۱۶٬۳۳۸
ویرایش
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
كلمه «نطفه»، در اصل به معناى آبى اندك بوده، و سپس استعمالش در آب ذكوريت حيوانات كه منشأ توليد مثل است بر معناى اصلى غلبه يافته. و كلمه «امشاج»، جمع كلمه «مَشيج» و يا «مَشَج» - به دو فتحه - و يا مَشِج - به فتحه اول و كسره دوم - است، و اين سه كلمه به معناى مخلوط و ممتزج است، و اگر نطفه را به اين صفت معرفى كرده، به اعتبار اجزاى مختلف آن و يا به اعتبار مخلوط شدن آب نر با آب ماده است. | كلمه «نطفه»، در اصل به معناى آبى اندك بوده، و سپس استعمالش در آب ذكوريت حيوانات كه منشأ توليد مثل است بر معناى اصلى غلبه يافته. و كلمه «امشاج»، جمع كلمه «مَشيج» و يا «مَشَج» - به دو فتحه - و يا مَشِج - به فتحه اول و كسره دوم - است، و اين سه كلمه به معناى مخلوط و ممتزج است، و اگر نطفه را به اين صفت معرفى كرده، به اعتبار اجزاى مختلف آن و يا به اعتبار مخلوط شدن آب نر با آب ماده است. | ||
و كلمه «إبتلاء» - كه جمله «نَبتَلِيهِ» از آن مشتق است - به معناى نقل چيزى از حالى به حالى و طورى به طور ديگر است. مثلا طلا را در بوتۀ ابتلا مى كنند، تا ذوب شود و به شكلى كه مى خواهند در آيد. و خداى تعالى، انسان را ابتلا مى كند. يعنى از نطفه خلقش مى كند، و سپس آن نطفه را علقه و علقه را | و كلمه «إبتلاء» - كه جمله «نَبتَلِيهِ» از آن مشتق است - به معناى نقل چيزى از حالى به حالى و طورى به طور ديگر است. مثلا طلا را در بوتۀ ابتلا مى كنند، تا ذوب شود و به شكلى كه مى خواهند در آيد. و خداى تعالى، انسان را ابتلا مى كند. يعنى از نطفه خلقش مى كند، و سپس آن نطفه را علقه و علقه را مُضغه مى كند، تا آخر اطوارى كه يكى پس از ديگرى به او مى دهد، تا در آخر خلقتى ديگرش مى كند. | ||
بعضى از مفسّران گفته اند: مراد از ابتلاى انسان، امتحان او از راه تكليف است، ليكن اين سخن با تفريع «فَجَعَلنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً» نمى سازد. چون سميع و بصير شدن انسان، نمى تواند متفرّع بر امتحان انسان باشد. و اگر مراد از آن تكليف بود، جا داشت تكليف را متفرع بر سميع و بصير بودن انسان كند، نه به عكس. و اگر از اين اشكال جواب بدهند و بگويند كلام پس و پيش شده، و تقدير: «خَلَقنَاهُ مِن نُطفَة أمشَاجٍ فَجَعَلنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً لِنَبتَلِيه» است، قابل اعتنا نيست. | بعضى از مفسّران گفته اند: مراد از ابتلاى انسان، امتحان او از راه تكليف است، ليكن اين سخن با تفريع «فَجَعَلنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً» نمى سازد. چون سميع و بصير شدن انسان، نمى تواند متفرّع بر امتحان انسان باشد. و اگر مراد از آن تكليف بود، جا داشت تكليف را متفرع بر سميع و بصير بودن انسان كند، نه به عكس. و اگر از اين اشكال جواب بدهند و بگويند كلام پس و پيش شده، و تقدير: «خَلَقنَاهُ مِن نُطفَة أمشَاجٍ فَجَعَلنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً لِنَبتَلِيه» است، قابل اعتنا نيست. |
ویرایش