گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۳۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۰۰: خط ۲۰۰:
در مجمع البيان گفته است: «أبكَم»، به معناى كسى است كه از شكم مادر، لال به دنيا آيد. نه چيزى بفهمد و نه بتواند بفهماند. بعضى گفته اند: «أبكُم»، آن كسى است كه نتواند سخن گويد.  
در مجمع البيان گفته است: «أبكَم»، به معناى كسى است كه از شكم مادر، لال به دنيا آيد. نه چيزى بفهمد و نه بتواند بفهماند. بعضى گفته اند: «أبكُم»، آن كسى است كه نتواند سخن گويد.  


و كلمۀ «كَلّ»، به معناى سنگين است. وقتى گفته مى شود: «كَلَّ عَنِ الأمرِ، يَكِلُّ، كَلّاً»، يعنى: فلان امر بر او سنگين آمد و به همين جهت، براى انجامش برنخاست. و «كَلَّت السِّكِّينُ كَلُّولاً»، به معناى كند شدن و كلفت شدن لبۀ كارد است. و «كَلَّ لِسَانُهُ»، به معناى اين است كه زبانش كُند شد و سخن گفتن بر او دشوار آمد، و به همين جهت تصميم بر سخن نگرفت، و اين، در حقيقت به خاطر كُند شدن زبان است.
و كلمۀ «كَلّ»، به معناى سنگين است. وقتى گفته مى شود: «كَلَّ عَنِ الأمرِ، يَكِلُّ، كَلّاً»، يعنى: فلان امر بر او سنگين آمد و به همين جهت، براى انجامش برنخاست. و «كَلَّتِ السِّكِّين كَلُولاً»، به معناى كند شدن و كلفت شدن لبۀ كارد است. و «كَلَّ لِسَانُهُ»، به معناى اين است كه زبانش كُند شد و سخن گفتن بر او دشوار آمد، و به همين جهت تصميم بر سخن نگرفت، و اين، در حقيقت به خاطر كُند شدن زبان است.


پس اصل در معناى اين كلمه، همان كلمه كلفت شدن و كُند شدن است، كه مانع نفوذ مى شود. و «يُوَجِّهَهُ»، از «توجيه» است، به معناى فرستادن كسى به سوى راهى. گفته مى شود: «وَجَّهتُهُ إلَى مَوضِعٍ كَذَا فَتَوجَّهَ إلَيهِ: فرستادم او را به فلان محل، او هم متوجه آن شد».
پس اصل در معناى اين كلمه، همان كلمه كلفت شدن و كُند شدن است، كه مانع نفوذ مى شود. و «يُوَجِّهَهُ»، از «توجيه» است، به معناى فرستادن كسى به سوى راهى. گفته مى شود: «وَجَّهتُهُ إلَى مَوضِعٍ كَذَا فَتَوجَّهَ إلَيهِ: فرستادم او را به فلان محل، او هم متوجه آن شد».
خط ۲۱۰: خط ۲۱۰:
و نيز نمى توانند به ديگران تعليمى دهد. چون زبان است كه با آن، انسان معانى بزرگ و دقيق را به ديگران القاء مى كند، و أبكَم، هيچ يك از اين فعليت ها و مزيّت ها را برخوردار نيست، و معلوماتش محدود به همان حدودى است كه از راه چشم و با اشارات ديگران مى فهمد.
و نيز نمى توانند به ديگران تعليمى دهد. چون زبان است كه با آن، انسان معانى بزرگ و دقيق را به ديگران القاء مى كند، و أبكَم، هيچ يك از اين فعليت ها و مزيّت ها را برخوردار نيست، و معلوماتش محدود به همان حدودى است كه از راه چشم و با اشارات ديگران مى فهمد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۳۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۴۳۶ </center>
پس جملۀ «'''لا يقدر على شى ء : بهيچ چيز قادر نيست '''» با كلمه «'''ابكم '''» تخصيص خورده ، چون ابكم همانطور كه گفتيم قادر بر مختصرى از درك هست ، پس در نتيجه معناى جمله مزبور اين مى شود كه «'''يكى از آن دو فرد، ابكم است كه قادر به هيچ دركى كه غير ابكم دارد نيست '''».
پس جملۀ «لَا يَقدِرُ عَلَى شَئٍ: به هيچ چيز قادر نيست»، با كلمۀ «أبكَم»، تخصيص خورده. چون «أبكَم» همان طور كه گفتيم، قادر بر مختصرى از درك هست. پس در نتيجه معناى جمله مزبور اين مى شود كه: «يكى از آن دو فرد، أبكم است كه قادر به هيچ دركى كه غير أبكم دارد، نيست».
و معناى جمله «'''و هو كل على مولاه '''» اين است كه او بار و عيال كسى است كه امورش را تدبير مى كند، پس او خودش نمى توانند امور خود را تدبير كند، و اينكه فرموده : «'''اينما يوجهه لا يات بخير'''» معنايش اين است كه مولايش به هر طرف كه بفرستد و به دنبال هر حاجتى از حوائجش روانه اش كند قادر بر انجام آن نيست ، پس او نه مى تواند حاجت مولايش را بر آورد و نه حاجت خود را.
 
اين مثال يكى از آن دو نفر مفروض بود، مثال نفر دوم را ذكر نكرد، چون شنونده از صفات اولى مى تواند صفات دومى را هم بفهمد تنها جامعى از صفات دومى را ذكر كرد تا اختصارى لطيف هم بكار برده باشد، و آن جامع عبارت است از عدالت ، فرمود: «'''آيا اين با كسى كه امر به عدالت مى كند برابر است '''».
و معناى جملۀ «وَ هُوَ كَلٌّ عَلَى مَولَاهُ»، اين است كه: او، بار و عيال كسى است كه امورش را تدبير مى كند. پس او خودش نمى توانند امور خود را تدبير كند. و اين كه فرموده: «أينَمَا يُوَجِّههُ لَا يَأتِ بِخَيرٍ»، معنايش اين است كه: مولايش به هر طرف كه بفرستد و به دنبال هر حاجتى از حوائجش روانه اش كند، قادر بر انجام آن نيست. پس او نه مى تواند حاجت مولايش را بر آورد و نه حاجت خود را.
پس جمله «'''هل يستوى هو و من يامر بالعدل و هو على صراط مستقيم '''» اشاره است به وصف شخص مفروض دومى ، و پرسش از اينكه آيا اين دو نفر اگر با هم مقايسه شوند مساويند يا نه ؟
 
اين مثال يكى از آن دو نفر مفروض بود. مثال نفر دوم را ذكر نكرد، چون شنونده از صفات اولى مى تواند صفات دومى را هم بفهمد. تنها جامعى از صفات دومى را ذكر كرد، تا اختصارى لطيف هم به كار برده باشد، و آن جامع، عبارت است از عدالت. فرمود: «آيا اين با كسى كه امر به عدالت مى كند، برابر است».
 
پس جملۀ «هَل يَستَوِى هُوَ وَ مَن يَأمُرُ بِالعَدلِ وَ هُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُستَقِيم»، اشاره است به وصف شخص مفروض دومى، و پرسش از اين كه: آيا اين دو نفر، اگر با هم مقايسه شوند، مساوی اند، يا نه؟




۱۴٬۴۱۸

ویرایش