گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۵: خط ۵:


<span id='link90'><span>
<span id='link90'><span>
==وصف حال وليد بن مغيره و تكذيب نمودن او، اخبار از درانداختنش به دوزخ ==
==وصف حال وليد بن مغيره و تكذيب نمودن او ==
إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ كَيْف قَدَّرَ ثمَّ قُتِلَ كَيْف قَدَّرَ
«'''إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَ * فَقُتِلَ كَيْف قَدَّرَ * ثمَّ قُتِلَ كَيْف قَدَّرَ'''»:


«'''تفكير'''» كه مصدر «'''فكر'''» است به معناى انديشيدن است ، و «'''تقدير'''» كه مصدر قدر است به معناى اندازه گيرى و سنجيدن است ، و «'''تقدير از روى تفكير'''» به معناى آن است كه چند معنا و چند وصف را در ذهن بچينى ، يعنى آنها را در ذهن جابجا كنى ، يكى را بگذارى و ديگرى را بردارى تا از رديف شدن آنها غرض مطلوب خود را نتيجه بگيرى ، وليد بن مغيره هم در اين انديشه بود كه چيزى بگويد كه با آن گفته ، دعوت اسلام را باطل كند، و مردم معاند مثل خودش آن گفته را بپسندند، پيش خود فكر كرد آيا بگويد اين قرآن شعر است ، يا بگويد كهانت و جادوگرى است ؟ آيا بگويد هذيان ناشى از جنون است ، يا بگويد از اسطوره ها و افسانه هاى قديمى است ؟ بعد از آنكه همه فكرهايش را كرد اينطور اندازه گيرى كرد كه بگويد: قرآن سحرى از كلام بشر است ، چون بين زن و شوهر و پدر و فرزند جدايى مى اندازد.
«تفكير» كه مصدر «فكر» است، به معناى انديشيدن است، و «تقدير» كه مصدر «قدر» است، به معناى اندازه گيرى و سنجيدن است. و «تقدير از روى تفكير»، به معناى آن است كه چند معنا و چند وصف را در ذهن بچينى، يعنى آن ها را در ذهن جا به جا كنى، يكى را بگذارى و ديگرى را بردارى، تا از رديف شدن آن ها غرض مطلوب خود را نتيجه بگيرى. وليد بن مغيره هم، در اين انديشه بود كه چيزى بگويد كه با آن گفته، دعوت اسلام را باطل كند، و مردم معاند مثل خودش، آن گفته را بپسندند. پيش خود فكر كرد آيا بگويد اين قرآن شعر است؛ يا بگويد كهانت و جادوگرى است؟ آيا بگويد هذيان ناشى از جنون است؛ يا بگويد از اسطوره ها و افسانه هاى قديمى است؟ بعد از آن كه همه فكرهايش را كرد، اين طور اندازه گيرى كرد كه بگويد: قرآن سحرى از كلام بشر است، چون بين زن و شوهر و پدر و فرزند جدايى مى اندازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۶ </center>
«'''فقتل كيف قدر'''» - اين جمله - به طورى كه از سياق بر مى آيد - نفرينى است بر او، نظير جمله «'''قاتلهم اللّه نى يوفكون '''» و جمله «'''ثم قتل كيف قدر'''» تكرار همان نفرين و تاءكيد آن است .
«'''فَقُتِلَ كَيفَ قَدّرَ'''» - اين جمله - به طورى كه از سياق بر مى آيد - نفرينى است بر او. نظير جمله «قَاتَلَهُمُ اللّه أنّى يُؤفَكُون»، و جمله «ثُمّ قُتِلَ كَيفَ قَدّرَ»، تكرار همان نفرين و تأكيد آن است.


ثمَّ نَظرَ ثمَّ عَبَس وَ بَسرَ ثمَّ أَدْبَرَ وَ استَكْبرَ فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلا سحْرٌ يُؤْثَرُ إِنْ هَذَا إِلا قَوْلُ الْبَشرِ
«'''ثُمَّ نَظرَ * ثُمَّ عَبَس وَ بَسرَ * ثمَّ أَدْبَرَ وَ استَكْبرَ * فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلا سحْرٌ يُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلا قَوْلُ الْبَشرِ'''»:


اين آيات حال وليد را كه بعد از تفكير و تقدير به خود گرفته بود ممثل مى سازد، و با لطيف ترين و در عين حال رساترين تمثيلى مجسم مى كند، چون معناى اينكه فرموده «'''ثم نظر'''» به طورى كه از سياق استفاده مى شود - اين است كه : وى بعد از تفكير و تقدير مثل كسى نظر كرد كه مى خواهد درباره امرى كه از او نظريه خواسته باشند، نظريه بدهد.
اين آيات، حال وليد را كه بعد از تفكير و تقدير به خود گرفته بود، ممثّل مى سازد، و با لطيف ترين و در عين حال رساترين تمثيلى مجسّم مى كند. چون معناى اين كه فرموده «ثُمّ نَظَر» به طورى كه از سياق استفاده مى شود - اين است كه: وى بعد از تفكير و تقدير، مثل كسى نظر كرد كه مى خواهد درباره امرى كه از او نظريه خواسته باشند، نظريه بدهد.


«'''ثم عبس و بسر'''» - فعل «'''عبس '''» از ماده عبوس است كه به معناى تقطيب چهره است ، در مجمع البيان مى گويد: عبوس كردن چهره و تقطيب و تكليح آن در معنا نظير همند، و جامع همه ، ترش كردن رو، و گرفتگى صورت است درم قابل طلاقت و بشاشت كه به معناى گشاده رويى است . و فعل «'''بسر'''» از مصدر «'''بسور'''» است ، كه به معناى بى ميلى و كراهت نمايان از چهره است . پس معناى جمله اين است كه وليد بعد از نظر كردن ، چهره خود را گرفت و اظهار كراهت نمود.
«'''ثُمّ عَبَسَ وَ بَسَرَ'''» - فعل «عَبَس» از ماده «عبوس» است كه به معناى تقطيب چهره است. در مجمع البيان مى گويد: عبوس كردن چهره و تقطيب و تكليح آن در معنا، نظير هم اند. و جامع همه، ترش كردن رو، و گرفتگى صورت است. در مقابل طلاقت و بشاشت، كه به معناى گشاده رويى است. و فعل «بَسَرَ» از مصدر «بسور» است، كه به معناى بى ميلى و كراهت نمايان از چهره است. پس معناى جمله اين است كه: وليد بعد از نظر كردن، چهره خود را گرفت و اظهار كراهت نمود.


«'''ثم ادبر و استكبر'''» - «'''ادبار از هر چيزى '''» به معناى اعراض از آن است ، و استكبار به معناى امتناع ورزيدن از در كبر و طغيان است ، و اين دو يعنى ادبار و استكبار از احوالات روحى و درونى است ، و اگر آن را فرع و نتيجه تمثيل بر نظر و عبوس و بسور كه از احوالات ظاهر و محسوس آدمى است گرفته ، از اين جهت است كه اثر ادبار و استكبار وليد در ظاهر حالش هم اثر گذاشته ، و آن اثر را قرآن كريم نقل كرده كه گفت : «'''ان هذا الا سحر...'''»، و به همين جهت اين جمله را با فاى تفريع و نتيجه گيرى عطف كرده ، فرمود: «'''ثم ادبر و استكبر فقال ان هذا...'''» وگرنه مى توانست اين را هم با كلمه «'''ثم '''» عطف كند.
«'''ثُمّ أدبَرَ وَ استَكبَرَ'''» - «إدبار از هر چيزى»، به معناى اعراض از آن است، و استكبار به معناى امتناع ورزيدن از درِ كبر و طغيان است. و اين دو، يعنى ادبار و استكبار، از احوالات روحى و درونى است، و اگر آن را فرع و نتيجه تمثيل بر نظر و عبوس و بسور - كه از احوالات ظاهر و محسوس آدمى است - گرفته، از اين جهت است كه اثر ادبار و استكبار وليد، در ظاهر حالش هم اثر گذاشته، و آن اثر را قرآن كريم نقل كرده كه گفت: «إن هذا إلّا سِحرٌ...». و به همين جهت، اين جمله را با فاى تفريع و نتيجه گيرى عطف كرده، فرمود: «ثُمّ أدبَرَ وَ استَكبَرَ فَقَال إن هذا...»، و گرنه مى توانست اين را هم با كلمه «ثُمّ» عطف كند.


«'''فقال ان هذا الا سحر يوثر'''» - يعنى در نتيجه ادبار و استكبار، باطن خود را اينطور اظهار كرد كه «'''ان هذا'''» نيست اين - يعنى قرآن -
«'''فَقَال إن هذا إلّا سِحرٌ يُؤثَر'''» - يعنى در نتيجه ادبار و استكبار، باطن خود را اين طور اظهار كرد كه: «أن هذَا»: نيست اين - يعنى قرآن - «إلّا سِحرٌ یُؤثَر»: مگر سحری که از قدیم روایت شده و
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۷ </center>
«'''الا سحر يوثر'''»، مگر سحرى كه از قديم روايت شده و هم اكنون نيز دانايان آن به نادانان تعليم مى دهند.
هم اكنون نيز، دانايان آن به نادانان تعليم مى دهند.


«'''ان هذا الا قول البشر'''» - يعنى اين قرآن آنطور كه محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) ادعا مى كند كلام خدا نيست ، بلكه كلام بشر است . بعضى گفته اند: اين آيه به منزله تاءكيد آيه قبلى است ، هر چند دو معناى مختلف دارند، ولى مقصود از هر دو اين است كه قرآن كلام خدا نيست و چون هر دو يك معنا را مى رساندند، جمله دوم را با و او به جمله اول عطف نكرد.
«'''إن هذا إلّا قَولُ البَشَر'''» - يعنى اين قرآن آن طور كه محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم» ادعا مى كند، كلام خدا نيست، بلكه كلام بشر است. بعضى گفته اند: اين آيه به منزله تأكيد آيه قبلى است، هر چند دو معناى مختلف دارند، ولى مقصود از هر دو، اين است كه قرآن، كلام خدا نيست و چون هر دو، يك معنا را مى رساندند، جمله دوم را با «واو» به جمله اول عطف نكرد.


سأُصلِيهِ سقَرَ وَ مَا أَدْرَاك مَا سقَرُ لا تُبْقِى وَ لا تَذَرُ لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشرِ عَلَيهَا تِسعَةَ عَشرَ
«'''سَأُصلِيهِ سَقَرَ * وَ مَا أَدْرَاك مَا سقَرُ * لا تُبْقِى وَ لا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِّلْبَشرِ * عَلَيهَا تِسعَةَ عَشرَ'''»:
يعنى به زودى او را داخل سقر مى كنم ، و «'''سقر'''» در عرف قرآن يكى از نامهاى جهنم و يا دركه اى از دركات آن است ، و جمله «'''ساصليه سقر'''» يا بيان «'''سارهقه صعودا'''» است ، و يا بدل از آن است و جمله و «'''ما ادريك ما سقر'''» به اين منظور آورده شده كه بفهماند سقر بسيار مهم و هراس آور است .


مقصود از توصيف سقر به اينكه «'''لا تبقى و لا تذر...'''» و در جمله «'''لا تبقى و لاتذر'''»  به خاطر اينكه نفى مطلق است ، و مقيد نكرده كه چه چيزى را باقى نمى گذارد ورها نمى كند، اقتضا دارد كه مراد از آن را اين بگيريم كه سقر هيچ چيزى از آنچه او بهدست آورده باقى نمى گذارد و همه را مى سوزاند و احدى را هم از آنهايى كه در آن مىافتند از قلم نينداخته همه را شامل مى شود، به خلاف آتش دنيا كه بسيار مى شود بعضىاز چيرها كه در آن مى افتد نمى سوزاند، و اگر مثلا انسانى در آن بيفتد پوست ظاهرى وصفات جسميش را مى سوزاند، و به روح او و صفات روحيش نمى رسد اما سقر احدى ازكسانى كه در آن مى افتند باقى نمى گذارد بلكه همه را فرا مى گيرد، زيرا خداوندفرموده : «'''تدعوا من ادبر و تولى '''» و وقتى آنها را فرا گرفت چيزى از روح وجسمشان را باقى نمى گذارد بلكه همه را مى سوزاند همچنان كه فرموده : «'''نار اللّهلموقده التى تطلع على الافئده '''».
يعنى به زودى او را داخل سقر مى كنم، و «سَقَر» در عرف قرآن، يكى از نام هاى جهنّم و يا دركه اى از دركات آن است. و جمله «سَأصلِيه سَقَر»، يا بيان «سَأرهِقُهُ صعُوداً» است، و يا بَدَل از آن است. و جمله «وَ مَا أدريكَ مَا سَقَر» به اين منظور آورده شده كه بفهماند «سقر»، بسيار مهم و هراس آور است.


ممكن هم هست منظور اين باشد كه احدى را زنده نمى گذارد، و احدى را نمى ميراند، در اين صورت در معناى آيه زير خواهد بود كه مى فرمايد: «'''الذى يصلى النار الكبرى ثم لا يموت فيها و لا يحيى '''».
==مقصود از توصيف «سقر» به اين كه: «لا تُبقِى وَ لا تَذَر...»==
 
و در جمله «لا تُبقِى وَ لا تَذَر»، به خاطر اين كه نفى مطلق است و مقيد نكرده كه چه چيزى را باقى نمى گذارد و رها نمى كند، اقتضا دارد كه مراد از آن را اين بگيريم كه: «سقر»، هيچ چيزى از آنچه او به دست آورده، باقى نمى گذارد و همه را مى سوزاند و احدى را هم از آن هايى كه در آن مى افتند، از قلم نينداخته، همه را شامل مى شود. به خلاف آتش دنيا كه بسيار مى شود بعضى از چيزها كه در آن مى افتد، نمى سوزاند، و اگر مثلا انسانى در آن بيفتد، پوست ظاهرى و صفات جسمی اش را مى سوزاند، و به روح او و صفات روحی اش نمى رسد. اما «سقر»، احدى از كسانى كه در آن مى افتند، باقى نمى گذارد، بلكه همه را فرا مى گيرد. زيرا خداوند فرموده: «تَدعُوا مَن أدبَرَ وَ تَوَلّى»، و وقتى آن ها را فرا گرفت، چيزى از روح و جسمشان را باقى نمى گذارد، بلكه همه را مى سوزاند. همچنان كه فرموده: «نَارُ اللّه المُوقَدَةُ الّتِى تَطّلِعُ عَلَى الأفئِدة».
 
ممكن هم هست منظور اين باشد كه احدى را زنده نمى گذارد، و احدى را نمى ميراند. در اين صورت، در معناى آيه زير خواهد بود كه مى فرمايد: «الّذِى يَصلَى النّارَ الكُبرَى * ثُمّ لا يَمُوتُ فِيهَا وَ لا يَحيَى».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۸ </center>
بعضى هم گفته اند: معناى جمله «'''لا تبقى '''» اين است كه سقر چيزى را كه در آن بيفتد باقى نمى گذارد، مگر آنكه هلاكش مى كند وقتى هلاك شد به حالت هلاكت هم رهايش نمى كند، بلكه دوباره زنده اش مى كند تا باز شكنجه شود.
بعضى هم گفته اند: معناى جمله «لا تُبقِى» اين است كه «سقر» چيزى را كه در آن بيفتد، باقى نمى گذارد، مگر آن كه هلاكش مى كند. وقتى هلاك شد، به حالت هلاكت هم رهايش نمى كند، بلكه دوباره زنده اش مى كند، تا باز شكنجه شود.
بعضى ديگر گفته اند: معناى «'''لا تبقى '''» اين است كه براى آنان گوشتى باقى نمى گذارد و «'''و لا تذر'''» يعنى و استخوانى باقى نمى گذارد. و بعضى ديگر معانى ديگرى ذكر كرده اند.
 
بعضى ديگر گفته اند: معناى «لا تُبقِى» اين است كه براى آنان گوشتى باقى نمى گذارد و «لا تَذَر»، يعنى و استخوانى باقى نمى گذارد. و بعضى ديگر معانى ديگرى ذكر كرده اند.


لواحه للبشر
«'''لَوّاحَةٌ لِلبَشَر'''»:


كلمه «'''لواحه '''» از مصدر تلويح است كه به معناى دگرگون كردن رنگ چيزى به سياهى است . و بعضى گفته اند به سرخى . و كلمه «'''بشر'''» جمع بشره است ، كه به معناى ظاهر پوست بدن است . مى فرمايد: يكى ديگر از خصوصيات سقر اين است كه رنگ بشره بدنها را دگرگون مى سازد.
كلمه «لوّاحه» از مصدر «تلويح» است كه به معناى دگرگون كردن رنگ چيزى به سياهى است. و بعضى گفته اند: به سرخى. و كلمه «بَشَر»، جمع بَشَره است، كه به معناى ظاهر پوست بدن است. مى فرمايد: يكى ديگر از خصوصيات «سقر» اين است كه رنگ بشره بدن ها را دگرگون مى سازد.


مراد از نوزده نفر موكّلان بر جهنّم و ابنكه فرمود: «'''و جعلنا عدّتهم الّا فتنة ...'''»
==مراد از نوزده فرشتۀ موكّل بر جهنّم چیست؟==
عَلَيهَا تِسعَةَ عَشرَ
«'''عَلَيهَا تِسعَةَ عَشرَ'''»:


يعنى بر آن - سقر - نوزده نفر موكلند، كه عهده دار عذاب دادن به مجرمينند. و هر چند مطلب را مبهم گذاشته و نفرموده كه از فرشتگانند و يا غير فرشته اند، ليكن از آيات قيامت و مخصوصا تصريح آيات بعدى استفاده مى شود كه از ملائكه اند.
يعنى بر آن - سَقَر - نوزده نفر موكّل اند، كه عهده دار عذاب دادن به مجرمان اند. و هرچند مطلب را مبهم گذاشته و نفرموده كه از فرشتگانند و يا غير فرشته اند، ليكن از آيات قيامت و مخصوصا تصريح آيات بعدى استفاده مى شود، كه از ملائكه اند.


بعضى از مفسرين گفته اند: ظاهر اين عبارت آن است كه مميز (در اصطلاح نحو معدود هر عددى را مميز مى نامند) عدد «'''تسعه عشر'''» كلمه «'''ملكا'''» باشد، آنگاه گفته : دليل اين معنا همين است كه عربهاى فصيح از اين عبارت چنين فهميده اند، چون از ابن عباس روايت شده كه گفت : وقتى جمله «'''عليها تسعه عشر'''» نازل شد ابوجهل به قريش گفت مادرانتان به عزايتان بنشينند، مى شنوم پسر ابى كبشه (رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) به شما خبر داده كه خازنان آتش نوزده نفرند و شما كه جمعيت انبوهى هستيد آيا عاجزيد از اينكه هر ده نفرتان بر سر يكى از آن مردان موكل بر آتش بتازيد، در آن جمع ، ابو اسد بن اسيد بن كلده جمحى كه مردى سخت دلاور بود گفت : من يك تنه حريف هفده نفر آنان هستم ، شما همگى كار دو نفر ديگر را بسازيد.
بعضى از مفسران گفته اند: ظاهر اين عبارت آن است كه مميّزِ (در اصطلاح «نحو»، معدود هر عددى را مميّز مى نامند) عدد «تسعة عشر»، كلمه «ملكاً» باشد. آنگاه گفته: دليل اين معنا همين است كه عرب هاى فصيح، از اين عبارت چنين فهميده اند. چون از ابن عباس روايت شده كه گفت: وقتى جمله «عَلَيهَا تِسعَةَ عَشَر» نازل شد، ابوجهل به قريش گفت: مادرانتان به عزايتان بنشينند، مى شنوم پسر ابى كبشه (رسول اللّه «صلى اللّه عليه و آله و سلم»)، به شما خبر داده كه خازنان آتش، نوزده نفرند و شما كه جمعيت انبوهى هستيد، آيا عاجزيد از اين كه هر ده نفرتان بر سرِ يكى از آن مردان موكّل بر آتش بتازيد؟ در آن جمع، ابواسد بن اسيد بن كلده جمحى - كه مردى سخت دلاور بود - گفت: من يك تنه، حريف هفده نفر آنان هستم، شما همگى كار دو نفر ديگر را بسازيد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۳۹ </center>
خواننده عزيز توجه دارد كه مفسر نامبرده هيچ دليلى بر مدعاى خود نياورده ، علاوه بر اينكه حديث ، خازنان دوزخ را رجل (مرد) خوانده و كلمه رجل به هيچ وجه بر فرشته اطلاق نمى شود، مخصوصا در عرف مشركين كه به نقل قرآن كريم در آيه «'''و جعلوا الملئكه الذين هم عباد الرحمن اناثا'''»، ملائكه را به طور كلى از جنس زن مى دانستند.
خواننده عزيز توجه دارد كه مفسر نامبرده، هيچ دليلى بر مدعاى خود نياورده، علاوه بر اين كه حديث، خازنان دوزخ را رجل (مرد) خوانده و كلمه رجل به هيچ وجه بر فرشته اطلاق نمى شود. مخصوصا در عرف مشركين كه به نقل قرآن كريم در آيه «وَ جَعَلُوا المَلائِكَةَ الّذِينَ هُم عِبَادُ الرّحمنِ إنَاثاً»، ملائكه را به طور كلى از جنس زن مى دانستند.


وَ مَا جَعَلْنَا أَصحَب النَّارِ إِلا مَلَئكَةً ...
«'''وَ مَا جَعَلْنَا أَصحَابَ النَّارِ إِلّا مَلَائكَةً ...'''»:


سياق آيه شهادت مى دهد بر اينكه مردم بعد از شنيدن آيه قبلى كه در باره عدد خازنان دوزخ بود در باره خازنان بگو مگو كرده اند، در نتيجه اين آيه نازل شد. با اين استظهار روايات وارده در شاءن نزول آيه تاءييد مى شود كه ان شاء اللّه در بحث روايتى آينده از نظر خواننده خواهد گذشت .
سياق آيه شهادت مى دهد بر اين كه مردم بعد از شنيدن آيه قبلى -كه در باره عدد خازنان دوزخ بود - درباره خازنان بگو مگو كرده اند، در نتيجه اين آيه نازل شد. با اين استظهار، روايات وارده در شأن نزول آيه تأييد مى شود، كه إن شاء اللّه، در بحث روايتى آينده، از نظر خواننده خواهد گذشت.


«'''و ما جعلنا اصحاب النار الا ملئكه '''» - مراد از «'''اصحاب النار'''» همان خازنان موكل بر دوزخند كه عهده دار شكنجه دادن به مجرمينند، و اين معنا هم از جمله «'''عليها تسعه عشر'''» استفاده مى شود و هم جمله «'''و ما جعلنا عدتهم الافتنه ...'''» به آن شهادت مى دهد.
«'''وَ مَا جَعَلنَا أصحَابَ النّارِ إلّا مَلائكة'''» - مراد از «اصحاب النار»، همان خازنان موكّل بر دوزخند كه عهده دار شكنجه دادن به مجرمان اند، و اين معنا، هم از جمله «عَلَيهَا تِسعَةَ عَشَر» استفاده مى شود، و هم جمله «وَ مَا جَعَلنَا عِدّتَهُم إلّا فِتنَةً...» به آن شهادت مى دهد.


و حاصل معناى آيه اين است كه : ما اصحاب آتش و موكلين بر آن را از جنس ملائكه قرار داديم كه قادر بر انجام ماموريت خود هستند. همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «'''عليها ملئكه غلاظ شداد لا يعصون اللّه ما امرهم و يفعلون ما يومرون '''» پس موكلين بر آتش از جنس بشر نيستند تا مجرمين اميد آن داشته باشند در برابرشان مقاومت كنند، و از بينشان ببرند.
و حاصل معناى آيه اين است كه: ما اصحاب آتش و موكّلين بر آن را از جنس ملائكه قرار داديم، كه قادر بر انجام مأموريت خود هستند. همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «عَلَيهَا مَلائِكةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعصُونَ اللّهَ مَا أمَرَهُم وَ يَفعَلُونَ مَا يُؤمَرُون». پس موكلين بر آتش از جنس بشر نيستند، تا مجرمين اميد آن داشته باشند در برابرشان مقاومت كنند، و از بينشان ببرند.


«'''و ما جعلنا عدتهم الا فتنه للذين كفروا'''» - كلمه «'''فتنه '''» به معناى محنت و آزمايش است ، مى گويند منظور از اين جعل ، جعل به حسب آگهى دادن است ، نه جعل به حسب تكوين ، در نتيجه معناى آيه اين است كه ما از عدد آن ملائكه و اينكه نوزده نفرند به شما خبر نداديم ، مگر براى اينكه همين خبر باعث آزمايش كفار شود. ذيل آيه هم كه مى فرمايد: «'''ليستيقن الذين اوتوا الكتاب ...'''» اين گفتار را تاءييد مى كند.
«'''و ما جعلنا عدتهم الا فتنه للذين كفروا'''» - كلمه «'''فتنه '''» به معناى محنت و آزمايش است ، مى گويند منظور از اين جعل ، جعل به حسب آگهى دادن است ، نه جعل به حسب تكوين ، در نتيجه معناى آيه اين است كه ما از عدد آن ملائكه و اينكه نوزده نفرند به شما خبر نداديم ، مگر براى اينكه همين خبر باعث آزمايش كفار شود. ذيل آيه هم كه مى فرمايد: «'''ليستيقن الذين اوتوا الكتاب ...'''» اين گفتار را تاءييد مى كند.
۱۶٬۳۴۰

ویرایش