گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۲۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۶: خط ۶:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۳۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۳۱ </center>
<span id='link216'><span>
<span id='link216'><span>
==بيان اينكه آيات عتاب به روشنى متوجه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيست ونزول آن در مورد روى گرداندن آن حضرت از ام مكتوم از جهات مختلف مخدوش و مردود است ==
==بيان اين كه «آيات عتاب»، به روشنى متوجه پيامبر «ص» نيست و اعراض آن حضرت از اُمّ مكتوم، از جهات مختلف مخدوش و مردود است ==
ليكن آيات سوره مورد بحث دلالت روشنى ندارد بر اينكه مراد از شخص مورد عتاب رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، بلكه صرفا خبرى مى دهد و انگشت روى صاحب خبر نمى گذارد، از اين بالاتر اينكه در اين آيات شواهدى هست كه دلالت دارد بر اينكه منظور، غير رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، چون همه مى دانيم كه صفت عبوس از صفات رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نبوده ، و آن جناب حتى با كفار عبوس نمى كرده ، تا چه رسد به مؤ منين رشد يافته ، از اين كه بگذريم اشكال سيد مرتضى رحمه اللّه عليه بر اين روايات وارد است ، كه مى گويد اصولا از اخلاق رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نبوده ، و در طول حيات شريفش سابقه نداشته كه دل اغنياء را به دست آورد و از فقراء روبگرداند.
ليكن آيات سوره مورد بحث، دلالت روشنى ندارد بر اين كه مراد از شخص مورد عتاب، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است، بلكه صرفا خبرى مى دهد و انگشت روى صاحب خبر نمى گذارد. از اين بالاتر اين كه در اين آيات، شواهدى هست كه دلالت دارد بر اين كه منظور، غير رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» است. چون همه مى دانيم كه صفت «عبوس» از صفات رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نبوده و آن جناب، حتّى با كفّار عبوس نمى كرده، تا چه رسد به مؤمنان رشد يافته. از اين كه بگذريم، اشكال سيد مرتضى - رحمة اللّه عليه - بر اين روايات وارد است كه مى گويد: اصولا از اخلاق رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» نبوده، و در طول حيات شريفش سابقه نداشته كه دل اغنياء را به دست آورد و از فقراء روبگرداند.
و با اينكه خود خداى تعالى خلق آن جناب را عظيم شمرده ، و قبل از نزول سوره مورد بحث ، در سوره «'''نون '''» كه به اتفاق روايات وارده در ترتيب نزول سوره هاى قرآن ، بعد از سوره «'''اقرء باسم ربك '''» نازل شده فرموده : «'''و انك لعلى خلق عظيم '''»، چطور تصور دارد كه در اول بعثتش خلقى عظيم (آن هم بطور مطلق ) داشته باشد، و خداى تعالى به اين صفت او را بطور مطلق بستايد، بعدا برگردد و بخاطر پاره اى اعمال خلقى ، او را مذمت كند، و چنين خلق نكوهيده اى را به او نسبت دهد كه تو به اغنياء متمايل هستى ، هر چند كافر باشند، و براى به دست آوردن دل آنان از فقراء روى مى گردانى ، هر چند كه مؤ من و رشد يافته باشند؟
 
علاوه بر همه اينها مگر خداى تعالى در يكى از سوره هاى مكى يعنى در سوره شعراء به آنجناب نفرموده بود: «'''و انذر عشيرتك الاقربين و اخفض جناحك لمن اتبعك من المومنين '''»، و اتفاقا اين آيه در سياق آيه «'''و انذر عشيرتك الاقربين '''» است ، كه در اوائل دعوت نازل شده .
و با اين كه خود خداى تعالى، خُلق آن جناب را عظيم شمرده، و قبل از نزول سوره مورد بحث، در سوره «نون» كه به اتفاق روايات وارده در ترتيب نزول سوره هاى قرآن، بعد از سورۀ «إقرَء بِاسمِ رَبّك» نازل شده، فرموده: «وَ إنّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ»؛ چطور تصور دارد كه در اول بعثتش، خُلقى عظيم (آن هم به طور مطلق) داشته باشد، و خداى تعالى به اين صفت او را به طور مطلق بستايد، بعدا برگردد و به خاطر پاره اى اعمال خُلقى، او را مذمت كند، و چنين خُلق نكوهيده اى را به او نسبت دهد كه تو به اغنياء متمايل هستى، هرچند كافر باشند، و براى به دست آوردن دل آنان، از فقراء روى مى گردانى، هرچند كه مؤمن و رشد يافته باشند؟
از اين هم كه بگذريم مگر به آنجناب نفرموده بود: «'''لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم و لا تحزن عليهم و اخفض جناحك للمومنين '''»، پس چطور ممكن است در سوره حجر كه در اول دعوت علنى اسلام نازل شده به آنجناب دستور دهد اعتنايى به زرق و برق زندگى دنياداران نكند، و در عوض در مقابل مؤ منين تواضع كند،
 
افزون بر همه اين ها، مگر خداى تعالى در يكى از سوره هاى مكّى، يعنى در سورۀ «شعراء»، به آن جناب نفرموده بود: «وَ أنذِر عَشِيرَتَكَ الأقرَبِينَ وَ اخفِض جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ ِمنَ المُؤمِنينَ»؛ و اتفاقا اين آيه در سياق آيه: «وَ أنذِر عَشِيرَتَكَ الأقرَبِين» است، كه در اوائل دعوت نازل شده.
 
از اين هم كه بگذريم، مگر به آنجناب نفرموده بود: «لَا تَمُدَّنَ عَينَيكَ إلى مَا مَتَّعنَا بِهِ أزوَاجاً مِنهُم وَ لَا تَحزَن عَلَيهِم وَ اخفِض جَنَاحَكَ لِلمُؤمِنِين»، پس چطور ممكن است در سورۀ «حجر» - كه در اول دعوت علنى اسلام نازل شده - به آن جناب دستور دهد اعتنايى به زرق و برق زندگى دنياداران نكند و در عوض، در مقابل مؤمنان تواضع كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۳۲ </center>
و در همين سوره و در همين سياق او را ماءمور سازد كه از مشركين اعراض كند، و بفرمايد: «'''فاصدع بما تومر و اعرض عن المشركين '''» آن وقت خبر دهد كه آن جناب بجاى اعراض از مشركين ، از مؤ منين اعراض نموده ، و به جاى تواضع در برابر مؤ منين در برابر مشركين تواضع كرده است !
و در همين سوره و در همين سياق او را مأمور سازد كه از مشركان اعراض كند و بفرمايد: «فَاصدَع بِمَا تُؤمَر وَ أعرِض عَنِ المُشرِكِين»، آن وقت خبر دهد كه آن جناب به جاى اعراض از مشركان، از مؤمنان اعراض نموده، و به جاى تواضع در برابر مؤمنان، در برابر مشركان تواضع كرده است!
علاوه بر اين زشتى عمل مذكور چيزى است كه عقل به زشتى آن حكم مى كند، و هر عاقلى از آن متنفر است ، تا چه رسد به خاتم انبياء (صلى اللّه عليه و آله و سلم )، و چنين قبيح عقلى احتياج به نهى لفظى ندارد، چون هر عاقلى تشخيص مى دهد كه دارايى و ثروت به هيچ وجه ملاك فضيلت نيست ، و ترجيح دادن جانب يك ثروتمند بخاطر ثروتش بر جانب فقير، و دل او را به دست آوردن ، و به اين رو ترش كردن رفتارى زشت و ناستوده است .
 
با در نظر گرفتن اين اشكالها جواب از گفتار بعضى از مفسرين روشن مى شود كه گفته اند: خداى تعالى آن جناب را از اين رفتار نهى نكرده مگر در اين مورد، پس اين كار معصيت نبوده مگر بعد از نهى اما قبل از آن ، آن جناب مى توانسته چنين رفتارى داشته باشد.
افزون بر اين، زشتى عمل مذكور چيزى است كه عقل به زشتى آن حكم مى كند، و هر عاقلى از آن متنفر است، تا چه رسد به خاتم انبياء «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، و چنين قبيح عقلى احتياج به نهى لفظى ندارد. چون هر عاقلى تشخيص مى دهد كه دارايى و ثروت، به هيچ وجه ملاك فضيلت نيست، و ترجيح دادن جانب يك ثروتمند به خاطر ثروتش بر جانب فقير، و دل او را به دست آوردن، و به اين رو ترش كردن، رفتارى زشت و ناستوده است.
وجه نادرستى اين سخن اين است كه : اولا به چه دليل آن جناب نهى نشده مگر در آن هنگام ، نه بعدش و نه قبلش ؟ و ثانيا گفتيم اين رفتار به حكم عقل ناستوده است ، و صدورش از شخصى كريم الخلق كه خدايش قبلا او را به خلق عظيم ستوده محال است ، آن هم با بيانى مطلق و بدون قيد وى را ستوده و فرموده : «'''و انك لعلى خلق عظيم '''»، علاوه بر اين كلمه «'''خلق '''» به معناى ملكه راسخه در دل است ، و كسى كه داراى چنين ملكه اى است عملى منافى با آن انجام نمى دهد.
 
با در نظر گرفتن اين اشكال ها، جواب از گفتار بعضى از مفسّران روشن مى شود كه گفته اند: خداى تعالى، آن جناب را از اين رفتار نهى نكرده مگر در اين مورد، پس اين كار معصيت نبوده، مگر بعد از نهى. اما قبل از آن، آن جناب مى توانسته چنين رفتارى داشته باشد.
 
وجه نادرستى اين سخن، اين است كه: اولا به چه دليل آن جناب نهى نشده مگر در آن هنگام، نه بعدش و نه قبلش ؟ و ثانيا گفتيم اين رفتار، به حكم عقل ناستوده است، و صدورش از شخصى كريم الخلق - كه خدايش قبلا او را به خُلُق عَظيم ستوده - محال است. آن هم با بيانى مطلق و بدون قيد، وى را ستوده و فرموده: «وَ إنّك لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ». علاوه براين، كلمۀ «خُلُق»، به معناى ملكۀ راسخه در دل است، و كسى كه داراى چنين ملكه اى است، عملى منافى با آن انجام نمى دهد.
<span id='link217'><span>
<span id='link217'><span>
==روايتى ديگر حاكى از نزول آيات عتاب در مورد مردى از بنى اميه ==
==روايتى ديگر حاكى از نزول آيات عتاب در مورد مردى از بنى اميه ==
و در مجمع البيان ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرموده است اين آيات درباره مردى از بنى اميه نازل شده كه در حضور رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نشسته بود، ابن ام مكتوم آمد، مرد اموى وقتى او را ديد قيافه اش را در هم كشيد، و او را كثيف پنداشته ، دامن خود را از او جمع كرد، و چهره خود را عبوس نموده رويش را از او گردانيد، و خداى تعالى داستانش را در اين آيات حكايت نموده عملش ‍ را توبيخ نمود.
و در مجمع البيان ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه فرموده است اين آيات درباره مردى از بنى اميه نازل شده كه در حضور رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) نشسته بود، ابن ام مكتوم آمد، مرد اموى وقتى او را ديد قيافه اش را در هم كشيد، و او را كثيف پنداشته ، دامن خود را از او جمع كرد، و چهره خود را عبوس نموده رويش را از او گردانيد، و خداى تعالى داستانش را در اين آيات حكايت نموده عملش ‍ را توبيخ نمود.
۱۶٬۸۹۲

ویرایش