۱۷٬۰۰۸
ویرایش
خط ۱۴۴: | خط ۱۴۴: | ||
== گفتارى در باره نازل شدن قرآن به زبان عربی == | == گفتارى در باره نازل شدن قرآن به زبان عربی == | ||
در اين جا ممكن است كسى بگويد از ظاهر جمله | در اين جا ممكن است كسى بگويد از ظاهر جمله «لَعَلّكُم تَعقِلُون» بر مى آيد كه فهميدن اين قرآن عربى، براى مردم ممكن است و ما مى توانيم اين كتاب را كه نازل و در خور فهم بشر شده است و به صورت كتابى عربى درآمده، بخوانيم و تعقل كنيم. حال يا اين است كه اين درك و تعقل ما از قرآن، عين همان چيزى است كه در أُمّ الكتاب است و مطابقت تام و تمام دارد، و يا اين است كه كاملا مطابق آن نيست. | ||
قسمت | قسمت دوم، قطعا باطل است. براى اين كه خودِ خداى تعالى مى فرمايد: «وَ إنّهُ فِى أُمّ الكتاب: قرآن، در أُمّ الكتاب است». و نيز مى فرمايد: «بَل هُوَ قُرآنٌ مَجِيدٌ * فِى لَوحٍ مَحفُوظ». و مى فرمايد: «إنّهُ لَقُرآنٌ كَرِيمٌ فِى كِتَابٍ مَكنُون». پس قهرا درك قرآن، درك همان است كه در «أُمّ الكتاب» و در «لوح محفوظ» و در «كتاب مكنون» است. | ||
پس از آن دو | پس از آن دو احتمال، تنها احتمال اول را مى توانيم بپذيريم و بگوييم: آنچه از قرآن مى فهميم، همان است كه در أُمّ الكتاب است. و با اين حال ،ديگر چه معنا دارد كه گفته شود قرآن عربى كه نزد ما است، قابل درك هست، ولى آن كه در أُمّ الكتاب و نزد خدا است، قابل درك و تعقل نيست؟ | ||
در پاسخ مى گوييم از كجا كه نسبت بين قرآنى كه نزد ما است و آنچه در | در پاسخ مى گوييم: از كجا كه نسبت بين قرآنى كه نزد ما است و آنچه در أُمّ الكتاب است، نسبت مثل و ممثّل نباشد. مثل هم عين ممثّل هست، اما آن كس كه چيزى برايش ممثّل شده، از آن ممثّل، به جز مثل را نمى فهمد و راهى براى درك حقيقت ممثّل ندارد - دقت فرماييد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۵ </center> | ||
از آنچه | از آنچه گذشت، روشن گرديد كه وجوهى كه مفسران در تفسير دو وصف «عَلِىّ» و «حكيم» آورده اند، ضعيف است، مثل كلام بعضى از ايشان كه گفته اند: مراد از «عَلِىّ» بودن قرآن، اين است كه در بلاغتش عالى و روشنگر هر چيزى است كه مردم بدان محتاج اند. | ||
و | و يا گفته اند: معنايش اين است كه قرآن بر هر كتابى ديگر برترى و علوّ دارد. چون اعجازى، خاصِّ به خود دارد، و ناسخ هر كتاب ديگر است و هيچ كتابى نسخش نمى كند. و يا گفته اند: «عَلِىّ»، يعنى اين كه ملائكه و مؤمنان، آن را تعظيم مى كنند. | ||
و مثل كلام بعضى ديگر كه در معناى كلمه «حكيم» گفته اند: يعنى حكمت بالغه را اظهار مى دارد. و يا گفته اند: قرآن جز با حكمت منطبق نمى شود، و جز حق و صواب نمى گويد. پس در حقيقت توصيف آن به وصف «حكيم»، توصيفى است مجازى و به منظور مبالغه. | |||
ضعف اين وجوه با دقت در مفاد آيه قبلى روشن مى شود. و نيز روشن مى شود كه با نزول و درخور فهم بشرى ساختن، أُمّ الكتاب، قرآنى عربى شده است. | |||
«'''أَ فَنَضرِبُ عَنكُمُ الذِّكرَ صَفْحاً أَن كنتُمْ قَوْماً مُّسرِفِينَ'''»: | |||
در | استفهام در اين آيه انكارى است، و حرف «فاء» كه بر كلمه «نَضرِبُ» در آمده، براى اين است كه بفهماند مضمون اين جمله، فرع و نتيجه مطالب گذشته است، و معناى «ضُرِبَ الذّكرُ عَنهُم»، برگرداندن روى سخن از ايشان است. | ||
در مجمع البيان گفته: ريشه اصلى اين جمله، اين بوده كه سواره وقتى بر مركب خود سوار مى شود و مى خواهد آن را به طرف ديگر متوجه كند، با تازيانه يا چوب دستی اش، آن را مى زند تا متوجه طرفى كه او مى خواهد بشود، كه در باره اين عمل مى گفتند: «صَرَفَهُ عَنهُ». حيوان را از آن سو منصرف كرد. و يا مى گفتند: «عَدَلَ عَنه». و سپس به جاى آن دو كلمه، «ضَرَبَهُ» را استعمال كردند. | |||
و معناى آيه اين است كه : آيا ذكر را كه همان كتابى است كه عربى و | كلمه «صَفح»، به معناى اعراض است، و در جمله مورد بحث، كلمه «صَفحاً»، مفعولٌ له است. احتمال هم دارد كه «صَفح»، به معناى جانب و طرف باشد. و در جمله «إن كُنتُم»، حرف جرّ حذف شده، و تقديرش «لِأن كُنتُم» باشد و اين جار و مجرور، متعلق باشد به جمله «أفَنَضرِبُ». | ||
و معناى آيه اين است كه: آيا ذكر را كه همان كتابى است كه عربى و خواندنی اش كرديم تا تعقلش كنيد، از شما برگردانيم، به خاطر اين كه شما مردمى اسرافگريد؟ و يا معنايش اين است كه: آيا قرآن را از شما به سویی ديگر برگردانيم، به خاطر اين كه شما اسرافگريد؟ يعنى ما به صرف اسرافگرى شما، اين كار را نمى كنيم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۶ </center> | ||
«'''وَ كَمْ أَرْسلْنَا مِن | «'''وَ كَمْ أَرْسلْنَا مِن نَبىٍّ فى الاَوَّلِينَ * وَ مَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبىٍ إِلا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ'''»: | ||
كلمه ((كم (( براى تكثير است ، يعنى ((و چه بسا(( و منظور از كلمه ((اولون (( امت هاى گذشته است . و جمله ((و ما ياتيهم ...(( حال است ، و عامل آن جمله ((ارسلنا(( است . | كلمه ((كم (( براى تكثير است ، يعنى ((و چه بسا(( و منظور از كلمه ((اولون (( امت هاى گذشته است . و جمله ((و ما ياتيهم ...(( حال است ، و عامل آن جمله ((ارسلنا(( است . |
ویرایش