۱۷٬۰۵۰
ویرایش
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
==باران رزقى است كه خداوند متعال از آسمان نازل مى كند == | ==باران رزقى است كه خداوند متعال از آسمان نازل مى كند == | ||
«'''وَ مَا أنزَلَ اللّهُ مِنَ السّمَاءِ مِن رِزقٍ فَأحيَا بِهِ الأرضَ بَعدَ مَوتِهَا'''» - مراد از رزقى كه خداى تعالى از آسمان نازل مى كند، باران است. و اگر باران را رزق ناميده، از باب ناميدن سبب به اسم مسبّب است، و اين گونه نامگذاری ها، مجازى و شايع است. | |||
و نيز ممكن است بدين جهت باشد كه «باران» نيز، رزق است. چون همۀ آب هاى زمين از باران است. و منظور از كلمه «سماء»، بالاى سر و يا ابر است، چون ابر را هم مجازاً آسمان مى گويند. و منظور از «احياء زمين بعد از مُردنش»، زنده كردن گياهان و درختانى است كه در زمستان مى ميرند. و تعبير از آن به زنده كردن بعد از موت، خالى از اشاره به مسأله معاد نيست. | |||
«'''وَ تَصرِيفِ الرّيَاحِ'''» - يعنى گرداندن بادها از اين سو به آن سو، و فرستادنش از سويى به سويى ديگر، كه در همين گرداندن بادها، فوايد عمومى بسيارى نهفته است. و از همۀ فوائدش عمومى تر، حركت دادن ابرها است به نقاط مختلف جهان. و يكى ديگر تلقيح گياهان، و دفع عفونت ها، و بوهاى بد است. | |||
«'''آيَاتٌ لِقَومٍ يَعقِلُون'''» - يعنى در آنچه گفته شد، آياتى است براى مردمى كه تعقّل مى كنند. يعنى با عقلى كه خدا در آنان به وديعت سپرده، بين حق و باطل و خوب و بد تمييز مى دهند. | |||
در اين آيات، مى بينيم هر دسته از آن ها به قومى اختصاص داده شده. يك دسته به مؤ منان. يك دسته به قومى كه اهل يقين اند. دسته ديگر، به قومى كه تعقل مى كنند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۳۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۳۹ </center> | ||
و شايد وجهش اين باشد كه آيت احياء | و شايد وجهش اين باشد كه آيت احياء زندگان، به دلالتى ساده و همه كس فهم، دلالت مى كند بر اين كه خودش، خود را ايجاد نكرده، و به طور اتفاق و تصادفى هم پيدا نشده، بلكه پديد آورنده اى ايجادش كرده، و به دنبالش، آثار و افعال آن ها را پديد آورده. آثار و افعالى كه اين نظام مشهود از آن آثار پديد آمده است. پس خالق آسمان ها، خالق همۀ عالَم و ربّ همه است، و انسان اين معنا را با فهم ساده خود مى فهمد، و انسان هاى با ايمان هم، همين را مى فهمند و از آن منتفع مى شوند. | ||
ولى اين معنا را كه خالق انسان و ساير جنبندگان داراى حيات و شعور، خداست از اين جهت كه ارواح و نفوس موجودات زنده با شعور از | ولى اين معنا را كه خالق انسان و ساير جنبندگان داراى حيات و شعور، خداست از اين جهت كه ارواح و نفوس موجودات زنده با شعور از عالَمى وراى عالَم ماده است - كه نامش را «عالَم ملكوت» مى گذاريم - قرآن كريم، كمال ادراك و مشاهده اين معنا را مختص به اهل يقين دانسته، نه به عموم مردم و فهم هاى ساده آنان، و در اين باره فرموده: «وَ كَذَلِكَ نُرِىَ إبرَاهِيمَ مَلَكُوت السّمَاوات وَ الأرضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ المُوقِنِين». | ||
و اما آيت اختلاف ليل و نهار، و | و اما آيت اختلاف ليل و نهار، و باران هايى كه زمين را زنده مى كند، و چرخاندن بادها، از آن جا كه انواع مختلف و جهات متعدد دارد و مرتبط با زمين و زمينى ها است، و داراى فوايد بى شمار و منافعى دامنه دار و بسيار است كه درك همه آن ها، محتاج به تعقّل فكرى و تفصيلى و عميق است، و فهم ساده عموم مردم از درك آن عاجز است، لذا درك آن را به قومى كه تعقّل كنند، اختصاص داده. گو اين كه آيات مزبور، براى همه آيت مى باشند، ليكن از آن جا كه تنها دانشمندان و صاحبان تعقّل از آن ها بهره مند مى شوند، بدين جهت اين آيات را به ايشان اختصاص داده. | ||
در اين ميان مى بينيم كه از اين | در اين ميان مى بينيم كه از اين طبقه، گاهى تعبير فرموده به قومى كه «يوقنون»، و گاهى به قومى كه «يَعقِلُون». و از تعبد مردم كه با فهم ساده خود پى به حقيقت مى برند، تعبير فرموده به «مؤمنين». از اين اختلاف در تعبير فهميده مى شود كه مراد از «ايمان»، اصل آن است كه آياتش ساده و بسيط است و چون به دست آمدن ايمان تدريجى نيست، از دارندگان «ايمان» تعبير به وصف كرد. به خلاف ايمان اهل يقين و عقل كه به خاطر دقت آيات آن، و بلندى افق آن ها، و به خاطر اين كه خرده خرده و به تدريج به دست مى آيد، از آنان به مضارع «يَعقِلُون»، «يُوقِنُون» تعبير كرد، كه دلالت بر استمرار تجددى دارد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۴۰ </center> | ||
بعضى از | بعضى از مفسران در توجيه ترتيبى كه براى مصاديق و اهل آيات سه گانه هست، و اينكه چرا اول اهل ايمان، و دوم اهل ايقان، و سوم اهل عقل را ذكر كرده، گفته اند: | ||
اين ترتيب از نظر ترقى دادن مطلب است. چون «ايقان»، مرتبۀ خاصى است در ايمان، و معلوم است كه بايد بعد از ايمان ذكر شود، و «عقل» هم، مدار ايمان و ايقان است، چون منظور ما از عقل، عقلى است كه مؤيّد به نور بصيرت باشد، و به وسيله چنين عقلى است كه ايمان و يقين از قرار گرفتن در دسترس شك و ترديد خلاص مى شود، و در نتيجه، ايمان به حد يقين مى رسد، و با رسيدنش به حد يقين و محكم شدنش، همه خيرات رو مى آورد. و در ترتيب آيات نيز، همين ترتيب كه در مراتب سه گانه است، رعايت شده. اين توجيه از گفتار زمخشرى در كشاف استفاده مى شود. | |||
اشكالى كه ما به كلام زمخشرى | اشكالى كه ما به كلام زمخشرى داريم، اين است كه مقتضاى توصيفى كه وى براى عقل كرده اين است كه قبل از دومى و حتى قبل از اولى قرار گيرد. يعنى مرتبه اول شمرده شود، نه سوم. علاوه بر اين كه ما نفهميديم كه چگونه ممكن است شك عارض بر يقين شود، حتى تصورش هم براى ما ممكن نيست. | ||
<span id='link165'><span> | <span id='link165'><span> | ||
==توجيه صاحب تفسير كشف در ترتيب مذكور در آيه و نقد آن == | ==توجيه صاحب تفسير كشف در ترتيب مذكور در آيه و نقد آن == | ||
بعضى ديگر - كه همان صاحب تفسير كشف باشد - در توجيه ترتيب مزبور گفته است بدين جهت اول ايمان و سپس ايقان و در آخر تعقل را ذكر كرده كه تماميت نظر و تدبر در دوم ناگزير و محتاج است به نظر در اولى ، چون آسمانها و زمين به وجهى از اسباب پيدايش حيوان است ، و به همين جهت بايد قبل از يادآورى خلقت حيوان يادآورى شود. و همچنين نظر در سومى ناگزير مى سازد كه ما در دو تاى اول نيز نظر كنيم . اما اينكه بايد به اولى (خلقت آسمانها و زمين ) نظر كنيم كه روشن است و احتياج به بيان ندارد، و اما نظر و توجه به دومى (خلقت حيوان ) براى اين است كه خلقت حيوان علت غائى است . پس معرفت سومى موقوف است بر معرفت علت غائيش كه دومى است ، چون علت قبل از معلول است . | بعضى ديگر - كه همان صاحب تفسير كشف باشد - در توجيه ترتيب مزبور گفته است بدين جهت اول ايمان و سپس ايقان و در آخر تعقل را ذكر كرده كه تماميت نظر و تدبر در دوم ناگزير و محتاج است به نظر در اولى ، چون آسمانها و زمين به وجهى از اسباب پيدايش حيوان است ، و به همين جهت بايد قبل از يادآورى خلقت حيوان يادآورى شود. و همچنين نظر در سومى ناگزير مى سازد كه ما در دو تاى اول نيز نظر كنيم . اما اينكه بايد به اولى (خلقت آسمانها و زمين ) نظر كنيم كه روشن است و احتياج به بيان ندارد، و اما نظر و توجه به دومى (خلقت حيوان ) براى اين است كه خلقت حيوان علت غائى است . پس معرفت سومى موقوف است بر معرفت علت غائيش كه دومى است ، چون علت قبل از معلول است . |
ویرایش