گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(۱۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:




نه اينكه مراد، انكشاف حقيقت و ظهور وحدانيت خدا بوده باشد، هر چند كه بنا به فرموده خداى تعالى در جمله «'''و يعلمون ان الله هو الحق المبين '''» مساله انكشاف از صفات روز قيامت است ، و ليكن انكشاف حقيقت ، مطلبى است ، و تسليم و ايمان به ثبوت آن مطلبى ديگر همچنانكه در جمله «'''و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم '''» فرق ميان آن دو كاملا به چشم مى خورد.
نه اين كه مراد، انكشاف حقيقت و ظهور وحدانيت خدا بوده باشد، هرچند كه بنا به فرموده خداى تعالى در جملۀ «وَ يَعلَمُونَ أنَّ اللهَ هُوَ الحَقُّ المُبِينُ»، مسأله انكشاف از صفات روز قيامت است، وليكن انكشاف حقيقت، مطلبى است، و تسليم و ايمان به ثبوت آن، مطلبى ديگر. همچنان كه در جملۀ «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ استَيقَنَتهَا أنفُسُهُم»، فرق ميان آن دو كاملا به چشم مى خورد.
و صرف علم به اينكه خدا حق مبين است كافى در سعادت انسان نيست ، بلكه در تماميتش محتاج به تسليم و ايمان است ، و اينكه اثر علمى آن علم را بار كند، البته يك ايمان و تسليم هست كه از طوع و اختيار است و يكى است كه از كره و اضطرار، و اما آن تسليمى قيمت دارد و در سعادت آدمى مؤ ثر و نافع است كه از طوع و اختيار باشد، و موطن اختيار هم دنيا است كه دار عمل است نه آخرت كه دار جزا است .
 
و صرف علم به اين كه «خدا، حقّ مبين» است، كافى در سعادت انسان نيست، بلكه در تماميتش محتاج به تسليم و ايمان است، و اين كه اثر علمى آن علم را بار كند. البته يك ايمان و تسليم هست كه از طوع و اختيار است و يكى است كه از كره و اضطرار. و اما آن تسليمى قيمت دارد و در سعادت آدمى مؤثر و نافع است كه از طوع و اختيار باشد، و موطن اختيار هم دنيا است، كه دار عمل است، نه آخرت، كه دار جزا است.
<span id='link320'><span>
<span id='link320'><span>
==تسليم اضطرارى مشركين در قيامت در برابر خدا سودى به حالشان ندارد ==
==تسليم اضطرارى مشركان در قيامت، در برابر خدا، سودى به حالشان ندارد ==
و مشركين در دنيا تسليم در برابر حق نشدند هر چند بدان يقين داشتند، تا آنكه به خانه آخرت منتقل شده و در موقف حساب قرار گرفتند، به عيان ديدند كه خدا حق مبين است ، و عذاب شقاوت از هر سو احاطه شان نموده آن وقت تسليم در برابر حق شدند، ولى اين تسليمى است از روى اضطرار كه سودى به حالشان ندارد، و آيه «'''يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق و يعلمون ان الله هو الحق المبين '''» بهمين علم و تسليم اضطرارى اشاره مى كند، صدر آيه از اسلامشان خبر مى دهد كه دين حق است به شهادت آيه «'''ان الدين عند الله الاسلام '''» و ذيل آيه از انكشاف حق براى آنان و ظهور حقيقت برايشان خبر مى دهد.
و مشركان، در دنيا تسليم در برابر حق نشدند، هرچند بدان يقين داشتند، تا آن كه به خانه آخرت منتقل شده و در موقف حساب قرار گرفتند. به عيان ديدند كه خدا «حقّ مبين» است، و عذاب شقاوت از هر سو احاطه شان نموده، آن وقت در برابر حق تسلیم شدند. ولى اين تسليمى است از روى اضطرار، كه سودى به حالشان ندارد، و آيه «یَومَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللهُ دِينَهُمُ الحَقّ وَ يَعلَمُونَ أنَّ اللهَ هُوَ الحَقُّ المُبِينُ»، به همين علم و تسليم اضطرارى اشاره مى كند. صدر آيه از اسلامشان خبر مى دهد كه دين حق است، به شهادت آيه «إنَّ الدِّينِ عِندَ اللهِ الإسلَام»، و ذيل آيه، از انكشاف حق براى آنان و ظهور حقيقت برايشان خبر مى دهد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۴ </center>
و آيه اى كه پيرامونش بحث مى كنيم يعنى آيه «'''و القوا الى الله يومئذ السلم و ضل عنهم ما كانوا يفترون '''» اولش به اسلام ايشان اشاره مى كند و ذيلش به اينكه اين اسلامشان اضطرارى و بى فايده است ، چون در دنيا هم براى خدا الوهيت قائل بودند و هم براى شركاء شان ، آنگاه تسليم در برابر الوهيت شركايشان را بر تسليم در برابر الوهيت خدا ترجيح دادند تا آنكه در آخرت حق برايشان ظاهر گشته همان شركاء، شرك ايشان را تكذيب كردند، آنگاه آنچه مى پنداشتند باطل گشته اثرى از آن خيالات برايشان نمى ماند و در نتيجه جز تسليم در برابر خدا چاره ديگرى برايشان نمانده ، از روى بيچارگى تسليم او گشته ، و از روى كراهت منقادش مى شوند.
و آيه اى كه پيرامونش بحث مى كنيم، يعنى آيه «وَ ألقَوا إلَى اللهِ يَومَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنهُم مَا كَانُوا يَفتَرُونَ»، اولش به اسلام ايشان اشاره مى كند و ذيلش به اين كه اين اسلامشان اضطرارى و بى فايده است. چون در دنيا هم براى خدا الوهيت قائل بودند و هم براى شركاء شان، آنگاه تسليم در برابر الوهيت شركايشان را بر تسليم در برابر الوهيت خدا ترجيح دادند، تا آن كه در آخرت، حق برايشان ظاهر گشته، همان شركاء، شرك ايشان را تكذيب كردند. آنگاه آنچه مى پنداشتند باطل گشته، اثرى از آن خيالات برايشان نمى ماند و در نتيجه جز تسليم در برابر خدا، چاره ديگرى برايشان نمانده، از روى بيچارگى تسليم او گشته، و از روى كراهت منقادش مى شوند.
<span id='link321'><span>
<span id='link321'><span>
==كافران مفسد عذابى بيش از ديگر كفار خواهند داشت ==
 
الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صدُّوا عَن سبِيلِ اللَّهِ زِدْنَهُمْ عَذَاباً فَوْقَ العَذَابِ بِمَا كانُوا يُفْسِدُونَ
==كافران مفسد، عذابى بيش از ديگر كفار خواهند داشت ==
در اين آيه از نو متعرض حال پيشوايان كفر شده با اينكه قبلا در آيه قبلى سرنوشت همه كفار را بيان كرده بود و از همين جهت وقتى شنونده آن بيان را شنيد كه تمامى كفار معذبند، و تخفيف و مهلتى از عذاب ندارند، و در جمله «'''و اكثرهم الكافرون '''» اين را هم شنيد كه بيشترشان در كفر و شقاوت شديدترند قهرا اين سؤ ال در دلش خطور مى كند كه آيا اين عده با بقيه كفار كه كفرشان به اين درجه نيست در عذاب برابرند با اينكه اينها كفر بيشترى دارند، چون سبب كفر ديگران هم شده اند؟ چون جاى چنين سؤ الى بوده خداى سبحان كلام را از نو آغاز كرده تا جواب آن را بدهد، و لذا فرمود: «'''الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله '''» آنها كه علاوه بر كفر ورزيدن ، راه خدا را به روى ديگران هم بستند، و با عناد و لجاج ، كفر خود را تكميل كردند: «'''زدناهم عذابا'''» عذابى اختصاصى در برابر جلوگيريشان از راه خدا به ايشان چشانديم «'''فوق العذاب '''» كه همان عذاب عمومى در ازاى مطلق ظلم و كفر باشد و در اين عذاب با بقيه مشركين شريكند.
«'''الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِيلِ اللَّهِ زِدْنَاهُمْ عَذَاباً فَوْقَ العَذَابِ بِمَا كانُوا يُفْسِدُونَ'''»:
و گويا الف و لام در «'''العذاب '''» براى عهد ذكرى است و اشاره است بهمان عذابى كه قبلا در جمله «'''و اذا راى الذين ظلموا العذاب ...'''» ذكر كرده بود.
 
«'''بما كانوا يفسدون '''» : اين جمله تعليل زيادتى عذاب است . از همينجا روشن مى گردد كه مراد از افسادى كه در تعليل مزبور واقع شد همان سد و جلوگيرى از راه خداست ، چون تنها همين صفت است كه باعث شده عذاب اين طائفه بر ديگران بچربد، پس معلوم مى شود كه مراد از افساد هم همين است ، و به عبارتى ديگر، افساد در زمين و جلوگيرى از تشكيل مجتمعى صالح ، امرى است كه پيش آمدنش مستند به ايشان است زيرا اگر افساد و سد اينان نبود تشكيل چنين مجتمعى مترقب بود.
در اين آيه، از نو متعرض حال پيشوايان كفر شده، با اين كه قبلا در آيه قبلى سرنوشت همه كفار را بيان كرده بود و از همين جهت وقتى شنونده آن بيان را شنيد كه تمامى كفار معذب اند، و تخفيف و مهلتى از عذاب ندارند.
 
و در جملۀ «وَ أكثَرُهُمُ الكَافِرُونَ»، اين را هم شنيد كه بيشترشان در كفر و شقاوت شديدترند. قهرا اين سؤال در دلش خطور مى كند كه آيا اين عده با بقيه كفار كه كفرشان به اين درجه نيست، در عذاب برابرند، با اين كه اين ها كفر بيشترى دارند، چون سبب كفر ديگران هم شده اند؟ چون جاى چنين سؤالى بوده، خداى سبحان كلام را از نو آغاز كرده، تا جواب آن را بدهد. و لذا فرمود: «الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِيلِ الله»، آن ها كه علاوه بر كفر ورزيدن، راه خدا را به روى ديگران هم بستند، و با عناد و لجاج، كفر خود را تكميل كردند: «زِدنَاهُم عَذَاباً» عذابى اختصاصى در برابر جلوگيری شان از راه خدا به ايشان چشانديم، «فَوقَ العَذَاب»، كه همان عذاب عمومى در ازاى مطلق ظلم و كفر باشد، و در اين عذاب با بقيه مشركان شريك اند.
 
و گويا الف و لام در «العَذَاب»، براى عهد ذكرى است و اشاره است به همان عذابى كه قبلا در جملۀ «وَ إذَا رَأى الَّذِينَ ظَلَمُوا العَذَاب...» ذكر كرده بود.
 
«'''بِمَا كَانُوا يُفسِدُون '''»: اين جمله، تعليل زيادتى عذاب است. از همين جا روشن مى گردد كه مراد از افسادى كه در تعليل مزبور واقع شد، همان سدّ و جلوگيرى از راه خداست. چون تنها همين صفت است كه باعث شده عذاب اين طائفه بر ديگران بچربد. پس معلوم مى شود كه مراد از افساد هم همين است، و به عبارتى ديگر، افساد در زمين و جلوگيرى از تشكيل مجتمعى صالح، امرى است كه پيش آمدنش، مستند به ايشان است. زيرا اگر افساد و سدّ اينان نبود، تشكيل چنين مجتمعى مترقب بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۵ </center>
وَ يَوْمَ نَبْعَث فى كلِّ أُمَّةٍ شهِيداً عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَ جِئْنَا بِك شهِيداً عَلى هَؤُلاءِ ...
«'''وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فى كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ جِئْنَا بِك شَهِيداً عَلى هَؤُلاءِ ...'''»:
صدر آيه تكرار مطلبى است كه در چند آيه قبل ، يعنى در آيه «'''و يوم نبعث من كل امة شهيدا'''» به آن اشاره رفته بود، چيزى كه هست در آنجا به عنوان زمينه چينى و مقدمه براى داستان اذن سخن نداشتن در قيامت آمده بود، ولى در اينجا به عنوان زمينه چينى و مقدمه به جهت ذكر شهادت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در باره مشركين در قيامت است ، و در هر دو جا خودش مقصود اصلى نيست .
 
بهر حال اينكه فرمود: «'''و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم '''» دلالت مى كند بر اينكه خداوند در هر امتى يك نفر را مبعوث كند تا در باره عمل امت شهادت دهد، و اين بعث ، غير بعث به معناى زنده كردن مردگان براى حساب است ، بلكه بعثى است بعد از آن بعث ، و اگر مبعوث هر امتى را از خود آن امت قرار داد براى اين است كه حجت تمام تر و قاطع تر باشد و عذرى باقى نگذارد، و اين معنا از سياق استفاده مى شود، و مفسرين هم آن را ذكر كرده اند، حتى گفته اند كه : اگر حضرت لوط عليه قومش شهادت داد با اينكه از آنها نبود بدين جهت بود كه از آنها زن گرفته و در شهر و ديار آنان سكونت گزيده بود. و جمله «'''و جئنا بك شهيدا على هؤ لاء'''» افاده مى كند كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) گواه بر اينان است ، و مفسرين استظهار كرده اند كه مراد از«''' هؤ لاء: اينان '''» امتش باشد، و نيز تمامى افراد بشر كه آن جناب مبعوث به ايشان شده ، از زمان عصر خود تا روز قيامت كه به ايشان مبعوث شده ، چه معاصرينش و چه آيندگان ، چه حاضرين در زمان حضرتش و چه غايبين ، همه و همه امت اويند، و او شاهد بر همه آنان است . و آيات شهادت از معضلات و مشكلات آيات قيامت است ، هر چند كه آيات مربوط به قيامت سراپا همه اش مشكل است ، و مشكلاتى را در بر دارد، و ما در ذيل آيه «'''لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا'''» در جلد اول اين كتاب مقدارى در باره معناى شهادت بحث نموديم .
صدر آيه، تكرار مطلبى است كه در چند آيه قبل، يعنى در آيه «وَ يَومَ نَبعَثُ مِن كُلّ أُمَّةٍ شَهِيداً» به آن اشاره رفته بود. چيزى كه هست، در آن جا به عنوان زمينه چينى و مقدمه براى داستان اذن سخن نداشتن در قيامت آمده بود، ولى در اين جا به عنوان زمينه چينى و مقدمه به جهت ذكر شهادت رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» در باره مشركان در قيامت است، و در هر دو جا، خودش مقصود اصلى نيست.
 
به هر حال اين كه فرمود: «وَ يَومَ نَبعَثُ فِى كُلّ أُمّةٍ شَهِيداً عَلَيهِم مِن أنفُسِهم» دلالت مى كند بر اين كه خداوند در هر امتى، يك نفر را مبعوث كند تا در باره عمل امت شهادت دهد. و اين بعث، غير بعث به معناى زنده كردن مُردگان براى حساب است، بلكه بعثى است بعد از آن بعث.
 
و اگر مبعوث هر امتى را، از خود آن امت قرار داد، براى اين است كه حجت، تمام تر و قاطع تر باشد و عذرى باقى نگذارد. و اين معنا از سياق استفاده مى شود، و مفسران هم آن را ذكر كرده اند. حتى گفته اند كه: اگر حضرت لوط عليه قومش شهادت داد، با اين كه از آن ها نبود،  بدين جهت بود كه از آن ها زن گرفته و در شهر و ديار آنان سكونت گزيده بود.  
 
و جملۀ «وَ جِئنَا بِكَ شَهِيداً عَلَى هَؤُلَاء» افاده مى كند كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» گواه بر اينان است، و مفسران استظهار كرده اند كه مراد از «هَؤُلاء: اينان» امتش باشد، و نيز تمامى افراد بشر كه آن جناب مبعوث به ايشان شده، از زمان عصر خود تا روز قيامت كه به ايشان مبعوث شده. چه معاصرينش و چه آيندگان، چه حاضران در زمان حضرتش و چه غايبان، همه و همه امت اويند، و او، شاهد بر همه آنان است.  
 
و آيات شهادت، از معضلات و مشكلات آيات قيامت است، هر چند كه آيات مربوط به قيامت، سراپا همه اش مشكل است، و مشكلاتى را در بر دارد، و ما در ذيل آيه «لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُم شَهِيداً»، در جلد اول اين كتاب، مقدارى در باره معناى شهادت بحث نموديم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۶ </center>
<span id='link322'><span>
<span id='link322'><span>
==تفصيلى در مورد شهادت (گواهى دادن )، شهيد و شهداء ==
 
در اينجا قبل از ورود در بحث پيرامون شهادت و ساير امورى كه آيات روز قيامت توصيفش مى كند، مانند روز جمع ، روز وقوف ، سؤ ال ، ميزان ، و حساب ، واجب است كه بدانيم خداى تعالى اينگونه امور را در رديف حجتهايى مى شمارد كه در روز قيامت بر عليه انسان اقامه مى شود تا هر عملى از خير و شر كه كرده اند و تثبيت شده ، بر طبق حجتهايى قاطع عذر و روشنگر حق ، قضاوت شود سپس پاداش و كيفر دهند، يكى را سعادت و ديگرى را شقاوت ، يكى را بهشت و ديگرى را آتش دهند، اين روشن ترين معنايى است كه از آيات قيامت كه شؤ ون آن روز را شرح مى دهد استفاده مى شود.
==تفصيلى در مورد «شهید» و شهادت گواهان، در قیامت ==
و اين اصلى است كه مقتضاى آن اين است كه ميان اين حجت ها و اجزاء و نتايجش روابطى حقيقى و روشن باشد، به طورى كه عقل مجبور به اذعان و قبول آن گردد، و براى هيچ انسانى كه داراى شعور فطرى است مجال رد آن و شك و ترديد در آن باقى نماند.
در اين جا، قبل از ورود در بحث پيرامون «شهادت» و ساير امورى كه آيات روز قيامت توصيفش مى كند، مانند روز جمع، روز وقوف، سؤال، ميزان، و حساب، واجب است كه بدانيم:
و بنا بر اين واجب مى شود كه شهادتى كه در آن روز به اقامه خداى تعالى اقامه مى گردد مشتمل بر حقيقتى باشد كه كسى نتواند در آن مناقشه كند، آرى هر چند كه اگر خدا بخواهد مى تواند شقى ترين مردم را شاهد براى اولين و آخرين كند، و او به اختيار خودش به آنچه كرده اند شهادت دهد، و يا خدا شهادت به كرده هاى خلائق را در زبان او خلق كند بدون اينكه خود او اراده اى داشته باشد، و يا شهادتى دهد كه در دنيا خودش حاضر نبوده و از فرد فرد بشر آنچه شهادت مى دهد نديده باشد، بلكه خدا يا ملائكه اش و يا حجتى به او اعلام كند كه فلان شخص چنين و چنان كرده ، تو شهادت بده ، آنگاه شهادت اين شقى ترين فرد بشر را در حق فرد فرد بشر نافذ نموده و بر طبيعتش مجازات دهد و به شهادت او احتجاج نمايد، چون اينها چيزى نيست كه در قدرت خداى تعالى نگنجد و نفوذ اراده اش در برابر آن كند شود، كسى هم نيست كه با خدا در ملكش منازعه نمايد و يا حكم او را تعقيب كند.
 
و ليكن اين چنين شهادت ، حجتى است زورى ، و ناتمام و غير قاطع كه شك و ريب را دفع نمى كند، نظير تحكم ها و زورگوييهايى كه در دنيا از انسانهاى جبار و طاغوتهاى بشرى مشاهده مى كنيم ، كه با حق و حقيقت بازى مى كنند، آن وقت چطور ممكن است چنين چيز را در حق خداى تعالى تصور كنيم ؟ آن هم در روزى كه در آن روز عين و اثرى از غير حق و حقيقت نيست و بنا بر اين بايد اين شاهد، معصوم به عصمت الهى باشد، دروغ و گزاف از او سر نزند، به حقايق آن اعمالى كه بر طبق آن شهادت مى دهد
خداى تعالى، اين گونه امور را در رديف حجت هايى مى شمارد كه در روز قيامت بر عليه انسان اقامه مى شود، تا هر عملى از خير و شر كه كرده اند و تثبيت شده، بر طبق حجت هايى قاطع عذر و روشنگر حق، قضاوت شود، سپس پاداش و كيفر دهند. يكى را سعادت و ديگرى را شقاوت، يكى را بهشت و ديگرى را آتش دهند. اين روشن ترين معنايى است كه از آيات قيامت، كه شؤون آن روز را شرح مى دهد، استفاده مى شود.
 
و اين اصلى است كه مقتضاى آن، اين است كه ميان اين حجت ها و اجزاء و نتايجش، روابطى حقيقى و روشن باشد، به طورى كه عقل مجبور به اذعان و قبول آن گردد، و براى هيچ انسانى كه داراى شعور فطرى است، مجال ردّ آن و شك و ترديد در آن باقى نماند.
 
بنابراين واجب مى شود كه شهادتى كه در آن روز به اقامه خداى تعالى اقامه مى گردد، مشتمل بر حقيقتى باشد كه كسى نتواند در آن مناقشه كند.
 
آرى، هر چند كه اگر خدا بخواهد، مى تواند شقى ترين مردم را شاهد براى اولين و آخرين كند، و او به اختيار خودش به آنچه كرده اند، شهادت دهد، و يا خدا شهادت به كرده هاى خلائق را در زبان او خلق كند، بدون اين كه خود او اراده اى داشته باشد. و يا شهادتى دهد كه در دنيا خودش حاضر نبوده و از فرد فرد بشر، آنچه شهادت مى دهد، نديده باشد، بلكه خدا يا ملائكه اش و يا حجتى به او اعلام كند، كه فلان شخص چنين و چنان كرده، تو شهادت بده. آنگاه شهادت اين شقى ترين فرد بشر را، در حق فرد فرد بشر نافذ نموده و بر طبيعتش مجازات دهد، و به شهادت او احتجاج نمايد. چون اين ها چيزى نيست كه در قدرت خداى تعالى نگنجد و نفوذ اراده اش در برابر آن كُند شود. كسى هم نيست كه با خدا در ملكش منازعه نمايد، و يا حكم او را تعقيب كند.
 
وليكن اين چنين شهادت، حجتى است زورى، و ناتمام و غير قاطع، كه شك و ريب را دفع نمى كند. نظير تحكم ها و زورگويی هايى كه در دنيا از انسان هاى جبار و طاغوت هاى بشرى مشاهده مى كنيم، كه با حق و حقيقت بازى مى كنند. آن وقت چطور ممكن است چنين چيزی را در حق خداى تعالى تصور كنيم؟ آن هم در روزى كه در آن روز، عين و اثرى از غيرحق و حقيقت نيست.
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۷ </center>
عالم باشد، نه اينكه صورت ظاهرى عمل را ببيند و شهادت دهد بلكه بايد نيت درونى عامل هر عملى را بداند، و نبايد حاضر و غايب برايش فرق كند، بلكه بايد داناى به عمل حاضر و غايب هر دو باشد همچنانكه در تفسير آيه سوره بقره نيز بدان اشاره نموديم .
بنابراين، بايد اين «شاهد»، معصوم به عصمت الهى باشد. دروغ و گزاف از او سر نزند. به حقايق آن اعمالى كه بر طبق آن شهادت مى دهد، عالم باشد. نه اين كه صورت ظاهرى عمل را ببيند و شهادت دهد، بلكه بايد نيت درونى عامل هر عملى را بداند. و نبايد حاضر و غايب برايش فرق كند، بلكه بايد داناى به عمل حاضر و غايب هر دو باشد، همچنان كه در تفسير آيه سوره «بقره» نيز، بدان اشاره نموديم.
و نيز واجب است كه شهادتش شهادت به عيان باشد، چون ظاهر لفظ شهيد همين است ، و نيز ظاهر قيد «'''من انفسهم '''» در جمله مورد بحث اين است كه شهادت مستند به حجتى عقلى و يا دليلى نقلى نباشد، بلكه مستند به رؤ يت و حس باشد، شاهد اين معنا هم حكايتى است كه قرآن كريم از حضرت مسيح (عليه السلام ) نموده و فرموده : «'''و كنت عليهم شهيدا ما دمت فيهم فلما توفيتنى كنت انت الرقيب عليهم و انت على كل شى ء شهيد'''» با اين بيان مضمون دو آيه با هم سازگار مى شود، زيرا يكى مى گويد: «'''و يوم نبعث فى كل امة شهيدا عليهم من انفسهم و جئنا بك شهيدا على هؤ لاء'''» و ديگرى مى گويد: «'''و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا'''».
 
و نيز واجب است كه شهادتش، شهادت به عيان باشد. چون ظاهر لفظ «شهيد»، همين است. و نيز ظاهر قيد «مِن أنفُسِهِم» در جمله مورد بحث، اين است كه شهادت مستند به حجتى عقلى و يا دليلى نقلى نباشد، بلكه مستند به رؤيت و حس باشد.
 
شاهد اين معنا هم، حكايتى است كه قرآن كريم، از حضرت مسيح «عليه السلام» نموده و فرموده: «وَ كُنتَ عَلَيهِم شَهِيداً مَا دُمتُ فِيهِم فَلَمَّا تَوَفَّيتَنِى كُنتَ أنتَ الرَّقِيبَ عَلَيهِم وَ أنتَ علَى كُلِّ شَئٍ شَهِيدٌ».
 
با اين بيان، مضمون دو آيه با هم سازگار مى شود. زيرا يكى مى گويد: «وَ يَومَ نَبعَثُ فِى كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيهِم مِن أنفُسِهِم وَ جِئنَا بِكَ شَهِيداً عَلَى هَؤُلَاء». و ديگرى مى گويد: «وَ كَذَلِكَ جَعَلنَاكُم أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُم شَهِيداً».
<span id='link323'><span>
<span id='link323'><span>
==برسى و بيان وجه جمع بين مفاد آيات مختلف در مورد شهادت ==
 
ظاهر آيه بقره اين است كه ميان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مردمى كه وى مبعوث بر ايشان بوده يعنى همه بشر از اهل زمانش تا روز قيامت شهدايى هستند كه بر اعمال آنان گواهى مى دهند، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شاهد بر آن شهداء است ، و شهادتش بر اعمال ساير مردم به واسطه آن شهداء مى باشد.
ظاهر آيه «بقره»، اين است كه ميان رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و مردمى كه وى مبعوث بر ايشان بوده، يعنى همه بشر از اهل زمانش، تا روز قيامت، شهدايى هستند كه بر اعمال آنان گواهى مى دهند، و رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، شاهد بر آن شهداء است، و شهادتش بر اعمال ساير مردم، به واسطه آن شهداء مى باشد.
و نمى توان توهم كرد كه مقصود از «'''امت وسط'''»، مؤ منين ، و مقصود از «'''ناس '''» بقيه مردمند، و بقيه مردم خارج از امتند، براى اينكه ظاهر آيه سابق در اين سوره كه مى فرمود: «'''و يوم نبعث من كل امة شهيدا ثم لا يؤ ذن للدين كفروا ...'''» اين است كه كفار هم از امت مشهود عليه مى باشند)).
 
و لازمه اين معنا اين است كه مراد از امت در آيه مورد بحث جماعتى از اهل يك عصر باشند كه يك نفر از شهداء، شاهد بر اعمال آنان باشد، و بر اين حساب امتى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بسوى آنها مبعوث شده به امتهاى زيادى تقسيم مى شود.
و نمى توان توهم كرد كه مقصود از «امت وسط»، مؤمنان، و مقصود از «ناس»، بقيه مردم اند، و بقيه مردم، خارج از امت اند. براى اين كه ظاهر آيه سابق در اين سوره كه مى فرمود: «وَ يَومَ نَبعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لَا يُؤذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ...»، اين است كه كفار هم، از امت مشهود عليه مى باشند.
و قهرا مراد از شهيد هم انسانى خواهد بود كه مبعوث به عصمت و شهادت (مشاهده ) باشد، همچنانكه قبلا هم گذشت ، مؤ يد اين معنا جمله «'''من انفسهم '''» است ، زيرا اگر مشاهده نداشته باشد، ديگر براى جمله از «'''خودشان '''» محلى باقى نمى ماند،
 
و لازمه اين معنا، اين است كه مراد از «امت» در آيه مورد بحث، جماعتى از اهل يك عصر باشند، كه يك نفر از شهداء، شاهد بر اعمال آنان باشد، و بر اين حساب، امتى كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» به سوى آن ها مبعوث شده، به امت هاى زيادى تقسيم مى شود.
 
و قهرا مراد از «شهيد» هم، انسانى خواهد بود كه مبعوث به عصمت و شهادت (مشاهده) باشد، همچنان كه قبلا هم گذشت. مؤيد اين معنا، جملۀ «مِن أنفُسِهم» است. زيرا اگر مشاهده نداشته باشد، ديگر براى جمله از «خودشان»، محلى باقى نمى ماند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۸ </center>
همچنانكه براى متعدد بودن شاهد هم لزومى نيست ، پس بايد براى هر امتى شاهدى از خودشان باشد، چه اينكه آن شاهد پيغمبر آنان باشد، يا غير پيغمبرشان و هيچ ملازمه اى ميان شهيد بودن و پيغمبر بودن نيست ، همچنانكه آيه «'''و جى ء بالنبيين و الشهداء'''» نيز آن را تاييد مى كند.
همچنان كه براى متعدد بودن شاهد هم لزومى نيست. پس بايد براى هر امتى، شاهدى از خودشان باشد. چه اين كه آن شاهد، پيغمبر آنان باشد، يا غير پيغمبرشان، و هيچ ملازمه اى ميان شهيد بودن و پيغمبر بودن نيست، همچنان كه آيه «وَ جِئَ بِالنَّبِيّينَ وَ الشُّهَدَاء» نيز، آن را تأييد مى كند.
باز بنابراين معنا مراد از كلمه «'''هؤ لاء'''» در جمله «'''و جئنا بك شهيدا على هؤ لاء'''» شهدا خواهد بود نه عامه مردم ، پس شهداء، شهداى بر مردمند، و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شاهد بر آن شهداء است ، و ظاهر شهادت بر شاهد بودن اين است كه آن شاهد را تعديل كند، نه اينكه ناظر بر اعمال او باشد پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شاهد بر مقام شهداء است نه بر اعمال آنان و بهمين جهت لازم نيست رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) معاصر همه شهداء باشد، و از جهت زمان با همه آنان متحد باشد (دقت فرماييد).
 
و انصاف اين است كه اگر اين تقرير را براى آيه نكنيم اشكال و اختلافى كه در ميان آيات راجع به شهادت هست رفع نمى شود، مثلا آيه سوره بقره و آيه «'''ليكون الرسول شهيدا عليكم و تكونوا شهداء على الناس '''» دلالت دارند بر اينكه مراد از امت ، مؤ منين اند، و حال آنكه غير اين دو آيه دلالت دارد بر اينكه مقصود از امت ، همه اهل عصرند، آن دو آيه دلالت دارند بر اينكه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شهيد بر شهداء است ، و خلاصه ميان او و مردم ، شهداى ديگرى هستند، و آيات ديگر بر خلاف آن دلالت دارد، زيرا دلالت دارند بر اينكه بر همه مردم يك شهيد گمارده شده ، و او همان پيغمبر مردم ، است چون فرض اين است كه در اين صورت شهيد هر مردمى پيغمبر آن مردم است ، و در اين صورت ديگر قيد «'''من انفسهم '''» لغو مى شود، چون پيغمبر هر مردمى هميشه با آن مردم و معاصر ايشان نيست ، و نيز آن وقت ديگر شهادت ، شهادت زنده نيست ، و حال آنكه به دليل آيه مربوط به داستان مسيح ، شهيد كسى است كه زنده باشد و ببيند، و همچنين اشكالات ديگرى .
باز بنابراين معنا، مراد از كلمۀ «هَؤُلَاء» در جمله «وَ جِئنَا بِكَ شَهِيداً عَلَى هَؤُلَاء»، شهدا خواهد بود، نه عامه مردم. پس «شهداء»، شهداى بر مردم اند، و رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، شاهد بر آن شهداء است. و ظاهر شهادت بر شاهد بودن، اين است كه آن شاهد را تعديل كند، نه اين كه ناظر بر اعمال او باشد.
«'''و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمين '''» - مى گويند اين آيه شريفه استينافى و غير مربوط به سابق خويش است ، و در آن قرآن كريم را با صفات برجسته اش توصيف مى كند، يك صفت عمومى آن اين است كه تبيان براى هر چيزى است
 
پس رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، شاهد بر مقام شهداء است، نه بر اعمال آنان، و به همين جهت، لازم نيست رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، معاصر همه شهداء باشد، و از جهت زمان، با همه آنان متحد باشد (دقت فرماييد).
 
و انصاف اين است كه اگر اين تقرير را براى آيه نكنيم، اشكال و اختلافى كه در ميان آيات راجع به «شهادت» هست، رفع نمى شود. مثلا آيه سوره «بقره» و آيه «لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيكُم وَ تَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاس»، دلالت دارند بر اين كه مراد از «امت»، مؤمنان اند، و حال آن كه غير اين دو آيه، دلالت دارد بر اين كه مقصود از «امت»، همه اهل عصرند.
 
آن دو آيه، دلالت دارند بر اين كه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، «شهيد» بر شهداء است، و خلاصه ميان او و مردم، شهداى ديگرى هستند، و آيات ديگر بر خلاف آن دلالت دارد. زيرا دلالت دارند بر اين كه بر همه مردم، يك شهيد گمارده شده، و او، همان پيغمبر مردم است. چون فرض اين است كه در اين صورت، «شهيد» هر مردمى، پيغمبر آن مردم است، و در اين صورت، ديگر قيد «مِن أنفُسِهِم» لغو مى شود. چون پيغمبر هر مردمى، هميشه با آن مردم و معاصر ايشان نيست. و نيز آن وقت، ديگر «شهادت»، شهادت زنده نيست، و حال آن كه به دليل آيه مربوط به داستان مسيح، «شهيد»، كسى است كه زنده باشد و ببيند، و همچنين اشكالات ديگرى.
 
==معناى اين كه «قرآن»، بيان كننده هر چيزى است ==
«'''وَ نَزَّلنَا عَلَيكَ الكِتَابَ تِبيَاناً لِكُلّ شَئ وَ هُدًى وَ رَحمَةً وَ بُشرَى لِلمُسلِمِين '''» - مى گويند: اين آيه شريفه، استينافى و غيرمربوط به سابق خويش است، و در آن، قرآن كريم را با صفات برجسته اش توصيف مى كند. يك صفت عمومى آن، اين است كه: «تبيان» براى هر چيزى است.
<span id='link324'><span>
<span id='link324'><span>
==معناى اينكه قرآن بيان كننده هر چيزى است (تبيانالكل شى ء) ==
 
و تبيان - بطورى كه گفته شده - به معناى بيان است ، و چون قرآن كريم كتاب هدايت براى عموم مردم است و جز اين كار و شانى ندارد لذا ظاهرا مراد از «'''كل شى ء'''» همه آنچيزهايى است كه برگشتش به هدايت باشد از قبيل معارف حقيقى مربوط به مبداء و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهى و قصص و مواعظى كه مردم در اهتداء و راه يافتنشان به آن محتاجند، و قرآن تبيان همه اينها است (نه اينكه تبيان براى همه علوم هم باشد).
و تبيان - بطورى كه گفته شده - به معناى بيان است ، و چون قرآن كريم كتاب هدايت براى عموم مردم است و جز اين كار و شانى ندارد لذا ظاهرا مراد از «'''كل شى ء'''» همه آنچيزهايى است كه برگشتش به هدايت باشد از قبيل معارف حقيقى مربوط به مبداء و معاد و اخلاق فاضله و شرايع الهى و قصص و مواعظى كه مردم در اهتداء و راه يافتنشان به آن محتاجند، و قرآن تبيان همه اينها است (نه اينكه تبيان براى همه علوم هم باشد).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۶۹ </center>
خط ۷۷: خط ۱۱۷:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۷۴ </center>
<span id='link327'><span>
<span id='link327'><span>
==نحل آيات ۹۰ - ۱۰۵  سوره نحل ==
==نحل آيات ۹۰ - ۱۰۵  سوره نحل ==
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاحْسانِ وَ إِيتَاى ذِى الْقُرْبى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنكرِ وَ الْبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(۹۰)
إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاحْسانِ وَ إِيتَاى ذِى الْقُرْبى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنكرِ وَ الْبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(۹۰)
۱۴٬۴۴۷

ویرایش