۱۶٬۳۴۰
ویرایش
خط ۱۲۶: | خط ۱۲۶: | ||
<span id='link38'><span> | <span id='link38'><span> | ||
==رواياتى درباره | ==رواياتى درباره رؤيت قلبى رسول الله «ص»، خداوند سبحان را == | ||
و در | و در توحيد، به سند خود، از محمد بن فضيل روايت كرده كه گفت: من از حضرت ابى الحسن «عليه السلام» پرسيدم: آيا رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، پروردگارش عزّوجلّ را ديد؟ فرمود: بله، اما با قلب خود ديد، مگر كلام خداى عزّوجلّ را نشنيدى كه مى فرمايد: «مَا كَذَبَ الفُؤادُ مَا رَأى». پس به حكم اين آيه، خدا را با چشم نديد، بلكه با قلب ديد. | ||
و در الدر المنثور است كه عبد بن حميد و ابن منذر و ابن ابى | |||
و در الدر المنثور است كه عبد بن حميد و ابن منذر و ابن ابى حاتم، از محمد بن كعب قرظى، از بعضى از اصحاب رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت كرده اند كه پرسيدند: | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۴ </center> | ||
يا رسول اللّه آيا پروردگار خود را ديده | يا رسول اللّه! آيا پروردگار خود را ديده اى؟ فرمود: با چشم خود نديدم، ولى با فؤادم دو بار ديدم. آنگاه اين آيه را تلاوت كرد: «ثُمّ دَنَى فَتَدَلّى». | ||
و از صحيح مسلم و ترمذى و ابن | مؤلف: اين معنا را نسائى هم از ابوذر - به طورى كه در الدر المنثور آمده - نقل كرده، و عبارتش چنين است: «رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، پروردگار خود را با قلب خود ديد، نه با چشم خود». | ||
بعضى ها عبارت مذكور را به صورت | و از صحيح مسلم و ترمذى و ابن مردويه، از ابوذر روايت كرده كه گفت: من از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» پرسيدم: آيا پروردگار خود را ديده اى؟ فرمود: «نورانى مى بينم او را». | ||
چون به هر تقدير ظاهر روايت قابل قبول | |||
و در | مؤلف: كلمۀ «نورانى»، منسوب به نور است كه بر طبق قاعده بايد بشود «نورى»، ولى بر خلاف قاعده و قياس «نورانى» مى گويند، مانند «جسمانى»، که منسوب به جسم است. | ||
بعضى ها عبارت مذكور را به صورت «نُورٌ أنّى أرَاهُ» - با تنوين و كسره همزه و تشديد نون و سپس ياى متكلم - خوانده اند. يعنى نورى كه من آن را مى بينم، ولى ظاهرا عبارت روايت دست خورده شده باشد، هرچند روايتى ديگر كه ذيلا نقل مى كنيم، آن را تأييد كند و آن روايت، اين است كه: مسلم در صحيح خود، و ابن مردويه، از ابوذر نقل كرده اند كه از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» پرسيده: آيا پروردگارت را ديده اى؟ فرمود: نورى را ديدم. | |||
چون به هر تقدير ظاهر روايت قابل قبول نيست، مگر اين كه بگوييم مراد از رؤيت، رؤيت قلب است. در نتيجه، نه رؤيت، رؤيت حسى است و نه نور، نور حسى است. | |||
و در كافى، به سند خود، از صفوان بن يحيى روايت كرده كه گفت: ابوقرّه محدث از من خواهش كرد او را نزد ابى الحسن رضا «عليه السلام» ببرم. من از آن جناب براى وى اجازه ملاقات خواستم، آن حضرت اجازه دادند. ابوقرّه بر آن حضرت وارد شد و مسائلى از حلال و حرام در احكام از او پرسيد تا رسيد به اين جا كه ابوقرّه گفت: خداى تعالى فرموده: «وَ لَقَد رَآهُ نَزلَةً أُخرَى»، اين چه معنا دارد؟ حضرت ابوالحسن «عليه السلام» پاسخ دادند كه: بعد از اين آيه، آيه اى ديگر هست كه مى فهماند آن جناب چه ديده، و آن آيۀ «مَا كَذَبَ الفُؤادُ مَا رَأى» است. مى فرمايد: فؤاد محمد آنچه را كه چشمهايش ديد و زبانش از آنچه ديد، خبر داد تكذيب نكرد، و اما اين چه ديده؟ | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۵ </center> | ||
آيه | آيه «لَقَد رَأى مِن آيَاتِ رَبّهِ الكُبرَى - از آيات كبراى پروردگارش بديد» پاسخ مى دهد، و معلوم مى شود كه منظور از جملۀ «مَا رَأى»، آيات پروردگار است، و آيات پروردگار، غير خود اوست. | ||
و صاحب تفسير قمى مى گويد: | مؤلف: على الظاهر منظور امام اين بوده كه ابوقرّه را ساكت كرده باشد. چون در آغاز قبول مى كند كه منظور از اين ديدن، ديدن حسى است. آنگاه چنين ساكتش مى كند كه منظور از آن، ديدن آيات خدا است، و آيات خدا، غير خدا است. و بنابراين، ديگر نبايد به روايت اشكال كرد كه چرا فرموده: «آيات خدا، غير خدا است»، با اين كه ديدن آيات خدا بدان جهت که آيات اوست، در حقيقت ديدن خود اوست. زيرا همان طور كه گفتيم و در عده اى از روايات هم آمده بود، ديدن خدا مربوط به قلب است، و ديدن آياتش مربوط به چشم. | ||
و در الدر المنثور است كه احمد و ابن جرير از انس روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا | |||
و در تفسير | و صاحب تفسير قمى مى گويد: پدرم، از ابن ابى عمير، از هشام، از امام صادق «عليه السلام» برايم حديث كرد كه فرمود: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرموده: من (در شب معراج)، به سدرة المنتهى رسيدم، و ديدم هر يك برگش، سايه بر امتى از امت ها دارد. آن جا بود كه نسبت به مقام پروردگارم، مانند فاصلۀ دو قوس يا كمتر قرار گرفتم. | ||
و در الدر المنثور است كه احمد و ابن جرير از انس روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: به سدرة المنتهى رسيدم، ديدم كه بارش مانند ملخ درشت و پر پشت و برگ هايش چون گوش فيل است. همين كه جلوه اى از امر خدا آن را پوشاند، به صورت ياقوت و زمرد و مثل آن در آمد. | |||
و در تفسير قمى، به سند خود، از اسماعيل جعفى، از امام ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه در ضمن حديثى طولانى فرمود: و چون آن جناب را به سدرة المنتهى رساندند، جبرئيل ديگر همراهی اش نكرد. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: آيا در چنين مقامى مرا تنها مى گذارى؟ گفت: تو همچنان پيش برو، به خدا سوگند تو به حدّى پيش رفته اى که احدى از خلق خدا كه قبل از تو بودند، به اين حد پيش نرفتند. در آن جا بود كه نورى از ناحيه پروردگارم ديدم، و سبحه بين من و او حائل گرديد. | |||
راوى مى گويد: عرضه داشتم: فدايت شوم «سبحه» چيست؟ حضرت روى خود را به طرف زمين خم كرد، با دست به آسمان اشاره نموده، سه مرتبه فرمود: جلال پروردگارم، جلال اما اين كه چه ديده؟ پروردگارم. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۵۶ </center> | ||
مؤلف: «سبحه» - همان طور كه در حديث تفسير شده - عبارت است از جلال، و چيزى است كه بر تنزّه خداى تعالى از نواقص خلقش دلالت مى كند، که برگشت اين نيز به همان جلال است، و حاصل ذيل روايت، اين است كه: آن حضرت، پروردگار خود را از راه مشاهده آياتش بديد. | |||
و نيز در همان | |||
باز در آن | و نيز در همان كتاب، در ذيل آيه «وَ لَقَد رَآهُ نَزلَةً أُخرَى * عِندَ سِدرَةِ المُنتَهى» آمده كه امام فرمود: در آسمان هفتم. | ||
باز در آن كتاب، در ذيل آيه «إذ يَغشَى السّدرَةَ مَا يَغشَى»، امام فرمود: وقتى حجاب از بين خداى تعالى و بين رسول گرامی اش برداشته شد، نور سدره پوشيده گشت. | |||
<span id='link39'><span> | <span id='link39'><span> | ||
==آیا معراج پيامبر«ص»، جسمانى و روحانى بوده، يا فقط روحانى بوده == | ==آیا معراج پيامبر«ص»، جسمانى و روحانى بوده، يا فقط روحانى بوده == | ||
مؤ لف : و در مطالب گذشته رواياتى ديگر نيز هست ، و ما در اول تفسير سوره اسراء رواياتى را كه جامع داستان معراج است نقل كرديم . | مؤ لف : و در مطالب گذشته رواياتى ديگر نيز هست ، و ما در اول تفسير سوره اسراء رواياتى را كه جامع داستان معراج است نقل كرديم . |
ویرایش