۱۷٬۰۰۸
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
چند روايت در ذيل آيه شريفه: «ان الذين ينفقون اموالهم ليصدوا عن سبيل الله...» | چند روايت در ذيل آيه شريفه: «ان الذين ينفقون اموالهم ليصدوا عن سبيل الله...» | ||
و در الدر المنثور است كه ابن اسحاق و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و بيهقى در كتاب دلائل همگى از طريق او (محمد بن اسحاق) روايت كرده اند كه گفت: زهرى و محمد بن يحيى بن حيان و عاصم بن عمر بن قتاده و حصين بن عبد الرحمان بن عمر، برايم نقل كردند كه بعد از | و در الدر المنثور است كه ابن اسحاق و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و بيهقى در كتاب دلائل همگى از طريق او (محمد بن اسحاق) روايت كرده اند كه گفت: زهرى و محمد بن يحيى بن حيان و عاصم بن عمر بن قتاده و حصين بن عبد الرحمان بن عمر، برايم نقل كردند كه بعد از آن كه قريش در روز بدر شكست خورد، و فراری هاى آن ها به مكه برگشتند، و از آن طرف ابوسفيان هم با مال التجاره اش به مكه برگشت عبدالله بن ربيعه و عكرمه بن ابى جهل و صفوان بن اميه به اتفاق عده اى از مردان قريش به سر وقت يك يك افرادى كه مال التجاره داشتند رفته و گفتند: | ||
اى گروه قريش! محمد شما را بى كس كرد و نيكان شما را | اى گروه قريش! محمد شما را بى كس كرد و نيكان شما را بكشت، بيائيد و با اين اموال ما را عليه او يارى كنيد باشد كه ما از او تلافى نموده و انتقام بگيريم. صاحبان اموال نيز پذيرفتند، و به گفته ابن عباس آيه «ان الذين كفروا ينفقون اموالهم ليصدوا عن سبيل الله... و الذين كفروا الى جهنم يحشرون» در اين باره نازل شد. | ||
و نيز مى نويسد: ابن مردويه از ابن عباس (رضى الله عنه) روايت كرده كه در ذيل آيه «ان الذين كفروا ينفقون اموالهم ليصدوا عن سبيل الله» گفته است: اين آيه درباره | و نيز مى نويسد: ابن مردويه از ابن عباس (رضى الله عنه) روايت كرده كه در ذيل آيه «ان الذين كفروا ينفقون اموالهم ليصدوا عن سبيل الله» گفته است: اين آيه درباره ابوسفيان بن حرب نازل شد. | ||
و نيز از ابن سعد، عبد بن حميد، ابن جرير، ابن ابى | و نيز از ابن سعد، عبد بن حميد، ابن جرير، ابن ابى حاتم، ابوالشيخ و ابن عساكر از سعيد بن جبير نقل كرده كه در ذيل آيه «ان الذين كفروا ينفقون اموالهم ليصدوا عن سبيل الله» گفته است: | ||
اين آيه درباره ابوسفيان بن حرب نازل شده كه در جنگ احد غير از لشكريانى كه از عرب فراهم كرده بود دو هزار نفر از قبايل متفرقه بنى كنانه را هم اجير كرد تا با آنان با رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بجنگد، لذا خداوند اين آيه را در حقش نازل كرد، و اين قبايل متفرقه همان هايند كه كعب بن مالك در باره شان ابيات زير را سروده: | |||
و جئنا الى موج من البحر وسطه * احابيش منهم حاسر و مقنع | و جئنا الى موج من البحر وسطه * احابيش منهم حاسر و مقنع | ||
خط ۲۳: | خط ۲۵: | ||
و در مجمع البيان در ذيل آيه «و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الدين كله لله» گفته است: زراره و غير او از ابى عبدالله (عليه السلام) روايت كرده اند كه فرمود: هنوز تاويل اين آيه تحقق نيافته، وقتى قائم ما (صلوات الله عليه) قيام نمايد آنهايى كه او را درك مى كنند خيلى زود تاويل اين آيه را خواهند ديد، و البته دين محمد (صلى الله عليه و آله) به مرحله اى خواهد رسيد كه شبى برسد و مشركى بر روى زمين باقى نماند. | و در مجمع البيان در ذيل آيه «و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الدين كله لله» گفته است: زراره و غير او از ابى عبدالله (عليه السلام) روايت كرده اند كه فرمود: هنوز تاويل اين آيه تحقق نيافته، وقتى قائم ما (صلوات الله عليه) قيام نمايد آنهايى كه او را درك مى كنند خيلى زود تاويل اين آيه را خواهند ديد، و البته دين محمد (صلى الله عليه و آله) به مرحله اى خواهد رسيد كه شبى برسد و مشركى بر روى زمين باقى نماند. | ||
مؤلف: اين روايت را عياشى در تفسير خود از زراره از آن جناب نقل كرده، و در معناى آن روايتى است كه كافى به سند خود از محمد بن مسلم از ابى جعفر (عليه السلام) نقل كرده و نيز نظير آن را عياشى از عبدالاعلى حلبى از ابى جعفر (عليه السلام) در ضمن روايت طولانى نقل نموده است. | |||
در سابق هم در تفسير آيه «ليميز الله الخبيث من الطيب...» حديث ابراهيم ليثى و پاره اى مطالب راجع به آن در ذيل آيه «كما بداكم تعودون» در جلد ششم اين كتاب گذشت. | در سابق هم در تفسير آيه «ليميز الله الخبيث من الطيب...» حديث ابراهيم ليثى و پاره اى مطالب راجع به آن در ذيل آيه «كما بداكم تعودون» در جلد ششم اين كتاب گذشت. | ||
خط ۱۳۸: | خط ۱۴۰: | ||
«'''إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَ هُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصوَى وَ الرَّكب أَسفَلَ مِنكمْ وَ لَوْ تَوَاعَدتُّمْ لاخْتَلَفْتُمْ فى الْمِيعَادِ وَلَكِن لِّيَقْضىَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً ...'''»: | «'''إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَ هُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصوَى وَ الرَّكب أَسفَلَ مِنكمْ وَ لَوْ تَوَاعَدتُّمْ لاخْتَلَفْتُمْ فى الْمِيعَادِ وَلَكِن لِّيَقْضىَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً ...'''»: | ||
كلمه «عدوه» - به ضم عين، و گاهى به كسر آن - به معناى طرف بلند بيابان است، و «دنيا» مؤنث «أدنى» است، همچنان كه «قصوى» كه گاهى آن را «قصيا» هم مى گويند مؤنث «اقصى» است؛ و منظور از «ركب» | كلمه «عدوه» - به ضم عين، و گاهى به كسر آن - به معناى طرف بلند بيابان است، و «دنيا» مؤنث «أدنى» است، همچنان كه «قصوى» كه گاهى آن را «قصيا» هم مى گويند مؤنث «اقصى» است؛ و منظور از «ركب» به طورى كه گفته شده آن قافله مال التجاره اى بود كه ابوسفيان سرپرستی اش را بر عهده داشته است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۲۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۲۱ </center> | ||
ظرف «اذ» در جمله «اذ انتم بالعدوة» بيان ثانوى يوم الفرقانى است كه در آيه قبلى بود، همچنان كه ظرف «يوم» در جمله «يوم التقى الجمعان» بيان اول آن و متعلق به «انزلنا على عبدنا» بود. | ظرف «اذ» در جمله «اذ انتم بالعدوة» بيان ثانوى يوم الفرقانى است كه در آيه قبلى بود، همچنان كه ظرف «يوم» در جمله «يوم التقى الجمعان» بيان اول آن و متعلق به «انزلنا على عبدنا» بود. | ||
خط ۱۴۴: | خط ۱۴۶: | ||
و اما اين كه بعضى گفته اند كه ظرف «اذ» بيان جمله «و الله على كل شئ قدير» است، و مى خواهد با ذكر مورد، قدرت خدا را برساند و معنايش اين است كه خدا بر يارى شما قادر است با ذلت و زبونى كه داشتيد وقتى كه شما در بلندى نزديك بيابان فرود آمده بوديد وجهى بعيد و تكلف دار است. | و اما اين كه بعضى گفته اند كه ظرف «اذ» بيان جمله «و الله على كل شئ قدير» است، و مى خواهد با ذكر مورد، قدرت خدا را برساند و معنايش اين است كه خدا بر يارى شما قادر است با ذلت و زبونى كه داشتيد وقتى كه شما در بلندى نزديك بيابان فرود آمده بوديد وجهى بعيد و تكلف دار است. | ||
سياق جملات قبل از جمله «و لو تواعدتم لاختلفتم فى الميعاد» كه مساله برخورد دو لشكر و خصوصيات آن را مى رساند، و اين كه قافله پائين تر از مسلمين بودند، و | سياق جملات قبل از جمله «و لو تواعدتم لاختلفتم فى الميعاد» كه مساله برخورد دو لشكر و خصوصيات آن را مى رساند، و اين كه قافله پائين تر از مسلمين بودند، و اين كه خداوند به قدرتش كه هر چيزى را مقهور كرده حق و باطل را از هم جدا كرده و حق را تاييد و باطل را مغلوب ساخت. | ||
و همچنين اين كه فرمود: «و لكن ليقضى الله امرا كان مفعولا» همه شواهدى هستند بر اين كه منظور از جمله مورد بحث هم كه فرمود: «و لو تواعدتم لاختلفتم فى الميعاد» بيان همين است كه برخورد به اين صورت جز مشيت خاصه خداى سبحان نبوده. چون مشركين با اين كه داراى عده و عده بودند در قسمت بلندى بيابان در جايى كه آب در دسترسشان و زمين زير پايشان سفت و محكم بود فرود آمدند و مؤمنين با كمى عدد و ضعف نيرويشان در قسمت پائين بيابان در زمينى ريگزار و بى آب اردوگاه داير كرده بودند و به قافله ابوسفيان هم نتوانستند دست پيدا كنند و او قافله را از يك نقطه ساحلى پائين اردوگاه مؤمنين پيش مى راند، و مؤمنين در شرايطى قرار گرفته بودند كه از نظر نداشتن پايگاه چاره اى جز جنگيدن نداشتند، و برخورد مؤمنين در چنين شرايط و پيروزيشان بر مشركين را نمى توان امرى عادى دانست، و جز مشيت خاص الهى و قدرت نمائيش بر نصرت و تاييد | و همچنين اين كه فرمود: «و لكن ليقضى الله امرا كان مفعولا» همه شواهدى هستند بر اين كه منظور از جمله مورد بحث هم كه فرمود: «و لو تواعدتم لاختلفتم فى الميعاد» بيان همين است كه برخورد به اين صورت جز مشيت خاصه خداى سبحان نبوده. چون مشركين با اين كه داراى عده و عده بودند در قسمت بلندى بيابان در جايى كه آب در دسترسشان و زمين زير پايشان سفت و محكم بود فرود آمدند و مؤمنين با كمى عدد و ضعف نيرويشان در قسمت پائين بيابان در زمينى ريگزار و بى آب اردوگاه داير كرده بودند و به قافله ابوسفيان هم نتوانستند دست پيدا كنند و او قافله را از يك نقطه ساحلى پائين اردوگاه مؤمنين پيش مى راند، و مؤمنين در شرايطى قرار گرفته بودند كه از نظر نداشتن پايگاه چاره اى جز جنگيدن نداشتند، و برخورد مؤمنين در چنين شرايط و پيروزيشان بر مشركين را نمى توان امرى عادى دانست، و جز مشيت خاص الهى و قدرت نمائيش بر نصرت و تاييد مؤمنين چيز ديگر نمى تواند باشد. | ||
پس جمله «و لو تواعدتم لاختلفتم فى الميعاد» بيان اين معنا است كه فرود آمدن مؤمنين در اينجا و مشركين در آن جا روى قرار قبلى و يا مشورت صورت نگرفته و لذا به دنبال اين جمله فرمود: «ولكن ليقضى الله امرا كان مفعولا» چون اين جمله بخاطر كلمه «و لكن» استدراك از مطالب قبل است. | پس جمله «و لو تواعدتم لاختلفتم فى الميعاد» بيان اين معنا است كه فرود آمدن مؤمنين در اينجا و مشركين در آن جا روى قرار قبلى و يا مشورت صورت نگرفته و لذا به دنبال اين جمله فرمود: «ولكن ليقضى الله امرا كان مفعولا» چون اين جمله بخاطر كلمه «و لكن» استدراك از مطالب قبل است. | ||
خط ۱۵۴: | خط ۱۵۶: | ||
و به اين بيان روشن مى شود كه منظور از هلاكت و زنده شدن، هدايت و ضلالت است، چون ظاهرا چيزى كه مرتبط با وجود بينه و دليل روشن باشد همين هدايت و ضلالت است. | و به اين بيان روشن مى شود كه منظور از هلاكت و زنده شدن، هدايت و ضلالت است، چون ظاهرا چيزى كه مرتبط با وجود بينه و دليل روشن باشد همين هدايت و ضلالت است. | ||
جمله «و ان الله لسميع عليم» نيز تعليل | جمله «و ان الله لسميع عليم» نيز تعليل است، و عطف است بر جمله «ليهلك من هلك عن بينه...» و معنايش اين است كه: «و اگر خدا اين قضا را راند و كرد آنچه را كرد براى اين بود كه او شنوا است و دعاى شما را مى شنود، دانا است و آنچه در دلهاى شما هست مى داند». و در اين بيان اشاره است به آنچه كه در صدر آيات راجع به اين داستان ذكر كرده و فرموده بود: «اذ تستغيثون ربكم فاستجاب لكم...». | ||
و بر طبق همين سياق است «يعنى براى بيان اينكه مرجع امر اين واقعه قضاى خاص الهى است نه اسباب عادى» آيه بعدى كه مى فرمايد: «اذ يريكهم الله فى منامك قليلا...» و همچنين چند آيه بعد كه مى فرمايد: «و اذ زين لهم الشيطان اعمالهم...» و آيه بعد از آن كه مى فرمايد: «اذ يقول المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض غر هؤلاء دينهم...». | و بر طبق همين سياق است «يعنى براى بيان اينكه مرجع امر اين واقعه قضاى خاص الهى است نه اسباب عادى» آيه بعدى كه مى فرمايد: «اذ يريكهم الله فى منامك قليلا...» و همچنين چند آيه بعد كه مى فرمايد: «و اذ زين لهم الشيطان اعمالهم...» و آيه بعد از آن كه مى فرمايد: «اذ يقول المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض غر هؤلاء دينهم...». | ||
و معناى آيه اين است كه روز فرقان آن روزى بود كه شما در قسمت پائين وادى اردو داير كرده بوديد و كفار در قسمت بالاى آن اطراق كرده بودند و پياده شدن شما در پائين و كفار در بالا با هم جور درآمد | و معناى آيه اين است كه روز فرقان آن روزى بود كه شما در قسمت پائين وادى اردو داير كرده بوديد و كفار در قسمت بالاى آن اطراق كرده بودند و پياده شدن شما در پائين و كفار در بالا با هم جور درآمد به طورى كه اگر مى خواستيد قبلا با كفار قرار داد كنيد كه شما اين جا و آنان آن جا را لشكرگاه كنند قطعا اختلافتان مى شد، و هرگز موفق نمى شديد كه به اين نحو جبهه سازى كنيد. | ||
پس قرار گرفتن شما و ايشان به اين نحو نه از ناحيه و به فكر شما بود و نه از ناحيه و به فكر كفار، بلكه امر شدنى بود كه خداوند بر آن قضا راند، و اگر اين چنين قضا راند براى اين بود كه با ارائه يك معجزه و دليل روشن حجت خود را تمام كند، و نيز براى اين بود كه دعاى سابق شما را و آن استغاثه اى را كه از شما شنيد، و آن حاجتى را كه از سويداى دل شما خبر داشت مستجاب و برآورده كند. | پس قرار گرفتن شما و ايشان به اين نحو نه از ناحيه و به فكر شما بود و نه از ناحيه و به فكر كفار، بلكه امر شدنى بود كه خداوند بر آن قضا راند، و اگر اين چنين قضا راند براى اين بود كه با ارائه يك معجزه و دليل روشن حجت خود را تمام كند، و نيز براى اين بود كه دعاى سابق شما را و آن استغاثه اى را كه از شما شنيد، و آن حاجتى را كه از سويداى دل شما خبر داشت مستجاب و برآورده كند. | ||
خط ۱۷۲: | خط ۱۷۴: | ||
«'''وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فى أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً ...'''»: | «'''وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فى أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً ...'''»: | ||
معناى اين آيه روشن | معناى اين آيه روشن است، و ميان آن و آيه «قد كان لكم آيه فى فئتين التقتا فئه تقاتل فى سبيل الله و اخرى كافره يرونهم مثليهم راى العين و الله يؤيد بنصره من يشاء» بنابر اين كه اشاره باشد به واقعه بدر هيچ منافاتى وجود ندارد. براى اين كه اندك نشان دادنى كه در آيه مورد بحث است مقيد شده به جمله «اذ التقيتم» و با همين قيد تنافى برداشته شده. | ||
گويا خداى سبحان | گويا خداى سبحان مؤمنين را در اولين برخورد به نظر مشركين اندك نشان داده، تا مغرور شده و ايشان را غير قابل اعتناء تلقى كنند و همين معنا ايشان را بر پياده شدن و جنگيدن دلير كند، ولى وقتى دست به كار جنگ شده و در هم آميختند خداوند همان مؤمنين را كه تا آن موقع به نظرشان اندك مى آمد در نظرهايشان بسيار و دو برابر وانمود، و همين معنا باعث شد كه عزيمت هايشان سست گشته و دل از دست داده و در نتيجه شكست خوردند. | ||
پس آيه مورد بحث ناظر به اول داستان است ، و آيه آل عمران ناظر به بعد از انتقال و اختلاط است | پس آيه مورد بحث ناظر به اول داستان است ، و آيه آل عمران ناظر به بعد از انتقال و اختلاط است «ليقضى الله امرا كان مفعولا و الى الله ترجع الامور» اين جمله متعلق است به جمله «يريكموهم» و آن را تعليل مى كند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۲۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۹ صفحه ۱۲۴ </center> | ||
<span id='link66'><span> | <span id='link66'><span> | ||
خط ۱۸۲: | خط ۱۸۴: | ||
«'''يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكرُوا اللَّهَ كثِيراً لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ...'''»: | «'''يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكرُوا اللَّهَ كثِيراً لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ...'''»: | ||
راغب در مفردات مى گويد: ثبات - به فتح ثاء - ضد زوال است . و | راغب در مفردات مى گويد: ثبات - به فتح ثاء - ضد زوال است. و بنابه گفته او در مورد آيه شريفه به معناى ضد فرار از دشمن است، و اين كلمه به حسب معنايش اعم از كلمه صبرى است كه در جمله «و اصبروا ان الله مع الصابرين» به آن امر فرموده ، چون صبر يك نحوه ثبات خاصى است ، و آن عبارت است از ثبات در مقابل مكروه هم به قلب ، بدين صورت كه دچار ضعف نگردد و جزع و فزع نكند، و هم به بدن، به اين كه كسالت و سهل انگارى ننموده ، و از جا در نرود، و در مواردى كه عجله پسنديده نيست شتاب نكند. | ||
كلمه «ريح» به طورى كه گفته شده به معناى عزت و دولت است ، راغب نيز گفته است كه: كلمه «ريح» در آيه به طور استعاره به معناى غلبه است ، و وجه اين استعاره و تشبيه اين است كه باد به هرچه بوزد آن را به حركت درآورده و از جاى مى كند و با خود مى برد، غلبه بر دشمن هم همين خاصيت را دارد. | |||
كلمه | راغب در باره كلمه «بطر» گفته: اين كلمه به معناى غفلت و سبك مغزى است كه در اثر سوء استفاده از نعمت و قيام ننمودن به حق آن و مصرف كردن آن در غير مورد به آدمى دست مى دهد، خداى تعالى در يك جا فرموده: «بطرا و رئاء الناس». و در جاى ديگر فرموده: «بطرت معيشتها». يعنى اهل ده در معيشت شان بطر به خرج دادند و در نتيجه از كار باز مانده و به رنج افتادند، و بطر همان طرب است و طرب خفت و سبكيى است ناشى از فرح. و گاهى اين كلمه در شدت حزن و اندوه استعمال مى شود، و كلمه «بيطره» به معناى دامپزشكى است. و كلمه رئاء به معناى اين است كه آدمى خود را به غير آنچه كه هست نشان دهد. | ||
جمله «فاثبتوا» امر مطلق ايستادگى در برابر دشمن و فرار نكردن است، و بنابراين امر به صبر در جمله «و اصبروا» همان طورى كه در سابق اشاره كرديم تكرار آن امر نيست. | |||
جمله | ذكر خدا در جمله «و اذكروا الله كثيرا» به معناى ياد خدا در دل و در زبان است ، چون اين هر دو قسم، ذكر است و معلوم است كه آن چيزى كه مقاصد آدمى را از يكديگر مشخص و جدا مى كند آن حالات درونى و قلبى انسان است. | ||
حال چه اين كه لفظ هم با آن حالت مطابق باشد، مثل كلمه «يا غنى» از فقيرى كه از فقر خود به خدا پناهنده مى شود، و يا كلمه «يا شافى» از مريضى كه از مرض خود به خدا پناه مى برد، و يا مطابق نباشد. مثل اين كه همان فقير و مريض به جاى آن دو كلمه بگويند «اى خدا». چون همين «اى خدا» از فقير به معناى «اى بى نياز» و از مريض به معناى «اى شفادهنده» است. چون مقتضاى حال و آن احتياجى كه اين دو را به استغاثه وادار كرده شاهد اين است كه مقصودشان از «اى خدا» جز اين نيست، و اين خيلى روشن است. | |||
ویرایش