گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۴۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۵ </center>
به بلال پيشنهاد كردند كه از دين اسلام برگردد، قبول نكرد، ناگزير زرهى از آهن در آفتاب داغ كردند و بر تن او پوشاندند، و او همچنان مى گفت : احد احد، و اما خباب ، او را در ميان خارهاى زمين مى كشيدند، و اما عماراو از در تقيه حرفى زد كه همه مشركين خوشحال شده رهايش ‍ كردند و اما آن زن ، ابو جهل چهارميخش كرد، آنگاه حربه خود را در عورت او فرو كرده و او را كشت ، ولى بلال و خباب و عمار را رها كردند، آنها خود را به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) رساندند، و جريان را براى آن جناب تعريف كردند، عمار از آن حرفى كه زده بود سخت ناراحت بود، حضرت فرمود: دلت در آن موقعى كه اين حرف را زدى چگونه بود، آيا به آنچه گفتى راضى بود يا نه ؟ عرض كرد: نه ، فرمود: خداى تعالى اين آيه را نازل فرموده : «'''الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان '''».
به بلال پيشنهاد كردند كه از دين اسلام برگردد، قبول نكرد. ناگزير زرهى از آهن در آفتاب داغ كردند و بر تن او پوشاندند، و او همچنان مى گفت: احد احد.  


مؤ لف : در روايت آمده كه آن زن همان سميه ، مادر عمار بوده ، و ياسر پدر عمار هم با اين چند نفر بوده و بعضى گفته اند: پدر و مادر عمار اولين شهيد در اسلام بوده اند، و روايات در اينكه پدر و مادر عمار در اين فتنه كشته شدند، و عمار از در تقيه اظهار كفر نموده و اين آيه در باره اش نازل شده بسيار است .
و اما خباب، او را در ميان خارهاى زمين مى كشيدند.  


باز در همان كتاب است كه عبد الرزاق و ابن سعد و ابن جرير و ابن ابى حاتم و ابن مردويه و حاكم ، (وى حديث را صحيح دانسته ) و بيهقى در كتاب دلائل از طريق ابى عبيدة بن محمد بن عمار از پدرش عمار روايت كرده اند كه گفت : مشركين عمار ياسر را گرفتند، و رهايش نكردند تا به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) دشنام داد، و خدايان مشركين را تمجيد كرد، آن وقت رهايش نمودند.
و اما عمّار، او از درِ تقيه، حرفى زد كه همه مشركان خوشحال شده، رهايش كردند.  


پس وقتى شرفياب حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) گرديد، پرسيد حال و خبر چه بود عرض كرد: بسيار بد، زيرا رهايم نكردند تا به ساحت مقدس تو توهين نموده و خدايان آنان را تعريف كردم ، فرمود: دلت را چگونه يافتى ؟ عرض كرد مطمئن به ايمان ، فرمود: اگر بار ديگر هم در چنين وضعى قرار گرفتى همين عمل را انجام بده ، و در اين باره بود كه آيه شريفه «'''الا من اكره و قلبه مطمئن بالايمان '''» نازل گرديد.
و اما آن زن، ابوجهل، چهار ميخش كرد، آنگاه حربه خود را در عورت او فرو كرده و او را كشت، ولى بلال و خباب و عمار را رها كردند. آن ها خود را به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» رساندند، و جريان را براى آن جناب تعريف كردند.  


در مجمع البيان از ابن عباس و قتاده روايت كرده كه گفته اند: اين آيه در باره جماعتى نازل شد كه اكراه شده بودند،
عمّار از آن حرفى كه زده بود، سخت ناراحت بود. حضرت فرمود: دلت در آن موقعى كه اين حرف را زدى، چگونه بود، آيا به آنچه گفتى، راضى بود، يا نه؟ عرض كرد: نه. فرمود: خداى تعالى، اين آيه را نازل فرموده: «إلَّا مَن أُكرِهَ وَ قَلبُهُ مُطمَئِنٌّ بِالإيمَان».
 
مؤلف: در روايت آمده كه: آن زن، همان «سميه»، مادر عمار بوده، و «ياسر»، پدر عمار هم، با اين چند نفر بوده. و بعضى گفته اند: پدر و مادر عمار، اولين شهيد در اسلام بوده اند. و روايات در اين كه پدر و مادر عمار در اين فتنه كشته شدند، و عمار از درِ تقيه، اظهار كفر نموده و اين آيه در باره اش نازل شده، بسيار است.
 
باز، در همان كتاب است كه عبدالرزاق و ابن سعد و ابن جرير و ابن ابى حاتم و ابن مردويه و حاكم، (وى حديث را صحيح دانسته) و بيهقى، در كتاب دلائل، از طريق ابى عبيدة بن محمد بن عمار، از پدرش عمار روايت كرده اند كه گفت: مشركان، عمار ياسر را گرفتند، و رهايش نكردند، تا به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» دشنام داد، و خدايان مشركان را تمجيد كرد. آن وقت رهايش نمودند.
 
پس وقتى به حضور رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» شرفیاب گرديد، پرسيد حال و خبر چه بود؟ عرض كرد: بسيار بد، زيرا رهايم نكردند تا به ساحت مقدس تو توهين نموده و خدايان آنان را تعريف كردم.
 
فرمود: دلت را چگونه يافتى؟ عرض كرد: مطمئن به ايمان. فرمود: اگر بار ديگر هم در چنين وضعى قرار گرفتى، همين عمل را انجام بده، و در اين باره بود كه آيه شريفه: «إلَّا مَن أُكرِهَ وَ قَلبُهُ مُطمَئِنٌّ بِالإيمَان» نازل گرديد.
 
در مجمع البيان، از ابن عباس و قتاده روايت كرده كه گفته اند: اين آيه، در باره جماعتى نازل شد كه اكراه شده بودند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۵۱۶ </center>
و آن جماعت عمار و پدرش ياسر و مادرش سميه و صهيب و بلال و خباب بودند كه شكنجه شدند و در آن شكنجه پدر و مادر عمار كشته شدند و عمار با زبانش چيزى به آنها داد كه راضى شدند، و خداى سبحان جريان را به رسول گراميش خبر داد، پس وقتى كه جماعتى براى آن جناب خبر آوردند كه عمار كافر شد، حضرتش فرمود: نه حاشا، عمار از فرق تا قدمش مملو از ايمان است و ايمان با گوشت و خونش آميخته شده.
و آن جماعت، عمّار و پدرش ياسر و مادرش سميه و صهيب و بلال و خباب بودند كه شكنجه شدند، و در آن شكنجه، پدر و مادر عمّار كشته شدند و عمّار، با زبانش، چيزى به آن ها داد كه راضى شدند. و خداى سبحان، جريان را به رسول گرامی اش خبر داد. پس وقتى كه جماعتى براى آن جناب خبر آوردند كه عمار كافر شد، حضرتش فرمود: نه حاشا، عمّار از فرق تا قدمش، مملو از ايمان است و ايمان با گوشت و خونش آميخته شده.
 
تا آن كه خود عمار شرفياب شد، در حالى كه گريه مى كرد. حضرت فرمود: چه حال و چه خبر؟ عرض كرد: خبر بسيار بد آوردم يا رسول الله، زيرا رهايم نكردند تا دست به ساحت تو دراز نمودم، و خدايان ايشان را به خير ياد كردم.  


تا آنكه خود عمار شرفياب شد در حالى كه گريه مى كرد، حضرت فرمود: چه حال و چه خبر؟ عرض كرد: خبر بسيار بد آوردم يا رسول الله ، زيرا رهايم نكردند تا دست به ساحت تو دراز نمودم ، و خدايان ايشان را به خير ياد كردم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شروع كرد اشكهاى عمار را پاك كردن ، در حالى كه مى فرمود: اگر بار ديگر نيز به تو چنين كردند تو هم همان كار را تكرار كن ، آنگاه اين آيه نازل شد.
رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» شروع كرد اشك هاى عمّار را پاك كردن، در حالى كه مى فرمود: اگر بار ديگر نيز به تو چنين كردند، تو هم همان كار را تكرار كن. آنگاه اين آيه نازل شد.


و در الدر المنثور است كه ابن سعد از عمر بن حكم روايت كرده كه گفت : عمار بن ياسر شكنجه مى شد تا آنجا كه ديگر نمى فهميد چه مى گويد، و صهيب نيز شكنجه مى شد تا آنجا كه هذيان مى گفت ، ابو فكيهه نيز عذاب مى شد تا آنجا كه از خود بى خود مى گرديد، و نيز بلال و عامر و ابن فهيرة و قومى ديگر از مسلمين ، كه در باره آنان اين آيه نازل شد: «'''ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد ما فتنوا'''».
و در الدر المنثور است كه ابن سعد از عمر بن حكم روايت كرده كه گفت : عمار بن ياسر شكنجه مى شد تا آنجا كه ديگر نمى فهميد چه مى گويد، و صهيب نيز شكنجه مى شد تا آنجا كه هذيان مى گفت ، ابو فكيهه نيز عذاب مى شد تا آنجا كه از خود بى خود مى گرديد، و نيز بلال و عامر و ابن فهيرة و قومى ديگر از مسلمين ، كه در باره آنان اين آيه نازل شد: «'''ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد ما فتنوا'''».
۱۴٬۴۶۷

ویرایش