گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۱۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۲۷: خط ۱۲۷:
<span id='link117'><span>
<span id='link117'><span>


==خلقت، تدبير و ولايت، هر سه مختص به خداى تعالى است ==
==«خلقت»، «تدبير» و «ولايت»، هر سه مختص به خداى تعالى است ==
«'''خَلَقَ اللَّهُ السمَاوَاتِ وَ الاَرْض بِالْحَقِّ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ'''»:
«'''خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْض بِالْحَقِّ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ'''»:


مراد از حق بودن خلقت آسمانها و زمين اين است كه : بفهماند در خلقت آنها بازيچه در كار نيست ، همچنان كه جاى ديگر اين معنا را صريحا اعلام نموده و فرموده : ((و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لا عبين ما خلقناهما الا بالحق و لكن اكثرهم لا يعلمون».
مراد از حق بودن خلقت آسمان ها و زمين، اين است كه بفهماند: در خلقت آن ها، بازيچه در كار نيست. همچنان كه جاى ديگر، اين معنا را صريحا اعلام نموده و فرموده: «وَ مَا خَلَقنَا السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ وَ مَا بَينَهُمَا لَاعِبِينَ * مَا خَلَقنَاهُمَا إلّا بِالحَقِّ وَلَكِنَّ أكثَرَهُم لَا يَعلَمُونَ».


پس خلقت آسمانها و زمين بر اساس نظامى ثابت و تغيير ناپذير است ، و سنت الهى نه اختلاف مى پذيرد و نه تخلف ، تدبير هم خود از خلقت است ، و اين دو با يكديگر اختلاف ندارند، و هيچ كس از ديگرى تخلف نمى كند.
پس «خلقت» آسمان ها و زمين، بر اساس نظامى ثابت و تغيير ناپذير است، و سنت الهى، نه اختلاف مى پذيرد، و نه تخلف. «تدبير» هم، خود از خلقت است، و اين دو با يكديگر اختلاف ندارند، و هيچ كس از ديگرى تخلف نمى كند.


براى اينكه تدبير حوادث جاريه در عالم ، معنايش اين است كه : يك حادثى را دنبال حادثى ديگر به وجود بياورد، حادثى باشد كه وقتى دنبال حادث اول پديد آورد، نظامى اتم به وجود آيد، و آن چنان حوادث را ترتيب دهد كه به غايت ها و نتايجى منتهى شود كه حق و حقيقت باشد، پس در حقيقت تدبير عبارت شد از خلقت بعد از خلقت ، اما خلقت هر چيزى با رعايت خلقت هاى قبل و بعد، كه چون تك تك هر ايجادى در نظر گرفته شود خلقت است ، و چون رابطه و اتصال بين همه خلقها در نظر گرفته شود تدبير است ، پس تدبير، چيزى سواى خلقت نيست.
براى اين كه تدبير حوادث جاريه در عالَم، معنايش اين است كه: يك حادثى را دنبال حادثى ديگر به وجود بياورد. حادثى باشد كه وقتى دنبال حادث اول پديد آورد، نظامى اتم به وجود آيد، و آن چنان حوادث را ترتيب دهد كه به غايت ها و نتايجى منتهى شود كه حق و حقيقت باشد.
 
پس در حقيقت، «تدبير» عبارت شد از: خلقت بعد از خلقت. اما خلقت هر چيزى با رعايت خلقت هاى قبل و بعد، كه چون تك تك هر ايجادى در نظر گرفته شود، خلقت است، و چون رابطه و اتصال بين همه خلق ها در نظر گرفته شود، تدبير است. پس «تدبير»، چيزى سواى خلقت نيست.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۹۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۹۷ </center>
و چون خلقت و صنع همه به خداى تعالى منتهى مى شود، و اين منتهى شدنش ضرورى و غير قابل انكار است ، ناگزير تدبير هم منتهى به اوست ، و به هيچ وجه نمى شود به غير او دانست ، و غير خداى تعالى هر چه هست مخلوق خدا، و قائم به خدا، و مملوك او است ، خودش مالك هيچ نفعى و ضررى نيست ، و محال است كه قائم به غير از او باشد، و آن غير، مستقل در تدبير او، و مستغنى از خدا باشد، و اين همان معناى حق بودن ، و بازيچه نبودن ، و جد بودن ، و شوخى نبودن خلقت است.
و چون «خلقت» و صنع، همه به خداى تعالى منتهى مى شود، و اين منتهى شدنش، ضرورى و غير قابل انكار است، ناگزير «تدبير» هم، منتهى به اوست، و به هيچ وجه نمى شود به غير او دانست، و غير خداى تعالى، هرچه هست، مخلوق خدا، و قائم به خدا، و مملوك او است. خودش مالك هيچ نفعى و ضررى نيست، و محال است كه قائم به غير از او باشد، و آن غير، مستقل در تدبير او، و مستغنى از خدا باشد، و اين همان معناى حق بودن، و بازيچه نبودن، و جد بودن، و شوخى نبودن خلقت است.


پس اگر بعضى از مخلوقات خدا مدبر بعضى از مخلوقات ديگرش بوده باشد، اين ولايت در تدبير ولايت حقيقى نيست ، چون ولى نامبرده باز هم مالك واقعى ، و به حقيقت معناى كلمه نيست ، و به اين معنا چيزى را مالك نمى باشد، و در نتيجه آنچه دخل و تصرف مى كند جنبه بازى را دارد، و اگر فرضا خدا چنين ولايتى را به بعضى از مخلوقات خود بدهد، او هم با مخلوقات خود بازى كرده است ، و ساحت او منزه از لعب و بازى است ، و فرض مذكور تنها و تنها فرض است ، و حقيقتى نمى تواند داشته باشد، و ولايت فرض شده فقط اسمى از ولايت را دارد، و به كلى از حقيقت معناى كلمه تهى است ، همچنان كه تار عنكبوت اينچنين است.
پس اگر بعضى از مخلوقات خدا، مدبر بعضى از مخلوقات ديگرش بوده باشد، اين ولايت در تدبير، ولايت حقيقى نيست. چون ولىّ نامبرده، باز هم مالك واقعى، و به حقيقت معناى كلمه نيست، و به اين معنا چيزى را مالك نمى باشد، و در نتيجه آنچه دخل و تصرف مى كند، جنبه بازى را دارد، و اگر فرضا خدا چنين ولايتى را به بعضى از مخلوقات خود بدهد، او هم با مخلوقات خود بازى كرده است، و ساحت او منزه از لعب و بازى است. و فرض مذكور، تنها و تنها فرض است، و حقيقتى نمى تواند داشته باشد. و ولايت فرض شده، فقط اسمى از ولايت را دارد، و به كلى از حقيقت معناى كلمه تهى است، همچنان كه تار عنكبوت، اين چنين است.


«'''ان فى ذلك لايه للمومنين'''» - در اين جمله آيت بودن خلقت را اختصاص داد به مؤمنين ، با اينكه براى عموم مردم آيت است ، و اين بدان جهت است كه : تنها مؤمنين از اين آيت سود مى برند، و از آن به صاحب آيت يعنى خداى تعالى راه مى يابند.
«'''إنّ فِى ذَلِكَ لَآيَةً لِلمُؤمِنِينَ'''» - در اين جمله، آيت بودن خلقت را اختصاص داد به مؤمنان، با اين كه براى عموم مردم آيت است، و اين بدان جهت است كه: تنها مؤمنان از اين آيت سود مى برند، و از آن به صاحب آيت، يعنى خداى تعالى راه مى يابند.


«'''اتْلُ مَا أُوحِىَ إِلَيْك مِنَ الْكِتَابِ وَ أَقِمِ الصلَوةَ إِنَّ الصلَوةَ تَنهَى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكبرُ...'''»:
«'''اتْلُ مَا أُوحِىَ إِلَيْك مِنَ الْكِتَابِ وَ أَقِمِ الصلَوةَ إِنَّ الصَّلَوةَ تَنهَى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكبرُ...'''»:


بعد از آنكه اجمال داستان هاى امم سابق را بيان كرد، كه شرك و گناهان و منكراتشان ، كارشان را به چه شقاوتى كشانيد، شقاوتى ابدى ، و خسرانى دائم ، اينك در اين
بعد از آن كه اجمال داستان هاى امم سابق را بيان كرد، كه شرك و گناهان و منكراتشان، كارشان را به چه شقاوتى كشانيد، شقاوتى ابدى، و خسرانى دائم؛ اينك در اين
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۹۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۹۸ </center>
آيه از آن مطالب منتقل شده به اينكه رسول گرامى خود را دستور مى دهد به تلاوت آنچه به وى وحى شده ، - البته در عين حال كلام را استينافى گرفت يعنى به ما قبل عطف نكرد - چون تلاوت قرآن بهترين رادع است از شرك و ارتكاب فحشاء و منكرات ، زيرا در آن آيات روشنى است كه متضمن حجت هايى نورانى است ، كه حق را آن طور كه بايد روشن مى سازد، و هم مشتمل است بر داستان هاى عبرت آور، و مواعظ و بشارت ها و انذار و وعده و وعيدها كه شنونده و خواننده را از گناهان باز مى دارد.
آيه، از آن مطالب منتقل شده به اين كه رسول گرامى خود را دستور مى دهد به تلاوت آنچه به وى وحى شده - البته در عين حال، كلام را استينافى گرفت. يعنى به ماقبل عطف نكرد - چون تلاوت قرآن، بهترين رادع است از شرك و ارتكاب فحشاء و منكرات.
 
زيرا در آن آيات روشنى است كه متضمن حجت هايى نورانى است، كه حق را آن طور كه بايد، روشن مى سازد. و هم مشتمل است بر داستان هاى عبرت آور، و مواعظ و بشارت ها و انذار و وعده و وعيدها، كه شنونده و خواننده را از گناهان باز مى دارد.


و سپس آن امر را ضميمه كرد به امر به نماز كه بهترين اعمال است ، چون كه نماز از فحشاء و منكر باز مى دارد.
و سپس آن امر را ضميمه كرد به امر به نماز، كه بهترين اعمال است. چون كه نماز از فحشاء و منكر باز مى دارد.
<span id='link118'><span>
<span id='link118'><span>


۱۷٬۰۵۲

ویرایش