گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<span id='link92'><span>
<span id='link92'><span>
== موارد اشكال در اين روايت و روايات ديگرى كه از طرق عامه در اين باره نازل شده است . ==
== موارد اشكال در اين روايت و روايات ديگر روایت شده از طریق عامه ==
مؤلف : اين روايت به طرقى ديگر نيز از عايشه ، از عمر، ابن عباس ، ابوهريره ، ابو اليسر انصارى ، ام رومان مادر عايشه ، و ديگران نقل شده ، و با اين روايت مقدارى اختلاف دارد. و در آن آمده كه منظور از «الّذين جاءوا بالافك»، عبداللّه بن ابى بن سلول ، و مسطح بن اثاثه (كه از اصحاب بدر و از سابقين اولين از مهاجرين است )، و حسان بن ثابت و حمنه، خواهر زينب همسر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بودند.
مؤلف: اين روايت به طرقى ديگر نيز از عايشه، از عمر، ابن عباس، ابوهريره، ابواليسر انصارى، أُمّ رومان، مادر عايشه، و ديگران نقل شده، و با اين روايت مقدارى اختلاف دارد، و در آن آمده كه منظور از «الَّذِينَ جَاءُوا بِالإفك»، عبداللّه بن أُبَّى بن سلول، و مسطح بن اثاثه (كه از اصحاب بدر و از سابقين اولين از مهاجران است)، و حسان بن ثابت و حمنه، خواهر زينب، همسر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» بودند.


و نيز در آن آمده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بعد از نزول آيات افك ، ايشان را خواست ، و بر آنان حد جارى ساخت ، چيزى كه هست عبد اللّه بن ابى را دو بار حد زد، براى اينكه كسى كه همسر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را نسبت زنا بدهد دو حد دارد. و در اين روايت كه با هم قريب المضمون مى باشند در جريان قصه از چند جهت اشكال است :
و نيز، در آن آمده كه: رسول خدا «صلى الله عليه و آله» بعد از نزول آيات «إفك»، ايشان را خواست، و بر آنان حد جارى ساخت. چيزى كه هست، «عبد اللّه بن أُبّى» را دو بار حد زد. براى اين كه كسى كه همسر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» را نسبت زنا بدهد، دو حد دارد.  


جهت اول اينكه : از خلال اين روايات برمى آيد كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) درباره عايشه سوء ظن پيدا كرده بود، مثلا يك جاى روايات آمده كه حال آن جناب نسبت به عايشه در ايام مرضش تغيير يافته بود، تا آيات تبرئه نازل شد، جاى ديگر آمده كه عايشه گفت : بحمد اللّه نه به حمد تو، و در بعضى از روايات آمده كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به پدرش دستور داد برو و به عايشه بشارت بده ، ابوبكر وقتى بشارت را داد گفت بحمد اللّه نه به حمد صاحبت كه تو را فرستاده ، و مقصودش رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بوده ،
و در اين روايت، كه با هم قريب المضمون مى باشند، در جريان قصه، از چند جهت اشكال است:


و در جاى ديگر روايات آمده كه وقتى رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) او را نصيحت مى كرد كه اگر واقعا اين كار را كرده اى توبه كن ، زنى جلو در خانه نشسته بود، عايشه گفت از اين زن خجالت نمى كشى كه برود و شنيده هاى خود را بازگو كند؟ و معلوم است كه اين جور حرف زدن با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )، - كه منظور در همه آنها اهانت و اعتراض است
جهت اول اين كه: از خلال اين روايات بر مى آيد كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» درباره عايشه سوء ظن پيدا كرده بود. مثلا يك جاى روايات آمده كه حال آن جناب نسبت به عايشه، در ايام مرضش، تغيير يافته بود، تا آيات تبرئه نازل شد.
 
جاى ديگر آمده كه عايشه گفت: بحمد اللّه، نه به حمد تو. و در بعضى از روايات آمده كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» به پدرش دستور داد برو و به عايشه بشارت بده. ابوبكر وقتى بشارت را داد، گفت: بحمد اللّه، نه به حمد صاحبت كه تو را فرستاده. و مقصودش رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» بوده.
 
و در جاى ديگر روايات آمده كه: وقتى رسول خدا «صلى الله عليه و آله»، او را نصيحت مى كرد كه اگر واقعا اين كار را كرده اى، توبه كن. زنى جلو درِ خانه نشسته بود، عايشه گفت: از اين زن خجالت نمى كشى كه برود و شنيده هاى خود را بازگو كند؟ و معلوم است كه اين جور حرف زدن با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، - كه منظور در همه آن ها اهانت و اعتراض است،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴۳ </center>
وقتى از عايشه سر مى زند كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را در امر خود دچار سوء ظن ببيند، علاوه بر اين در روايت عمر تصريح شده كه گفت : در قلب رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از آنچه مى گفتند سوء ظنى پيدا شده بود.
وقتى از عايشه سر مى زند كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» را در امر خود دچار سوء ظن ببيند.


و كوتاه سخن اينكه دلالت عموم روايات بر سوء ظن رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نسبت به عايشه جاى هيچ حرفى نيست ، و حال آنكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) اجل از اين سوء ظن است و چطور نباشد؟ با اينكه خداى تعالى ساير مردم را از اين سوء ظن توبيخ نموده و فرمود: «چرا وقتى مؤمنين و مؤمنات اين را شنيدند حسن ظن به يكديگر از خود نشان ندادند، و نگفتند كه اين افترايى است آشكار»؟ و وقتى حسن ظن به مؤمنين از لوازم ايمان باشد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) سزاوارتر به آن است ، و سزاوارتر از اجتناب از سوء ظن است كه خود يكى از گناهان مى باشد و مقام نبوت و عصمت الهى او با چنين گناهى نمى سازد.
علاوه بر اين، در روايت عُمَر تصريح شده كه گفت: در قلب رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از آنچه مى گفتند، سوء ظنّى پيدا شده بود.


علاوه بر اين قرآن كريم تصريح كرده به اينكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) داراى حسن ظن به مؤمنين است و فرموده : «و منهم الّذين يوذون النبى و يقولون هو اذن قل اذن خير لكم ، يؤ من بالله و يؤ من للمؤ منين ، و رحمة للذين آمنوا منكم ، و الّذين يوذون رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله) لهم عذاب اليم».
و كوتاه سخن اين كه: دلالت عموم روايات بر سوء ظن رسول خدا «صلى الله عليه و آله» نسبت به عايشه، جاى هيچ حرفى نيست، و حال آن كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، اجلّ از اين سوء ظنّ است و چطور نباشد؟ با اين كه خداى تعالى، ساير مردم را از اين سوء ظن توبيخ نموده و فرمود: «چرا وقتى مؤمنان و مؤمنات اين را شنيدند، حُسن ظنّ به يكديگر از خود نشان ندادند، و نگفتند كه اين افترايى است آشكار»؟ و وقتى حسن ظنّ به مؤمنان از لوازم ايمان باشد، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» سزاوارتر به آن است، و سزاوارتر از اجتناب از سوء ظنّ است، كه خود يكى از گناهان مى باشد و مقام نبوت و عصمت الهى او، با چنين گناهى نمى سازد.


از اين هم كه بگذريم اصولا اگر بنا باشد گناهانى چون زنا در خانواده پيغمبر نيز راه پيدا كند، مايه تنفر دلها از او شده و دعوت او لغو مى گردد، و بر خدا لازم است كه خاندان او را از چنين گناهانى حفظ فرمايد، و اين حجت و دليل عقلى عفت زنان آن جناب را به حسب واقع ثابت مى كند، نه عفت ظاهرى را فقط، و با اينكه عقل همه ما اين معنا را درك مى كند، چطور رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) آن را درك نكرده و نسبت به همسر خود دچار ترديد مى شود.
علاوه بر اين، قرآن كريم تصريح كرده به اين كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» داراى حُسن ظنّ به مؤمنيا است و فرموده: «وَ مِنهُمُ الَّذِينَ يُؤذُونَ النَّبِى وَ يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُل أذُن خَيرٌ لَكُم يُؤمِنُ بِاللهِ وَ يُؤمِنُ لِلمُؤمِنِينَ وَ رَحمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُم وَ الَّذِينَ يُؤذُونَ رَسُولَ اللّه لَهُم عَذَابٌ ألِيمٌ».


جهت دوم اينكه: آنچه از روايات بر مى آيد اين است كه داستان افك از روزى كه سازندگان آن آن را به راه انداختند، تا روزى كه به همين جرم تازيانه خوردند، بيش از يك ماه طول كشيده ، و با اينكه حكم قذف در اسلام معلوم بوده ، كه هر كس شخصى را قذف كند و
از اين هم كه بگذريم، اصولا اگر بنا باشد گناهانى چون زنا در خانواده پيغمبر نيز راه پيدا كند، مايه تنفر دل ها از او شده و دعوت او لغو مى گردد، و بر خدا لازم است كه خاندان او را از چنين گناهانى حفظ فرمايد. و اين حجت و دليل عقلى، عفت زنان آن جناب را به حسب واقع ثابت مى كند، نه عفت ظاهرى را فقط، و با اين كه عقل همه ما اين معنا را درك مى كند، چطور رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» آن را درك نكرده و نسبت به همسر خود دچار ترديد مى شود.
 
جهت دوم اين كه: آنچه از روايات بر مى آيد، اين است كه داستان «إفك» از روزى كه سازندگان آن، آن را به راه انداختند، تا روزى كه به همين جرم تازيانه خوردند، بيش از يك ماه طول كشيده، و با اين كه حكم قذف در اسلام معلوم بوده، كه هر كس شخصى را قذف كند و شاهد نیاورد، باید تازیانه بخورد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴۴ </center>
شاهد نياورد بايد تازيانه بخورد، و شخص متهم تبرئه شود، با اين حال چرا رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) بيش از يك ماه حكم خدا را در حق قذف كنندگان جارى نكرد و منتظر وحى ماند تا دستورى در امر عايشه برسد و در نتيجه اين مسامحه ، قضيه دهان به دهان بگردد و مسافران از اينجا به آنجا بكشانند و كار به جايى برسد كه ديگر وصله بر ندارد؟ مگر آيه شريفه غير آن حكم ظاهرى چيز زايدى آورد؟ وحيى هم كه آمد همان را بيان كرد كه آيه قذف بيان كرده بود كه مقذوف به حكم ظاهرى شرعى براءت دارد.
و شخص متهم تبرئه شود، با اين حال چرا رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» بيش از يك ماه حكم خدا را در حق قذف كنندگان جارى نكرد و منتظر وحى ماند تا دستورى در امر عايشه برسد و در نتيجه اين مسامحه، قضيه دهان به دهان بگردد و مسافران از اين جا به آن جا بكشانند و كار به جايى برسد كه ديگر وصله بر ندارد؟ مگر آيه شريفه غير آن حكم ظاهرى چيز زايدى آورد؟ وحيى هم كه آمد، همان را بيان كرد كه آيه قذف بيان كرده بود كه مقذوف به حكم ظاهرى شرعى برائت دارد.


و اگر بگويى كه آيات مربوط به افك چيز زايدى بيان كرد، و آن طهارت واقعى عايشه ، و براءت نفس الامرى او است ، و آيه قذف اين را نمى رسانيد، و شايد انتظار رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) براى همين بوده كه آيه اى نازل شود، و بى گناهى عايشه را به حسب واقع بيان كند.
و اگر بگويى كه آيات مربوط به «إفك» چيز زايدى بيان كرد، و آن طهارت واقعى عايشه، و برائت نفس الأمرى او است، و آيه قذف اين را نمى رسانيد، و شايد انتظار رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» براى همين بوده كه آيه اى نازل شود، و بى گناهى عايشه را به حسب واقع بيان كند.


در جواب مى گوييم هيچ يك از آيات شانزده گانه افك دلالتى بر براءت واقعى ندارد، تنها حجت عقليه اى كه گذشت كه بايد خانواده هاى انبياء از لوث فحشاء پاك باشند آن را افاده مى كند.
در جواب مى گوييم: هيچ يك از آيات شانزده گانه «إفك» دلالتى بر برائت واقعى ندارد، تنها حجت عقليه اى كه گذشت كه بايد خانواده هاى انبياء از لوث فحشاء پاك باشند، آن را افاده مى كند.


و اما آيات ده گانه اول ، كه در آن شائبه اختصاصى هست ، روشن ترين آنها در دلالت بر براءت عايشه آيه «لولا جاءوا عليه باربعة شهداء، فاذلم ياتوا بالشهداء فاولئك عند اللّه هم الكاذبون» است، كه در آن استدلال شده بر دروغگويى اصحاب افك ، به اينكه شاهد نياورده اند، و معلوم است كه شاهد نياوردن دليل بر براءت ظاهرى، يعنى حكم شرعى به برائت است ، نه برائت واقعى ، چون پر واضح است كه بين شاهد نياوردن و براءت واقعى حتى ذره اى هم ملازمه نيست .
و اما آيات ده گانه اول، كه در آن شائبه اختصاصى هست، روشن ترين آن ها در دلالت بر برائت عايشه، آيه: «لَولَا جَاءُوا عَلَيهِ بِأربَعةِ شُهَدَاء، فَإذ لَم يَأتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُولَئِكَ عِندَ اللّهِ هُمُ الكَاذِبُون» است، كه در آن استدلال شده بر دروغگويى اصحاب «إفك»، به اين كه شاهد نياورده اند. و معلوم است كه شاهد نياوردن دليل بر برائت ظاهرى، يعنى حكم شرعى به برائت است، نه برائت واقعى. چون پُر واضح است كه بين شاهد نياوردن و برائت واقعى، حتى ذره اى هم ملازمه نيست.


و اما آيات شش گانه اخير كه حكم به براءت طيبين و طيبات مى كند، حكم عامى است كه در لفظ آن مخصصى نيامده و در نتيجه شامل عموم طيبين و طيبات مى شود و براءتى كه اثبات مى كند در بين عموم آنان مشترك است ، و اين نيز واضح است كه براءت عموم مقذوفين (البته در قذفى كه اقامه شهود نشده باشد) با حكم ظاهرى شرعى مناسب است نه با براءت واقعى .
و اما آيات شش گانه اخير كه حكم به برائت طيبين و طيبات مى كند، حكم عامى است كه در لفظ آن مخصصى نيامده و در نتيجه شامل عموم طيبين و طيبات مى شود و برائتى كه اثبات مى كند در بين عموم آنان مشترك است، و اين نيز واضح است كه برائت عموم مقذوفين (البته در قذفى كه اقامه شهود نشده باشد)، با حكم ظاهرى شرعى مناسب است، نه با برائت واقعى.


پس حق مطلب اين است كه هيچ گريزى از اين اشكال نيست ، مگر اينكه كسى بگويد: آيه قذف قبل از داستان افك نازل نشده بوده ، بلكه بعد از آن نازل شده ، و علت توقف رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) هم اين بوده كه حكم اين پيش آمد و نظاير آن در اسلام نازل نشده بوده ، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) منتظر حكم آسمانى آن بوده .
پس حق مطلب اين است كه هيچ گريزى از اين اشكال نيست. مگر اين كه كسى بگويد: آيه قذف قبل از داستان «إفك» نازل نشده بوده، بلكه بعد از آن نازل شده، و علت توقف رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» هم اين بوده كه حكم اين پيشامد و نظاير آن در اسلام نازل نشده بوده، و رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» منتظر حكم آسمانى آن بوده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۴۵ </center>
و از جمله روشن ترين ادله بر نادرستى اين روايت اين است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) در مسجد از مردم درباره شخص قاذف استعذار كرد (يعنى فرمود: شر او را از من دور كنيد به طورى كه ملامتى متوجه من نشود) و سعد بن معاذ آن پاسخ را داد، و سعد بن عباده با او مجادله كرد، و سر انجام در ميان اوس و خزرج اختلاف افتاد.
و از جمله روشن ترين ادله بر نادرستى اين روايت، اين است كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» در مسجد از مردم درباره شخص قاذف استعذار كرد. (يعنى فرمود: شرّ او را از من دور كنيد، به طورى كه ملامتى متوجه من نشود)، و سعد بن معاذ آن پاسخ را داد، و سعد بن عباده با او مجادله كرد، و سرانجام در ميان «اوس» و «خزرج» اختلاف افتاد.


و در روايت عمر آمده كه بعد از ذكر اختلاف مزبور، اين گفت : ياللاؤ س وآن گفت : يا للخزرج ، پس اين دو قبيله دست به سنگ و كفش زده به تلاطم در آمدند، تا آخر حديث ، و اگر آيه قذف قبلا نازل شده بود، و حكم حد قاذف معلوم گشته بود، سعد بن معاذ پاسخ نمى داد كه من او را مى كشم ، بلكه او و همه مردم پاسخ مى دادند كه يا رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله) حكم قذف را در باره اش جارى كن ، قدرت هم كه دارى ، ديگر منتظر چه هستى ؟
و در روايت عُمَر آمده كه بعد از ذكر اختلاف مزبور، اين گفت: يَا لَلاؤس، و آن گفت: يَا لَلخَزرَج. پس اين دو قبيله، دست به سنگ و كفش زده، به تلاطم در آمدند، تا آخر حديث.


اشكال سومى كه به اين روايات وارد است اين است كه اين روايات تصريح مى كنند به اينكه قاذفين ، عبداللّه بن ابى و مسطح و حسان و حمنه بودند، آن وقت مى گويند: كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) عبداللّه بن ابى را دو بار حد زد، ولى مسطح و حسان و حمنه را يك بار، آنگاه تعليل مى آورند كه قذف همه جا يك حد دارد، ولى در خاندان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) دو حد و اين خود تناقضى است صريح ، چون همه نامبردگان مرتكب قذف شده بودند و فرقى در اين جهت نداشتند.
و اگر آيه قذف قبلا نازل شده بود، و حكم حد قاذف معلوم گشته بود، سعد بن معاذ پاسخ نمى داد كه من او را مى كشم، بلكه او و همه مردم پاسخ مى دادند كه: يا رسول اللّه! حكم قذف را در باره اش جارى كن، قدرت هم كه دارى، ديگر منتظر چه هستى؟


بله در روايات آمده كه عبداللّه بن ابى تولى كبره يعنى تقصير عمده زير سر او بوده ، و ليكن هيچ يك از امت اسلام نگفته كه صرف اين معنا باعث اين مى شود كه دو حد بر او جارى شود، و عذاب عظيم را در آيه «الذى تولّى كبره منهم له عذاب عظيم» تفسير به دو حد نكرده اند.
اشكال سومى كه به اين روايات وارد است، اين است كه: اين روايات تصريح مى كنند به اين كه قاذفان، عبداللّه بن ابى و مسطح و حسان و حمنه بودند. آن وقت مى گويند كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، عبداللّه بن أُبَى را دو بار حد زد، ولى مسطح و حسان و حمنه را يك بار. آنگاه تعليل مى آورند كه قذف همه جا يك حد دارد، ولى در خاندان رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله»، دو حد، و اين خود تناقضى است صريح. چون همه نامبردگان مرتكب قذف شده بودند و فرقى در اين جهت نداشتند.


رواياتى از طرق شيعه كه بنابر آنها داستان افك درباه ماريه قبطيه ، و تهمت زننده عائشه بوده .
بله در روايات آمده كه «عبداللّه بن أُبَى» تَوَلَّى كِبرَهُ. يعنى تقصير عمده، زير سرِ او بوده، وليكن هيچ يك از امت اسلام نگفته كه صرف اين معنا باعث اين مى شود كه دو حد بر او جارى شود، و عذاب عظيم را در آيه: «الَّذِى تَوَلَّى كِبرَهُ مِنهُم لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ» تفسير به دو حد نكرده اند.
 
==رواياتى از طرق شيعه، در بارۀ رابطۀ «ماریه قبطیه» و داستان «إفك»==


و در تفسير قمى در ذيل آيه «ان الّذين جاءوا بالافك عصبه منكم ...» گفته كه : عامه روايت كرده اند كه اين آيات درباره عايشه نازل شد، كه در جنگ بنى المصطلق از قبيله خزاعه نسبت ناروا به او دادند، ولى شيعه روايت كرده اند كه درباره ماريه قبطيه نازل شده ، كه عايشه نسبت ناروا به او داد.
و در تفسير قمى در ذيل آيه «ان الّذين جاءوا بالافك عصبه منكم ...» گفته كه : عامه روايت كرده اند كه اين آيات درباره عايشه نازل شد، كه در جنگ بنى المصطلق از قبيله خزاعه نسبت ناروا به او دادند، ولى شيعه روايت كرده اند كه درباره ماريه قبطيه نازل شده ، كه عايشه نسبت ناروا به او داد.
خط ۶۴: خط ۷۲:
ولى اين روايات هم خالى از اشكال نيست:
ولى اين روايات هم خالى از اشكال نيست:
<span id='link94'><span>
<span id='link94'><span>
==اشكالاتى كه بر اين روايت نيز وارد است ==
==اشكالاتى كه بر اين روايت نيز وارد است ==
اما اولا: براى اينكه داستانى كه در اين روايات آمده با آيات افك منطبق نمى شود، مخصوصا با آيه «ان الّذين جاءوا بالافك عصبه منكم ...» و آيه «و لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خيرا» و آيه «اذ تلقونه بالسنتكم و تقولون بافواهكم ما ليس لكم به علم ...».  
اما اولا: براى اينكه داستانى كه در اين روايات آمده با آيات افك منطبق نمى شود، مخصوصا با آيه «ان الّذين جاءوا بالافك عصبه منكم ...» و آيه «و لولا اذ سمعتموه ظن المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خيرا» و آيه «اذ تلقونه بالسنتكم و تقولون بافواهكم ما ليس لكم به علم ...».  
۱۶٬۳۴۰

ویرایش