گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵۴: خط ۵۴:
==رواياتى از طرق شيعه، در بارۀ رابطۀ «ماریه قبطیه» و داستان «إفك»==
==رواياتى از طرق شيعه، در بارۀ رابطۀ «ماریه قبطیه» و داستان «إفك»==


و در تفسير قمى در ذيل آيه «ان الّذين جاءوا بالافك عصبه منكم ...» گفته كه : عامه روايت كرده اند كه اين آيات درباره عايشه نازل شد، كه در جنگ بنى المصطلق از قبيله خزاعه نسبت ناروا به او دادند، ولى شيعه روايت كرده اند كه درباره ماريه قبطيه نازل شده ، كه عايشه نسبت ناروا به او داد.
و در تفسير قمى، در ذيل آيه: «إنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالإفكِ عُصبَةٌ مِنكُم...» گفته كه: عامه روايت كرده اند كه اين آيات درباره عايشه نازل شد، كه در جنگ «بنى المصطلق»، از قبيله خزاعه نسبت ناروا به او دادند، ولى شيعه روايت كرده اند كه درباره «ماريه قبطيه» نازل شده، كه عايشه نسبت ناروا به او داد.
 
بعد مى گويد: محمد بن جعفر براى ما حديث كرد كه محمد بن عيسى، از حسن بن على بن فضّال، برايمان حديث كرد، كه عبداللّه بن بكير، از زراره برايمان نقل كرد كه گفت: از امام ابى جعفر «عليه السلام» شنيدم كه مى فرمود:


بعد مى گويد: محمد بن جعفر براى ما حديث كرد كه محمد بن عيسى ، از حسن بن على بن فضال ، برايمان حديث كرد، كه عبداللّه بن بكير از زراره برايمان نقل كرد كه گفت : از امام ابى جعفر (عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: وقتى ابراهيم فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از دنيا رفت ، آن جناب سخت غمگين شد، عايشه گفت : چه خبر شده ؟ چرا اينقدر
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴۶ </center>
بر مرگ اين كودك مى گريى ؟ او كه فرزند تو نبود، بلكه فرزند جريح بود، پس رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) على (عليه السلام) را فرستاد تا جريح را به قتل برساند،
وقتى ابراهيم، فرزند رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از دنيا رفت، آن جناب سخت غمگين شد. عايشه گفت: چه خبر شده؟ چرا اين قدر بر مرگ اين كودك مى گريى؟ او كه فرزند تو نبود، بلكه فرزند «جُرَيح» بود. پس رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، على «عليه السلام» را فرستاد تا «جُرَيح» را به قتل برساند.
 
على «عليه السلام» با شمشير حركت كرد، و «جُرَيح»، مردى قبطى بود كه در باغى زندگى مى كرد. على «عليه السلام»، درِ باغ را كوبيد. «جُرَيح»، پشت در آمد كه آن را باز كند. همين كه على را غضبناك ديد، به داخل باغ گريخت، و در را باز نكرد. على «عليه السلام» از ديوار پريد و وارد باغ شد و او را دنبال كرد. وقتى ديد نزديك است خونش ريخته شود، به بالاى درختى رفت.
 
على «عليه السلام» هم به دنبالش بالا رفت. او خود را از درخت پرت كرد، و در نتيجه عورتش نمايان شد، و على «عليه السلام» ديد كه او اصلا هيچيك از آلت تناسلى مردان و زنان را ندارد.
 
پس نزد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» برگشت و عرضه داشت: يا رسول اللّه! هر وقت به من فرمانى مى دهى كه من مانند سيخ داغ در داخل كرك باشم، و يا آن كه با احتياط اقدام كنم؟


على (عليه السلام) با شمشير حركت كرد، و جريح مردى قبطى بود كه در باغى زندگى مى كرد، على (عليه السلام) در باغ را كوبيد، جريح پشت در آمد كه آن را باز كند، همين كه على را غضبناك ديد، به داخل باغ گريخت ، و در را باز نكرد، على (عليه السلام) از ديوار پريد و وارد باغ شد و او را دنبال كرد، وقتى ديد نزديك است خونش ريخته شود، به بالاى درختى رفت ،
حضرت فرمود: نه، البته بايد كه با احتياط باشى. عرضه داشت: به آن خدايى كه تو را به حق مبعوث فرموده، «جُرَيح»، نه از مردان را دارد، و نه از زنان را.


على (عليه السلام) هم به دنبالش بالا رفت، او خود را از درخت پرت كرد، و در نتيجه عورتش ‍ نمايان شد، و على (عليه السلام) ديد كه او اصلا هيچيك از آلت تناسلى مردان و زنان را ندارد، پس نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) برگشت و عرضه داشت يا رسول اللّه! هر وقت به من فرمانى مى دهى كه من مانند سيخ داغ در داخل كرك باشم و يا آنكه با احتياط اقدام كنم؟ حضرت فرمود: نه البته بايد كه با احتياط باشى، عرضه داشت به آن خدايى كه تو را به حق مبعوث فرموده جريح نه از مردان را دارد، و نه اززنان را، حضرت فرمود: الحمد لله شكر خدايى را كه اين سوء را از ما اهل بيت بگردانيد.
حضرت فرمود: الحَمدُ لِلهِ، شكر خدايى را كه اين سوء را از ما اهل بيت بگردانيد.


و در همان كتاب در روايت عبيداللّه بن موسى ، از احمد بن راشد، از مروان بن مسلم ، از عبداللّه بن بكير، روايت شده كه گفت : به امام صادق (عليه السلام) عرض كردم : فدايت شوم ، اينكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) دستور داد مرد قبطى را بكشد، آيا مى دانست كه عايشه دروغ مى گويد، يا نمى دانست ؟ و خدا خون قبطى را به خاطر احتياط على (عليه السلام) حفظ كرد؟  
و در همان كتاب، در روايت عبيداللّه بن موسى، از احمد بن راشد، از مروان بن مسلم، از عبداللّه بن بكير، روايت شده كه گفت: به امام صادق «عليه السلام» عرض كردم: فدايت شوم! اين كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» دستور داد مرد قبطى را بكشد، آيا مى دانست كه عايشه دروغ مى گويد، يا نمى دانست؟ و خدا خون قبطى را به خاطر احتياط على «عليه السلام») حفظ كرد؟  


فرمود: نه ، به خدا سوگند مى دانست ، و اگر دستور رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) به على از باب عزيمت و تكليف حتمى بود، على بر نمى گشت ، مگر بعد از كشتن او و ليكن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) اين دستور را طورى داد كه هم او كشته نشود و هم عايشه از گناهش برگردد، ولى از گناهش برنگشت ، و از اينكه خون مسلمان بى گناهى ريخته مى شود هيچ باكى نكرد.
فرمود: نه، به خدا سوگند مى دانست، و اگر دستور رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» به على، از باب عزيمت و تكليف حتمى بود، على بر نمى گشت، مگر بعد از كشتن او، وليكن رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» اين دستور را طورى داد كه هم او كشته نشود و هم عايشه از گناهش برگردد، ولى از گناهش برنگشت، و از اين كه خون مسلمان بى گناهى ريخته مى شود، هيچ باكى نكرد.


مؤلف: البته در اين ميان روايات ديگرى هست كه غير عايشه را هم شريك عايشه در اين نسبت ناروا دانسته، و جريح نامبرده خادم ماريه قبطيه و مردى خواجه بوده كه مقوقس بزرگ مصر او را با ماريه نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) هديه فرستاده بود، تا ماريه را خدمت كند.
مؤلف: البته در اين ميان، روايات ديگرى هست كه غير عايشه را هم شريك عايشه در اين نسبت ناروا دانسته، و «جُرَيح» نامبرده، خادم ماريه قبطيه و مردى خواجه بوده، كه «مقوقس»، بزرگ مصر، او را با ماريه نزد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» هديه فرستاده بود، تا ماريه را خدمت كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴۷ </center>
ولى اين روايات هم خالى از اشكال نيست:
ولى اين روايات هم، خالى از اشكال نيست:
<span id='link94'><span>
<span id='link94'><span>


۱۶٬۳۴۰

ویرایش