تفسیر:المیزان جلد۹ بخش۱۰
چند روايت در ذيل آيه شريفه: «إنَّ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أموَالَهُم لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ الله...»
و در الدرّ المنثور است كه ابن اسحاق و ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم و بيهقى، در كتاب دلائل، همگى از طريق او (محمّد بن اسحاق) روايت كرده اند كه گفت:
زهرى و محمد بن يحيى بن حيان و عاصم بن عمر بن قتاده و حصين بن عبدالرحمان بن عمر، برايم نقل كردند كه بعد از آن كه قريش در روز بدر شكست خورد، و فراری هاى آن ها به مكه برگشتند، و از آن طرف ابوسفيان هم با مال التجاره اش به مكه برگشت، عبدالله بن ربيعه و عكرمة بن ابى جهل و صفوان بن اميّه، به اتفاق عده اى از مردان قريش، به سر وقت يك يك افرادى كه مال التجاره داشتند رفته و گفتند:
اى گروه قريش! محمّد، شما را بى كس كرد و نيكان شما را بكشت، بيایيد و با اين اموال، ما را عليه او يارى كنيد، باشد كه ما از او تلافى نموده و انتقام بگيريم. صاحبان اموال نيز پذيرفتند، و به گفته ابن عبّاس، آيه: «إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أموَالَهُم لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ الله... وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إلَى جَهَنَّمَ يُحشَرُونَ»، در اين باره نازل شد.
و نيز مى نويسد: ابن مردويه، از ابن عبّاس «رضى الله عنه» روايت كرده كه در ذيل آيه: «إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أموَالَهُم لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ الله» گفته است: اين آيه، درباره ابوسفيان بن حرب نازل شد.
و نيز، از ابن سعد، عبد بن حميد، ابن جرير، ابن ابى حاتم، ابوالشيخ و ابن عساكر، از سعيد بن جبير نقل كرده كه در ذيل آيه: «إنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أموَالَهُم لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ الله» گفته است:
اين آيه، درباره ابوسفيان بن حرب نازل شده كه در جنگ اُحُد، غير از لشكريانى كه از عرب فراهم كرده بود، دو هزار نفر از قبايل متفرقه بنى كنانه را هم اجير كرد تا با آنان، با رسول خدا «صلى الله عليه و آله» بجنگد. لذا خداوند اين آيه را در حقش نازل كرد، و اين قبايل متفرقه، همان هايند كه «كعب بن مالك»، در باره شان ابيات زير را سروده:
وَ جِئنَا إلَى مَوجٍ مِنَ البَحرِ وسطه * أحَابِيشَ مِنهُم حَاسِر وَ مُقنَع
ثَلاثَة آلَافٍ وَ نَحنُ نصيه * ثَلَاثُ مئين إن كَثُرنَ فَأربَعُ
مؤلف: صاحب الدرّ المنثور، خلاصه اين روايت را، از ابن اسحاق و ابن ابى حاتم، از عباد بن عبدالله بن زبير نيزف روايت كرده است.
و در مجمع البيان، در ذيل آيه: «وَ قَاتِلُوهُم حَتّى لَا تَكُونَ فِتنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلّهِ» گفته است: زراره و غير او، از ابى عبدالله «عليه السلام» روايت كرده اند كه فرمود:
هنوز تأويل اين آيه تحقق نيافته، وقتى قائم ما «صلوات الله عليه» قيام نمايد، آن هايى كه او را درك مى كنند، خيلى زود تأويل اين آيه را خواهند ديد، و البته دين محمّد «صلى الله عليه و آله» به مرحله اى خواهد رسيد كه شبى برسد و مشركى بر روى زمين باقى نماند.
مؤلف: اين روايت را، عياشى در تفسير خود، از زراره، از آن جناب نقل كرده، و در معناى آن روايتى است كه كافى، به سند خود، از محمّد بن مسلم، از ابى جعفر «عليه السلام» نقل كرده و نيز، نظير آن را عياشى، از عبدالاعلى حلبى، از ابى جعفر «عليه السلام»، در ضمن روايت طولانى نقل نموده است.
در سابق هم، در تفسير آيه: «لِيَمِيزَ اللهُ الخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّب...»، حديث ابراهيم ليثى و پاره اى مطالب راجع به آن، در ذيل آيه «كَمَا بَدَأكُم تَعُودُون»، در جلد ششم اين كتاب گذشت.
آيات ۴۱ - ۵۴ سوره انفال
وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شىئ فَأَنَّ للَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السبِيلِ إِن كُنتُمْ آمَنتُم بِاللَّهِ وَ مَا أَنزَلْنَا عَلى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَئ قَدِيرٌ(۴۱)
إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَ هُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصوَى وَ الرَّكبُ أَسفَلَ مِنكُمْ وَ لَوْ تَوَاعَدتُّمْ لاخْتَلَفْتُمْ فى الْمِيعَادِ وَلَكِن لِّيَقْضىَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً لِّيَهْلِك مَنْ هَلَك عَن بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسمِيعٌ عَلِيمٌ(۴۲)
إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فى مَنَامِك قَلِيلاً وَ لَوْ أَرَاكَهُمْ كثِيراً لَّفَشِلْتُمْ وَ لَتَنَازَعْتُمْ فى الاَمْرِ وَلَكنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصُدُورِ(۴۳)
وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فى أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ فى أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضىَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ(۴۴)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكرُوا اللَّهَ كثِيراً لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ(۴۵)
وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنَازَعُوا فَتَفْشلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصبرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابرِينَ(۴۶)
وَ لا تَكُونُوا كالَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِم بَطراً وَ رِئَاءَ النَّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ(۴۷)
وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ لا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنّى جَارٌ لَّكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَص عَلى عَقِبَيْهِ وَ قَالَ إِنّى بَرِئُ مِّنكُمْ إِنّى أَرَى مَا لا تَرَوْنَ إِنّى أَخَافُ اللَّهَ وَ اللَّهُ شدِيدُ الْعِقَابِ(۴۸)
إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِينَ فى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلاءِ دِينُهُمْ وَ مَن يَتَوَكلْ عَلى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكيمٌ(۴۹)
وَ لَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفى الَّذِينَ كفَرُوا الْمَلَائكَةُ يَضرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبَارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذَاب الْحَرِيقِ(۵۰)
ذَلِك بِمَا قَدَّمَت أَيْدِيكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْس بِظلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ(۵۱)
كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِىُّ شدِيدُ الْعِقَابِ(۵۲)
ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَك مُغَيراً نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلى قَوْمٍ حَتى يُغَيّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سمِيعٌ عَلِيمٌ(۵۳)
كدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ رَبهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَ كُلُّ كانُوا ظالِمِينَ(۵۴)
و بدانيد آنچه را كه سود مى بريد، براى خدا است پنج يك آن و براى رسول و خويشاوند او و يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان، اگر به خدا و آنچه را كه در روز فرقان، روزى كه دو گروه يكديگر را ملاقات كردند، بر بنده مان نازل كرديم، ايمان آورده ايد، و خداوند بر هر چيز توانا است. (۴۱)
آن روزى كه شما در نقطه مرتفع نزديك ترى و ايشان در بلندى دورترى قرار داشتند، و قافله پائين تر از شما بودند، و اگر برخورد به اين صورت را قبلا قرار داد مى كرديد، اختلاف مى كرديد (باز به اين وجه صورت نمى گرفت)، وليكن خدا (چنين پيش آورد) تا بگذارند آن امرى را كه شدنى بود، براى اين كه هلاك شود هر كه هلاك مى شود، از روى بينش و زنده گردد، هر كه زنده مى شود، از روى بينش و همانا خدا شنواى دانا است. (۴۲)
هنگامى كه خداوند ايشان را به تو در خوابت اندك نماياند و اگر بسيار نشان مى داد، هر آينه در كار اختلاف مى كرديد، ليكن خداوند (شما را) سلامت داشت كه او دانا است به آنچه در سينه ها است. (۴۳)
و هنگامى كه نماياند ايشان را به شما هنگام تلاقى شما با ايشان اندك در چشم شما و اندك نمود، شما را در چشم ايشان تا خداوند به كرسى بنشاند، امرى را كه شدنى بود و به سوى خدا است مرجع همه امور. (۴۴)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد وقتى برخورديد به گروهى (از دشمن) پس پايدارى كنيد و خدا را زياد به خاطر آوريد، بلكه رستگار شويد. (۴۵)
و فرمانبرى كنيد خدا و فرستاده اش را و نزاع مكنيد كه سست شويد، و در نتيجه نيرويتان تحليل رود و خويشتن دارى كنيد كه خدا با خويشتنداران است. (۴۶)
و مانند مشركان و آن كسانى مباشيد كه با غرور و خودنمایى از ديار خود خارج شدند و باز مى داشتند از راه خدا و خدا به آنچه مى كنيد، محيط است. (۴۷)
هنگامى كه شيطان اعمال (زشت) ايشان را (در نظرشان) بياراست و گفت: امروز از مردم كسى نيست كه بتواند بر شما غلبه يابد، و من پناه شمايم تا گاهى كه دو سپاه همديگر را ديدند (در آن موقع) برگشت و عقب گرد كرد و گفت من از شما بيزارم، چون من چيزها مى بينم كه شما نمى بينيد، من از خدا مى ترسم، خدا شديد العقاب است. (۴۸)
هنگامى كه منافقان و آن هايى كه در دل هايشان مرض بود، گفتند: اين قوم را فريب داد دينشان، و حال آن كه هر كه به خدا توكل كند، خداوند مقتدرى است شايسته كار. (۴۹)
و اگر (كاش) مى ديدى هنگامى را كه فرشتگان دريابند گروه كافران را و بزنند روی ها و پشت هايشان را (و بگويند) بچشيد عذاب سوزان را.(۵۰)
اين به خاطر آن (رفتاری است) كه به دست خود پيش فرستاديد، كه خدا ستمگر بر بندگان نمى باشد. (۵۱)
مانند شيوه خاندان فرعون و آنان كه پيش از ايشان بودند (كه) به آيات خدا كفر ورزيدند، پس خدا به گناهانشان بگرفت كه خدا نيرومندى است شديد العقاب. (۵۲)
(و) اين بدان است كه خدا تغيير دهنده نعمتى كه به قومى ارزانى داشته نيست، تا آن كه خود ايشان تغيير دهند آنچه را كه در خودشان است (با علم به اين كه) خدا شنواى دانا است. (۵۳)
(و) مانند شيوه دودمان فرعون و آنان كه قبل از ايشان بودند (كه ) تكذيب كردند آيات پروردگارشان را، پس ما به خاطر گناهانشان هلاكشان كرده و خاندان فرعون را غرق نموديم، همه شان ستمگران بودند. (۵۴)
اين آيات مشتمل است بر بيان وجوب دادن خمس غنيمت، و استقامت در برابر دشمن، و اندرز آنان و بيان پاره اى از نكبت ها كه خداوند دشمنان دين را بدان مبتلا كرده، و بيچاره شدنشان به مكر الهى، و اين كه خداوند در بين آنان همان سنتى را معمول داشته كه در ميان قوم فرعون و كسانى كه پيش از ايشان بودند، به خاطر تكذيب آيات و جلوگيرى از راه او معمول داشته است.
توضيح و تفسیر آيه شريفه مربوط به خمس
«وَ اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَئٍ فَأَنَّ للَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ ...»:
كلمه «غنم» و «غنيمت»، به معناى رسيدن به درآمد از راه تجارت و يا صنعت و يا جنگ است، وليكن در اين آيه به ملاحظه مورد نزولش، تنها با غنيمت جنگى منطبق است.
راغب مى گويد: «غَنَم» - به دو فتحه - معنايش معروف است. خداى تعالى فرموده: «وَ مِنَ البَقَرِ وَ الغَنَمِ حَرَّمنَا عَلَيهِم شُحُومَهُمَا»: و از گاو و گوسفند، پيه آن دو را بر ايشان حرام كرديم». و «غُنم» - به ضمّه حرف اول و سكون حرف دوم - به معناى رسيدن و دست يافتن به فایده است، وليكن در هر درآمدى كه از راه جنگ و از ناحيه دشمنان و غير ايشان به دست آيد، استعمال شده، و به اين معنا است آيه: «وَ اعلَمُوا أنَّمَا غَنِمتُم مِن شَئٍ»، و آيه: «فَكُلُوا مِمَّا غَنِمتُم حَلَالاً طَيِّباً».
و كلمۀ «مَغنَم»، به معناى هر چيزى است كه به غنيمت در آيد، و جمع آن «مغانم» مى باشد، مانند: «فَعِندَ اللهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ».
و كلمۀ «ذَو القُربَى»، به معناى نزديكان و خويشاوندان است و در اين آيه منظور از آن، نزديكان رسول خدا «صلى الله عليه و آله» و يا به طورى كه از روايات قطعى استفاده مى شود، خصوص اشخاص معينى از ايشان است.
و كلمۀ «يتيم»، به معناى انسانى است كه پدرش در حال خردسالى اش مُرده باشد، و مى گويند كه در همه انواع حيوانات، «يتيم» آن حيوانى است كه مادر خود را از دست داده باشد. تنها انسان است كه يتيم بودنش از ناحيه پدر است.
« فَأنَّ لِلّهّ خُمُسَهُ... » - كلمه «أنّ» به فتح همزه قرائت شده، و اين ممكن است به خاطر تقدير گرفتن حرف جر بوده و تقدير آن چنين باشد: «وَ اعلَمُوا أنَّمَا غَنِمتُم مِن شَئٍ فَعَلى أنّ لِلّهِ خُمُسَهُ: بدانيد كه هر آنچه را كه به غنيمت مى گيريد، بر اين اساس است كه پنج يك آن، از آنِ خدا است».
و يا «فاء» براى استشمام معناى شرط بوده باشد، چون برگشت معناى آيه به اين بوده كه: (اگر چيزى را به غنيمت برديد، پس خمس آن براى خدا است)، و چون معناى شرط از آن استشمام مى شود، «فاء» به كار رفته، تا جمله معناى جزاء شرط را بدهد. و اگر حرف «أنّ» تكرار شده، صرفا به منظور تأكيد بوده، و اصل آن «وَ اعلَمُوا أنَّمَا غَنِمتُم مِن شَئٍ أنَّ خُمُسَهُ لِلّهِ...» بوده، و آن اصلى كه ماده علم تعلق به آن گرفته، عبارت است از جملۀ «مَا غَنِمتُم مِن شَئٍ خُمُسَهُ لِلّهِ وَ لِلرَّسُول...»، و لفظ جلاله را براى تعظيم مقدم بر رسول ذكر نمود.
و جملۀ «إن كُنتُم آمَنتُم بِاللّهِ»، قيد آن امرى است كه صدر آيه دلالت بر آن دارد و آن، عبارت است از امر «بدهيد خمس آن را».
پس معناى جمله مذكور اين مى شود: (بدهيد خمس آن را اگر به خدا و به آنچه كه بر بنده مان نازل كرده ايم، ايمان آورده ايد). و چه بسا گفته شده است كه جمله مزبور، متصل به جملۀ «فَاعلَمُوا أنّ اللهَ هُوَ مَولَاكُم» است كه در آيه قبلى بود. البته اين را گفته اند، وليكن سياق كلام به واسطه فاصله شدن جملۀ «وَ اعلَمُوا أنَّمَا غَنِمتُم»، با اين توجيه وفق نمى دهد.
« مَا أنزَلنَا عَلَى عَبدِنَا يَومَ الفُرقَان » - ظاهر اين است كه منظور از «مَا أنزَلنَا» قرآن است، به قرينه اين كه انزال آن را به رسول خدا «صلى الله عليه و آله» اختصاص داده، و اگر منظور از آن ملائكه نازله در جنگ «بدر» بود، جا داشت اولا به جاى «مَا أنزَلنَا» بفرمايد: «مَن أنزَلنَا»، و يا تعبير ديگرى كه اين معنا را برساند.
و ثانيا به جاى «عَلَى عَبدِنَا» بفرمايد: «عَلَيكُم». زيرا همان طور كه ملائكه در آن روز براى يارى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» فرستاده شده بودند، همچنين مؤمنان ملازمين ركاب آن حضرت را هم يارى كردند، همچنان كه آيه «فَاستَجَابَ لَكُم أنّى مُمِدُّكُم بِألفٍ مِنَ المَلَائِكَةِ مُردِفِين»، و آيه «إذ يُوحَى رَبُّكَ إلَى المَلَائِكَة أنّى مَعَكُم فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا» بر آن دلالت دارند.
و نظير آن دو در معنا، آيه «إذ تَقُولُ لِلمُؤمِنِينَ ألَن يَكفِيَكُم أن يُمِدَّكُم رَبُّكُم بِثَلَاثَةِ آلَافٍ مِنَ المَلَائِكَةِ مُنزَلِينَ * بَلَى إن تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ يَأتُوكُم مِن فَورِهِم هَذَا يُمدِدكُم رَبُّكُم بِخَمسَةِ آلَافٍ مِنَ المَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ» مى باشد.
و در التفات از غيبت به تكلم، كه در جملۀ «إن كُنتُم آمَنتُم بِاللّهِ وَ مَا أنزَلنَا عَلَى عَبدِنَا» به كار رفته، اشاره است به بسط لطف الهى بر رسول خدا «صلى الله عليه و آله» و ممتاز شدنش به قرب خدا، و اين اشاره بر كسى پوشيده نيست.
و از دقت در بحثى كه در اول سوره، در ذيل آيه: «يَسئَلُونَكَ عَنِ الأنفَالِ قُلِ الأنفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُول...» گذشت، به دست مى آيد كه منظور از جملۀ «وَ مَا أنزَلنَا عَلَى عَبدِنَا يَومَ الفُرقَان» حلّيت تصرف در غنيمت است كه در آخر سوره، در ضمن سياق آياتى در باره آن فرمود: «فَكُلُوا مِمَّا غَنِمتُم حَلَالاً طَيِّباً».
و منظور از «يَومَ الفُرقان»، روز «بدر» است، به شهادت اين كه دنبالش فرمود: «يَومَ التَقَى الجَمعَان»، زيرا آن روزى كه خداوند حق و باطل را روبروى هم قرار داد و آن دو را از هم جدا كرد و به تصرف خود، حق را احقاق و با يارى نكردنش از باطل آن را ابطال نمود، همان روز «بدر» بود.
و جملۀ «وَ اللهُ عَلَى كُلّ شَئٍ قَدِير»، به منزله تعليل است براى جملۀ « يَومَ الفُرقَان» نظر به دلالتى كه دارد بر اين كه خداوند حق را از باطل جدا كرد، مثل اين كه گفته شده باشد: خدا بر هر چيزى قادر است، و به همين دليل مى تواند حق و باطل را از هم جدا سازد.
بنابراين، معناى آيه - و خدا داناتر است - اين مى شود:
بدانيد كه آنچه شما غنيمت مى بريد، هر چه باشد، يك پنجم آن، از آنِ خدا و رسول و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و ابن السبيل است، و آن را به اهلش برگردانيد، اگر به خدا و به آنچه كه بر بنده اش محمّد «صلى الله عليه و آله» در جنگ «بدر» نازل كرده، ايمان داريد، و در روز «بدر» اين معنا را نازل كرده بود كه انفال و غنيمت هاى جنگى، از آنِ خدا و رسول اوست، و احدى را در آن سهمى نيست. و اينك، همان خدايى كه امروز تصرف در چهار سهم آن را بر شما حلال و مباح گردانيده، دستورتان مى دهد كه يك سهم آن را به اهلش برگردانيد.
و از ظاهر آيه بر مى آيد كه تشريع در آن، مانند ساير تشريعات قرآنى ابدى و دائمى است. و نيز استفاده مى شود كه حكم مورد نظر آيه، مربوط به هر چيزى است كه غنيمت شمرده شود، هر چند غنيمت جنگى مأخوذ از كفار نباشد. مانند استفاده هاى كسبى و مرواريدهايى كه با غوص از دريا گرفته مى شود و كشتیرانى و استخراج معادن و گنج. آرى، گو اين كه مورد نزول آيه غنيمت جنگى است، وليكن مورد مخصص نيست.
و همچنين از ظاهر مصارفى كه برشمرده و فرموده: «لِلّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى القُربَى وَ اليَتَامَى وَ المَسَاكِين وَ ابنِ السَّبِيل» بر مى آيد كه مصارف خمس، منحصر در آن هاست، و براى هر يك از آن ها سهمى است، به اين معنا كه هر كدام مستقل در گرفتن سهم خود مى باشند، همچنان كه نظير آن، از آيه زكات استفاده مى شود، نه اين كه منظور از ذكر مصارف، از قبيل ذكر مثال باشد.
هر يك از اين مطالب كه گفتيم، از ظاهر آيه استفاده مى شود، شكى نيست در اين كه از آيه به ذهن تبادر مى كند، و بر طبق آن رواياتى هم، از طريق شيعه و ائمه اهل بيت «عليهم السلام» وارد شده. وليكن مفسران اهل سنت، درباره آن و اين كه تفسير آيه چيست، اختلاف كرده اند، و ما - إن شاء الله - به زودى در بحث روايتى آينده، متعرض اقوال آنان مى شويم.
يادآورى امدادهاى غيبى الهى، در جنگ بدر
«إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَ هُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصوَى وَ الرَّكبُ أَسفَلَ مِنكُمْ وَ لَوْ تَوَاعَدتُّمْ لاخْتَلَفْتُمْ فى الْمِيعَادِ وَلَكِن لِّيَقْضىَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً ...»:
كلمۀ «عُدوَة» - به ضم عين، و گاهى به كسر آن - به معناى طرف بلند بيابان است، و «دنيا»، مؤنث «أدنى» است، همچنان كه «قُصوى» كه گاهى آن را «قصيا» هم مى گويند، مؤنث «أقصى» است؛ و منظور از «رَكب»، به طورى كه گفته شده، آن قافلۀ مال التجاره اى بود كه ابوسفيان، سرپرستی اش را بر عهده داشته است.
ظرف «إذ» در جملۀ «إذ أنتُم بِالعُدوَة»، بيان ثانوى يَومَ الفُرقانى است كه در آيه قبلى بود، همچنان كه ظرف «يَوم»، در جملۀ «يَومَ التَقَى الجَمعَان»، بيان اول آن و متعلق به «أنزَلنَا عَلَى عَبدِنَا» بود.
و اما اين كه بعضى گفته اند كه ظرف «إذ»، بيان جملۀ «وَ اللهُ عَلَى كُلّ شَئٍ قَدِيرٌ» است، و مى خواهد با ذكر مورد، قدرت خدا را برساند و معنايش اين است كه: «خدا بر يارى شما قادر است با ذلت و زبونى كه داشتيد، وقتى كه شما در بلندى نزديك بيابان فرود آمده بوديد»، وجهى بعيد و تكلف دار است.
سياق جملات قبل از جملۀ «وَ لَو تَوَاعَدتُم لَاختَلَفتُم فِى المِيعَاد»، كه مسأله برخورد دو لشكر و خصوصيات آن را مى رساند، و اين كه قافله پائين تر از مسلمين بودند، و اين كه خداوند به قدرتش كه هر چيزى را مقهور كرده، حق و باطل را از هم جدا كرده و حق را تأييد و باطل را مغلوب ساخت.
و همچنين اين كه فرمود: «وَلَكِن لِيَقضِىَ اللهُ أمراً كَانَ مَفعُولاً»، همه شواهدى هستند بر اين كه منظور از جمله مورد بحث هم كه فرمود: «وَ لَو تَوَاعَدتُم لَاختَلَفتُم فِى المِيعَاد»، بيان همين است كه برخورد به اين صورت، جز مشيت خاصه خداى سبحان نبوده. چون مشركان با اين كه داراى عِدّه و عُدّه بودند، در قسمت بلندى بيابان، در جايى كه آب در دسترسشان و زمين زير پايشان سفت و محكم بود، فرود آمدند و مؤمنان، با كمى عدد و ضعف نيرويشان، در قسمت پائين بيابان در زمينى ريگزار و بى آب اردوگاه داير كرده بودند و به قافله ابوسفيان هم نتوانستند دست پيدا كنند، و او، قافله را از يك نقطه ساحلى پایين اردوگاه مؤمنان پيش مى راند، و مؤمنان در شرايطى قرار گرفته بودند كه از نظر نداشتن پايگاه، چاره اى جز جنگيدن نداشتند، و برخورد مؤمنان در چنين شرايط و پيروزيشان بر مشركان را نمى توان امرى عادى دانست، و جز مشيت خاص الهى و قدرت نمایی اش بر نصرت و تأييد مؤمنان چيز ديگر نمى تواند باشد.
پس جملۀ «وَ لَو تَوَاعَدتُم لَاختَلَفتُم فِى المِيعَاد»، بيان اين معنا است كه فرود آمدن مؤمنان در اين جا و مشركان در آن جا، روى قرار قبلى و يا مشورت صورت نگرفته و لذا به دنبال اين جمله فرمود: «وَلَكنِ لِيَقضِىَ اللهُ أمراً كَانَ مَفعُولاً». چون اين جمله به خاطر كلمۀ «وَلَكِن»، استدراك از مطالب قبل است.
و جملۀ «لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيِّنَة وَ يَحيَى مَن حَىَّ عَن بَيِّنَة»، تعليل آن قضایى است كه خداوند در امر مفعول رانده، و معنايش اين است كه خداوند اگر اين قضا را راند كه شما با كفار اين طور تلاقى و برخورد كنيد، و در چنين شرايطى شما مؤمنان را تأييد نمود و كفار را بيچاره كرد، همه براى اين بود كه خود دليل روشنى بر حقانيت حق و بطلان باطل باشد تا هر كس هلاك مى شود، با داشتن دليل و تشخيص راه از چاه هلاك شده باشد و هر كس هم زنده مى شود، با دليل روشن زنده شده باشد.
و به اين بيان روشن مى شود كه منظور از هلاكت و زنده شدن، هدايت و ضلالت است، چون ظاهرا چيزى كه مرتبط با وجود بينه و دليل روشن باشد، همين هدايت و ضلالت است.
جملۀ «وَ أنَّ اللهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ» نيز تعليل است، و عطف است بر جملۀ «لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيّنَة...»، و معنايش اين است كه: «و اگر خدا اين قضا را راند و كرد آنچه را كرد، براى اين بود كه او شنوا است و دعاى شما را مى شنود، دانا است و آنچه در دل هاى شما هست، مى داند». و در اين بيان اشاره است به آنچه كه در صدر آيات راجع به اين داستان ذكر كرده و فرموده بود: «إذ تَستَغِيثُونَ رَبَّكُم فَاستَجَابَ لَكُم...».
و بر طبق همين سياق است. «يعنى براى بيان اين كه مرجع امر اين واقعه، قضاى خاص الهى است، نه اسباب عادى»، آيه بعدى كه مى فرمايد: «إذ يُرِيكَهُمُ اللهُ فِى مَنَامِكَ قَلِيلاً...»، و همچنين چند آيه بعد كه مى فرمايد: «وَ إذ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطَانُ أعمَالَهُم...»، و آيه بعد از آن كه مى فرمايد: «إذ يَقُولُ المُنَافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَرَضٌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِينُهُم...».
و معناى آيه اين است كه: روز فرقان، آن روزى بود كه شما در قسمت پایين وادى اردو داير كرده بوديد و كفار در قسمت بالاى آن اطراق كرده بودند و پياده شدن شما در پایين و كفار در بالا با هم جور در آمد، به طورى كه اگر مى خواستيد قبلا با كفار قرارداد كنيد كه شما اين جا و آنان آن جا را لشكرگاه كنند، قطعا اختلافتان مى شد، و هرگز موفق نمى شديد كه به اين نحو جبهه سازى كنيد.
پس قرار گرفتن شما و ايشان به اين نحو، نه از ناحيه و به فكر شما بود و نه از ناحيه و به فكر كفار، بلكه امر شدنى بود كه خداوند بر آن قضا راند، و اگر اين چنين قضا راند، براى اين بود كه با ارائه يك معجزه و دليل روشن، حجت خود را تمام كند. و نيز براى اين بود كه دعاى سابق شما را و آن استغاثه اى را كه از شما شنيد، و آن حاجتى را كه از سويداى دل شما خبر داشت، مستجاب و برآورده كند.
«إِذْ يُرِيكَهُمُ اللَّهُ فى مَنَامِك قَلِيلاً ...»:
كلمه «فَشَل»، به معناى ضعف توأم با اضطراب است، و «تنازع» به معناى اختلاف و از ماده «نزع» است كه نوعى كندن را گويند، و اختلاف را از اين باب «تنازع» مى گويند كه در حقيقت طرفين نزاع، هر كدام مى خواهند ديگرى را از آنچه كه دارد، بركند. و كلمه «تسليم»، به معناى نجات دادن است.
و كلام در اين آيه به تقدير كلمه «اُذكُر»، معنايش اين است كه:
«به ياد آر آن موقعى را كه خداوند دشمنان تو را در خواب در نظرت اندك وانمود»، و اندك نشان دادنشان براى اين بود كه دل هايتان را استوار نموده و درونتان را آرامش بخشد. چون اگر نفرات ايشان را در نظرت زياد جلوه مى داد و تو مؤمنان را از نيروى ايشان خبر مى دادى، قهرا از ضعف و كمى عدّه خود، دچار سستى و اضطراب مى شدند، و در اين كه آيا در چنين شرايطى با لشكر انبوه كفار مصاف شوند يا نه، اختلاف مى كردند، وليكن خداى تعالى با اندك نشان دادن ايشان، شما را از سستى و اختلاف نجاتتان داد. چون او به ذات الصدور، يعنى به دل ها آگاه است، و خوب مى داند كه براى اطمينان يافتن و استوارى و نيرومند شدن دل ها، چه چيز شايسته است.
اين آيه دلالت دارد بر اين كه خداى سبحان به رسول خود در عالَم رؤيا بشارت به فتح داده، و آن جناب در خواب ديد كه همان طورى كه خداوند در بيدارى وعده داده بود بر يكى از دو طایفه، قافله و يا لشكر قريش پيروز خواهد شد، و خداوند در آن خواب، لشكر قريش را اندك و غير قابل اعتناء به آن حضرت وانمود كرده و رسول خدا «صلى الله عليه و آله» هم آنچه را كه در خواب ديده بود، براى مؤمنان بازگو كرد و به آنان وعده صريح و بشارت داده بود و به همين جهت همه آماده جنگ با ايشان شدند، به دليل اين كه فرمود: «وَ لَو أرَاكَهُم كَثِيراً لَفَشِلتُم...» و دلالت اين جمله بر آنچه ما استظهار كرديم، روشن است.
«وَ إِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فى أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً ...»:
معناى اين آيه روشن است، و ميان آن و آيه: «قَد كَانَ لَكُم آيَةٌ فِى فِئَتَينِ التَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِى سَبِيلِ اللهِ وَ اُخرَى كَافِرَةٌ يَرَونَهُم مِثلَيهِم رَأىَ العَينِ وَ اللهُ يُؤَيّدُ بِنَصرِهِ مَن يَشَاءُ»، بنابر اين كه اشاره باشد به واقعه بدر، هيچ منافاتى وجود ندارد. براى اين كه اندك نشان دادنى كه در آيه مورد بحث است، مقيد شده به جملۀ «إذ التَقَيتُم» و با همين قيد تنافى برداشته شده.
گويا خداى سبحان مؤمنان را در اولين برخورد به نظر مشركان اندك نشان داده، تا مغرور شده و ايشان را غير قابل اعتناء تلقى كنند و همين معنا ايشان را بر پياده شدن و جنگيدن دلير كند، ولى وقتى دست به كار جنگ شده و در هم آميختند، خداوند همان مؤمنان را كه تا آن موقع به نظرشان اندك مى آمد، در نظرهايشان بسيار و دو برابر وانمود، و همين معنا باعث شد كه عزيمت هايشان سست گشته و دل از دست داده و در نتيجه شكست خوردند.
پس آيه مورد بحث، ناظر به اول داستان است، و آيه «آل عمران»، ناظر به بعد از انتقال و اختلاط است: «لِيَقضِىَ اللهُ أمراً كَانَ مَفعُولاً وَ إلَى اللهِ تُرجَعُ الأُمُور»، اين جمله متعلق است به جملۀ «يُرِيكُمُوهُم»، و آن را تعليل مى كند.
شش دستور جنگى به سربازان اسلام
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكرُوا اللَّهَ كثِيراً لَّعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ ...»:
راغب در مفردات مى گويد: ثَبَات - به فتح ثاء - ضد زوال است. و بنا به گفته او، در مورد آيه شريفه، به معناى ضد فرار از دشمن است.
و اين كلمه، به حسب معنايش، اعم از كلمۀ صبرى است كه در جملۀ «وَ اصبِرُوا إنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»، به آن امر فرموده. چون «صبر»، يك نحوه ثبات خاصى است و آن، عبارت است از: «ثبات» در مقابل مكروه. هم به قلب، بدين صورت كه دچار ضعف نگردد و جزع و فزع نكند، و هم به بدن، به اين كه كسالت و سهل انگارى ننموده، و از جا در نرود، و در مواردى كه عجله پسنديده نيست، شتاب نكند.
كلمۀ «ريح»، به طورى كه گفته شده، به معناى عزّت و دولت است. راغب نيز گفته است كه: كلمۀ «رِيح» در آيه به طور استعاره، به معناى غلبه است، و وجه اين استعاره و تشبيه اين است كه باد به هر چه بوزد، آن را به حركت درآورده و از جاى مى كَنَد و با خود مى بَرَد، غلبه بر دشمن هم همين خاصيت را دارد.
راغب در باره كلمۀ «بطر» گفته: اين كلمه به معناى غفلت و سبك مغزى است كه در اثر سوء استفاده از نعمت و قيام ننمودن به حق آن و مصرف كردن آن در غير مورد به آدمى دست مى دهد. خداى تعالى، در يك جا فرموده: «بَطَراً وَ رِئَاءَ النَّاس». و در جاى ديگر فرموده: «بَطِرَت مَعِيشَتَهَا». يعنى: اهل ده در معيشت شان، بَطَر به خرج دادند و در نتيجه، از كار باز مانده و به رنج افتادند. و «بطر»، همان طرب است و «طَرَب»، خفت و سبكيى است ناشى از فرح. و گاهى اين كلمه در شدت حزن و اندوه استعمال مى شود، و كلمۀ «بيطره»، به معناى دامپزشكى است. و كلمه «رِئَاء»، به معناى اين است كه آدمى خود را به غير آنچه كه هست، نشان دهد.
جملۀ «فَاثبُتُوا»، امر مطلق ايستادگى در برابر دشمن و فرار نكردن است. بنابراين، امر به «صبر» در جملۀ «وَ اصبِرُوا»، همان طورى كه در سابق اشاره كرديم، تكرار آن امر نيست.
ذكر خدا در جمله «وَ اذكُرُوا اللهَ كَثِيراً»، به معناى ياد خدا در دل و در زبان است. چون اين هر دو قسم، ذكر است و معلوم است كه آن چيزى كه مقاصد آدمى را از يكديگر مشخص و جدا مى كند، آن حالات درونى و قلبى انسان است.
حال چه اين كه لفظ هم با آن حالت مطابق باشد، مثل كلمۀ «يَا غَنِى» از فقيرى كه از فقر خود به خدا پناهنده مى شود، و يا كلمۀ «يَا شَافِى» از مريضى كه از مرض خود به خدا پناه مى برد. و يا مطابق نباشد، مثل اين كه همان فقير و مريض به جاى آن دو كلمه بگويند «اى خدا». چون همين «اى خدا» از فقير، به معناى «اى بى نياز»، و از مريض به معناى «اى شفا دهنده» است. چون مقتضاى حال و آن احتياجى كه اين دو را به استغاثه وادار كرده، شاهد اين است كه مقصودشان از «اى خدا»، جز اين نيست، و اين خيلى روشن است.