تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۸: تفاوت میان نسخهها
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
<span id='link153'><span> | <span id='link153'><span> | ||
==آيات ۵۸ - | ==آيات ۵۸ - ۶۴ سوره نور == | ||
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَستَئْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَت أَيْمَانُكُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الحُْلُمَ مِنكُمْ ثَلَاث مَرَّاتٍ مِّن قَبْلِ صلَوةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظهِيرَةِ وَ مِن بَعْدِ صلَوةِ الْعِشاءِ ثَلَاث عَوْرَتٍ لَّكُمْ لَيْس عَلَيْكُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُنَاحُ بَعْدَهُنَّ طوَّفُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلى بَعْضٍ كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الاَيَاتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(۵۸) | يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَستَئْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَت أَيْمَانُكُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الحُْلُمَ مِنكُمْ ثَلَاث مَرَّاتٍ مِّن قَبْلِ صلَوةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظهِيرَةِ وَ مِن بَعْدِ صلَوةِ الْعِشاءِ ثَلَاث عَوْرَتٍ لَّكُمْ لَيْس عَلَيْكُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُنَاحُ بَعْدَهُنَّ طوَّفُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلى بَعْضٍ كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الاَيَاتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(۵۸) | ||
نسخهٔ کنونی تا ۴ مهر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۳
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
«وَ أَقِيمُوا الصَّلَوةَ وَ آتُوا الزَّكَوةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»:
مناسبتى كه مضمون اين آيه با آيات سابق دارد، مى رساند كه اين آيه، تتمه آيات سابق است.
بنابراين، اين كه فرمود: «وَ أقِيمُوا الصَّلَوة وَ آتُوا الزَّكَوة»، دستور به اطاعت او است، در وظايف و عبادت هايى كه براى بندگانش تشريع كرده، و اگر از ميان همه وظائف تنها نماز و زكات را يادآورى كرد، براى اين بود كه اين دو تكليف در ميان تكاليف راجع به خدا و خلق، به منزله ركن است، و جملۀ «وَ أطِيعُوا الرَّسُول»، انفاذ ولايت آن جناب است در قضاء و در حكومت.
و جملۀ «لَعَلَّكُم تُرحَمُون»، تعليل براى امر است به مصلحتى كه در «مأمورٌ به» هست، و معناى آن به طورى كه از سياق بر مى آيد، اين است كه خدا و رسول را اطاعت كنيد، كه در اين دو اطاعت، اميد آن هست كه رحمت الهى شامل شما شود، و خدا وعده خود را درباره شما انجاز كند، و يا انجاز آن را زودتر كند. چون بر طرف شدن نفاق از بين مسلمانان، و عموميت يافتن صلاح و اتفاق كلمه حق، كليد انعقاد مجتمعى است صالح، كه هر قسم خيرات به سويش سرازير مى شود.
«لا تَحْسَبنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فى الاَرْضِ وَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْس الْمَصِيرُ»:
اين آيه، تتمه آيات قبل است، و در آن وعده استخلاف در زمين و تمكين دين و تبديل خوف به امنيت را كه در آيات سابق بود، تأكيد مى كند.
پيامبر خود را خطاب مى كند به خطابى مؤكد، كه زنهار، خيال نكنى كه كفار، خداى را در زمين عاجز مى كنند، و با نيرو و شوكت خود، جلو خداى را از انجاز وعده اش مى گيرند. و اين بيان و حقيقت بشارتى است به رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، به كرامتى كه به امت وى كرده، و اين كه دشمنانش شكست خورده و مغلوب خواهند شد، و چون بشارت به آن جناب بود، لذا او را مخاطب قرار داد، و اين التفات را به كار برد.
و چون نهى مذكور (خيال مكن) در معناى اين است كه به زودى، كفار به حكم اجبار، دست از معارضه با دين و اهل دين بر مى دارند. لذا جملۀ «وَ مَأوَيهُمُ النَّار...» را بر آن عطف كرد، و گويا فرموده است: ايشان در دنيا شكست خورده، و در آخرت در آتش منزل مى كنند، كه بد بازگشتگاهى است.
بحث روایتی: (رواياتى در شأن نزول آيات مربوط به منافقان)
در مجمع البيان، در ذيل آيه: «وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِالله...» گفته: بعضى گفته اند: اين آيات در شأن مردى از منافقان نازل شد كه بين او و مردى يهودى مرافعه اى بود. يهودى پيشنهاد كرده بود كه مرافعه را نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله» ببرند، ولى منافق حاضر نشد و پيشنهاد كرد كه نزد كعب بن اشرف بروند.
بلخى حكايت كرده كه ميان على و عثمان، در خصوص زمينى كه عثمان از على خريدارى كرده بود، نزاعى رُخ داد، و علت آن، اين بود كه در آن زمين سنگ هايى بيرون آمد. عثمان، آن را عيب زمين دانسته، مى خواست به آن جهت معامله را فسخ كند، و على زير بار نمى رفت، و مى گفت: ميان من و تو، رسول خدا «صلى الله عليه و آله» حكم باشد.
حكم بن ابى العاص، به عثمان گفت: اگر حكومت را به پسر عمّ او واگذارى، به نفع او حكم مى كند. زنهار، تن به حكومت او ندهى، به اين مناسبت اين آيات نازل شد. اين حكايت و يا قريب به آن، از امام ابى جعفر «عليه السلام» نيز روايت شده.
مؤلف: و در تفسير روح المعانى، از ضحاك روايت شده كه گفت: نزاع ميان على و مغيرة بن وائل بود، و داستان را قريب به همان حكايت بالا آورده.
و در مجمع البيان در ذيل آيه: «انّمَا كَانَ قَولَ المُؤمِنِين...»، از ابى جعفر «عليه السلام» روايت آورده كه گفت: منظور در اين آيه، اميرالمؤمنين «عليه السلام» است.
و در الدرالمنثور، در ذيل آيه: «فَإن تَوَلَّوا فَإنَّمَا عَلَيهِ مَا حُمِّلَ وَ عَلَيكُم مَا حُمِّلتُم...» مى گويد: ابن جرير و ابن قانع و طبرانى، از علقمة بن وائل حضرمى، از سلمة بن يزيد جُهَنى، روايت كرده كه گفت: من عرضه داشتم: يا رسول اللّه! بعد از تو تكليف ما با امرايى كه بر ما حكومت مى كنند، چيست؟ اگر چنانچه احكام خدا را به نفع خود و به ضرر ما تفسير كنند، و در نتيجه حق ما را كه خدا برايمان قرار داده، از ما سلب نمايند، مى توانيم با آنان قتال نموده، دشمنشان بداريم؟
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» فرمود: آنان، مسؤول وظايف خويش و شما مسؤول وظايف خويش ايد.
مؤلف: و در معناى اين روايت، پاره اى روايات ديگر نقل شده، ليكن هيچ شكى نبايد كرد در اين كه اسلام با روح احياى حق و اماتۀ باطل كه در آن هست، هرگز اجازه نمى دهد كه ستمكاران متجاهر به ظلم بر مردم مسلط شوند، و هرگز اجازه سكوت و تحمل ظلم را از ياغيان فاجر به مردمى كه قدرت بر رفع ظلم را دارند، نمى دهد.
در ابحاث اجتماعى امروز نيز روشن شده كه استبداد واليان ديكتاتور، و افسار گسيختگى آنان در تحكم و زورگويی شان، بزرگترين خطر و پليدترين آثار را در اجتماع دارد، كه يكى از آن ها، پديد آمدن فتنه ها و آشوب ها و جنگ ها است، در هنگامى كه مردم در مقام بر مى آيند كه ستمكاران را به عدالت و حق وا دارند.
و در مجمع البيان، در ذيل آيه: «وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم...» گفته است: مفسران، در اين كه «الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم» چه كسانی اند، اختلاف كرده اند، و از اهل بيت روايت شده كه منظور، مهدى از آل محمّد «صلى الله عليه و آله» است.
و نيز گفته است: عياشى، به سند خود، از على بن الحسين «عليه السلام» روايت كرده كه وقتى اين آيه را تلاوت كرد، فرمود: به خدا سوگند، ايشان شيعيان ما اهل بيت اند، كه خدا اين وعده خود را در حق ايشان، به وسيله مردى از ما انجاز مى كند، و او، «مهدى» اين امت است، و او، كسى است كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» درباره اش فرمود:
«اگر از دنيا نماند مگر يك روز، خدا آن روز را آن قدر طولانى مى كند، تا مردى از عترتم قيام كند، كه نامش، نام من است. زمين را پُر از عدل و داد كند، آن چنان كه پُر از ظلم و جور شده باشد».
و نظير اين روايت، از ابى جعفر و ابى عبداللّه «عليهما السلام» نقل شده.
مؤلف: از ائمه اهل بيت، در اين باره اخبارى روايت شده، در سابق هم، بيان انطباق آيه بر مضمون اين روايات گذشت.
و نيز در مجمع البيان، بعد از نقل روايت بالا گفته: بنابراين، مراد از «الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات»، عبارت است از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» و اهل بيت او «عليهم الصلوات و السلام».
و خواننده عزيز فهميد كه مراد از آيه شريفه عام است، و روايت هم به بيش از اين دلالت ندارد. چون در آن فرمود: «به خدا سوگند، ايشان، شيعيان ما اهل بيت اند، كه خدا اين وعده خود را در حق ايشان، به وسيله مردى از ما انجاز مى كند...».
و در الدرالمنثور است كه ابن ابى حاتم، و ابن مردويه، از براء روايت كرده اند كه در تفسير آيه: «وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم...» گفته است: درباره ما نازل شد، كه در خوفى شديد قرار داشتيم.
مؤلف: ظاهر اين روايت، اين است كه مراد از «الَّذِينَ آمَنُوا» صحابه اند، ولى خواننده محترم توجه فرمود كه آيه، هيچ گونه دلالتى بر اين معنا ندارد، بلكه بر خلاف آن دلالت مى كند.
و نيز، در همان كتاب است كه ابن منذر، طبرانى، در «اوسط» حاكم (وى حديث را صحيح دانسته)، ابن مردويه، بيهقى در «دلائل» و ضياء در «المختاره»، از ابى بن كعب روايت كرده اند كه گفت:
وقتى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» و يارانش به مدينه وارد شدند، و انصار ايشان را با آغوش باز پذيرا گشتند. عرب يكدل و يك جهت عليه ايشان قيام نمودند، به طورى كه هيچ وقت جرأت نمى كردند اسلحه را از خود دور سازند. شب و روز را با اسلحه به سر مى بردند، و هميشه مى گفتند: هيچ احتمال مى دهيد روزى برسد كه ما آسوده و مطمئن شويم و جز خدا از هيچ كس نترسيم؟ در چنين حالى، اين آيه نازل شد كه «وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات...».
مؤلف: اين روايت، به بيش از اين دلالت ندارد كه سبب نزول آيه شريفه اين جريان بوده، و اما اين كه مراد از «الَّذِينَ آمَنُوا» چه كسانى است؟ از روايت استفاده نمى شود، و همچنين خدا در چه زمانى وعده خود را انجاز مى كند، آيه از آن ساكت است.
و نظير آن روايتى ديگر است كه وقتى آيه: «وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات...» نازل شد، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» فرمود: بشارت بر اين امت، كه خدا وعده بلندى و رفعت، و دين، و نصرت، و تمكين در زمين، به ايشان داد. پس هر كس از شما عمل آخرت را براى دنيايش كند، در آخرت هيچ بهره اى نخواهد داشت.
زيرا صرف بشارت آن جناب به امت، به اين كه جانشين در زمين خواهند شد، مستلزم اين نيست كه مراد از «الَّذِينَ آمَنُوا»، در آيه تمامى فرد فرد امت و خصوص صحابه و يا چند نفر معدود از ايشان باشد.
حديثى از اميرالمؤمنين«ع»، در شرح آيه «وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا...»
و در نهج البلاغه، در كلامى از آن جناب آمده كه در پاسخ عُمَر، وقتى كه از آن جناب پرسيد: آيا صلاح هست خودم با لشكر اسلام به طرف فارس كه براى جنگ تجمع كرده اند، بروم؟
فرمود: پيشرفت و يا شكست اين امر (يعنى دين اسلام)، بستگى به نصرت، و يا خذلان كسى ندارد. اين دين خداست كه همه جا، خدا پيروزش كرده و لشگرش را عزت داده و تأييد كرده است، تا رسيد به آن جا كه رسيده، و ما پاى بند وعده خداييم كه فرمود: «وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم وَ عَمِلوُا الصَّالِحَات لَيَستَخلِفَنَّهُم فِى الأرضِ كَمَا استَخلَفَ الَّذِينَ مِن قَبلِهِم وَ لَيُمَكِنَنَّ لَهُم دِينَهُمُ الَّذِى ارتَضَى لَهُم وَ لَيُبَدِلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أمناً»، و خداى تعالى، هر وعده اى كه بدهد، انجاز مى كند و لشگر خود را پيروزى مى بخشد، و در اسلام سرپرست
مسلمانان حکم رشته تسبيح را دارد، كه اگر پاره شود، دانه ها از هم گسيخته و متفرق مى شوند، و چه بسيار متفرق شده هايى كه ديگر جمع نشد، و عرب در امروز، هرچند كه اندك اند، ولى با دين اسلام بسيار شده و با وحدت و اجتماعى كه به دست آورده، عزيز و نيرومند گشته.
پس تو سرِ جاى خود بمان، و مبادا كه حركت كنى. چون تو به منزلۀ قطب آسيايى، بايد كه به دست عرب اين آسيا را بچرخانى، و آتش جنگ را بدون اين كه خودت مباشرت كنى، برافروخته سازى. چون اگر خودت از جايت تكان بخورى، دشمنانى كه در اقطار جزيرة العرب هستند، از جا كنده مى شوند، و حركت مى كنند. آن وقت دلواپسى تو نسبت به مركز و زنان و كودكانى كه به جاى گذاشته اى، بيشتر از دل واپسی ات نسبت به لشگر دشمن خواهد بود.
علاوه دشمنان غيرعرب مى گويند: اين بزرگ عرب و ريشه ايشان است، كه اگر او را از پاى در آوريد و اين ريشه را قطع كنيد، براى هميشه راحت مى شويد، و همين، خود اهتمام ايشان را در جنگ و طمع آنان را به پيروزى بيشتر مى كند.
و اما اين كه راجع به عدد افراد دشمن صحبت كردى، مگر ما در گذشته با كثرت عدد پيروز مى شديم، هرگز چنين نبود، بلكه تنها رمز موفقيت ما، نصرت و معاونت خدايى بود.
مؤلف: صاحب روح المعانى، با اين حديث استدلال كرده بر اين كه مراد از «استخلاف» در آيه، ظهور و غلبه اسلام و ارتفاع قدر آن در زمان خلفاى راشدين است، و حال آن كه حديث، از اين معانى، به كلّى اجنبى است، بلكه از اجنبى بودن گذشته، بر خلاف ادعاى او دلالت دارد.
چون از كلام آن جناب بر مى آيد كه وعدۀ خدا درباره نصرت دين و مؤمنان هنوز تا به آخر انجاز نشده، و مسلمين در آن روز در بين راه آن بودند. چون امام «عليه السلام»، به عُمَر دلگرمى داد كه «وَ اللّهُ مُنجِزٌ وَعدَهُ: خدا به وعده خود وفا مى كند».
و نيز از اين حديث به خوبى بر مى آيد كه در آن روز، هنوز دين اسلام به آن تمكنى كه خدا وعده داده، نرسيده بود، و خوف مسلمين مبدّل به امنيت نگشته بود، و چگونه امنيت موعود رسيده بود و حال آن كه به حكم اين حديث، مسلمانان در ميان دو خوف قرار داشتند: يكى دشمنان داخلى كه با حكومت مركزى پيمان داشتند، كه از فرصت استفاده نموده پيمان خود بشكنند، و به زنان و كودكان شبيخون بزنند. يكى هم دشمنان خارجى.
و در الدرالمنثور است كه ابن مردويه، از ابى الشعثاء روايت كرده كه گفت: من با حذيفه و ابن مسعود نشسته بودم. حذيفه گفت: نفاق از بين رفت، و منافقان دست از نفاق برداشته، كار را يك طرفى كردند، يا مسلمان شدند، و يا صراحتا به كفر برگشتند. زمان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، نفاق مى كردند. (چون جرأت بر اظهار كفر نداشتند).
ابن مسعود خنديد و گفت: اين سخن را به چه دليل مى گويى؟ گفت: به دليل آيه: «وَعَدَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم وَ عَمِلوُا الصَّالِحَات...».
مؤلف: اى كاش كسى از حذيفه مى پرسيد: منافقان زمان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» چه شدند؟ با اين كه به شهادت كتاب عزيز و ادله تاريخى، يك ثلث اهل مدينه از منافقان بودند، و تازه همه منافقان، تنها در مدينه نبودند، بلكه بيشترشان آن جا بودند و گرنه در اطراف نيز وجود داشتند.
چطور شد، آيا با رحلت رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، نفاق هم از دل آنان برفت؟ و يا آن هايى كه همواره منتظر حادثه و آرزومند گرفتارى براى مسلمانان بودند، و همواره سنگ بر سر راه آنان مى انداختند، با رحلت آن حضرت، ناگهان رأيشان برگشت، و از نفاق دست برداشتند؟
آيات ۵۸ - ۶۴ سوره نور
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَستَئْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَت أَيْمَانُكُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الحُْلُمَ مِنكُمْ ثَلَاث مَرَّاتٍ مِّن قَبْلِ صلَوةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظهِيرَةِ وَ مِن بَعْدِ صلَوةِ الْعِشاءِ ثَلَاث عَوْرَتٍ لَّكُمْ لَيْس عَلَيْكُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُنَاحُ بَعْدَهُنَّ طوَّفُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلى بَعْضٍ كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الاَيَاتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(۵۸)
وَ إِذَا بَلَغَ الاَطفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَستَئْذِنُوا كمَا استَئْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكيمٌ(۵۹)
وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّساءِ الَّاتى لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْس عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيرَ مُتَبرِّجَاتِ بِزِينَةٍ وَ أَن يَستَعْفِفْنَ خَيرٌ لَّهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ(۶۰)
لَّيْس عَلى الاَعْمَى حَرَجٌ وَ لا عَلى الاَعْرَج حَرَجٌ وَ لا عَلى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكلُوا مِن بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكتُم مَّفَاتحَهُ أَوْ صدِيقِكُمْ لَيْس عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشتَاتاً فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى أَنفُسِكُمْ تحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكةً طيِّبَةً كذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الاَيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(۶۱)
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذَا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتى يَستَئْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَستَئْذِنُونَك أُولَئك الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا استَئْذَنُوك لِبَعْضِ شأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْت مِنْهُمْ وَ استَغْفِرْ لهَُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۶۲)
لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۶۳)
أَلا إِنَّ للَّهِ مَا فى السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَئٍ عَلِيمُ(۶۴)
شما اى كسانى كه ايمان داريد، بايد به كسانى كه شما مالك آنان شده ايد و كسانى كه هنوز به عقل نرسيده اند، دستور دهيد در شبانه روز، سه وقت از شما اجازه ورود بگيرند. يكى پيش از نماز صبح و دوم هنگام نيم روز، كه جامه هاى خويش از تن در مى آوريد، و سوم بعد از نماز شبانگاه، كه اين سه هنگام، هنگام خلوت شما است و پس از آن مى توانند بدون اجازه وارد شوند و گناهى بر شما و ايشان نيست كه هنگام تحرك و برخورد با يكديگر است. خدا اين چنين، آيه ها را براى شما بيان مى كند، كه خدا دانا و فرزانه است. (۵۸)
و چون كودكانتان به عقل رسند، بايد اجازه دخول بگيرند، چنان كه نام بردگان، قبل از ايشان (و يا آنان كه زودتر از ایشان به حد رشد رسيدند)، اجازه مى گرفتند، خدا اين چنين، آيه هاى خويش را براى شما بيان مى كند، كه خدا دانا و فرزانه است. (۵۹)
و زنان وامانده كه ديگر اميد شوهر كردن ندارند، به شرطى كه زينت خود نشان ندهند، گناهى ندارند اگر جامه خويش بگذارند، و در عين حال، خوددارى كردن برايشان بهتر است و خدا شنوا و دانا است. (۶۰)
نه براى كور مانعى هست، نه براى لنگ، نه براى بيمار و نه براى شما، كه از خانه هاى خود، يا پدرانتان، يا مادرانتان، يا برادران، يا خواهران، يا عموها، يا عمّه ها، يا خانه دايی ها، يا خاله ها، يا خانه اى كه كليدش را به شما سپرده اند، يا خانه دوستانتان چيزى بخوريد. نه، تنها خوردنتان گناه است و نه با هم خوردنتان، و چون به خانه اى در آمديد، خويشتن را سلام كنيد كه درودى از جانب خدا و مبارك و پاكيزه است. چنين خدا، اين آيه ها را براى شما بيان مى كند، شايد تعقل كنيد. (۶۱)
مؤمنان فقط آن كسانند كه به خدا و پيغمبرش گرويده اند و چون با وى به كار عمومى باشند، نروند تا از او اجازه گيرند، كسانى كه از تو اجازه مى گيرند، همان هايى هستند كه به خدا و پيغمبرش گرويده اند. اگر براى بعض كارهايشان از تو اجازه خواستند به هر كدامشان خواستى، اجازه بده و براى آنان آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده و رحيم است. (۶۲)
خطاب كردن پيغمبر را ميان خودتان مانند خطاب كردن يكديگر نكنيد، خدا از شما كسانى را كه نهانى در مى روند، مى شناسد. كسانى كه خلاف فرمان او مى كنند، بترسند كه بليه يا عذابى الم انگيز به ايشان برسد. (۶۳)
هرچه در آسمان ها و زمين هست، از خدا است. او مى داند كه شما در چه حاليد و روزى كه سوى او بازگشت يابند، از اعمالشان خبرشان دهد و خدا به همه چيز دانا است. (۶۴)
اين آيات، بقيه احكامى كه گفتيم در اين سوره آمده، بيان مى كند، و سوره با همين آيات ختم مى شود، و در آن اشاره است به اين كه خداى سبحان، آنچه تشريع مى كند، به علم خود مى كند، و به زودى حقيقت (و مصالح واقعى احكامش)، براى مردم در روزى كه به سويش باز مى گردند، روشن مى شود.
بيان پاره اى از احكام و آداب معاشرت
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَستَئْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَت أَيْمَانُكمْ...»:
«وضع ثياب» در جملۀ «تَضَعُونَ ثِيَابَكُم»، به معناى كندن لباس، و كنايه است از اين كه اهل خانه در حالى باشند كه چه بسا ميل نداشته باشند بيگانگان در آن حال ايشان را ببينند. و كلمۀ «ظَهّيرة»، به معناى وقت ظهر است.
و كلمۀ «عورت»، به معناى عيب است، و اگر آن را «عورت» ناميده اند، چون هر كس عار دارد از اين كه آن را هويدا كند، و شايد مراد از آن در آيه شريفه، هر چيزى باشد كه سزاوار است پوشانده شود.
پس جملۀ «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»، دنباله جمله سابق است كه مى فرمود: «یَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدخُلُوا...»، كه حكم مى كرد به اين كه داخل شدن به خانه هر كس، موقوف به اجازه گرفتن است. در نتيجه، آيه مورد بحث به منزله استثناء از آن حكم عمومى است. چون در خصوص غلامان و كنيزكان، اجازه گرفتن در سه هنگام را كافى مى داند، و بيش از آن را واجب نمى داند.
و معناى اين كه فرمود: «لِيَستَأذِنُكُمُ الَّذِينَ مَلَكَت أيمَانُكُم»، اين است كه به ايشان دستور دهيد كه از شما اجازه دخول بخواهند. و از ظاهر جملۀ «مَلَكَت أيمَانُكُم»، بر مى آيد كه مراد از آن، تنها غلامان است. (چون كلمۀ «الَّذِينَ»، براى مردان است، نه كنيزان)، هرچند كه لفظ عموميت دارد.
و اگر آن خاص را به لفظ عام تعبير كرده، از باب تغليب است، و از روايت هم اين اختصاص بر مى آيد، كه به زودى، رواياتش خواهد آمد.
و معناى «الَّذِينَ لَم يَبلُغُوا الحُلُم»، اطفالى است كه به حدّ تميز رسيده اند، ولى بالغ نشده اند، و دليل بر رسيدن به حدّ تميز، جملۀ «ثَلَاثُ عَورَاتٍ لَكُم» است.
و منظور از جملۀ «ثَلَاثَ مَرَّات»، سه نوبت در هر روز است. به دليل اين كه دنبالش آن را تفصيل داده، و فرموده: اول: قبل از نماز فجر. و دوم: هنگام ظهر، كه به خانه مى آييد و جامه مى كَنيد. سوم: بعد از نماز عشاء.
و در جملۀ «ثَلَاثُ عَورَاتٍ لَكُم»، به وجه حكم اشاره نموده و مى فرمايد: اين سه موقع، سه عورت است براى شما، كه طبعا شايسته نيست غير از شما، كسى بر وضع شما مطلع شود.
و معناى اين كه فرمود: «لَيسَ عَلَيكُم وَ لَا عَلَيهِم جُنَاحٌ بَعدَهُنَّ»، اين است كه مانعى نيست كه بعد از اين سه موقع، مأمورشان نكنيد به اجازه دخول خواستن و مانعى هم براى ايشان نيست كه از شما استيذان نكنند.
و در جملۀ «طَوَّافُونَ عَلَيكُم بَعضُكُم عَلَی بَعض»، به وجه اين حكم (يعنى رفع مانع مذكور) اشاره نموده و مى فرمايد: چون در غير اين سه موقع، غلامان و كنيزان دائما در آمد و شد، و خدمت اند. پس تنها در اجازه خواستن، به اين سه هنگام اكتفاء كنند.
«كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَات » - يعنى: خدا اين چنين احكام دين خود را بيان مى كند. چون اين آيات، دلالت بر آن احكام دارد. «وَ اللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»: خداوند، احوال شما را مى داند، و آنچه را كه حكمت اقتضاء مى كند نيز، مراعات مى كند.
«وَ إِذَا بَلَغَ الاَطفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَستَئْذِنُوا...»:
اين جمله، بيانگر اين حقيقت است كه حكم مذكور، يعنى استيذان در سه نوبت براى اطفال، تا مدتى معين معتبر است، و آن، رسيدن به حدّ بلوغ است، و بعد از آن، بايد مانند كسانى كه قبلا ذكر شد، يعنى بالغان، از مردان و زنان آزاد اجازه بگيرند. خدا، اين چنين آيات خود را برايتان بيان مى كند و خدا «عليم» و «حكيم» است.
بيان يك استثنا از عموم حكم حجاب
«وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّساءِ الَّاتى لا يَرْجُونَ نِكاحاً...»:
كلمۀ «قواعد»، جمع قاعده است، كه به معناى زنى است كه از نكاح بازنشسته باشد. يعنى ديگر كسى به خاطر پيرى اش، ميل به او نمى كند.
بنابراين، جملۀ «اللَّاتِى لَا يَرجُونَ نِكَاحاً»، وصفى توضيحى براى كلمه «قواعد» است. و بعضى گفته اند: كلمه مذكور، به معناى زنى است كه از حيض يائسه شده باشد، و وصف بعد از آن، صرفا براى رفع اشتباه است.
و در مجمع البيان گفته: كلمۀ «تَبَرُّج»، به معناى اين است كه زن محاسن و زيبايى هاى خود را كه بايد بپوشاند، اظهار كند، و اين كلمه، در اصل به معناى ظهور بوده. «برج» را هم به همين جهت برج ناميده اند، كه بنايى است ظاهر و پيدا.
اين آيه در معناى استثنايى است از عموم حكم حجاب، و معنايش اين است كه: بر هر زنى حجاب واجب است، الّا زنان مسن، كه مى توانند بى حجاب باشند. البته در صورتى كه كرشمه و تبرّج نداشته باشند.
و جملۀ «وَ أن يَستَعفِفنَ خَيرٌ لَهُنَّ»، كنايه است از خودپوشى. يعنى: همين زنان سالخورده نيز، اگر خود را بپوشانند، بهتر از برهنه بودن است. و جملۀ «وَ اللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»، تعليل حكمى است كه تشريع كرده، و معنايش اين است كه خدا شنوا است، آنچه را كه زنان به فطرت خود درخواستش را دارند، و دانا است به احكامى كه به آن محتاج اند.
«لَّيْس عَلى الاَعْمَى حَرَجٌ وَ لا عَلى الاَعْرَج حَرَجٌ وَ لا عَلى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكلُوا مِن بُيُوتِكُمْ...أَوْ صدِيقِكُمْ»:
ظاهر آيه، اين است كه در آن براى مؤمنان حقى قائل شده، و آن، اين است كه مى توانند در خانه خويشاوندان، و يا كسانى كه ايشان را امين مى دانند، و يا خانه دوستان خود چيزى بخورند. البته به مقدارى كه بدان احتياج دارند، نه به حدّ اسراف و افساد.
«لَيسَ عَلَى الأعمَى حَرَجٌ... وَ لَا عَلَى أنفُسِكُم » - در عطف «عَلَى أنفُسِكُم» كه عطف به ماقبل خود شده، دلالت است بر اين كه شمردن نامبردگان از اين باب نبوده كه خصوصيتى داشته باشند، بلكه از باب اين بوده كه به خاطر عيب و نقصى كه در اعضاء دارند، احيانا نمى توانند رزق خود را كسب كنند. لذا جايز است كه از خانه هاى نامبردگان رفع حاجت كنند، و الّا فرقى ميان كور و چلاق و مريض و غير ايشان نيست.
«مِن بُيُوتِكُم أو بُيُوتِ آبَائِكُم...» - در اين كه خانه هايتان را با خانه هاى خويشاوندان تان و بقيه نامبردگان آورده، اشاره است به اين كه در دين اسلام، خانه هاى نامبردگان با خانه خود شما فرقى ندارد. چون در اين دين، مؤمنان، اولياى يكديگرند، و در حفظ خانه و زندگى يكديگر، فرقى با خانه و زندگى خودشان نمى گذارند. آن طور كه صاحب اختيار و سرپرست خانه خويش اند، خانه هاى اقرباء و كسانى كه شما قيّم و سرپرستى آنان را داريد و دوستان خويش را نيز، سرپرستى مى كنيد.
علاوه بر اين، كلمۀ «بُيُوتِكُم»، شامل خانه فرزند و همسر انسان نيز مى شود، همچنان كه روايت هم، به اين معنا دلالت دارد.
«أو مَا مَلَكتُم مَفَاتِحَهُ » - كلمۀ «مفاتح»، جمع «مفتح» و به معناى مخزن است، و معناى جمله اين است كه: حرجى بر شما نيست از اين كه بخوريد از خانه هاى خودتان، (كه گفتيم منظور خانه فرزندان و همسران است)، و هرجا كه كليدش به شما سپرده شده. مانند خانه هايى كه انسان قيّم و يا وكيل در آن شده باشد، و يا كليدش را به آدمى سپرده باشند.
«أو صَدِيقِكُم » - اين جمله، عطف است بر ماقبل، به تقدير كلمۀ «بيت». چون سياق آن را مى رساند، و تقدير «و يا خانه صديقتان» بوده است.
«لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشتَاتاً»:
كلمۀ «أشتات»، جمع «شت» است، و «شت»، مصدر است كه به معناى تفرق است، و اگر در معناى متفرق استعمال شده، به منظور مبالغه بوده، و باز به همين منظور، به صيغه جمع آمده. ممكن هم هست مصدر نباشد، بلكه صفت باشد، به معناى متفرق، همچنان كه كلمه «حق»، وصفى است به معناى حق دار.
و معناى آيه اين است كه: گناهى بر شما نيست كه همگى دست جمعى و با يكديگر بخوريد، و يا جدا جدا. و اين آيه، هر چند كه به حكم روايات درباره موردى خاص نازل شده، ولى مفادش عام است.
مفسران، در اين فصل از آيه و در فصل قبلى آن اختلاف شديدى دارند، كه ما صلاح در آن ديديم كه از ايراد آن و غور و بحث از آن صرف نظر كنيم. چون معنايى كه ما براى اين دو فصل آورديم، معنايى است كه از سياق استفاده مى شود.
معناى اين كه فرمود: «فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسلِّمُوا عَلى أَنفُسِكُمْ...»
«فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسلِّمُوا عَلى أَنفُسِكُمْ تحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكةً طيِّبَةً...»:
بعد از آن كه گفتگو از خانه ها را به ميان آورد، ادب دخول در آن را متفرع بر آن نموده، فرمود: «و چون داخل خانه ها شويد، بر خود سلام كنيد».
و مقصود از «سلام كردن بر خود»، سلام كردن بر هر كسى است كه در خانه باشد. در اين جا نيز، اگر نفرمود: «بر اهل آن سلام كنيد»، خواست يگانگى مسلمانان با يكديگر را برساند. چون همه انسان اند، و خدا همه را از يك مرد و زن خلق كرده. علاوه بر اين، همه مؤمن اند، و ايمان ايشان را جمع كرده. چون ايمان قوى تر از رحم، و هر عامل ديگرى براى يگانگى است.
و بعيد هم نيست كه مراد از جمله «فسلموا على انفسكم»، اين باشد كه وقتى كسى داخل بر اهل خانه اى شد، بر آنان سلام كند، و ايشان جواب سلامش را بدهند.
جمله «تحيةَ من عند اللّه مباركة طيبة»، حال است. يعنى در حالى كه سلام تحيتى است از ناحيه خدا، چون او تشريعش كرده و حكمش را نازل ساخته، تا مسلمانان با آن يكديگر را تحيت گويند، و آن تحيتى است مبارك و داراى خير بسيار، و باقى و طيب، چون ملايم با نفس است.
آرى، حقيقت اين تحيت، گسترش امنيت و سلامتى بر كسى است كه بر او سلام مى كنند، و امنيت و سلامتى پاكيزه ترين چيزى است كه در ميان دو نفر كه به هم بر مى خورند، برقرار باشد.
خداى سبحان، سپس آيه را با جمله «كذلك يبين اللّه لكم الايات'» ختم كرد، كه تفسيرش گذشت.
«لعلكم تعقلون » - يعنى تا شايد شما به معالم دين خود آگهى يابيد و به آن عمل كنيد، - برخى اين طور معنا كرده اند.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |