدرت و علم كرد.


كلمه «إنشاء»، به طورى كه راغب مى گويد، به معناى ايجاد چيزى و تربيت آن است، همچنان كه «نشاء» و «نشاة»، به معناى احداث و تربيت چيزى است و از همين جهت به جوان نورس مى گويند: «ناشئ».
آرى، به او جوهره ذاتى داد (كه ما از آن تعبير مى كنيم به «من») كه نسخه آن، در مراحل قبلى، يعنى در نطفه و علقه و مضغه و عظام پوشيده به لحم، نبود. همچنان كه در آن مراحل، اوصاف علم و قدرت و حيات نبود. پس در مرحله اخير، چيزى به وجود آمده كه كاملا مسبوق به عدم بود، يعنى هيچ سابقه اى نداشت.


در اين جمله سياق را از خلقت، به انشاء تغيير داده و فرموده: «ثم انشاناه خلقا آخر»، با اين كه ممكن بود بفرمايد: «ثم خلقناه ...»، و اين به خاطر آن است كه دلالت كند بر اين كه آنچه به وجود آورديم چيز ديگرى، و حقيقت ديگرى است غير از آنچه در مراحل قبلى بود. مثلا، علقه هرچند از نظر اوصاف و خواص و رنگ و طعم و شكل و امثال آن با نطفه فرق دارد، الا اين كه اوصافى كه نطفه داشت، از دست داد و اوصافى همجنس آن را به خود گرفت. خلاصه اگر عين اوصاف نطفه در علقه نيست، ليكن در همجنس آن هست. مثلا اگر سفيد نبود، قرمز مى باشد و هر دو از يك جنس اند به نام رنگ، به خلاف اوصافى كه خدا در مرحله اخير به آن داده و آن را انسان كرده، كه نه عين آن اوصاف در مراحل قبلى بودند و نه همجنس آن. مثلا در «انشاء» اخير، او را صاحب حيات و قدرت و علم كرد. آرى، به او جوهره ذاتى داد (كه ما از آن تعبير مى كنيم به «من») كه نسخه آن، در مراحل قبلى، يعنى در نطفه و علقه و مضغه و عظام پوشيده به لحم، نبود. همچنان كه در آن مراحل، اوصاف علم و قدرت و حيات نبود، پس در مرحله اخير چيزى به وجود آمده كه كاملا مسبوق به عدم بود، يعنى هيچ سابقه اى نداشت.
ضمير در «أنشَأنَاهُ» - به طورى كه از سياق بر مى آيد - به انسان در آن حالى كه استخوان هايى پوشيده از گوشت بود، بر مى گردد. چون او بود كه در مرحله اخير خلقتى ديگر پيدا كرد. يعنى صرف ماده اى مرده و جاهل و عاجز بود. سپس موجودى زنده و عالم و قادر شد. پس ماده بود و صفات و خواص ماده را داشت، سپس چيزى شد كه در ذات و صفات و خواص مغاير با سابقش مى باشد و در عين حال اين همان است، و همان ماده است.  


ضمير در «أنشأناه» - به طورى كه از سياق بر مى آيد - به انسان در آن حالى كه استخوان هايى پوشيده از گوشت بود بر مى گردد، چون او بود كه در مرحله اخير خلقتى ديگر پيدا كرد، يعنى صرف ماده اى مرده و جاهل و عاجز بود. سپس موجودى زنده و عالم و قادر شد. پس ماده بود و صفات و خواص ماده را داشت، سپس چيزى شد كه در ذات و صفات و خواص مغاير با سابقش مى باشد و در عين حال اين همان است، و همان ماده است. پس مى شود گفت آن را به اين مرحله در آورديم و در عين حال غير آن است، چون نه در ذات با آن شركت
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۶ </center>
دارد و نه در صفات و تنها با آن، نوعى اتحاد و تعلق دارد تا آن را در راه رسيدن به مقاصدش به كار گيرد. مانند آلتى كه در دست صاحب آلت است، و در انجام مقاصدش استعمال مى كند. نظير قلم براى نويسنده. پس تن آدمى هم، آلتى است براى جان آدمى.
پس مى شود گفت آن را به اين مرحله در آورديم و در عين حال، غير آن است. چون نه در ذات با آن شركت دارد و نه در صفات و تنها با آن، نوعى اتحاد و تعلق دارد تا آن را در راه رسيدن به مقاصدش به كار گيرد. مانند آلتى كه در دست صاحب آلت است، و در انجام مقاصدش استعمال مى كند. نظير قلم براى نويسنده. پس تن آدمى هم، آلتى است براى جان آدمى.
 
و اين، همان حقيقتى است كه از آيه «وَ قَالُوا ءَإذَا ضَلَلنَا فِى الأرضِ ءَإنَّا لَفِى خَلقٍ جَدِيدٍ بَل هُم بِلِقَاءِ رَبِّهِم كَافِرُون * قُل يَتَوَفَّاكُم مَلَكُ المَوتِ الَّذِى وُكّل بِكُم» هم استفاده مى شود.
 
پس آن كه ملائكه در حين مرگ او را مى گيرند، آن انسان است، و آنچه در قبر متلاشى مى شود و مى پوسد، آن بدن انسان است، نه خود انسان.


و اين همان حقيقتى است كه از آيه «و قالوا ءإذا ضللنا فى الارض ءإنا لفى خلق جديد بل هم بلقاء ربهم كافرون * قل يتوفاكم ملك الموت الذى وُكّل بكم» هم استفاده مى شود. پس آن كه ملائكه در حين مرگ او را مى گيرند، آن انسان است، و آنچه در قبر متلاشى مى شود و مى پوسد، آن بدن انسان است ، نه خود انسان.
در آيه مورد بحث، چند گونه حرف عطف به كار برده شده. چند جا با «ثُمّ» عطف شده، و چند جا با «فاء». بعضى از مفسران در وجه آن گفته اند:


در آيه مورد بحث، چند گونه حرف عطف به كار برده شده، چند جا با «ثم» عطف شده، و چند جا با «فاء» بعضى از مفسرين در وجه آن گفته اند: مواردى كه با «ثم» عطف شده معطوف كاملا با معطوف عليه مغايرت دارد، مانند سه جمله «ثم جعلناه نطفة» و «ثم خلقنا النطفة علقة» و «ثم انشاناه خلقا آخر» و مواردى كه با فاء عطف شده آن مغايرت را ندارد مانند سه جمله «فخلقنا العلقة مضغة»، «فخلقنا المضغة عظاما و فكسونا العظام لحما».
مواردى كه با «ثُمّ» عطف شده، معطوف كاملا با معطوف عليه مغايرت دارد. مانند سه جملۀ «ثُمَّ جَعَلنَاهُ نُطفَةً»، و «ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً»، و «ثُمَّ أنشَأنَاهُ خَلقاً آخَر»، و مواردى كه با «فاء» عطف شده، آن مغايرت را ندارد. مانند سه جملۀ «فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً»، «فَخَلَقنَا المُضغَةَ عِظَاماً وَ «فَكَسَونَا العِظَامَ لَحماً».


«'''فَتَبَارَك اللَّهُ أَحْسنُ الخَْالِقِينَ'''»:
«'''فَتَبَارَك اللَّهُ أَحْسنُ الخَْالِقِينَ'''»:
۱۶٬۳۴۰

ویرایش