۱۷٬۲۴۷
ویرایش
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
==مراد از فانی شدن هر كه بر روی زمين است== | ==مراد از فانی شدن هر كه بر روی زمين است== | ||
«'''كُلُّ مَنْ عَلَيهَا فَانٍ * وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّك ذُو الجَْلَالِ وَ الاكْرَامِ'''»: | |||
در ضمن با توجه به اين كه | ضمير «عَلَيهَا» به زمين بر مى گردد، و معناى آيه اين است كه: هر جنبندۀ داراى شعورى كه بر روى زمين است، به زودى فانى خواهد شد. و اين آيه، مسألۀ زوال و فناى جنّ و انس را مسجّل مى كند، و اگر فرمود: «كُلّ مَن عَلَيهَا = هر كس بر روى زمين است»، و نفرمود: «كُلّ مَا عَلَيهَا = هر چيز كه بر روى زمين است» و خلاصه اگر مسألۀ فنا و زوال را به صاحبان شعور اختصاص داد، نه از اين جهت بوده كه موجودات بى شعور فانى نمى شوند، بلكه از اين بابت بوده كه زمينۀ كلام، زمينۀ شمردن نعمت هايى است كه به صاحبان شعور ارزانى داشته. نعمت هاى دنيايى و آخرتى، و معلوم است كه در چنين زمينه اى، مناسب همان است كه درباره فناى اين طبقه سخن بگويد. | ||
با اين | |||
و حاصل جواب اين است كه : | در ضمن با توجه به اين كه كلمۀ «فَانٍ = فانى» ظهور در آينده دارد، و سياق آيه نيز ظهور در اين دارد كه از آينده اى خبر مى دهد، از جملۀ «كُلّ مَن عَلَيهَا فَانٍ»، اين نكته هم به طور اشاره استفاده مى شود كه مدت و اجل نشئۀ دنيا با فناى جنّ و انس به سر مى آيد و عمرش پايان مى پذيرد، و نشئۀ آخرت طلوع مى كند، و هر دو مطلب، يعنى فناى جانداران صاحب شعور زمين و طلوع نشئۀ آخرت - كه نشئۀ جزا است - از نعمت ها و آلاى خداى تعالى است. چون زندگى دنيا، حياتى است مقدمى براى غرض آخرت و معلوم است كه انتقال از مقدمه به غرض و نتيجه، نعمت است. | ||
با اين نكته، گفتار بعضى از مفسران پاسخ داده مى شود كه گفته اند: «فنا» چه نعمتى هست كه آيه شريفه آن را از آلاء و نعمتهاى الهى شمرده؟ | |||
و حاصل جواب اين است كه: | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۶۹ </center> | ||
حقيقت اين | حقيقت اين «فنا»، انتقال از دنيا به آخرت و رجوع به خداى تعالى است. همچنان در بسيارى از آيات كريمه قرآن، اين فنا به انتقال مذكور تفسير شده و فهمانده كه منظور از آن، فناى مطلق و هيچ و پوچ شدن نيست. | ||
مقصود از وجه خدا و بقاى آن | |||
«''' | ==مقصود از وجه خدا و بقاى آن== | ||
«''' | «'''وَ يَبقَى وَجهُ رَبّكَ'''» - وجه هر چيزى عبارت است از سطح بيرونى آن، (و از آن جايى كه خداى تعالى، منزّه است از جسمانيت و داشتن حجم و سطح، ناگزير معناى اين كلمه در مورد خداى تعالى بعد از حذف محدوديت و نواقص امكانى عبارت مى شود از نمود خدا)، و نمود خدا همان صفات كريمۀ اوست، که بين او و خلقش واسطه اند، و بركات و فيض او به وسيلۀ آن صفات بر خلقش نازل مى شود، و خلايق آفرينش و تدبير مى شوند، و آن صفات عبارتند از: علم و قدرت و شنوايى و بينايى و رحمت و مغفرت و رزق و امثال اين ها. و ما، در تفسير سوره «اعراف»، در اين كه صفات خداى تعالى واسطه هاى فيض اويند، بحثى گذرانديم. | ||
خوب وقتى همه اين معانى در | |||
«'''ذُوالجَلَالِ وَ الإكرَام '''» - در معناى كلمۀ «جلال»، چيزى از معناى اعتلا و اظهار رفعت خوابيده. البته رفعت و اعتلاى معنوى در نتيجه جلالت با صفاتى كه در آن بويى از دفع و منع هست، سر و كار و تناسب دارد. مانند صفت علو، تعالى، عظمت، كبريا، تكبر، احاطه، عزت و غلبه. | |||
و | |||
خوب وقتى همه اين معانى در كلمۀ «جلال» خوابيده، بايد ديد براى كلمۀ «إكرام» چه باقى مى ماند؟ | |||
براى اين كلمه از ميان صفات، آن صفاتى باقى مى ماند كه بويى از بها و حُسن مى دهد، بها و حُسنى كه ديگران را واله و مجذوب مى كند. مانند صفات زير: علم، قدرت، حيات، رحمت، جود، جمال، حُسن، و از اين قبيل صفات كه مجموع آن ها را «صفات جمال» مى گويند، همچنان كه دسته اول را «صفات جلال» مى نامند، و اسماى خدايى را به اين دو قسمت تقسيم نموده، هر يك از آن ها كه بويى از اعتلا و رفعت دارد، صفت جلال، و هر يك كه بويى از حُسن و جاذبيت دارد، صفات جمال مى نامند. | |||
بنابراين، كلمۀ «ذُوالجَلال وَ الإكرَام»، نامى از اسماى حُسناى خدا است، كه به مفهوم خود، تمامى اسماى جلال و اسماى جمال خدا را در بر مى گيرد. | |||
و مسمّاى به اين نام، در حقيقت ذات مقدسۀ خدايى است، همچنان كه در آخر همين سوره، خود خداى تعالى را به اين اسم ناميده و فرموده: «تَبَارَكَ اسمُ رَبّكَ ذِى الجَلَالِ وَ الإكرَام»، وليكن در آيه مورد، بحث نام وجه خدا شده، حال يا به خاطر اين بوده كه در خصوص اين جمله از معناى وصفيت افتاده و صفت وجه واقع نشده، و بلكه مدح و ثناى ربّ قرار گرفته، و تقديرش «وَ يَبقَى وَجهُ رَبّكَ هُوَ ذُوالجَلاَلِ وَ الإكرَام - و تنها وجه پروردگارت كه او داراى جلال و اكرام باقى مى ماند»، مى باشد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۷۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۷۰ </center> | ||
و يا اين كه مراد از | و يا اين كه مراد از «وجه» - همان طور كه گفتيم - صفت كريمه و اسم مقدس خداى تعالى است، و معلوم است كه برگشت اجراى اسم بر اسم، اجراى آن بر ذات است. | ||
و معناى آيه شريفه بنابر اين منظور از | |||
و بنابر اين كه مراد از | و معناى آيه شريفه بنابر اين که منظور از «وجه» اسم بوده باشد، و با در نظر گرفتن اين كه بقاى اسم، يعنى آن ظهورى كه اسم لفظى از آن حكايت مى كند، فرع بقاى مسمّى است، چنين مى شود: «و پروردگارت - عزّ اسمه - با همه جلال و اكرامش باقى مى ماند، بدون اين كه فناى موجودات اثرى در خود او و يا دگرگونى در جلال و اكرام او بگذارد». | ||
در سابق | |||
و بنابر اين كه مراد از «وجه خدا»، هر چيزى باشد كه ديگران رو به آن دارند كه قهرا مصداقش عبارت مى شود از تمامى چيزهايى كه به خدا منسوب اند و مورد نظر هر خداجويى واقع مى گردد، مانند انبيا و اولياى خدا و دين او و ثواب و قرب او و ساير چيزهايى كه از اين قبيل باشند، معناى آيه چنين مى شود: «همۀ زمينيان فانى مى گردند، و بعد از فناى دنيا آنچه نزد او و از ناحيه اوست، از قبيل انواع جزا و ثواب و قرب به او باقى مى ماند، همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «مَا عِندَكُم يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللّه بَاقٍ». | |||
در سابق هم، در تفسير آيه شريفه «كُلّ شَئٍ هَالِكٌ إلّا وَجهَهُ»، مطالبى گفتيم كه به درد اين جا هم مى خورد. | |||
<span id='link119'><span> | <span id='link119'><span> | ||
يَسئَلُهُ مَن فى | «'''يَسئَلُهُ مَن فى السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فى شأْنٍ'''»: | ||
منظور از درخواست تمامى آسمانيان و | |||
منظور از درخواست تمامى آسمانيان و زمينيان، درخواست به زبان نيست، بلكه درخواست به احتياج است. چون احتياج خودش زبان است، و معلوم است كه موجودات زمين و آسمان از تمامى جهات وجودشان، محتاج خدايند. هستی شان بسته به خدا، و متمسك به ذيل غناى وجود اويند، همچنان كه فرمود: «أنتُمُ الفُقَرَاءُ إلَى اللّه وَ اللّهُ هُوَ الغَنِىُّ». و نيز در اين كه منظور از درخواست، درخواست زبانى نيست، بلكه درخواست حاجتى است، فرموده: «وَ آتَاكُم مِن كُلّ مَا سَألتُمُوهُ». | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۷۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۱۷۱ </center> | ||
«''' | «'''كُلّ يَومٍ هُوَ فِى شَأنٍ '''» - اگر كلمۀ «شَأن» را در اين جا نكره، يعنى بدون الف و لام آورد، براى اين بود كه تفرق و اختلاف را برساند. در نتيجه معناى جمله چنين شود: خداى تعالى، در هر روزى كارى دارد، غير آن كارى كه در روز قبل داشت، و غير آن كارى كه روز بعدش دارد. پس هيچ يك از كارهاى او تكرارى نيست، و هيچ شأنى از شؤون او از هر جهت مانند شأن ديگرش نيست. هرچه مى كند، بدون الگو و قالب و نمونه مى كند، بلكه به ابداع و ايجاد مى كند، و به همين جهت است كه خود را «بديع» ناميده، فرموده: «بَدِيعُ السّماواتِ وَ الأرض». | ||
البته اين را هم بگوييم كه : منظور از | |||
البته اين را هم بگوييم كه: منظور از كلمۀ «يَوم» در جملۀ «كُلّ يَومٍ - هر روز»، احاطۀ خداى تعالى در مقام فعل و تدبير اشياء است. در نتيجه، او در هر زمانى هست، ولى در زمان نيست، و در هر مكانى هست، ليكن در مكان نمى گنجد، و با هر چيزى هست، ليكن نزديك به چيزى نيست. | |||
<span id='link120'><span> | <span id='link120'><span> | ||
ویرایش