۱۶٬۹۱۱
ویرایش
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
<span id='link59'><span> | <span id='link59'><span> | ||
==رواياتى درباره انديشه كردن درباره خدا، | ==رواياتى درباره انديشه كردن درباره خدا، == | ||
و در اصول كافى، به سند خود، از سليمان بن خالد روايت كرده كه گفت: امام صادق «عليه السلام» فرمود: خداى تعالى مى فرمايد: «وَ أنّ إلَى رَبّكَ المُنتَهى»، پس بايد از اين كلام، اين نتيجه را هم گرفت كه وقتى رشتۀ بگومگوها به خداى تعالى كشيده شد، ديگر بايد دم فرو بست، و در آن وادى قدم نگذاشت. | |||
و در اصول | |||
مؤلف: اين استفاده اى كه امام از آيه مذكور كرده، در حقيقت توسعه اى است كه در معناى «انتهاء» داده است. | |||
و | |||
و نيز، در همان كتاب، به سند خود، از ابى عبيده حذّاء روايت كرده كه گفت: امام ابوجعفر «عليه السلام» به من فرمود: | |||
اى زياد! زنهار از خصومت ها بپرهيز، كه خصومت آدمى را به مرض شك مبتلا مى كند و عمل انسان را حبط و بى اثر مى سازد، و صاحبش را هلاك مى كند، و اى بسا يك كلمه از زبان او در آيد، كه به جرم آن ديگر آمرزيده نشود. آرى، در گذشته نيز مردمى بودند كه علم آن وظايفى كه داشتند رها كردند، و به طلب علمى برخاستند كه ربطى به وظائفشان نداشت و در نتيجه، بگومگوهايشان به خدا منتهى شد، و در آن مسأله دچار حيرت شدند، به طورى كه اگر يكى از آن ها را از جلو صدا مى زدند، او به عقب سرِ خود بر مى گشت كه ببيند كيست صدايش مى زند. و يا از عقب سر صدايش مى زدند، او به شخصى كه پيش رويش بود پاسخ مى داد. | |||
و نيز مى گويد: در روايتى ديگر فرمود: در زمين سرگردان شدند. | |||
و در الدر المنثور است كه: ابوالشيخ، از ابوذر روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: در خلقت (كه آثار صنع خدا است، هرچه مى خواهيد) تفكر بكنيد، ولى در خود خدا تفكر مكنيد، که هلاك مى شويد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۶ </center> | ||
مؤلف: و در نهى از تفكر در خداى تعالى، روايات بسيارى ديگر هست، كه هم در جوامع حديث شيعه آمده و هم در جوامع حديث اهل سنت. و البته بايد دانست كه اين نهى ارشادى است، و متوجه خصوص كسانى است كه راه ورود به مسائل عقلى و عميق را بلد نيستند و استعداد آن را ندارند. در نتيجه، فرو رفتن در آن مسائل در حقيقت، خويشتن را در معرض هلاكت افكندن است، آن هم هلاكت دائم. | |||
و در تفسير | و در تفسير قمى، در ذيل آيه «وَ أنّهُ هُوَ أضحَكَ وَ أبكَى'» مى گويد: امام فرمود: يعنى آسمان را با باريدن به گريه واداشته و زمين را با شكفتن به خنده در آورده است. | ||
و در معانى | مؤلف: اين طرز استفاده كردن از آيه، توسعه دادن در معناى گرياندن و خنداندن است. | ||
و در تفسير | |||
و در معانى الاخبار، به سند خود، از سكونى، از جعفر بن محمد، از پدران بزرگوارش «عليهم السلام» روايت آورده كه اميرالمؤمنين «عليه السلام»، در معناى آيه «وَ أنّهُ هُوَ أغنَى وَ أقنَى» فرمود: يعنى هر انسانى را در خود اغناء و بى نياز كرد و او را به كسبى كه در دست دارد، اقناء و راضى ساخت، به طورى كه به كسب و كارش، هر قدر هم پست باشد، علاقه مند است. | |||
و | |||
و در مجمع | و در تفسير قمى، در ذيل آيه «وَ أنّهُ هُوَ رَبُّ الشّعرَى»، از امام نقل كرده که فرموده: منظور از «شعرى»، ستاره اى است كه قريش و قومى از عرب آن را مى پرستيدند. ستاره اى است كه در آخر شب طلوع مى كند. | ||
و در الدر المنثور است كه ابن | مؤلف: اين كه فرمود: در آخر شب طلوع مى كند، تعريف آن ستاره از نظر زمان صدور اين حديث است، كه لابد در تابستان بوده، و گرنه اين ستاره در تمامى سال و در تمام بيست و چهار ساعت شبانه روز، در جاى خود قرار دارد. | ||
و نيز، در آن كتاب، در ذيل آيه «أزِفَتِ الآزِفَةُ» فرموده: يعنى قيامت نزديك شد. | |||
و در مجمع البيان، در ذيل آيه «أفَمِن هَذَا الحَدِيثِ تَعجَبُونَ» مى گويد: منظور از اين حديث، همان خبرهايى است كه قبلا داده بود. | |||
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه، از ابن عباس روايت كرده كه گفت: وقتى آيه شريفه «أفَمِن هَذَا الحَدِيث تَعجَبُونَ وَ تَضحَكسونَ وَ لَا تَبكُون» نازل شد، ديگر كسى آن جناب را خندان نديد تا از دنيا رفت. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۸۷ </center> | ||
<span id='link61'><span> | <span id='link61'><span> | ||
<center> «'''سوره قمر'''» </center> | <center> «'''سوره قمر'''» </center> | ||
ویرایش