گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۱۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:


==محتوای كلّى سوره مباركه زخرف ==
==محتوای كلّى سوره مباركه زخرف ==
در اين سوره اين معنا را خاطر نشان مى سازد كه سنت الهى بر اين جريان يافته كه انبياء و رسولانى برگزيند، و كتاب و ذكرى بر آنان نازل كند، و هيچگاه اسراف و افراط مردم در قول و فعلشان او را از اين كار باز نمى دارد، بلكه همواره رسولان و انبيايى فرستاده ، و استهزاء كنندگان و تكذيب كنندگان ايشان را هلاك نموده ، و سپس به سوى آتشى جاودانه سوق داده است .
در اين سوره، اين معنا را خاطر نشان مى سازد كه سنت الهى بر اين جريان يافته كه انبياء و رسولانى برگزيند، و كتاب و ذكرى بر آنان نازل كند، و هيچ گاه اسراف و افراط مردم در قول و فعلشان، او را از اين كار باز نمى دارد، بلكه همواره رسولان و انبيايى فرستاده، و استهزاء كنندگان و تكذيب كنندگان ايشان را هلاك نموده، و سپس به سوى آتشى جاودانه سوق داده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۲ </center>
و در اين بيان نخست مساءله ارسال رسل را به طور اجمال ذكر مى كند، و سپس از بين آنان ابراهيم و سپس موسى و آنگاه عيسى (عليه السلام ) را نام مى برد، و مطالبى از اسراف كفار نقل نموده ، از آن جمله يكى از مهمترين گفتار آنان را كه مى گفتند خداى سبحان فرزند گرفته ، و ملائكه دختران او هستند ذكر مى كند. و اين بدان جهت است كه نسبت به خصوص اين عقيده و رد آن عنايت داشته ، و به همين جهت آن را مكرر نقل مى كند و جواب مى گويد، و گويندگان آن را به عذاب تهديد مى كند، البته در اين سوره حقايق متفرق ديگرى نيز هست .
و در اين بيان، نخست مسأله ارسال رسل را به طور اجمال ذكر مى كند، و سپس از بين آنان، ابراهيم و سپس موسى و آنگاه عيسى «عليهم السلام» را نام مى برد، و مطالبى از اسراف كفار نقل نموده. از آن جمله، يكى از مهمترين گفتار آنان را كه مى گفتند «خداى سبحان، فرزند گرفته، و ملائكه دختران او هستند»، ذكر مى كند. و اين، بدان جهت است كه نسبت به خصوص اين عقيده و ردّ آن عنايت داشته، و به همين جهت، آن را مكرر نقل مى كند و جواب مى گويد، و گويندگان آن را به عذاب تهديد مى كند. البته در اين سوره، حقايق متفرق ديگرى نيز هست.


و اين سوره به شهادت مضامينش در مكه نازل شده ، مگر آيه ((و اسئل من ارسلنا من قبلك من رسلنا...(( كه هنوز براى ما ثابت نشده كه در مكه نازل شده ، و به زودى در باره اش سخن خواهيم گفت - ان شاء اللّه تعالى .
و اين سوره، به شهادت مضامينش در مكّه نازل شده، مگر آيه «وَ اسئَل مَن أرسَلنَا مِن قَبلِكَ مِن رُسُلِنَا...»، كه هنوز براى ما ثابت نشده كه در مكه نازل شده، و به زودى در باره اش سخن خواهيم گفت - ان شاء اللّه تعالى.


«'''وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ'''»:
«'''وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ'''»:


از ظاهر اين جمله برمى آيد كه سوگند است ، و جواب آن جمله ((انا جعلناه قرانا عربيا(( تا آخر دو آيه - مى باشد. و اين كه قرآن را كتابى مبين خوانده ، بدين جهت است كه قرآن طريق هدايت را ظاهر مى كند، همچنان كه فرموده : ((و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء(( و يا بدين جهت است كه خودش ظاهر و روشن است ، و نقطه ضعفى در آن نيست ، همچنان كه در اين باره نيز فرموده : ((ذلك الكتاب لا ريب فيه ((.
از ظاهر اين جمله بر مى آيد كه سوگند است و جواب آن، جملۀ «إنّا جَعَلناَهُ قرَآناً عَرَبِيّاً» تا آخر دو آيه - مى باشد. و اين كه قرآن را «كتابى مبين» خوانده، بدين جهت است كه قرآن، طريق هدايت را ظاهر مى كند، همچنان كه فرموده: «وَ نَزّلنَا عَلَيكَ الكِتَابَ تِبيَاناً لِكُلّ شَئ». و يا بدين جهت است كه خودش ظاهر و روشن است، و نقطه ضعفى در آن نيست، همچنان كه در اين باره نيز فرموده: «ذَلِكَ الكِتَابُ لا رَيبَ فِيهِ».


«'''إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءآناً عَرَبِيًّا لَّعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ'''»:
«'''إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَّعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ'''»:


ضمير در ((جعلناه (( به كتاب برمى گردد، و معناى ((قرانا عربيا(( اين است كه اين كتابى است كه به لغت عربى قرائت مى شود.((لعلكم تعقلون (( اين جمله غايت و غرض جعل آن كتاب را بيان مى كند.
ضمير در «جَعَلنَاهُ» به كتاب بر مى گردد، و معناى «قُرآناً عَرَبِيّاً» اين است كه: اين كتابى است كه به لغت عربى قرائت مى شود. «لَعَلّكُم تَعقِلُون». اين جمله غايت و غرض جعل آن كتاب را بيان مى كند.


و همين كه اميد تعقل و فهميدن مردم را غايت و غرض جعل مذكور قرار داده ، خود شاهد بر اين است كه قرآن قبل از آنكه به زبان عربى درآيد، در مرحله اى از كينونت (هستى ) وجود داشته كه در آن مرحله عقول بشر دسترسى بدان نداشته ، با اينكه كار عقل اين است كه هر امر فكرى و مساءله ذهنى را درك كند، هر چند كه آن مساءله در نهايت درجه دقت و لطافت باشد.
و همين كه اميد تعقل و فهميدن مردم را غايت و غرض جعل مذكور قرار داده، خود شاهد بر اين است كه قرآن قبل از آن كه به زبان عربى درآيد، در مرحله اى از كينونت (هستى) وجود داشته، كه در آن مرحله، عقول بشر دسترسى بدان نداشته. با اين كه كار عقل اين است كه هر امر فكرى و مسأله ذهنى را درك كند، هرچند كه آن مسأله در نهايت درجه دقت و لطافت باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۳ </center>
در نتيجه از اين آيه فهميده مى شود كه كتاب بر حسب موطن نفس ‍ الامرى و واقعيتش مافوق فكر و اجنبى از عقول بشرى است ، و خداى تعالى آن را از آن موطن پايين آورده ، و در خور فهم بشر كرده ، و به لباس ‍ واژه عربيت در آورده ، به اين اميد كه عقول بشر با آن انس بگيرد و حقايقش را بفهمد. و چون استعمال كلمه ((اميد(( در باره خداى تعالى صحيح نيست ، لاجرم بايد گفت اميد قائم به مقام و يا به مخاطب است ، نه به خود گوينده ، كه خداى تعالى است .
در نتيجه، از اين آيه فهميده مى شود كه: «كتاب»، بر حسب موطن نَفسُ الأمرى و واقعيتش، مافوق فكر و اجنبى از عقول بشرى است و خداى تعالى، آن را از آن موطن پايين آورده، و در خور فهم بشر كرده، و به لباس واژۀ عربيت در آورده، به اين اميد كه عقول بشر با آن انس بگيرد و حقايقش را بفهمد. و چون استعمال كلمه «اميد» در باره خداى تعالى صحيح نيست، لاجرم بايد گفت اميد قائم به مقام و يا به مخاطب است، نه به خود گوينده، كه خداى تعالى است.


«'''وَ إِنَّهُ فى أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلىُّ حَكِيمٌ'''»:
«'''وَ إِنَّهُ فى أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلىُّ حَكِيمٌ'''»:


اين جمله آنچه را كه آيه قبلى بيان مى كرد تاءكيد نموده و روشن مى سازد، و آن اين بود كه قرآن كريم در موطن اصليش ما فوق تعقل عقول است . ضمير در ((انه (( به كتاب بر مى گردد. و مراد از ((ام الكتاب (( لوح محفوظ است ، همچنان كه آيه ((بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ(( به آن تصريح دارد. و اگر لوح محفوظ را ((ام الكتاب (( ناميده ، بدين جهت است كه لوح محفوظ ريشه تمامى كتب آسمانى است ، و هر كتابى آسمانى از آن استنساخ مى شود. و اگر كلمه ((قرآن (( را مقيد به قيد ((ام الكتاب (( و ((لدينا(( كرد، صرفا به منظور توضيح است ، نه احتراز. ساده تر بگويم : براى اين بود كه بفرمايد قرآن همان كتابى است كه نزد ما است ، نه اينكه بفرمايد قرآن دو تا است يكى نزد ما و يكى هم نزد ديگرى .
اين جمله آنچه را كه آيه قبلى بيان مى كرد، تأكيد نموده و روشن مى سازد و آن، اين بود كه: قرآن كريم در موطن اصلی اش، مافوق تعقّل عقول است. ضمير در «إنّهُ» به كتاب بر مى گردد. و مراد از «أُمّ الكتاب»، لوح محفوظ است، همچنان كه آيه «بَل هُوَ قُرآنٌ مَجِيدٌ * فِى لَوحٍ مَحفُوظ» به آن تصريح دارد.  


شرح مراد از اينكه در وصف قرآن فرمود: ((و انه فى امّ الكتاب لدينا لعلىّ حكيم ((
و اگر لوح محفوظ را «أُمّ الكتاب» ناميده، بدين جهت است كه لوح محفوظ، ريشۀ تمامى كتب آسمانى است، و هر كتابى آسمانى از آن استنساخ مى شود. و اگر كلمه «قرآن» را مقيّد به قيد «أُمّ الكتاب» و «لَدَينَا» كرد، صرفا به منظور توضيح است، نه احتراز. ساده تر بگويم: براى اين بود كه بفرمايد: قرآن، همان كتابى است كه نزد ما است، نه اين كه بفرمايد: قرآن، دو تا است. يكى نزد ما و يكى هم نزد ديگرى.
و معناى آيه اين است : قرآن كريم در حالى كه در ام الكتاب و نزد ما بوده و همواره هست هر آينه بلند مرتبه و سرشار از حكمت است . و به زودى - ان شاء اللّه - در اواخر سوره جاثيه گفتارى در معناى ام الكتاب خواهد آمد.


و مراد از اينكه فرمود: ((لعلى (( به طورى كه از مفاد آيه قبلى استفاده مى شود اين است كه قرآن در آن حال كه در ام الكتاب بود قدر و منزلتى رفيع تر از آن داشت كه عقول بتوانند آن را درك كنند. و مراد از اين كه فرمود ((حكيم (( اين است كه قرآن در ام الكتاب يك پارچه بوده است ، و مانند قرآن نازل شده مفصل و جزء جزء و سوره سوره و آيه آيه و جمله جمله و كلمه كلمه نبوده . اين معنا را از آيه شريفه ((كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير(( نيز استفاده مى كنيم .
و معناى آيه اين است: قرآن كريم، در حالى كه در أُمّ الكتاب و نزد ما بوده و همواره هست، هرآينه بلندمرتبه و سرشار از حكمت است. و به زودى - إن شاء اللّه - در اواخر سوره «جاثيه»، گفتارى در معناى أمّ الكتاب خواهد آمد.


و اين دو صفت ، يعنى صفت ((على (( و ((حكيم ((، دلالت مى كنند بر اين كه ام الكتاب ، فوق عقول بشرى باشد، چون عقل بشر در فكر كردنش تنها مى تواند چيزهايى را بفهمد كه در آغاز از قبيل مفاهيم و الفاظ بوده باشد، و از مقدماتى تصديقى تركيب شده باشد كه هر يك مترتب بر ديگرى است ، مانند آيات و جملات قرآنى . و اما چيزى كه ماوراى مفاهيم و الفاظ است ، و قابل چ به اجزاء و فصول نيست ، عقل راهى به درك آن ندارد.
و مراد از اين كه فرمود: «لَعَلِىّ» - به طورى كه از مفاد آيه قبلى استفاده مى شود - اين است كه: قرآن، در آن حال كه در أمّ الكتاب بود، قدر و منزلتى رفيع تر از آن داشت كه عقول بتوانند آن را درك كنند.
 
و مراد از اين كه فرمود: «حَكِيم»، اين است كه قرآن در أمّ الكتاب يك پارچه بوده است، و مانند قرآن نازل شده، مفصّل و جزء جزء و سوره سوره و آيه آيه و جمله جمله و كلمه كلمه نبوده. اين معنا را از آيه شريفه: «كِتَابٌ أحكِمَت آيَاتُهُ ثُمّ فُصّلَت مِن لَدُن حَكِيمٍ خَبِير» نيز استفاده مى كنيم.
 
و اين دو صفت، يعنى صفت «عَلِىّ» و «حكيم»، دلالت مى كنند بر اين كه أمّ الكتاب، فوق عقول بشرى باشد. چون عقل بشر در فكر كردنش، تنها مى تواند چيزهايى را بفهمد كه در آغاز از قبيل مفاهيم و الفاظ بوده باشد، و از مقدماتى تصديقى تركيب شده باشد، كه هر يك مترتب بر ديگرى است. مانند آيات و جملات قرآنى. و اما چيزى كه ماوراى مفاهيم و الفاظ است، و قابل تجزّی به اجزاء و فصول نيست، عقل راهى به درك آن ندارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۱۲۴ </center>
پس حاصل معناى اين دو آيه اين شد: كتاب در نزد ما در لوح محفوظ مقامى رفيع دارد و داراى احكام و اتقانى است كه به خاطر همان مقام رفيع و آن احكام و اتقان عقول دسترسى بدان ندارد، و ما آن را نازل و در خور درك عقول كرديم ، يعنى آن را خواندنى و عربى كرديم ، باشد كه مردم آن را بفهمند.
پس حاصل معناى اين دو آيه اين شد: كتاب در نزد ما در لوح محفوظ مقامى رفيع دارد و داراى احكام و اتقانى است، كه به خاطر همان مقام رفيع و آن احكام و اتقان، عقول دسترسى بدان ندارد، و ما آن را نازل و در خور درك عقول كرديم. يعنى آن را خواندنى و عربى كرديم، باشد كه مردم آن را بفهمند.


گفتارى دو احتمال درباره ((احلكم تعقلون (( و پاسخ به آن
== گفتارى در باره نازل شدن قرآن به زبان عربی ==


در اين جا ممكن است كسى بگويد از ظاهر جمله ((لعلكم تعقلون (( برمى آيد كه فهميدن اين قرآن عربى براى مردم ممكن است و ما مى توانيم اين كتاب را كه نازل و در خور فهم بشر شده است و به صورت كتابى عربى درآمده بخوانيم و تعقل كنيم ، حال يا اين است كه اين درك و تعقل ما از قرآن عين همان چيزى است كه در ام الكتاب است و مطابقت تام و تمام دارد، و يا اين است كه كاملا مطابق آن نيست .
در اين جا ممكن است كسى بگويد از ظاهر جمله ((لعلكم تعقلون (( برمى آيد كه فهميدن اين قرآن عربى براى مردم ممكن است و ما مى توانيم اين كتاب را كه نازل و در خور فهم بشر شده است و به صورت كتابى عربى درآمده بخوانيم و تعقل كنيم ، حال يا اين است كه اين درك و تعقل ما از قرآن عين همان چيزى است كه در ام الكتاب است و مطابقت تام و تمام دارد، و يا اين است كه كاملا مطابق آن نيست .
۱۷٬۰۰۸

ویرایش