ریشه قول: تفاوت میان نسخهها
(افزودن نمودار دفعات) |
(Added root proximity by QBot) |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
=== قاموس قرآن === | === قاموس قرآن === | ||
قَوْل و قيل به معنى مطلق سخن گفتن و سخن است در اقرب الموارد گفته: قول به معنى كلام يا هر لفظى است كه زبان آن را افشاء مىكند تمام باشد يا ناقص قاموس نيز چنين گفته است. در مجمع فرموده: قول در كلام عرب موضوع است براى حكايت چنانكه گوئى «قالَ زَيْدٌ - خَرَجَ عَمْرٌو» راغب گويد: قول و قيل يكى است قول بر وجوهى به كار رود اظهر آنها كلمه يا كلمات مركب از حروف است كه به وسيله تكلم ظاهر شود مفرد باشد يا مركّب. قول در قرآن در وجوهى به كار رفته كه ذيلاً به بعضى اشاره مىشود: 1- سخن معمولى و متداول [بقره:263]. در مقابل سائل و فقير سخن متعارف و زبان خوش و گذشت بهتر از صدقه ايست كه در پى آن اذيت باشد [واقعة:26]. 2- قول خدا يا به وسيله خلق صوت است مثل صدائى كه از درخت بر موسى رسيد [طه:11-12]. [طه:19-21]. و يا به وسيله فهماندن مطلب و الهام و وحى است مثل [بقره:30]. كه شايد به وسيله فهماندن و الهام بوده باشد [مائده:110]. و يا اراده باشد كه با قول تعبير آيد مثل [انبیاء:69]. 3- قول نفسى و باطنى. مثل [مجادله:8]. در اين آيه به نظر و فكر و آنچه در ذهن است قول اطلاق شده. 4- اجابت تكوينى مثل [فصّلت:11]. مسلم است كه زمين و آسمان فرمان خدا را اجابت كردهاند و آن با «قالَتا» تعبير شده است. 5- وعده عذاب [يس:7]. [هود:40]. [اسراء:16]. ظاهراً مراد از قول در اينگونه آيات وعده عذاب است طبرسى در ذيل آيه 40 هود فرموده: آنكه وعده هلاك او سبقت يافته و خبر داده شده كه ايمان نخواهد آورد. الميزان نيز وعده هلاكت گفته است. *** تَقَوُّل: گفتن چيزى است كه حقيقت ندارد «تَقَوَّلَ عَلَيْهِ قَوْلاً» يعنى بر او دروغ بست و چيزى را گفت كه حقيقت ندارد [حاقة:44]. اگر از خود دروغى بر ما ببندد از دست راستش مىگيريم و رگ قلبش را قطع مىكنيم. [طور:33]. يا مىگويند قرآن را از جانب خويش گفته و بر خدا بسته بلكه ايمان نمىآورند. اقاويل جمع اقوال و آن جمع قول است. *** [زخرف:85-88]. «قيلِهِ» مصدر است مثل قول و ضمير آن راجع به رسول خداست و گفتهاند آن عطف است بر «السَّاعَة» يعنى علم قيامت و علم گفتار رسول خدا كه گفت: خدايا اين قوم ايمان نمىآورند، نزد خداست حمزه و عاصم آن را به كسر لام و ديگران به فتح آن خواندهاند. بنابر قرائت فتح احتمال دارد مفعول فعل محذوف باشد يعنى «وَاذْكُرْ قيلَهُ يارَبِّ...» كشاف به واسطه كثرت فصل عطف را خوب نمىداند و حرف قسم و غيره مقدر مىكند. واللَّهالعالم. | قَوْل و قيل به معنى مطلق سخن گفتن و سخن است در اقرب الموارد گفته: قول به معنى كلام يا هر لفظى است كه زبان آن را افشاء مىكند تمام باشد يا ناقص قاموس نيز چنين گفته است. در مجمع فرموده: قول در كلام عرب موضوع است براى حكايت چنانكه گوئى «قالَ زَيْدٌ - خَرَجَ عَمْرٌو» راغب گويد: قول و قيل يكى است قول بر وجوهى به كار رود اظهر آنها كلمه يا كلمات مركب از حروف است كه به وسيله تكلم ظاهر شود مفرد باشد يا مركّب. قول در قرآن در وجوهى به كار رفته كه ذيلاً به بعضى اشاره مىشود: 1- سخن معمولى و متداول [بقره:263]. در مقابل سائل و فقير سخن متعارف و زبان خوش و گذشت بهتر از صدقه ايست كه در پى آن اذيت باشد [واقعة:26]. 2- قول خدا يا به وسيله خلق صوت است مثل صدائى كه از درخت بر موسى رسيد [طه:11-12]. [طه:19-21]. و يا به وسيله فهماندن مطلب و الهام و وحى است مثل [بقره:30]. كه شايد به وسيله فهماندن و الهام بوده باشد [مائده:110]. و يا اراده باشد كه با قول تعبير آيد مثل [انبیاء:69]. 3- قول نفسى و باطنى. مثل [مجادله:8]. در اين آيه به نظر و فكر و آنچه در ذهن است قول اطلاق شده. 4- اجابت تكوينى مثل [فصّلت:11]. مسلم است كه زمين و آسمان فرمان خدا را اجابت كردهاند و آن با «قالَتا» تعبير شده است. 5- وعده عذاب [يس:7]. [هود:40]. [اسراء:16]. ظاهراً مراد از قول در اينگونه آيات وعده عذاب است طبرسى در ذيل آيه 40 هود فرموده: آنكه وعده هلاك او سبقت يافته و خبر داده شده كه ايمان نخواهد آورد. الميزان نيز وعده هلاكت گفته است. *** تَقَوُّل: گفتن چيزى است كه حقيقت ندارد «تَقَوَّلَ عَلَيْهِ قَوْلاً» يعنى بر او دروغ بست و چيزى را گفت كه حقيقت ندارد [حاقة:44]. اگر از خود دروغى بر ما ببندد از دست راستش مىگيريم و رگ قلبش را قطع مىكنيم. [طور:33]. يا مىگويند قرآن را از جانب خويش گفته و بر خدا بسته بلكه ايمان نمىآورند. اقاويل جمع اقوال و آن جمع قول است. *** [زخرف:85-88]. «قيلِهِ» مصدر است مثل قول و ضمير آن راجع به رسول خداست و گفتهاند آن عطف است بر «السَّاعَة» يعنى علم قيامت و علم گفتار رسول خدا كه گفت: خدايا اين قوم ايمان نمىآورند، نزد خداست حمزه و عاصم آن را به كسر لام و ديگران به فتح آن خواندهاند. بنابر قرائت فتح احتمال دارد مفعول فعل محذوف باشد يعنى «وَاذْكُرْ قيلَهُ يارَبِّ...» كشاف به واسطه كثرت فصل عطف را خوب نمىداند و حرف قسم و غيره مقدر مىكند. واللَّهالعالم. | ||
===ریشههای [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]=== | |||
<qcloud htmlpre='ریشه_'> | |||
ل:100, ه:86, هم:79, من:77, ف:68, ما:66, انن:55, اله:54, نا:54, ب:53, ى:53, الله:52, ان:50, وله:49, کم:48, لا:47, کون:44, ک:44, ربب:44, قول:42, على:37, ها:35, فى:33, ا:33, الذين:33, علم:31, يا:30, امن:29, قوم:28, الى:26, الا:24, ذا:23, اذ:23, کفر:22, اذا:21, اتى:21, بين:21, رسل:20, ن:20, ايى:20, يوم:19, هو:19, هذا:19, حقق:19, عن:19, جىء:19, لو:18, رئى:18, قد:18, ظلم:18, شىء:18, لم:17, رحم:17, موسى:17, ارض:17, عبد:17, عذب:17, اول:16, الذى:16, نن:16, هدى:16, لما:16, امر:16, ابو:16, سمع:16, قبل:16, بل:16, کذب:16, نزل:16, دعو:15, سلم:15, انس:15, اوى:15, اخذ:15, س:15, ائى:15, ملک:15, عند:15, کبر:15, مع:15, او:15, ذلک:15, بعض:15, بنو:15, ثم:15, عمل:15, سمو:15, نفس:14, نظر:14, سحر:14, سئل:14, غفر:14, کتب:14, انتم:14, لقى:14, نور:14, هل:14, بشر:14, شهد:14, ام:14, ضلل:14, نحن:14, کلل:14, وقى:14, صدق:14, لن:14, شرک:14, تبع:14, حتى:14, سجد:14, قتل:14, ذکر:14, جعل:13, انا:13, هما:13, طوع:13, دخل:13, عظم:13, اخو:13, جمع:13, اهل:13, حيى:13, موت:13, مثل:13, قلب:13, خلق:13, بصر:13, حسن:13, نذر:13, صلح:13, فرعون:13, انت:13, ابراهيم:13, رجع:13, وعد:13, اخر:13, غير:13, وحد:13, حمد:13, خير:13, خوف:13, جنن:13, ولى:13, خرج:13, فرى:13, سبل:13, سبح:13, بعد:13, بعث:13, هى:13, لبث:13, فعل:13, ملء:13, يدى:12, ليس:12, حکم:12, دون:12, لعل:12, لکن:12, الک:12, اولاء:12, نصر:12, کثر:12, لئک:12, وجد:12, رزق:12, شدد:12, امم:12, صبر:12, بلى:12, عزز:12, قلل:12, نفق:12, علو:12, هذه:12, فسد:12, وکل:12, رود:12, قرب:12, نعم:12, سوى:12, سوء:12, اذن:12, نبو:12, نبء:12, صوب:12, کلم:12, خلف:12, هؤلاء:12, ولد:12, مسس:12, احد:12, حسب:12, مريم:12, خسر:12, ضعف:12, حبب:12, شطن:12, اين:12, افک:12, جرم:12, اجر:12, عقب:12, کما:12, نجو:11, عرض:11, اننى:11, قرر:11, عرف:11, نکر:11, شعر:11, لوط:11, غيب:11, متع:11, فتى:11, متى:11, بئس:11, نصارى:11, فتو:11, نوح:11, ظنن:11, عقل:11, اکل:11, خطب:11, کرم:11, نهى:11, خبر:11, طغى:11, يوسف:11, سرر:11, بلغ:11, ليت:11, کيف:11, ضرر:11, ذوق:11, رجل:11, فسق:11, فرق:11, صحب:11, قضى:11, عوذ:11, حرم:11, هن:11, قدم:11, الم:11, دنو:11, عود:11, عدو:11, طغو:11, وحى:11, اسرائيل:11, وسم:11, ويل:11, زيد:11, بيت:11, حزن:11, بوب:11, عصو:11, شکر:11, عصى:11, هود:11, بغى:11, نفع:11, عجب:11, عرش:11, ذهب:11, تلو:11, قدر:11, سوع:11, عيسى:11, جهنم:11, ندى:11, مرء:11, دين:11, ربص:11, فتح:11, قوى:11, سطر:11, عدد:11, حشر:11, هلک:11, هارون:11, فلح:11, هزء:11, ندو:11, جزى:11, خشى:11, وجه:11, جوب:11, عسى:11, کتم:11, غلب:11, زعم:11, إبليس:11, يمن:11, آدم:11, وذر:11, فقه:11, فوه:11, نهر:11, عمى:11, عجل:11, مدن:11, جهر:11, دبر:11, قرى:11, ردد:11, ريب:11, ثنى:11, کلا:11, بقر:11, لدى:11, توب:11, قرء:11, غنى:11, فتن:11, التى:11, خلص:11, صرط:11, حفظ:11, جهل:11, يهود:11, سکن:11, سير:11, وقت:11, يسر:11, خلو:11, سخر:11, ليل:11, بدل:11, حين:11, طير:11, ثلث:11, فوق:11, خزن:11, رجو:11, نسو:11, قرن:11, حجج:11, خلد:11, يى:11, رشد:11, ذلکم:11, مول:11, ظلل:11, شعيب:11, جند:11, سبع:11, اجل:11, صغر:11, مکر:11, طيب:11, حمل:11, هبط:11, کره:11, قعد:11, وعظ:11, عهد:11, غلم:11, کان:11, سنو:11, عجز:11, شعب:11, دور:11, مسيح:11, ظهر:11, خصم:11, قمر:11, برء:11, سعى:11, سرف:11, غوى:11, ملل:11, غفل:11, فصل:11, مدد:11, منن:11, وثق:11, صدر:11, خطء:11, زوج:11, نسى:11, صلو:11, عکف:11, کيد:11, سجن:11, طعم:11, سلط:11, سدد:11, حضر:11, رقب:11, افل:11, بنى:11, عين:11, حلم:11, فضل:11, بلو:11, يتم:11, وفى:11, ابى:11, فحش:11, شرر:11, نفر:11, ذى:11, صالح:11, ذلل:11, عرب:11, کسب:11, کفى:11, هجر:11, کلب:11, ربع:11, صير:11, وسع:11, صرف:11, لسن:11, نصب:11, ت:11, ضرب:11, مرض:11, بطل:11, ترب:11, حوط:10, زين:10, رجم:10, حواريون:10, ثمود:10, أما:10, مکث:10, بدو:10, ترک:10, اثر:10, هون:10, خفى:10, داود:10, روح:10, سرق:10, قصص:10, حجر:10, طوف:10, رضو:10, حلل:10, شمس:10, درى:10, اذى:10, جنب:10, بدء:10, اثم:10, طين:10, زور:10, نمل:10, ورى:10, اصل:10, ذنب:10, عشر:10, لعن:10, حول:10, نطق:10, فقد:10, وضع:10, هوى:10, هات:10, سفه:10, وقع:10, وجل:10, خزى:10, ضيق:10, سرع:10, جدل:10, عتو:10, هاتوا:10, حرر:10, صلى:10, بغت:10, صدد:10, قرنين:10, وزع:10, غدو:10, هنا:10, لعب:10, منع:10, سال:10, کن:10, غرق:10, سبق:10, جبل:10, غرر:10, لدن:10, زلزل:10, شفع:10, صبح:10, هتى:10, حنف:10, کود:10, غضب:10, انث:10, وهب:10, عزم:10, دلل:10, جحم:10, سور:10, درک:10, سوف:10, ثوى:10, عاد:10, زکو:10, بسط:10, طلع:10, وصف:10, تحت:10, يعقوب:10, رعى:10, کيل:10, قطع:10, خرر:10, اسف:10, سليمان:10, ترف:10, ذرر:10, لون:10, فطر:10, ذو:10, بره:10, شمل:10, بحر:10, منى:10, حرق:10, عقم:10, فرط:10, برز:10, اون:10, مشى:10, بکر:10, شرق:10, موه:10, خفض:10, فوز:10, فرر:10, نشء:10, ودى:10, اسحاق:10, عشو:10, عصم:10, رئس:10, سقى:10, خشع:10, مدين:10, وزر:10, حيث:10, قنط:10, مطر:10, وجس:10, بيض:10, غلل:10, بضع:10, ثقل:10, برهن:10, صرح:10, عفو:10, عقر:10, مئى:10, صنم:10, افف:10, جنح:10, بزغ:10, رمم:10, صدف:10, مرر:10, مکن:10, تلک:10, صنع:10, هامان:10, مهد:10, حدد:10, عذر:10, طمن:10, صعق:10, رکع:10, لين:10, قرآن:10, ثمر:10, عدل:10, فرح:10, عصر:10, بهت:10, قسم:10, تسع:10, حذر:10, خسء:10, فزع:10, کهن:10, نقب:10, ابد:10, حوش:10, مرد:10, جحد:10, رکب:10, ذبح:10, سفل:10, اصر:10, فقر:10, ودد:10, شرب:10, حطط:10, ذرع:10, قدو:10, نفل:10, نکح:10, ضغث:10, عجم:10, خمر:10, سامرى:10, ذات:10, فرغ:10, ارث:10, جور:10, طمئن:10, فسح:10, غيظ:10, حدث:10, ضحک:10, عقد:10, حرث:10, نشر:10, ورث:10, طمع:10, درس:10, تمم:10, جبر:10, رکن:10, لبد:10, بکى:10, غرب:10, شکک:10, بول:10, عضد:10, خرق:10, لوم:10, شفق:10, کفل:10, رئف:10, نزع:10, سقر:10, شطط:10, زجر:10, نفخ:10, قصو:10, ربو:10, طور:10, روغ:10, سود:10, عبر:10, سکر:10, حرير:10, نشز:10, هيت:10, جلد:10, جالوت:10, ثمن:10, توراة:10, مسک:10, قهر:10, فکر:10, ذرء:10, صور:10, طالوت:10, ثبت:10, دمر:10, عوم:10, يئس:10, هنالک:10, کسو:10, ضيف:10, لمم:10, عرج:10, شبه:10, وسط:10, حسر:10, عضض:10, جبى:10, عطو:10, نوق:10, عير:10, ثبر:10, صرر:10, عصب:10, دلو:10, ضهء:10, مصر:10, ذود:10, طرف:10, نسف:10, غضض:10, صفر:10, خمس:10, شجر:10, شقق:10, ملو:10, خوض:10, قسط:10, رجز:10, برج:10, حمء:10, رجس:10, فئد:10, امس:10, احزاب:10, ذقن:10, جسد:10, نسل:10, بعر:10, جهز:10, صبو:10, جدد:10, رفت:10, ندم:10, مقت:10, وقف:10, عثو:10, عون:10, رذل:10, نعج:10, سدس:10, فقع:10, قدس:10, لغو:10, عزير:10, جرى:10, غلف:10, سلک:10, وطء:10, زبر:10, کهف:10, طرق:10, قارون:10, قذف:10, ثرب:10, فکه:10, کشف:10, هکذا:10, جسم:10, غلق:10, زلف:10, عتد:10, اسلام:10, کوکب:10, کرر:10, صلب:10, جوز:10, خوى:10, وصى:10, ايانا:10, نصح:10, سبت:10, قرد:10, حيض:10, غور:10, طول:10, عمر:10, اوب:10, يقن:10, شقى:10, شقو:10, دفع:10, لفو:10, اسماعيل:10, برح:10, زکريا:10, نيل:10, هلم:10, حسد:10, انف:10, کنن:10, ذئب:10, عرو:10, صفو:10, سقط:10, سفر:10, لمس:10, شکو:10, سبب:10, زفف:10, کظم:10, ترقوه:10, سحت:10, ياجوج:10, رهط:10, طوق:10, صکک:10, خرص:10, سوم:10, زبور:10, فجج:10, اما:10, اياکم:10, زهد:10, سنن:10, حيص:10, بسم:10, نخر:10, کسف:10, غلو:10, خذل:10, رفع:10, طبع:10, نوب:10, حظظ:10, لبب:10, رحب:10, تبب:10, بقى:10, حبل:10, زهق:10, شرى:10, درء:10, جودى:10, وصل:10, نغض:10, حرف:10, وثن:10, لقمان:10, حمم:10, صمم:10, صفف:10, رصص:10, اثث:10, فرض:10, نخل:10, هلل:10, لبس:10, عفر:10, ارب:10, اسباط:10, لحن:10, نصت:10, حور:10, طلق:10, سوق:10, سحب:10, زخرف:10, تنور:10, قمص:10, نجم:10, سمم:10, زرع:10, حفر:10, سجر:10, رجف:10, ترق:10, فند:10, مهما:10, دمى:10, جود:10, علن:10, ذلکن:10, اى:10, طرد:10, وجف:10, جذع:10, نقم:10, عسر:10, رکم:10, دبب:10, رسو:10, فلک:10, کهل:10, ماجوج:10, حبر:10, رغب:10, ثوب:10, صوع:10, لفظ:10, ضير:10, هذان:10, صفن:10, سمن:10, خور:10, قبس:10, ايکه:10, وکء:10, عبء:10, بدع:10, حنث:10, بصل:10, غنم:10, کلء:10, شرح:10, هيم:10, رقى:10, وى:10, ندد:10, هاء:10, خبث:10, ضرع:10, معز:10, خضع:10, عور:10, صدع:10, صرخ:10, فور:10, دخن:10, ضيع:10, عزل:10, فوض:10, کفف:10, زرى:10, ميز:10, بسر:10, بلع:10, صلصل:10, بطن:10, رسخ:10, سقم:10, حصر:10, بيع:10, برک:10, قدد:10, عوق:10, طاغوت:10, ضحو:10, ضنن:10, هطع:10, زيل:10, ثبط:10, عمران:10, حوذ:10, وشى:10, خسف:10, برر:10, ميد:10, حفو:10, دمو:10, فرد:10, کرب:10, سفن:10, سرب:10, دخر:10, هاؤم:10, ثرى:10, قطط:10, حجب:10, صفح:10, فوت:10, خول:10, لغب:10, حبک:10, نحت:10, شهر:10, جبريل:10, رضع:10, ضوء:10, الف:10, جدث:10, الياس:10, ردف:10, شور:10, تلکما:10, حيق:10, جمل:10, جثم:10, عبس:10, مرى:10, ذئم:10, نسک:10, رغد:10, بيد:10, ربط:10, شکل:10, صبغ:10, بلد:10, جرر:10, رين:10, حبس:10, دمم:10, موج:10, شيخ:10, فلق:10, دئب:10, عسعس:10, حرض:10, بثث:10, ايان:10, نکص:10, غيث:10, قضض:10, کلو:10, فجر:10, اللائى:10, فتر:10, مخض:10, جبت:10, هزم:10, جرد:10, برد:10, عدس:10, وهن:10, وسوس:10, لفف:10, حرد:10, نفح:10, رحل:10, فئى:10, لجج:10, ضنک:10, ثور:10, حرب:10, لهو:10, لقف:10, حصحص:10, غوث:10, خفف:10, هزل:10, سمر:10, برزخ:10, ورد:10, کنز:10, نکس:10, کرس:10, حلف:10, لفت:10, شيد:10, فتء:10, جلس:10, آزر:10, لحق:10, دحر:10, ابل:10, حسس:10, ضئن:10, لولو:10, بخع:10, خفت:10, درهم:10, طعن:10, فرج:10, خطف:10, زمر:10, نوء:10, قلع:10, شفى:10, نکث:10, هدهد:10, غيض:10, خلط:10, لقط:10, خشب:10, شغل:10, فوم:10, بور:10, خرطم:10, صوم:10, کلف:10, عيش:10, غطو:10, لحم:10, دمع:10, کمل:10, همز:10, صخر:10, رتل:10, مدينه:10, م:10, نزغ:10, ايد:10, وکز:10, صيح:10, فضض:10, صوت:10, لزم:10, قرطس:10, حصى:10, دکک:10, بخس:10, غسل:10, رتع:10, ادد:10, خلل:10, درج:10, جدر:10, قطر:10, سرى:10, حصد:10, غشى:10, کين:10, حنک:10, الو:10, ردى:10, أعراف:10, نوص:10, ماروت:10, جزع:10, الذان:10, قلى:10, نوش:10, بطش:10, عنق:10, جبب:10, يثرب:10, سند:10, رهب:10, اياى:10, رحمان:10, لحد:10, فيض:10, جرح:10, هرع:10, دوم:10, رقد:10, نوم:10, هاروت:10, حبط:10, قثء:10, بطء:10, احمد:10, مالک:10, اسى:10, هشش:10, همم:10, لحى:10, جلو:10, تجر:10, قبض:10, اسو:10, حنذ:10, لوى:10, خبط:10, بابل:10, تيه:10, شعل:10, فضح:10, طهر:10, هىء:10, زلق:10, رهق:10, قسيسين:10, سفک:10 | |||
</qcloud> | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == |
نسخهٔ ۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۶:۵۶
تکرار در قرآن: ۱۷۲۲(بار)
قاموس قرآن
قَوْل و قيل به معنى مطلق سخن گفتن و سخن است در اقرب الموارد گفته: قول به معنى كلام يا هر لفظى است كه زبان آن را افشاء مىكند تمام باشد يا ناقص قاموس نيز چنين گفته است. در مجمع فرموده: قول در كلام عرب موضوع است براى حكايت چنانكه گوئى «قالَ زَيْدٌ - خَرَجَ عَمْرٌو» راغب گويد: قول و قيل يكى است قول بر وجوهى به كار رود اظهر آنها كلمه يا كلمات مركب از حروف است كه به وسيله تكلم ظاهر شود مفرد باشد يا مركّب. قول در قرآن در وجوهى به كار رفته كه ذيلاً به بعضى اشاره مىشود: 1- سخن معمولى و متداول [بقره:263]. در مقابل سائل و فقير سخن متعارف و زبان خوش و گذشت بهتر از صدقه ايست كه در پى آن اذيت باشد [واقعة:26]. 2- قول خدا يا به وسيله خلق صوت است مثل صدائى كه از درخت بر موسى رسيد [طه:11-12]. [طه:19-21]. و يا به وسيله فهماندن مطلب و الهام و وحى است مثل [بقره:30]. كه شايد به وسيله فهماندن و الهام بوده باشد [مائده:110]. و يا اراده باشد كه با قول تعبير آيد مثل [انبیاء:69]. 3- قول نفسى و باطنى. مثل [مجادله:8]. در اين آيه به نظر و فكر و آنچه در ذهن است قول اطلاق شده. 4- اجابت تكوينى مثل [فصّلت:11]. مسلم است كه زمين و آسمان فرمان خدا را اجابت كردهاند و آن با «قالَتا» تعبير شده است. 5- وعده عذاب [يس:7]. [هود:40]. [اسراء:16]. ظاهراً مراد از قول در اينگونه آيات وعده عذاب است طبرسى در ذيل آيه 40 هود فرموده: آنكه وعده هلاك او سبقت يافته و خبر داده شده كه ايمان نخواهد آورد. الميزان نيز وعده هلاكت گفته است. *** تَقَوُّل: گفتن چيزى است كه حقيقت ندارد «تَقَوَّلَ عَلَيْهِ قَوْلاً» يعنى بر او دروغ بست و چيزى را گفت كه حقيقت ندارد [حاقة:44]. اگر از خود دروغى بر ما ببندد از دست راستش مىگيريم و رگ قلبش را قطع مىكنيم. [طور:33]. يا مىگويند قرآن را از جانب خويش گفته و بر خدا بسته بلكه ايمان نمىآورند. اقاويل جمع اقوال و آن جمع قول است. *** [زخرف:85-88]. «قيلِهِ» مصدر است مثل قول و ضمير آن راجع به رسول خداست و گفتهاند آن عطف است بر «السَّاعَة» يعنى علم قيامت و علم گفتار رسول خدا كه گفت: خدايا اين قوم ايمان نمىآورند، نزد خداست حمزه و عاصم آن را به كسر لام و ديگران به فتح آن خواندهاند. بنابر قرائت فتح احتمال دارد مفعول فعل محذوف باشد يعنى «وَاذْكُرْ قيلَهُ يارَبِّ...» كشاف به واسطه كثرت فصل عطف را خوب نمىداند و حرف قسم و غيره مقدر مىكند. واللَّهالعالم.
ریشههای نزدیک مکانی
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
يَقُولُ | ۴۶ |
قِيلَ | ۴۹ |
قَالُوا | ۳۱۱ |
فَيَقُولُونَ | ۱ |
قَالَ | ۵۰۱ |
فَقَالَ | ۲۷ |
أَقُلْ | ۶ |
قُلْنَا | ۲۰ |
قُلْتُمْ | ۹ |
قُولُوا | ۱۰ |
قَوْلاً | ۱۹ |
فَقُلْنَا | ۶ |
يَقُولُونَ | ۷۹ |
قُلْ | ۲۸۰ |
تَقُولُونَ | ۱۰ |
يَقُولاَ | ۱ |
تَقُولُوا | ۱۶ |
قَالَتِ | ۱۳ |
قَوْلِهِمْ | ۵ |
سَيَقُولُ | ۴ |
قَوْلُهُ | ۲ |
يَقُولَ | ۴ |
قُلِ | ۳۴ |
قَوْلٌ | ۲ |
فَقُلْ | ۱۶ |
قَالَتْ | ۲۹ |
فَقُولُوا | ۲ |
تَقُولُ | ۵ |
قَوْلَهُمْ | ۱ |
قَوْلَ | ۷ |
نَقُولُ | ۹ |
لْيَقُولُوا | ۱ |
لَيَقُولَنَ | ۵ |
يَقُولُوا | ۱۲ |
الْقَوْلِ | ۹ |
قِيلاً | ۳ |
فَقَالُوا | ۱۸ |
قَوْلِهِمُ | ۱ |
فَيَقُولُ | ۱۲ |
قُلْتَ | ۴ |
أَقُولَ | ۲ |
قُلْتُهُ | ۱ |
قُلْتُ | ۱ |
لَقَالَ | ۱ |
أَقُولُ | ۷ |
لِيَقُولُوا | ۲ |
قَالاَ | ۳ |
لَقُلْنَا | ۱ |
قَوْلُهُمْ | ۴ |
لَيَقُولُنَ | ۱۰ |
فَسَيَقُولُونَ | ۴ |
الْقَوْلُ | ۱۲ |
قَوْلِکَ | ۱ |
قَائِلٌ | ۳ |
قُلْنَ | ۳ |
الْقَوْلَ | ۷ |
بِالْقَوْلِ | ۵ |
لَقَالُوا | ۳ |
قَوْلُنَا | ۱ |
نَقُولَ | ۱ |
تَقُلْ | ۱ |
لَتَقُولُونَ | ۱ |
سَيَقُولُونَ | ۴ |
تَقُولَنَ | ۱ |
سَنَقُولُ | ۱ |
فَقُولِي | ۱ |
قَوْلِي | ۲ |
فَتَقُولُ | ۱ |
فَقُولاَ | ۳ |
تَقُولَ | ۶ |
يَقُلْ | ۱ |
يُقَالُ | ۳ |
فَقُلِ | ۲ |
قَائِلُهَا | ۱ |
فَيَقُولُوا | ۲ |
قَوْلِهَا | ۱ |
لَنَقُولَنَ | ۱ |
فَقَالَتْ | ۱ |
قَالَتَا | ۲ |
قَوْلُکُمْ | ۱ |
الْقَائِلِينَ | ۱ |
قَوْلُ | ۲ |
لَيَقُولُونَ | ۴ |
قَالَهَا | ۱ |
قِيلِهِ | ۱ |
قَوْلٍ | ۲ |
تَقَوَّلَهُ | ۱ |
لِقَوْلِهِمْ | ۱ |
فَيَقُولَ | ۱ |
قَوْلَکُمْ | ۱ |
لَقَوْلُ | ۲ |
بِقَوْلِ | ۳ |
تَقَوَّلَ | ۱ |
الْأَقَاوِيلِ | ۱ |
فَقُلْتُ | ۱ |
لِيَقُولَ | ۱ |
لَقَوْلٌ | ۱ |