۱۶٬۳۳۱
ویرایش
خط ۱۱۰: | خط ۱۱۰: | ||
<span id='link218'><span> | <span id='link218'><span> | ||
خواهيد پرسيد: چطور خداى تعالى، قابل شناسایى است و محال است كه شناخته نگردد؟ | |||
خواهيد پرسيد چطور خداى | |||
در | در جواب، براى توضيح مطلب مى گوييم: هيچ موجودى از موجودات و مخلوقات به ذات خود، مستقل از خداى تعالى نيست. نه در خارج و نه در ذهن. و هر موجودى كه ما تصور و فرض كنيم، وجودش نظير وجود رابطه اى است كه در جمله «عدد چهار، جفت است»، ميان عدد چهار و جفت برقرار است، همچنان كه رابطه ميان آن دو، به هيچ وجهى از وجوه، مستقل از آن دو طرف نيست، همين طور هيچ موجودى مستقل از آفريدگار خود نخواهد بود. | ||
بنابراين، اگر علم ما و يا علم مخلوق ديگرى به چيزى تعلق بگيرد، در همان حال به آفريدگار آن چيز نيز تعلق گرفته. چون آن چيز، هم در خارج و هم در ذهن ما، همراه با آفريدگارش است. چون اگر وجودش متكى به وجود آفريدگارش نباشد، خواه ناخواه بايد مستقل از او باشد. | |||
پس هيچ عالمى | پس هيچ عالمى به معلومى پی نمى برد، مگر اين كه قبل از پى بردن به آن معلوم، به وجود آفريدگار آن معلوم پى برده باشد. و چون خود آن عالم هم مخلوق است و در عالم بودنش، مستقل از خالق خود نيست - چه اگر مستقل از خالقش باشد، مخلوق نخواهد بود - پس هم خود عالم در عالم بودنش، محتاج به خدا است و هم معلومى كه تحصيل كرده، در معلوم بودنش محتاج به خدا است. | ||
و چون خود آن عالم هم مخلوق است و در عالم | |||
به اين معنا كه معلوم هيچ وقت معلوم نمى شود، مگر آن كه خالقش معلوم شود، و ما هر چيزى را كه بفهميم و به هر چيزى كه علم پيدا كنيم، نخست علم ما به خالق آن چيز تعلق گرفته و در ثانى به خود آن چيز. همچنان كه خالق آن چيز نخست خودش عالم بود، نه اين كه به طفيل علم او ما نيز عالم شده ايم. | |||
با در نظر گرفتن اين مطلب، در آيه شريفه «و لا يحيطون بشئ من علمه إلا بما شاء»، و همچنين در كلام اميرالمؤمنين «عليه السلام» كه فرمود: «ما رأيت شيئا إلا و رأيتُ الله قبله - من هيچ چيز نديدم، مگر آن كه قبل از ديدن آن چيز، خدا را ديدم» - دقت بفرماييد. | |||
پس | خلاصه كلام اين كه: خداى تعالى، معروف و معلوم است، به دليل اين كه به حكم ضرورت، ثبوت هر علمى به هر معلومى، منوط بر اين است كه نخست، او معروف و معلوم باشد. | ||
پس اين كه امام صادق «عليه السلام»، در روايت بالا فرمودند: «هر كه گمان كند كه خدا را به حجاب و يا صورت و يا مثالى شناخته، او در حقيقت به خدا شرك ورزيده»، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۴۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۴۶ </center> | ||
بعيد نيست كه مقصود | بعيد نيست كه مقصود آن جناب از كلمه حجاب، همان واسطه هايى باشد كه فرض كرديم فاصله ميان خدا و عارف به او قرار گيرد. و مراد از صورت، صورت ذهنى باشد كه هميشه توأم با اوصاف محسوس، از قبيل اشكال و الوان و مقادير است. و مراد از مثال، معانى عقلى و غير محسوس باشد. | ||
ممكن هم هست بگوييم مراد از | ممكن هم هست بگوييم: مراد از صورت، صور محسوس و مراد از مثال، صور خيالى است. و يا مراد از صورت، تصور و مراد از مثال، تصديق آن تصور است. و به هر حال، روايت به هر كدام از اين چند معنا باشد، علوم فكرى را شامل است، و روايات ديگر در اين كه علم فكرى به خداى تعالى احاطه پيدا نمى كند، بسيار زياد است. | ||
<span id='link219'><span> | <span id='link219'><span> | ||
==توضيح فقرات ديگرى از روايت كه معرفت با واسطه به خدا را شرك دانسته است == | ==توضيح فقرات ديگرى از روايت كه معرفت با واسطه به خدا را شرك دانسته است == | ||
ویرایش