گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۱۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:
«'''لَو كَانُوا يَعلَمُون'''» - بعضى گفته اند: «يعنى اگر مى دانستند كه مَثَل شان در گرفتن اولياء، مَثَل عنكبوت است».
«'''لَو كَانُوا يَعلَمُون'''» - بعضى گفته اند: «يعنى اگر مى دانستند كه مَثَل شان در گرفتن اولياء، مَثَل عنكبوت است».


==معنى و مفاد آيه شريفه: «ان الله يعلم ما يدعون من دونه من شئ...»==
«'''إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شئٍ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ'''»:


«'''إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ مِن شىْءٍ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ'''»:
ممكن است بگوييم كلمۀ «مَا»، در جملۀ «مَا يَدعُونَ»، موصوله است. يعنى آنچه مى خوانند. و ممكن است بگوييم نافيه است. يعنى «و نمى خوانند». و نيز ممكن است آن را استفهامى يا مصدرى بگيريم. و كلمۀ «مِن»، بنابر احتمال دوم، زايد است، كه صرفا براى تأكيد آورده شده، و بنابر سه احتمال ديگر، بيانى است. و از اين چهار احتمال، دو احتمال اول، قوى تر است و از آن دو، اولى قوى تر است.


ممكن است بگوييم كلمه ((ما(( در جمله ((ما يدعون (( موصوله است ، يعنى آنچه مى خوانند، و ممكن است بگوييم نافيه است ، يعنى ((و نمى خوانند(( و نيز ممكن است آن را استفهامى يا مصدرى بگيريم ، و كلمه ((من (( بنا بر احتمال دوم زايد است ، كه صرفا براى تاءكيد آورده شده ، و بنابر سه احتمال ديگر بيانى است ، و از اين چهار احتمال دو احتمال اول قوى تر است ، و از آن دو، اولى قوى تر است.
و بنابر احتمال دوم، معنا چنين مى شود كه: خدا مى داند مشركان هيچ چيزى به جاى او نمى خوانند. يعنى آنچه به عنوان آلهه به جز خدا مى پرستند، هيچ حقيقتى ندارد. در نتيجه، به قول صاحب كشّاف، آيه شريفه تأكيد همان مَثَل است و زيادتى است براى اين كه در آن مَثَل، آن آلهه را حداقل چون خانه عنكبوت دانست، ولى در اين جمله مى فرمايد بلكه خانۀ عنكبوت هم نيست، چون عدم محض است.


و بنابر احتمال دوم معنا چنين مى شود كه : خدا مى داند مشركين هيچ چيزى به جاى او نمى خوانند، يعنى آنچه به عنوان آلهه به جز خدا مى پرستند هيچ حقيقتى ندارد، در نتيجه به قول صاحب كشاف آيه شريفه تاكيد همان مثل است و زيادتى است براى اينكه در آن مثل آن آلهه را حداقل چون خانه عنكبوت دانست ، ولى در اين جمله مى فرمايد بلكه خانه عنكبوت هم نيست ، چون عدم محض است.
و بنابر احتمال اول، معناى آيه چنين مى شود: خدا مى داند آن چيزهايى را كه به جاى او مى پرستند، و جاهل به آن نيست. و بنابراين جملۀ مورد بحث، كنايه مى شود از اين كه آن مَثَلى كه زديم، مَثَلى به جا بود. چون براى اولياى آنان از ولايت، چيزى به جز اسم نيست.


و بنابر احتمال اول معناى آيه چنين مى شود: خدا مى داند آن چيزهايى را كه به جاى او مى پرستند، و جاهل به آن نيست ، و بنابراين جمله مورد بحث كنايه مى شود از اينكه آن مثلى كه زديم مثلى به جا بود، چون براى اولياى آنان از ولايت چيزى به جز اسم نيست.
اين معنا - همان طور كه گفتيم - از همه احتمالات قوى تر است. چون دو كلمۀ «عزيز» و «حكيم»، آن را تأكيد مى كند، و مى فهماند كه وقتى خدايان مشركان از ولايت چيزى به جز اسم نداشتند، پس در نتيجه تنها «عزيزى» كه هيچ چيز بر او غلبه نمى كند، و در تدبير مُلكش شريك نيست، و نيز در خلقت و ايجاد شركت ندارد، خدا است.  


اين معنا - همان طور كه گفتيم - از همه احتمالات قوى تر است ، چون دو كلمه عزيز و حكيم آن را تاكيد مى كند، و مى فهماند كه وقتى خدايان مشركين از ولايت چيزى به جز اسم نداشتند، پس در نتيجه تنها عزيزى كه هيچ چيز بر او غلبه نمى كند، و در تدبير ملكش شريك نيست ، و نيز در خلقت و ايجاد شركت ندارد، خدا است ، و نيز تنها حكيمى كه هر چه مى كند و هر تدبيرى كه به كار مى بندد متقن و محكم است ، خدا است ، و چون تنها او عزيز و حكيم است ، هيچ وقت تدبير خلق خود را به كسى واگذار نمى نمايد (فراموش نشود كه واگذارى غير از دادن ولايت به انبياء و اولياء است ، چون گفتيم ولايت انبياء در طول ولايت خدا است نه به عنوان واگذارى و تفويض مترجم )، آن وقت آيه مورد بحث به منزله زمينه اى مى شود براى بيان بعد كه مى فرمايد ((خلق الله السموات و الارض بالحق ((
و نيز، تنها «حكيمى» كه هرچه مى كند و هر تدبيرى كه به كار مى بندد، متقن و محكم است، خدا است. و چون تنها او، «عزيز» و «حكيم» است، هيچ وقت تدبير خلق خود را به كسى واگذار نمى نمايد.
 
(فراموش نشود كه واگذارى، غير از دادن ولايت به انبياء و اولياء است. چون گفتيم ولايت انبياء در طول ولايت خدا است، نه به عنوان واگذارى و تفويض. مترجم). آن وقت آيه مورد بحث، به منزلۀ زمينه اى مى شود براى بيان بعد كه مى فرمايد «خَلَقَ اللهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ بِالحَقّ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۹۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۹۶ </center>
«'''وَ تِلْك الاَمْثَالُ نَضرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلا الْعَالِمُونَ'''»:
«'''وَ تِلْك الاَمْثَالُ نَضرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلّا الْعَالِمُونَ'''»:


اين جمله به مثل هايى كه در قرآن زده شده اشاره مى كند، و مى فرمايد كه هر چند آنها را همه مردم مى شنوند، و ليكن حقيقت معانى آن و لب مقاصدش را تنها اهل دانش درك مى كنند، آن كسانى كه حقايق امور را مى فهمند، و بر ظواهر هر چيزى جمود نمى كنند.
اين جمله، به مَثَل هايى كه در قرآن زده شده، اشاره مى كند، و مى فرمايد كه: هر چند آن ها را همه مردم مى شنوند، وليكن حقيقت معانى آن و لبّ مقاصدش را، تنها اهل دانش درك مى كنند. آن كسانى كه حقايق امور را مى فهمند، و بر ظواهر هر چيزى جمود نمى كنند.


دليل بر اين معنا جمله ((لا يعقلها(( است ، براى اينكه ممكن بود بفرمايد: ((و لا يومن بها((، و يا تعبيرى نظير آن بياورد، پس اينكه فرمود: ((لا يعقلها(( دليل بر آن است كه منظور درك حقيقت و مغز آن مثلها است ، و گرنه بسيارى از غير دانايان هستند كه به ظواهر آن مثلها ايمان دارند.
دليل بر اين معنا، جملۀ «لَا يَعقِلُهَا» است. براى اين كه ممكن بود بفرمايد: «وَ لَا يُؤمِنُ بِهَا»، و يا تعبيرى نظير آن بياورد. پس اين كه فرمود: «لَا يَعقِلُهَا»، دليل بر آن است كه منظور درك حقيقت و مغز آن مَثَل ها است، و گرنه بسيارى از غير دانايان هستند كه به ظواهر آن مَثَل ها ايمان دارند.


پس درك مثلهايى كه در كلام خدا زده شده نسبت به فهم و شعور مردم مختلف است ، بعضى از شنوندگان هستند كه به جز شنيدن الفاظ آن و تصور معانى ساده اش هيچ بهره اى از آن نمى برند، چون در آن تعمق نمى كنند، بعضى ديگر هستند كه علاوه بر آنچه كه دسته اول مى شنوند و مى فهمند، در مقاصد آن تعمق هم مى كنند، و حقايق باريك و دقيقش را درك مى نمايند.
پس درك مَثَل هايى كه در كلام خدا زده شده، نسبت به فهم و شعور مردم مختلف است. بعضى از شنوندگان هستند كه به جز شنيدن الفاظ آن و تصور معانى ساده اش، هيچ بهره اى از آن نمى برند. چون در آن تعمق نمى كنند. بعضى ديگر هستند كه علاوه بر آنچه كه دسته اول مى شنوند و مى فهمند، در مقاصد آن تعمق هم مى كنند، و حقايق باريك و دقيقش را درك مى نمايند.


در اين آيه اشاره است به اينكه مثل زدن بت پرستى به تار تنيدن عنكبوت ، صرف مثل شعرى و ادعاى خالى از دليل نيست ، بلكه پايه اى از حجت و برهان عقلى دارد، و حقيقت حقه و ثابته اى دارد، كه آيه بعد به آن اشاره مى كند.
در اين آيه، اشاره است به اين كه مَثَل زدن بت پرستى به تار تنيدن عنكبوت، صرف مَثَل شعرى و ادعاى خالى از دليل نيست، بلكه پايه اى از حجت و برهان عقلى دارد، و حقيقت حقّه و ثابته اى دارد، كه آيه بعد به آن اشاره مى كند.
<span id='link117'><span>
<span id='link117'><span>


۱۷٬۰۵۲

ویرایش