گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(۱۱ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۶۳: خط ۶۳:
<span id='link300'><span>
<span id='link300'><span>


==بيان اينكه قيامت از غيب هاى سماوات و ارض است ==
==بيان اين كه «قيامت»، از غيب هاى سماوات و ارض است ==
كلمه «'''ساعة '''» به معناى قيامت است كه به معناى دوم غيب ، خود يكى از غيب هاى سماوات و ارض است بدو دليل :
كلمۀ «سَاعَة»، به معناى قيامت است كه به معناى دوم غيب، خود، يكى از غيب هاى سماوات و ارض است. به دو دليل:
اول براى اينكه خداى سبحان آن را در كلام خود غيب ناميده ، و چون قيامت خارج از امر آسمان و زمين نيست پس غيب به معناى دوم در همين آسمان و زمين است .
 
و دليل دوم براى اينكه اوصافى كه خداوند براى قيامت بر مى شمارد اوصافى است كه با اين معنا سازگار است . يكى از آن اوصاف اين است كه در آن روز خدا بشر را خبر مى دهد از آنچه كه در آن اختلاف مى كردند، و روزى است كه سريره و باطن مردم آشكار مى گردد، و روزى است كه بشر به خطابى مانند خطاب «'''لقد كنت فى غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد'''» مخاطب مى شود، و روزى است كه پروردگار شان را با خطابى چون «'''ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا'''» ديدار مى كنند.
اول براى اين كه: خداى سبحان، آن را در كلام خود غيب ناميده، و چون قيامت خارج از امر آسمان و زمين نيست، پس غيب به معناى دوم، در همين آسمان و زمين است.
و كوتاه سخن اينكه روزى است كه آنچه از حقايق در نشاه دنيا پنهان بود در آنجا ظاهر و آشكار مى گردد، و پر واضح است كه هيچ يك از اين حقايق از پهناى آسمانها و زمين بيرون نيست ، بلكه اين حقايق به همراه آسمان و زمين ثابتند چگونه خداى تعالى مى فرمايد: «'''و لله غيب السموات و الارض : براى خداست غيب آسمانها و زمين '''» و ملكيت آسمان و زمين را براى خود اثبات مى كند؟ و معلوم است كه ملكيت خدا از قبيل ملكيت هاى اعتبارى كه متعلقش موهومات و يا خرافى هاست ، نيست ، بلكه ملك حقيقى و متعلق به امرى ثابت است ، پس ملكيت هم نوعى ثبوت دارد هر چند كه حقيقت ثبوت آن را نفهميم .
 
و شواهد و قرائن بر آنچه گفتيم بسيار است ، از آن جمله مى بينيم كه خداى تعالى زندگى دنيا را متاع غرور و لعب ناميده و مكرر فرموده كه بيشتر مردم نمى دانند كه روز قيامت چيست ، و نيز فرموده روز قيامت زندگى حقيقى است ، و نيز فرموده : اينان بزودى خواهند دانست كه الله تنها و تنها حق مبين است ،
و دليل دوم براى اين كه: اوصافى كه خداوند براى قيامت بر مى شمارد، اوصافى است كه با اين معنا سازگار است. يكى از آن اوصاف، اين است كه در آن روز، خدا بشر را خبر مى دهد از آنچه كه در آن اختلاف مى كردند. و روزى است كه سريره و باطن مردم آشكار مى گردد. و روزى است كه بشر به خطابى مانند خطاب «لَقَد كُنتَ فِى غَفلَةٍ مِن هَذَا فَكَشَفنَا عَنكَ غِطَائَكَ فَبَصَرُكَ اليَومَ حَدِيدٌ» مخاطب مى شود. و روزى است كه پروردگار شان را با خطابى چون «رَبَّنَا أبصَرنَا وَ سَمِعنَا فَارجِعنَا» ديدار مى كنند.
 
و كوتاه سخن اين كه:
 
روزى است كه آنچه از حقايق در نشئه دنيا پنهان بود، در آن جا ظاهر و آشكار مى گردد، و پُر واضح است كه هيچ يك از اين حقايق از پهناى آسمان ها و زمين بيرون نيست، بلكه اين حقايق به همراه آسمان و زمين ثابت اند. چگونه خداى تعالى مى فرمايد: «وَ لِلّهِ غَيبُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض: براى خداست غيب آسمان ها و زمين»، و ملكيت آسمان و زمين را براى خود اثبات مى كند؟  
 
و معلوم است كه ملكيت خدا، از قبيل ملكيت هاى اعتبارى كه متعلقش موهومات و يا خرافى هاست، نيست، بلكه ملك حقيقى و متعلق به امرى ثابت است. پس ملكيت هم نوعى ثبوت دارد، هرچند كه حقيقت ثبوت آن را نفهميم.
 
و شواهد و قرائن بر آنچه، گفتيم بسيار است. از آن جمله مى بينيم كه خداى تعالى، زندگى دنيا را «متاع غرور» و «لعب» ناميده و مكرر فرموده كه بيشتر مردم نمى دانند كه روز قيامت چيست. و نيز فرموده: روز قيامت، زندگى حقيقى است. و نيز فرموده: اينان، به زودى خواهند دانست كه «الله»، تنها و تنها «حقّ مبين» است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۱ </center>
و باز فرموده : بزودى برايشان روشن مى گردد آنچه گمانش را هم نداشتند و همچنين تعابير ديگرى نظير آن كه آيات قرآنى با عباراتى مختلف مشتمل بر آن است .
و باز فرموده: به زودى برايشان روشن مى گردد آنچه گمانش را هم نداشتند و همچنين تعابير ديگرى نظير آن كه آيات قرآنى با عباراتى مختلف مشتمل بر آن است.
و كوتاه سخن اينكه ساعت ، يكى از غيب هاى آسمانها و زمين است و آيه شريفه يعنى آيه «'''و لله غيب السموات و الارض '''» ملكيت خداى را نسبت به خود اين غيب اعلام فرموده نه ملكيتش نسبت به علم غيب راخلاصه نفرموده خدا علم غيب آسمانها و زمين را دارد بلكه فرموده غيب آسمانها و زمين را دارد، و از سياق آيه استفاده مى شود كه جمله «'''و لله غيب ...'''» توطئه و زمينه چينى است براى گفتن «'''و ما امر الساعة الا كلمح البصر ...'''» پس مى توان گفت كه جمله مزبور بمنظور احتجاج آورده شده .
 
و كوتاه سخن اين كه:
 
«ساعت»، يكى از غيب هاى آسمان ها و زمين است، و آيه شريفه، يعنى آيه: «وَ لِلّهّ غَيبُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض»، ملكيت خداى را نسبت به خود اين غيب اعلام فرموده، نه ملكيتش نسبت به علم غيب را. خلاصه نفرموده خدا علم غيب آسمان ها و زمين را دارد، بلكه فرموده غيب آسمان ها و زمين را دارد. و از سياق آيه استفاده مى شود كه جملۀ «وَ لِلّهّ غَيبُ...»، توطئه و زمينه چينى است براى گفتن «وَ مَا أمرُ السَّاعَةِ إلّا كَلَمحِ البَصَر...». پس مى توان گفت كه جملۀ مزبور، به منظور احتجاج آورده شده.
<span id='link301'><span>
<span id='link301'><span>
==مفاد اينكه فرمود: امر ساعت (قيامت ) مانند چشم بر هم زدن يا نزديك تر از آن است ==
 
و بنابراين برگشت معناى آيه به اين است كه خداى سبحان مالك غيب آسمانها و زمين است ملكيتى كه مى تواند در آن غيب به هر نحوى كه بخواهد تصرف كند، همانطور كه مى تواند در شهادت و ظاهر آن تصرف كند و چگونه نتواند؟ با اينكه غيب هر چيزى از شهادتش جدا نيست و غيب آن ، موجودى است ثابت با شهادتش ، و خلق و امر هر چيزى كه همان شهادت و غيب آن است ملك خداست ، و ساعت ، يعنى قيامت موعود هم امر محالى نيست تا قدرت بدان تعلق نگيرد بلكه از همان غيب آسمانها و زمين است ، و همان حقيقتى است از آسمان و زمين كه امروز از فهم بشر مستور است ، پس قيامت نيز ملك خداست ، و خدا مى تواند در آن تصرف نموده يك روز پنهانش بدارد و روزى ديگر آشكارش كند.
==مفاد اين كه فرمود: قيامت، مانند چشم بر هم زدن، يا نزديك تر از آن است ==
و براى او دشوار هم نيست ، زيرا امر او مانند لمح بصر (چشم بهم زدن ) و يا نزديك تر از آن است چون خدا بر هر چيزى توانا است .
و بنابراين، برگشت معناى آيه، به اين است كه:
از همينجا روشن مى شود كه جمله «'''و ما امر الساعة الا كلمح البصر او هو اقرب ان الله على كل شى ء قدير : امر قيامت مانند چشم بر هم زدن و يا نزديك تر از آن است زيرا خدا بر هر چيزى توانا است '''» براى اين آورده نشده كه اصل قيامت و امكان آن را اثبات كند، بلكه براى نفى و انكار دشوارى و مشقت در اقامه آن آورده شده تا بفهماند اقامه قيامت بر خدا دشوار نيست ، و بلكه بسيار آسان است . پس اينكه فرمود: «'''و ما امر الساعة الا كلمح البصر او هو اقرب '''» معنايش اين مى شود كه امر قيامت نسبت به خداى تعالى چنين آسان است ، و گر نه خود خداى تعالى امر آن را عظيم شمرده و با آنكه هر امر خطيرى براى او آسان است اوصافى براى قيامت ذكر كرده كه هيچ امر خطيرى را به آن اوصاف توصيف ننموده ، از آن جمله فرموده : «'''ثقلت فى السموات و الارض '''».
 
و اگر اينجا امر آن را به چشم بر هم زدن تشبيه كرده خواسته است فوريت آن را برساند، چون «'''لمح '''» به معناى چشم باز كردن براى ديدن است كه براى انسانها آسان ترين و كم مدت ترين كارها است ، پس در حقيقت تشبيه مذكور با تشبيه بحسب فهم شنونده است ، و بهمين جهت دنبالش فرمود: «'''او هو اقرب : و يا نزديك تر از آن است '''» از مثل چنين سياقى فهميده مى شود كه از بيان قبلى اعراض شده ، گويا خداى تعالى گفته است : امر قيامت در آسانى و سهولت نسبت به من ، شبيه چشم گرداندن براى شماست ، و اگر آن را چنين تشبيه كردم بمنظور رعايت حال و فهم شما است ، خواستم تا آسانى آن را به فهم شما نزديك كنم و گر نه براى ما از اين هم آسانتر است همچنانكه در جاى ديگر در باره آن فرموده : «'''يقول كن فيكون '''» پس امر قيامت نسبت به قدرت و مشيت خداى تعالى مانند امر آسانترين خلق است .
خداى سبحان، مالك غيب آسمان ها و زمين است. ملكيتى كه مى تواند در آن غيب به هر نحوى كه بخواهد تصرف كند. همان طور كه مى تواند در شهادت و ظاهر آن تصرف كند و چگونه نتواند؟ با اين كه غيب هر چيزى از شهادتش جدا نيست و غيب آن، موجودى است ثابت با شهادتش، و خلق و امر هر چيزى كه همان شهادت و غيب آن است، ملك خداست. و «ساعت»، يعنى قيامت موعود هم، امر محالى نيست تا قدرت بدان تعلق نگيرد، بلكه از همان غيب آسمان ها و زمين است، و همان حقيقتى است از آسمان و زمين كه امروز از فهم بشر مستور است. پس قيامت نيز، ملك خداست، و خدا مى تواند در آن تصرف نموده، يك روز پنهانش بدارد و روزى ديگر آشكارش كند.
آنگاه آسان بودن آن را با جمله «'''ان الله على كل شى ء قدير'''» تعليل نموده . پس قدرت او بر هر چيزى ايجاب مى كند كه تمامى موجودات و اعمال در برابر قدرت او يكسان باشند.
 
و براى او دشوار هم نيست. زيرا «امر» او، مانند لَمحِ بَصَر (چشم به هم زدن) و يا نزديك تر از آن است. چون خدا بر هر چيزى توانا است.
 
از همين جا روشن مى شود كه جملۀ «وَ مَا أمرُ السَّاعَةِ إلّا كَلَمحِ البَصَرِ أو هُوَ أقرَبُ إنَّ اللهَ عَلَى كُلِّ شَئٍ قَدِيرٌ: امر قيامت، مانند چشم بر هم زدن و يا نزديك تر از آن است، زيرا خدا بر هر چيزى توانا است»، براى اين آورده نشده كه اصل قيامت و امكان آن را اثبات كند، بلكه براى نفى و انكار دشوارى و مشقت در اقامه آن آورده شده، تا بفهماند اقامه قيامت بر خدا دشوار نيست، و بلكه بسيار آسان است.  
 
پس اين كه فرمود: «وَ مَا أمرُ السَّاعَةِ إلّا كَلَمحِ البَصَرِ أو هُوَ أقرَبُ»، معنايش اين مى شود كه امر قيامت نسبت به خداى تعالى، چنين آسان است، و گرنه خود خداى تعالى، امر آن را عظيم شمرده و با آن كه هر امر خطيرى براى او آسان است، اوصافى براى قيامت ذكر كرده، كه هيچ امر خطيرى را به آن اوصاف توصيف ننموده. از آن جمله فرموده: «ثَقُلَت فِى السَّمَاوَاتِ وَ الأرض».
 
و اگر اين جا امر آن را به چشم بر هم زدن تشبيه كرده، خواسته است فوريت آن را برساند. چون «لَمح»، به معناى چشم باز كردن براى ديدن است، كه براى انسان ها، آسان ترين و كم مدت ترين كارها است.
 
پس در حقيقت، تشبيه مذكور، با تشبيه به حسب فهم شنونده است. و به همين جهت، دنبالش فرمود: «أو هُوَ أقرَبُ: و يا نزديك تر از آن است». از مثل چنين سياقى فهميده مى شود كه از بيان قبلى اعراض شده.
 
گويا خداى تعالى گفته است: «امر قيامت» در آسانى و سهولت نسبت به من، شبيه چشم گرداندن براى شماست، و اگر آن را چنين تشبيه كردم، به منظور رعايت حال و فهم شما است. خواستم تا آسانى آن را به فهم شما نزديك كنم، و گرنه براى ما از اين هم آسانتر است، همچنان كه در جاى ديگر در باره آن فرموده: «يَقُولُ كُن فَيَكُونُ». پس امر قيامت نسبت به قدرت و مشيت خداى تعالى، مانند امر آسان ترين خلق است.
 
آنگاه آسان بودن آن را با جملۀ «إنَّ اللهَ عَلَى كُلِّ شَئٍ قَدِيرٌ» تعليل نموده. پس قدرت او، بر هر چيزى ايجاب مى كند كه تمامى موجودات و اعمال در برابر قدرت او، يكسان باشند.
<span id='link302'><span>
<span id='link302'><span>
==عموميت قدرت خدا و نحوه تعلق آن به مخلوقات ==
==عموميت قدرت خدا و نحوه تعلق آن به مخلوقات ==
در اينجا ممكن است كسى توهم كند كه عموم قدرت ، مستلزم برابرى هر چيزى نسبت به آن نيست ، خلاصه مستلزم اين نيست كه مقدورات نسبت به قدرت او اختلاف نداشته باشند زيرا قلت اسباب متوسط ميان فاعل و فعل و كثرت آن تاثير بسزايى در قدرت براى آن فعل دارد، مثلا انسان هم قادر است نفس بكشد، و هم قادر است بيست من بار را بلند كند، ولى آيا قدرتش بر هر دو يكسان است ؟ البته نه .
در اين جا ممكن است كسى توهم كند كه عموم قدرت، مستلزم برابرى هر چيزى نسبت به آن نيست. خلاصه مستلزم اين نيست كه مقدورات نسبت به قدرت او اختلاف نداشته باشند. زيرا قلّت اسباب متوسط ميان فاعل و فعل و كثرت آن تأثير بسزايى در قدرت براى آن فعل دارد. مثلا انسان هم قادر است نفس بكشد، و هم قادر است بيست من بار را بلند كند، ولى آيا قدرتش بر هر دو يكسان است؟ البته نه.
ليكن اين توهم ناشى از عظمت معناى عموم قدرت است ، لذا بايد آن را توضيح داده بگوييم : قدرتى كه در ما است قدرت مقيد است ، زيرا قدرت انسان مثلا بر خوردن غذا كه بلا شك انسان نسبتى فاعلى به آن دارد و آن را به انسان نسبت داده مى گويند فلانى خورد، در تاثيرش مشروط و مقيد به بودن غذا در خارج است ، بعلاوه بايد غذا در دسترس هم باشد، و نيز استفاده از آن ممنوع نباشد، كسى و يا مرضى از خوردنش جلوگيرى نكند، و ادوات و ابزار كارش يعنى دست و دهانش دچار آفت نشده باشد، و همچنين ساير شرايطش جمع باشد، تا او بتواند غذا بخورد، و از آنچه گفته شد تنها چيزى كه انسان قدرت بر آن را دارد اراده خوردن است ،
 
ليكن اين توهم ناشى از عظمت معناى عموم قدرت است. لذا بايد آن را توضيح داده، بگوييم:  
 
قدرتى كه در ما است، قدرت مقيّد است. زيرا قدرت انسان مثلا بر خوردن غذا كه بلا شك انسان نسبتى فاعلى به آن دارد و آن را به انسان نسبت داده، مى گويند: فلانى خورد، در تأثيرش مشروط و مقيد به بودن غذا در خارج است. بعلاوه بايد غذا در دسترس هم باشد، و نيز استفاده از آن ممنوع نباشد، كسى و يا مرضى از خوردنش جلوگيرى نكند، و ادوات و ابزار كارش، يعنى دست و دهانش دچار آفت نشده باشد. و همچنين ساير شرايطش جمع باشد، تا او بتواند غذا بخورد. و از آنچه گفته شد، تنها چيزى كه انسان قدرت بر آن را دارد، اراده خوردن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۳ </center>
از اراده گذشته ، بقيه شرايط و وسايط و موانعى كه هستند از حيطه قدرت آدمى خارجند، پس اين وسايط قيودى هستند كه قدرت بشر را مقيد مى كند و چون انسان بخواهد قدرت خود را بكار بندد، و غذايى بخورد قبلا بايد شرايط آن را كه ذكر شد فراهم نموده غذا را بخرد و در دسترس خود قرار دهد و موانع را بر طرف سازد، و آنگاه ابزار بدنى خود را بكار بزند تا غذا بخورد.
از اراده گذشته، بقيه شرايط و وسايط و موانعى كه هستند، از حيطه قدرت آدمى خارج اند. پس اين وسايط قيودى هستند كه قدرت بشر را مقيد مى كند و چون انسان بخواهد قدرت خود را به كار بندد، و غذايى بخورد، قبلا بايد شرايط آن را كه ذكر شد، فراهم نموده، غذا را بخرد و در دسترس خود قرار دهد و موانع را بر طرف سازد، و آنگاه ابزار بدنى خود را به كار بزند، تا غذا بخورد.
و البته پر واضح است كه كمى و زيادى اين مقدمات نزديكى و دوريش ، و همچنين ساير صفاتش ، باعث اختلاف در سهولت و دشوارى عمل مى شود، و قدرت را كم و زياد مى كند.
 
و ليكن خداى تعالى قدرتش عين ذات اوست كه واجب الوجود است ، و عدم در آن ممتنع است ، و وقتى اينطور بود پس اگر باز هم فرض كنيم بودن و نبودن شرايط و موانع در قدرت او اثر بگذارند در حقيقت فرض واجب الوجود بودن او را فراموش كرده ايم ، پس مادامى كه ما اين فرض را حفظ كنيم محال است قدرت او مقيد به قيدى شود، پس قدرت او مطلق و غير محدود به حد و غير مقيد به قيد است ، قدرتش عام است ، كه به هر چيز تعلق مى گيرد، و هر چيزى نسبت به قدرت او مساوى است ، بدون اينكه يك كارى برايش آسان و كارى ديگر برايش دشوار باشد، انجام كارى برايش فورى و كارى ديگر برايش معطلى داشته باشد، اختلافى اگر هست تنها ميان خود اشياء نسبت به يكديگر است . و به عبارتى ديگر، هيچ چيزى نيست مگر آنكه در وجود و هست شدنش ‍ محتاج خداى سبحان است ، پس وقتى تمامى موجودات و بدون استثناء همه را يكجا چيزى فرض نموده به خداى سبحان نسبتش دهيم ، همه آنها به يك صورت متعلق قدرت خدا هستند ديگر چيز ثالثى از شرط يا عدم مانع كه ميان قدرت او و اين عالم (يكى فرض شده ) واسطه شده ، قدرت او را مقيد به خود سازد وجود ندارد، و گر نه در تاثير گذاشتن شريك خداى تعالى خواهد بود، و خدا از آن منزه است . و اما اگر اجزاى عالم را نسبت به هم بسنجيم ، و اسباب و شرايط و موانعى كه ميان آنها واسطه است در نظر بگيريم ، البته باعث مى شود كه بعضى را به وجود بعضى مقيد كند، ليكن قدرت عام الهى را كه متعلق به آن است مقيد نمى كند، اما همان قدرت عام متعلق به مقيد مى شود، نه به مطلق ، به اين معنا كه متعلق قدرت عام الهى زيد است كه پدرش فلانى و مادرش فلانى است ، و در فلان مقطع از زمان بوده ، و در فلان مكان مى زيسته ، و همچنين به فلان قيود ديگر مقيد بوده ، پس وجود زيد با همه روابطى كه با اجزاى عالم دارد،
و البته پُر واضح است كه كمى و زيادى اين مقدمات نزديكى و دوری اش، و همچنين ساير صفاتش، باعث اختلاف در سهولت و دشوارى عمل مى شود، و قدرت را كم و زياد مى كند.
 
وليكن خداى تعالى قدرتش عين ذات اوست، كه واجب الوجود است، و عدم در آن ممتنع است، و وقتى اين طور بود، پس اگر باز هم فرض كنيم بودن و نبودن شرايط و موانع در قدرت او اثر بگذارند، در حقيقت فرض واجب الوجود بودن او را فراموش كرده ايم. پس مادامى كه ما اين فرض را حفظ كنيم، محال است قدرت او مقيد به قيدى شود.
 
پس قدرت او، مطلق و غيرمحدود به حد و غير مقيد به قيد است. قدرتش عام است، كه به هر چيز تعلق مى گيرد، و هر چيزى نسبت به قدرت او مساوى است، بدون اين كه يك كارى برايش آسان و كارى ديگر برايش دشوار باشد، انجام كارى برايش فورى و كارى ديگر برايش معطلى داشته باشد. اختلافى اگر هست، تنها ميان خود اشياء نسبت به يكديگر است.  
 
و به عبارتى ديگر، هيچ چيزى نيست مگر آن كه در وجود و هست شدنش، محتاج خداى سبحان است. پس وقتى تمامى موجودات و بدون استثناء همه را يكجا چيزى فرض نموده، به خداى سبحان نسبتش دهيم، همه آن ها به يك صورت متعلق قدرت خدا هستند، ديگر چيز ثالثى از شرط يا عدم مانع كه ميان قدرت او و اين عالم (يكى فرض شده) واسطه شده، قدرت او را مقيد به خود سازد، وجود ندارد، و گرنه در تأثير گذاشتن شريك خداى تعالى خواهد بود، و خدا از آن منزه است.  
 
و اما اگر اجزاى عالم را نسبت به هم بسنجيم، و اسباب و شرايط و موانعى كه ميان آن ها واسطه است، در نظر بگيريم. البته باعث مى شود كه بعضى را به وجود بعضى مقيد كند، ليكن قدرت عام الهى را كه متعلق به آن است، مقيد نمى كند، اما همان قدرت عام متعلق به مقيد مى شود، نه به مطلق. به اين معنا كه متعلق قدرت عام الهى زيد است كه پدرش فلانى و مادرش فلانى است، و در فلان مقطع از زمان بوده، و در فلان مكان مى زيسته، و همچنين به فلان قيود ديگر مقيد بوده. پس وجود زيد با همه روابطى كه با اجزاى عالم دارد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۴ </center>
در حقيقت همان وجود همه عالم است ، و قدرت متعلق به او قدرتى است كه متعلق به جميع اجزاى عالم شده ، و در اين بين جز يك قدرت كه متعلق به جميع شده ، و همه بوسيله آن - البته هر جزئى در جاى خودش ‍ و زمان خودش و حدود خودش - وجود يافته قدرت ديگرى در بين نيست ، و آن قدرت واحد مطلق است ، و هيچ قيدى ندارد، و موجودات نسبت به آن هيچ اختلافى ندارند، اختلافى كه هست بين خود آنها است .
در حقيقت همان وجود همه عالم است، و قدرت متعلق به او، قدرتى است كه متعلق به جميع اجزاى عالم شده، و در اين بين جز يك قدرت كه متعلق به جميع شده، و همه به وسيله آن - البته هر جزئى در جاى خودش ‍ و زمان خودش و حدود خودش - وجود يافته قدرت ديگرى در بين نيست، و آن قدرت واحد مطلق است، و هيچ قيدى ندارد، و موجودات نسبت به آن هيچ اختلافى ندارند، اختلافى كه هست، بين خود آن هاست.
=== نكاتى كه از آيه : ===
 
«'''ولله غيب السموات و الارض ...'''» استفاده مى شود
پس، از آنچه گذشت، روشن شد كه: عموم قدرت باعث نمى شود اختلاف موجودات نسبت به آن برطرف شود، و سهولت و صعوبت و هم چنين اختلاف ديگرى در ميان نيايد. پس آيه مورد بحث، از آيات برجسته قرآنى است كه با آن چند نكته روشن مى گردد:
پس ، از آنچه گذشت روشن شد كه : عموم قدرت باعث نمى شود اختلاف موجودات نسبت به آن بر طرف شود، و سهولت و صعوبت و هم چنين اختلاف ديگرى در ميان نيايد، پس آيه مورد بحث از آيات برجسته قرآنى است كه با آن چند نكته روشن مى گردد:
 
اول اينكه : حقيقت معاد عبارت است از ظهور حقيقت موجودات بعد از خفاء آن .
اول اين كه: حقيقت معاد عبارت است از ظهور حقيقت موجودات بعد از خفاء آن.
دوم اينكه : قدرت الهى بطور مساوى متعلق به موجودات مى شود، و اختلافى از نظر سهولت و صعوبت و دورى و نزديكى و يا از هر نظر ديگرى در بين نيست .
 
سوم اينكه : موجودات به حسب حقيقت وجودشان مرتبط به هم هستند بطورى كه ايجاد يكى از آنها ايجاد همه آنها است ، و همه متعلق يك قدرت ، و آن قدرت مؤ ثر در همه است ، و غير آن قدرت واحده ، قدرت ديگرى در ايجاد آنها مؤ ثر نيست .
دوم اين كه: قدرت الهى به طور مساوى متعلق به موجودات مى شود، و اختلافى از نظر سهولت و صعوبت و دورى و نزديكى و يا از هر نظر ديگرى در بين نيست.
آرى ، در اينجا يك نظر ديگرى است ساده تر از آنچه گفته شد، و آن ، نظر كردن به اجزاى عالم از جهت نظام اسباب و مسببات است كه آن را هم خداى سبحان در كلامش به بيانى كه در مساله اعجاز در جلد اول اين كتاب گذشت تصديق فرموده و از اين نقطه نظر اجزاى عالم از هم جداست ، و وجود بعضى متوقف بر وجود بعضى ديگر و يا عدم بعضى ديگر است و بهمين جهت يكى جلوتر موجود مى شود، يكى عقب تر، يكى به آسانى و يكى به سختى ، و سلسله اسباب واسطه هايى است ميان مسبب و ميان خداى تعالى ، و خداى تعالى آن را موجود مى كند، اما با وساطت آن اسباب . و ليكن اين نظر يك نظر ساده و بسيط است .
 
سوم اين كه: موجودات به حسب حقيقت وجودشان مرتبط به هم هستند، به طورى كه ايجاد يكى از آن ها، ايجاد همه آن هاست، و همه متعلق يك قدرت، و آن قدرت مؤثر در همه است، و غير آن قدرت واحده، قدرت ديگرى در ايجاد آن ها مؤثر نيست.
 
آرى، در اين جا يك نظر ديگرى است ساده تر از آنچه گفته شد، و آن، نظر كردن به اجزاى عالم از جهت نظام اسباب و مسببات است، كه آن را هم خداى سبحان، در كلامش، به بيانى كه در مساله اعجاز در جلد اول اين كتاب گذشت، تصديق فرموده و از اين نقطه نظر اجزاى عالم از هم جداست، و وجود بعضى متوقف بر وجود بعضى ديگر و يا عدم بعضى ديگر است، و به همين جهت يكى جلوتر موجود مى شود. يكى عقب تر، يكى به آسانى و يكى به سختى، و سلسله اسباب واسطه هايى است ميان مسبب و ميان خداى تعالى، و خداى تعالى آن را موجود مى كند، اما با وساطت آن اسباب، وليكن اين نظر يك نظر ساده و بسيط است.
<span id='link304'><span>
<span id='link304'><span>
==بيان ضعف قول مفسرين به اينكه مراد علم به غيب آسمانها و زمين است ==
 
بسيارى از مفسرين در تفسير جمله «'''و لله غيب السموات و الارض '''» گفته اند كه : مضاف در اين جمله حذف شده ، و تقدير كلام «'''و لله علم غيب السموات ...'''» است يعنى خدا علم غيب سماوات و ارض را دارد.
بسيارى از مفسران، در تفسير جملۀ «وَ لِلّهِ غَيبُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض» گفته اند كه: مضاف در اين جمله حذف شده، و تقدير كلام «وَ لِلّهِ عِلمُ غَيبِ السَّمَاوَات...» است. يعنى: خدا علم غيب سماوات و ارض را دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه : ۴۴۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه : ۴۴۵ </center>
و ليكن اين تفسير صحيح نيست چون مستلزم قطع رابطه و اتصال اين جمله با جمله بعدى است ، زيرا هيچ رابطه اى ميان علم غيب داشتن با آسانى امر قيامت نيست ، و جمله مزبور يك جمله زيادى و معترضه خواهد شد.
وليكن اين تفسير صحيح نيست، چون مستلزم قطع رابطه و اتصال اين جمله با جمله بعدى است. زيرا هيچ رابطه اى ميان علم غيب داشتن، با آسانى امر قيامت نيست، و جمله مزبور، يك جمله زيادى و معترضه خواهد شد.
و اينكه بعضى ها براى رفع اين استدراك و زيادى بودن جمله : چاره جويى كرده و گفته اند: «'''صدر آيه و ذيل آن علم و قدرت را اثبات مى كنند تا مساله معاد تمام شود، چون با علم و قدرت مساله مزبور تمام مى گردد'''» اشكال را بر طرف نمى سازد، زيرا مشركين كه در امر معاد اشكال مى كردند تنها از جهت قدرت بود، و مى گفتند چنين چيزى محال است ، با اين حال ديگر در اثبات آن حاجتى نبود كه به علم خدا تمسك شود، شاهد اين مطلب هم ساير آياتى است كه براى اثبات معاد تنها به عموم قدرت تمسك كرده ، و سخنى از علم خدا به ميان نياورده است .
 
بعضى ديگر در تفسير آن گفته اند: مراد از غيب سماوات و ارض ، علم غيب آن دو است ، نه اينكه كلمه علم را در تقدير بگيريم تا گفته شود اصل عدم تقدير است ، بلكه از اين جهت كه نسبت غيب به آسمان و زمين دادن با اينكه معناى غيب ، غايب بودن از حس و عقل است خود افاده مى كند كه مراد از غيب آن دو امور مجهوله اى است كه در آن دو است و در آينده ظهور پيدا مى كند، و خدا غيب آن دو را دارد، معنايش علم به غيب آن دو است .
و اين كه بعضى ها براى رفع اين استدراك و زيادى بودن جمله، چاره جويى كرده و گفته اند: «صدر آيه و ذيل آن، علم و قدرت را اثبات مى كنند تا مسأله معاد تمام شود، چون با علم و قدرت، مسأله مزبور تمام مى گردد»، اشكال را بر طرف نمى سازد. زيرا مشركان كه در امر معاد اشكال مى كردند، تنها از جهت قدرت بود، و مى گفتند چنين چيزى محال است. با اين حال ديگر در اثبات آن حاجتى نبود كه به علم خدا تمسك شود. شاهد اين مطلب هم، ساير آياتى است كه براى اثبات معاد، تنها به عموم قدرت تمسك كرده، و سخنى از علم خدا به ميان نياورده است.
ليكن مقدمه اخير را قبول نداريم و علتش هم قبلا گذشت علاوه بر اينكه اشكال نا مربوط بودن دو جمله هنوز در جاى خود باقى است .
 
و نيز بعضى ديگر در توجيه تعليلى كه از جمله «'''ان الله على كل شى ء قدير'''» استفاده مى شود گفته اند: يكى از چيزها بپا خاستن قيامت در كوتاهترين مدت است ، پس خدا قادر بر اين معنا هم هست .
بعضى ديگر در تفسير آن گفته اند: مراد از «غيب سماوات و ارض»، علم غيب آن دو است، نه اين كه كلمۀ «علم» را در تقدير بگيريم، تا گفته شود اصل عدم تقدير است، بلكه از اين جهت كه نسبت غيب به آسمان و زمين دادن، با اين كه معناى غيب، غايب بودن از حس و عقل است، خود افاده مى كند كه مراد از غيب آن، دو امور مجهوله اى است كه در آن دو است و در آينده ظهور پيدا مى كند، و خدا غيب آن دو را دارد، معنايش علم به غيب آن دو است.
اشكال اين توجيه هم اين است كه بنا بر اين ، جمله مذكور وافى به تعليل حصر «'''امر خدا در چشم گشودن '''» نيست ، تنها وافى به تعليل اصل مطلب است كه همان سريع بودن امر قيامت باشد.
 
ليكن مقدمه اخير را قبول نداريم و علتش هم قبلا گذشت. علاوه بر اين كه اشكال نامربوط بودن دو جمله، هنوز در جاى خود باقى است.
 
و نيز بعضى ديگر در توجيه تعليلى كه از جمله «إنَّ اللهَ عَلَى كُلِّ شَئٍ قَدِيرٌ» استفاده مى شود، گفته اند: يكى از چيزها به پا خاستن قيامت در كوتاه ترين مدت است، پس خدا قادر بر اين معنا هم هست.
 
اشكال اين توجيه هم اين است كه بنابر اين، جمله مذكور، وافى به تعليل حصر «امر خدا در چشم گشودن» نيست، تنها وافى به تعليل اصل مطلب است كه همان سريع بودن امر قيامت باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۶ </center>
بحث روايتى
 
==بحث روايتى==
در تفسير قمى در ذيل جمله «'''من بطونه من بين فرث و دم '''» از امام (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: مقصود از فرث ، آن چيزى است كه در شكمبه است .
در تفسير قمى در ذيل جمله «'''من بطونه من بين فرث و دم '''» از امام (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: مقصود از فرث ، آن چيزى است كه در شكمبه است .
و در كافى از على بن ابراهيم از پدرش از نوفلى از سكونى روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هيچ كس از خوردن شير، گلويش نمى گيرد، و شير در گلويش گير نمى كند، چون خداى تعالى فرمود: «'''لبنا خالصا سائغا للشاربين : شيرى كه گواراى براى نوشندگان است '''».
و در كافى از على بن ابراهيم از پدرش از نوفلى از سكونى روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هيچ كس از خوردن شير، گلويش نمى گيرد، و شير در گلويش گير نمى كند، چون خداى تعالى فرمود: «'''لبنا خالصا سائغا للشاربين : شيرى كه گواراى براى نوشندگان است '''».
خط ۱۲۸: خط ۱۷۳:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۴۹ </center>
<span id='link307'><span>
<span id='link307'><span>
==آيات ۷۸ - ۸۹  سوره نحل ==
==آيات ۷۸ - ۸۹  سوره نحل ==
وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الاَبْصارَ وَ الاَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشكُرُونَ(۷۸)
وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الاَبْصارَ وَ الاَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشكُرُونَ(۷۸)
۱۴٬۴۴۷

ویرایش