۱۶٬۲۶۹
ویرایش
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱۱۱: | خط ۱۱۱: | ||
<span id='link132'><span> | <span id='link132'><span> | ||
==دو روايت در جواب | ==دو روايت در جواب سؤال درباره فاصله زمين و عرش == | ||
در كتاب | در كتاب احتجاج، از على «عليه السلام» روايت شده كه شخصى از آن جناب، از فاصله بين زمين و عرش سؤال كرد. حضرت فرمود: فاصله اش، به قدر اين است كه بنده اى از درِ اخلاص بگويد: «لا اله إلا الله». | ||
مؤلف: اين از لطايف كلام امير المؤمنين «عليه السلام» است كه آن را از آيه «إليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه» اقتباس فرموده، و معناى آن، اين است كه: وقتى بنده با گفتن كلمه توحيد، الوهيت را از غير خداى تعالى نفى نمود و آن را خالص براى خدا دانست، به طور مسلم غير خدا را فراموش خواهد نمود، و جميع موجودات را مستند به او خواهد دانست، و اين مقام، همان مقام عرشى است كه بيانش در سابق گذشت. | |||
نظير اين بيان در | نظير اين بيان در لطافت، جواب ديگرى است كه آن حضرت از اين سؤال داده، و فرمود: فاصله بين زمين و آسمان، ديد چشم و دعاى مظلوم است، در موقعى كه نفرين مى كند. | ||
و نيز شيخ | و نيز شيخ صدوق، در سه كتاب «فقيه»، «علل» و «مجالس» خود، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در پاسخ شخصى كه از آن جناب پرسيد: چرا كعبه، كعبه ناميده شد؟ فرمود: براى اين كه چهار گوشه و مربع بود. و وقتى سائل پرسيد، چرا مربع شد؟ در جواب فرمود: براى اين كه محاذى بيت المعمور بود و بيت المعمور مربع است. | ||
و چون سائل پرسيد: بيت | و چون سائل پرسيد: بيت المعمور، چرا مربع شد؟ فرمود: چون بيت نامبرده، محاذى با عرش است و عرش مربع است. و چون سائل از مربع بودن عرش سؤال كرد. فرمود: براى اين كه كلماتى كه دين اسلام بر مبناى آن ها بنا نهاده شده، چهار است، و آن چهار كلمه، عبارت است از: ۱ - سبحان الله. ۲ - و الحمد لله. ۳ - و لا اله الا الله. ۴ - و الله اكبر... | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۱ </center> | ||
مؤلف: كلمه اول، متضمن تنزيه و تقديس است و كلمه دوم، متضمن تشبيه و ثنا، و كلمه سوم، توحيد جامع بين تنزيه و تشبيه، و كلمه چهارم، توحيد اعظم كه مختص به اسلام است. | |||
و معناى آن اين است كه : خداوند | و معناى آن اين است كه: خداوند سبحان، بزرگتر از آن است كه در وصف بگنجد. زيرا وصف، خود يك نحوه تقييد و تحديد است، و خداى تعالى بزرگتر از آن است كه حدى او را محدود و قيدى او را مقيد سازد. همچنان كه در تفسير آيه «لقد كفر الذين قالوا إن الله ثالث ثلاثة...»، بيانش گذشت. | ||
و كوتاه سخن | و كوتاه سخن: برگشت معنايى كه اين روايت براى عرش كرده، نيز به همان علم است. روايات مختلفى كه در معناى عرش و يا در امورى كه مربوط به عرش است، وارد شده، بسيار زياد است. | ||
مثل روايتى كه مى گويد: آية الكرسى و آخر سوره بقره و سوره محمد «صلى الله عليه و آله و سلم»،از گنج هاى عرش است. | |||
يا روايتى كه مى گويد: «ص»، در سوره «ص»، اسم نهرى است كه از پاى عرش سرازير مى شود. و يا «افق مبين»، كه در قرآن است، اسم سرزمينى است كه در جلو عرش قرار دارد و در آن، نهرهايى جارى است، و بر لب آن نهرها، به عدد ستارگان جام هايى نهاده شده است. | |||
در تفسير قمى، از عبدالرحيم اقصر روايت شده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام» پرسيدم: معناى «ن و القلم» چيست؟ | |||
حضرت فرمود: خداوند، قلم را از درختى بهشتى آفريد كه اسمش خلد است. آنگاه به نهرى كه در بهشت بود و از برف سفيدتر و از شهد شيرين تر بود، فرمود: مداد شو. پس آن نهر خشك گرديد و مداد شد. آنگاه به قلم فرمود: بنويس. عرض كرد: پروردگارا! چه بنويسم؟ | |||
فرمود: آنچه را كه بوده و تا قيامت خواهد بود. پس قلم، در ورقى كه از نقره سفيدتر و از ياقوت صاف تر بود، نوشت و آن را پيچيد و در ركن عرش جاى داد. آنگاه خداوند بر دهان قلم مُهر نهاد. پس ديگر سخن نگفت و نخواهد گفت، و آن ورقه، همان كتاب مكنونى است كه همه نسخه ها از آن استنساخ شده است. بقيه اين روايت را - إن شاء الله - در تفسير سوره «ن» نقل خواهيم نمود. | |||
مؤلف: در اين معنا، روايات ديگرى نيز هست كه در بعضى از آن ها، بعد از آن كه راوى اصرار ورزيده و توضيح بيشترى خواسته، امام «عليه السلام» اضافه فرموده كه: قلم و لوح هر كدام فرشته اى هستند، و با همين جمله فهمانده كه بيان قبلى، از قبيل تشبيه معقول به محسوس بوده، تا غرض به آن وسيله فهمانيده شود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۲ </center> | ||
در كتاب | در كتاب روضة الواعظين، از امام صادق، از پدر بزرگوارش، از جدش روايت شده كه فرمود: در عرش، تمثال موجوداتى است كه خداوند در ترى و خشكى عالَم خلق فرموده. و سپس فرمود: اين است تأويل آيه شريفه «و إن من شئ إلا عندنا خزائنه و ما ننزله إلا بقدر معلوم». | ||
مؤلف: يعنى آيه شريفه مزبور نيز همين حقيقت را بيان مى كند كه صور جميع موجودات در عرش است، و ما سابقا معناى بودن صور اشياء در عرش را بيان كرديم. نظير اين روايت در افاده اين معنا، روايتى است كه در تفسير دعاى «يا من أظهر الجميل» وارد شده است. | |||
و نيز در | و نيز در روضة الواعظين، از امام صادق، از پدرش، از جدش «عليهم السلام» روايت شده كه در ضمن حديثى فرمود: بين يك قائمه از قوائم عرش و بين قائمه ديگر آن، آن قدر فاصله است كه اگر مرغ تيز پروازى بخواهد آن را طى كند، بايد هزار سال راه برود، و عرش، هر روز هفتاد هزار رنگ از نور به خود مى گيرد، و هيچ خلقى از مخلوقات خدا توانايى اين كه به آن نگاه كند، ندارد، و همه موجودات عالَم در مقابل عرش خدا، به منزله حلقه اى است در بيابانى پهناور. | ||
مؤلف: اين جمله اخير را شيعه و سنى، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نيز روايت كرده اند. | |||
و در كتاب | اين روايت هم مانند ساير روايات ائمه اهل بيت «عليهم السلام»، حقايق را در ضمن مثال بيان فرموده، به دليل ظاهر توصيفى كه از بزرگى و وسعت عرش كرده، به هر حسابى هم كه فرض شود، درست در نمى آيد. زيرا دوائرى كه اشعه نورانى ترسيم مى كنند، به مراتب بزرگتر و وسيع تر از آن حدى است كه در اين روايت براى عرش خدا ذكر شده. پس ناگزير بايد گفت: مقصود امام «عليه السلام»، تشبيه معقول به محسوس بوده، نه مدلول مطابقى كلام. | ||
و در كتاب علل، از كتاب علل، محمد بن سنان، از حضرت رضا «عليه السلام» روايت شده كه فرمود: علت طواف به كعبه، اين است كه بعد از آن كه خداى تعالى به ملائكه فرمود: «من در زمين خليفه اى قرار خواهم داد»، و ملائكه اعتراض كردند كه آيا مى خواهى كسانى در زمين بيافرينى كه خونريزى كنند؟ و آنگاه از اعتراض خود پشيمان شده، فهميدند كه گناه كرده اند، ناچار به عرش خدا پناه برده، استغفار كردند، و خداوند از اين حالت ملائكه خوشش آمد و به همين خاطر در آسمان چهارم، خانه اى برابر عرش ساخت و اسم آن را «ضراح» گذاشت، و در مقابل آن، خانه ديگرى به نام «بيت المعمور» در آسمان دنيا بنا نهاد. آنگاه خانه كعبه را مقابل «بيت المعمور» قرار داد و آدم را فرمود تا آن را طواف نمايد، و اين سنت در ميان فرزندان او، تا قيامت معمول خواهد بود. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۳ </center> | ||
مؤلف: اين حديث از چند جهت غريب به نظر مى رسد. زيرا اولا غير از بيت المعمور، خانه ديگرى را به نام «ضراح» اسم برده و حال آن كه در بيشتر روايات، تنها بيت المعمور در آسمان چهارم ذكر شده. | |||
و اما | و ثانيا براى ملائكه گناه اثبات كرده و حال آن كه به نص قرآن كريم، ملائكه معصوم از گناه اند. البته اين معنا را مى توان تأويل كرد و گفت: مراد از پى بردن به گناه علم به قصور است، و به همين جهت مى توان گفت: بنابر اين كه عرش به علم تفسير شود، معناى پناه بردن ملائكه به عرش، اعتراف آنان به جهل خود و ارجاع علم است به خداوند سبحان. همچنان كه قرآن نيز معذرت خواهى آنان را چنين حكايت فرموده: « سبحانك لا علم لنا إلا ما علمتنا إنك أنت العليم الحكيم». | ||
و اما اين كه گفت: «كعبه در برابر بيت المعمور واقع شده»، ظاهرا مراد از محاذات و برابرى محاذات معنوى است، نه حسى و جسمانى. به شهادت جمله «و به همين خاطر در آسمان چهارم، خانه اى برابر عرش ساخت»، زيرا به طورى كه از قرآن و حديث استفاده مى شود، عرش و كرسى، محيط به همه آسمان و زمين هستند، و با فرض احاطه و مخصوصا اگر به حسب فرض اين احاطه جسمانى بوده باشد، ديگر محاذات معنا نخواهد داشت. پس نه اين احاطه، جسمانى است (زيرا گفتيم، عرش به معناى علم است)، و نه آن محاذات، حسى و جسمانى است. | |||
<span id='link133'><span> | <span id='link133'><span> | ||
==چند روايت در مورد | |||
در كتاب | ==چند روايت در مورد حاملان عرش == | ||
در كتاب خصال، از امام صادق «عليه السلام» روايت شده كه فرمود: يكى از حاملان عرش به صورت آدم است، و از خدا به جهت فرزندان آدم طلب روزى مى كند. و يكى ديگر، به صورت خروس است كه براى پرندگان طلب رزق مى كند. و سومى به شكل شير است كه براى درندگان روزى طلب مى نمايد. و چهارمى به صورت گاو است، كه براى چارپايان طلب روزى مى كند. و از آن روزى كه بنى اسرائيل گوساله پرستيدند، آن گاوى كه حامل عرش است، سر افكنده شده و از شرم ديگر سر بلند نكرد، و وقتى قيامت مى شود، حاملان عرش هشت نفر مى شوند...». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۴ </center> | ||
مؤلف: اخبارى كه قريب به اين مضامين هستند، بسيار زيادند، و بعضى از آن ها، اين چهار حامل را كه در روايت قبلى بود، حاملان كرسى دانسته، و حال آن كه تا آنجا كه ما اطلاع داريم، هيچ روايتى براى كرسى، حامل معرفى نكرده. و ما روايات مربوط به كرسى را، در سوره بقره، در تفسير آية الكرسى ايراد نموديم. | |||
در حديثى ديگر، حاملان عرش هشت نفر شمرده شده. چهار نفر از اولين، كه عبارت اند از: نوح، ابراهيم، موسى و عيسى «عليهم السلام»، و چهار نفر از آخرين، كه عبارت اند از: محمد «صلى الله عليه و آله و سلم»، على، حسن و حسين «عليهم السلام». | |||
مؤلف: بنابر اين كه عرش به معناى علم باشد، هيچ مانعى ندارد كه بعضى روايات حاملان عرش را ملائكه بداند، و بعضى ديگر آنان را انبياء معرفى كند. | |||
و خوشبختانه روايات وارد درباره عرش با همه كثرتى كه دارد، اين تفسير را تأييد مى كند. و اگر بعضى از آن ها مختصر ظهورى دارد در اين كه عرش يك موجود جسمانى است، به روايات بسيار ديگرى كه عرش را علم مى داند، تفسير مى شود. | |||
و | و اما اين كه بعضى گفته اند: عرش، جسمى است به شكل تخت و آن را بر بالاى آسمان هفتم گذاشته اند، هيچ روايت قابل اعتمادى بر طبق آن ديده نشده است، و روايات معتبر، اين معنا را جدا تكذيب مى كند. | ||
قمى، در تفسير خود، در ذيل آيه «خلق السماوات و الأرض فى ستة أيام» مى گويد: امام «عليه السلام» فرمود: مراد از شش روز، شش وقت است. | |||
صاحب تفسير | صاحب تفسير برهان، روايتى را از صاحب كتاب ثاقب المناقب نقل مى كند، كه وى، آن را به ابى هاشم جعفرى نسبت داده، و او از محمد بن صالح ارمنى نقل كرده، و آن اين است كه: من (محمد بن صالح)، خدمت حضرت ابى محمد عسكرى «عليه السلام» عرض كردم: معناى آيه «لله الأمر من قبل و من بعد» را برايم شرح دهيد. | ||
فرمود: معنايش اين است كه خداوند قبل از | فرمود: معنايش اين است كه خداوند قبل از اين كه امر كند و همچنين بعد از آن نيز هرچه را بخواهد، مى تواند انجام دهد. من در دلم خطور كرد كه اين معنا تأويل آيه «ألا له الخلق و الأمر تبارك الله ربّ العالمين» است. حضرت فهميد كه من چه فكرى كردم، فرمود: همان طور است كه تو در دل خود گذراندى، آرى، «ألا له الخلق و الأمر تبارك الله ربّ العالمين». | ||
مؤلف: معناى اين روايت، اين است كه جمله «ألا له الخلق و الأمر»، در مقام افاده اين معنا است كه اطلاق ملك خداى تعالى قبل از آن كه چيزى را بيافريند و بعد از آن، يك جور است، و او مثل ما نيست كه بعد از دادن چيزى، ديگر مالك و صاحب اختيار آن نباشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۵ </center> | ||
در الدر المنثور است كه ابن | در الدر المنثور است كه ابن جرير، از عبدالعزيز شامى، از پدرش كه صحبت رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را درك كرده بود، نقل مى كند كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: | ||
كسى كه خداى تعالى را در عمل صالحى كه به آن موفق شد، شكرگزار نباشد، و در عوض خود را بستايد، كافر | كسى كه خداى تعالى را در عمل صالحى كه به آن موفق شد، شكرگزار نباشد، و در عوض خود را بستايد، كافر شده، و ثواب عملش حبط مى شود. و كسى كه چنين مى پندارد كه خداوند اختيار در امرى را به بندگان خود واگذار نموده، نيز كافر و منكر آن چيزى است كه خداوند به انبياى خود نازل كرده. زيرا آيه «ألا له الخلق و الأمر تبارك الله ربّ العالمين»، داشتن هر گونه اختيارى را از غير خداوند سلب و نفى كرده است. | ||
مؤلف: اين كه در اين روايت، «عجب» را كفر خوانده، غرض از كفر، كفران نعمت و يا انكار بودن حسنات از براى خدا است. چون از آيات كريمه قرآن بر مى آيد كه حسنات براى خداى تعالى است. و همچنين اين كه اختيار در هر چيزى را از بندگان سلب كرده، مراد از آن، نفى اختيار و مالكيت استقلالى است، نه تبعى. | |||
در | در كافى، به سند خود، از ميسر، از ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه گفت: از آن جناب از معناى «و لا تفسدوا فى الأرض بعد إصلاحها» پرسش نمودم. حضرت فرمود: اى ميسر! زمين فاسد بود، پس خداى عزوجل با بعثت پيغمبر گراميش، آن را احياء نمود و پس از آن فرمود كه بار ديگر آن را فاسد نسازيد، و در آن فساد راه نيندازيد. | ||
مؤلف: اين روايت را عياشى نيز، در تفسير خود، از ميسر، از ابى عبدالله «عليه السلام»، بدون ذكر سند نقل كرده است. | |||
در الدر المنثور است كه احمد، | در الدر المنثور است كه احمد، بخارى، مسلم و نسائى، از ابى موسى روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: مَثَل هدايت و علمى كه خداوند مرا بدان مبعوث فرمود، مَثَل باران شديدى است كه در سرزمينى ببارد و قسمتى از آن زمين، آب را در خود فرو برد و در نتيجه گياهان بسيار بروياند، و قسمتى ديگر كه باير است، آب را در خود نگه داشته و مردم از آن آب نوشيده و سيراب شوند و با آن زراعت خود را نيز مشروب سازند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۶ </center> | ||
قسمتى ديگر بلندى ها و كوه هاى سنگى است كه نه آب را در خود | قسمتى ديگر بلندى ها و كوه هاى سنگى است كه نه آب را در خود نگه دارى و ذخيره مى كند، و نه گياهى در خود مى روياند. مردم نسبت به دين من، نيز سه طايفه اند: بعضى ها آن را ياد مى گيرند و گليم خود را از آب در مى آورند، ولى از ديگران دستگيرى ننموده، چيزى از آن را به ديگران نمى آموزند. بعضى ديگر هم خود از آن بهره مند مى شوند و هم به ديگران مى آموزند. طايفه سوم، كسانى هستند كه نه خود آن را مى آموزند و نه به ديگران ياد مى دهند. | ||
ویرایش